کریگ شوارتس (جان کیوساک)، خیمه شب باز دوره گردی است که دوران طلایی کارش سپری شده و از بی توجهی مردم به هنرظریف و خلاقه اش، به شدت افسرده است.
او با اصرار همسرش، لاته (کامرون دیاز)، که در یک فروشگاه حیوانات کار می کند ، در شرکت لستر ـ به مدیریت دکتر لستر خل وضع (اورسن بین) ـ کاری پیدا میکند. شرکتی که در طبقهٔ هفت و نیم یک برج اداری قرار دارد ، حدود یک متر از طبقات عادی کوتاهتر است و اجاره کمتری دارد . کریگ دلباختهٔ یکی از همکارانش به نام ماکسین (کاترین کینر) میشود.
شبی که کریگ در اتاقش تنهاست بطور تصادفی، گذرگاهی مخفی پیدا می کند که او را یکراست به کالبد «جان مالکوویچ» بازیگر وارد می کند و میتواند برای پانزده دقیقه زندگی او را تجربه کند.
کریگ این تجربه را برای لاته هم تکرار میکند. لاته فریفته این کشف جدید می شود، تمایلات مردانه در خود پیدا می کند و به فکر جراحی تغییر جنسیت می افتد. او بار دیگر، هنگامی که مالکوویچ و ماکسین در حال معاشقه هستند، وارد بدن مالکوویچ شده و دلباختهٔ ماکسین میشود.
کریگ و ماکسین آدمهای مختلفی را به قالب مالکوویچ میبرند و از این راه پول در میآورند. بالاخره خود مالکوویچ هم متوجه این کسب و کار میشود و خودش هم وارد کالبد خودش میشود و جهانی را کشف میکند که در آن، همه مالکوویچ هستند.
کریگ و لاته بر سر تصاحب ماکسین با هم در میافتند. بالاخره کریگ به کمک مهارتش در عروسکگردانی موفق میشود بهطور دائم در کالبد مالکوویچ بماند و و او را به مشهورترین عروسکگردان جهان تبدیل کند و ماکسین هم محبوبهاش میشود.
از سوی دیگر لستر برای لاته توضیح میدهد که مالکوویچ آخرین هدف یک گروه سری است که میخواهند با لانه کردن در کالبدهای تازه، زندگی جاوید بیابند. آنان کریگ را با حیله از کالبد مالکوویچ بیرون میکشند و خود آن را تصاحب میکنند. سالها بعد، لاته و ماکسین زوج خوشبختی هستند و صاحب دختری هم شدهاند، و کریگ در کالبد دختر آنان است و هنوز هم دلباختهٔ ماکسین است که البته حالا مادرش شده است
نمایش«جان مالکوویچ بودن»، از جمله اتفاقات نادری است که تعجب همگان را برانگیخت. چرا که محوریت «امنیت سرمایه» در صنعت سینمای هالیوود، عرصه را برای تولید آثاری بر خلاف جریان رایج ، تنگ کرده است.
«جان مالکوویچ بودن» فیلمی است به شدت متفاوت، که بسیاری از قواعد رایج و مرسوم سینمائی را به هم میریزد و خط بطلانی است بر این نظریه که باید به قواعد ژانر تن در داد.
ایدهٔ مرکزی داستان درخشان است و این ایده در پرداختی عجیب، به فیلمی تبدیل شده که نمیتوان نادیدهاش گرفت.
فیلم در واقع سفری متافیزیکی است به مفاهیمی چون هویت ، اصالت، بقای روح ، جنسیت، قدرت آفرینندگی و تمایل به دیگر شدن.
منتقد سانفرانسیسکو کرونیکل درباره فیلم می گوید:« فیلم نامه کافمن بشدت غیر متعارف و پیچیده است و از قالب های متداول فیلم نامه های هالیوودی تبعیت نمی کند.
بخش زیادی از گیرایی فیلم مرهون بازی های خلاقانه بازیگران به ویژه کینر و دیاز است که نشان از عطش دیوانه وار آنها به فیلم نامه کافمن دارد.
هچنین مالکوویچ، با بازی در نقش خود، ریسک لطمه خوردن به شهرت حرفه ایش را می پذیرد. انتخاب مالکوویچ علیرغم اینکه سازندگان اصراری بر شخص جان مالکوویچ نداشتند، شاید به این دلیل باشد که نوع بازی این بازیگر توانمند به گونه ای است که گویا از استهزاء و دست انداختن شخصیت خودش ابایی ندارد.
بیننده؛ جز همان سکانس اولین ورود کریگ به کالبد مالکوویچ، که در حال جویدن نان تست و نوشیدن قهوه و مطالعه وال استریت ژورنال است، هیچ چیز دیگری برای آشنایی با زندگی سانتی منتال شده مالکوویچ نیاز ندارد.»
می گویند جونز در زمان نمایش فیلم به این نکته اشاره کرده است که اگر هر بازیگر دیگری هم ریسک حضور در کار را با این ویژگیهای شخصیتی میپذیرفت، میتوانست شخصیت محوری کار باشد. مثلاً این نقش بهخود کیوساک هم پیشنهاد شد اما او نپذیرفت.
فیلمنامه جان مالکوویچ بودن پر از جزئیات است. جزئیاتی که گاه پهلو به پهلوی فانتزیهای موفق این دوره حرکت میکند و گاه کاملاً از واقعیات روزمره بهره میبرد.
در یکی از درخشان ترین سکانس های فیلم ، مالکوویچ که در بدن خودش وارد شده با تعداد بسیاری مالکوویچ روبرو می شود که حکایت از زوایای مختلف و غیر قابل پیش بینی شخصیت انسانی دارد و البته به لحاظ تکنیکی سکانس بسیار دشواری است.
از این جمله این فانتزی ها می توان به فضای سور ریالیستی زندگی در نیم طبقه اشاره کرد که در سری داستانهای هری پاتر، ج.ک. رولینگ هم از آن استفاده کرده است.
اما «این نیم طبقه» چه می تواند باشد؟
نیم طبقه هفت و نیم ، دنیای کوچک موقتی است برای ورود به فضای ذهنی و کالبد دیگران. همه آدم هایی که به نیم طبقه شرکت لستر وارد می شوند به علت کوتاهی سقف باید تا کمر خم شوند. آیا این حالت شما را به یاد شکل قرار گرفتن جنین در شکم مادر نمی اندازد؟
فضای تاریک و رازآلود و البته مرطوب تونل مخفی کریگ را بخاطر بیاورید. کریگ و دیگران از این گذرگاه به دنیای مالکوویچ پا می گذارند و نقش او را بدست می گیرند.
آنچه البته اصالت و ثبات دارد روح مسافر گذرگاه است. کریگ چه در کالبد مالکوویچ باشد و چه در کالبد کودک ماکسین ، کریگ است و این راهی است برای تولد و باز تولد و بقای ابدی. آنچه که در اعتقادات هندوها تناسخ نام دارد. هندوها معتقدند که ارواح ، کالبد زندگی های بعدی را خود انتخاب می کنند و چه بسیارند ارواحی که بواسطه مجازات دادن خود به جرم گناهی که در زندگی قبلی مرتکب شده اند ، کالبد حیوانی و یا کالبد بیمار برای خود بر می گزینند. صحنه ای را بیاد آورید که لاته در قفس با خاطرات ذهنی میمون روبرو می شود. لاته که در زندگی فعلیش یک زن است در عبور از گذرگاه ، در کالبد مالکوویچ به یک مرد تبدیل می شود و نهایت لذت جنسی خود را در معاشقه با ماکسین تجربه می کند.
فیلم نیم نگاهی هم به مفاهیم روانکاوانه دارد.
صحنه ای را به خاطر بیاوریم که لاته و ماکسین، وارد ذهن مالکویچ می شوند و به تعقیب و گریز می پردازند.
هر در و دریچه ای، آنها را به گوشه ای از ناخودآگاه مالکوویچ می برد. به کودکی، ادرار کردن بی اختیار، به خاطره آزارها، معاشقه ها و مانند آن که پای فروید را هم به میان می کشد.
تجربهٔ مشترک «اسپایک جونز» در مقام کارگردان، که کار خود را با ساخت موزیک ویدئو و تیزر تبلیغاتی آغاز کرده است و «چارلی کافمن» بعنوان فیلمنامهنویس متفاوت هالیوود، شاید یکی از مهمترین اتفاقات سینمائی هالیوود در پایان قرن بیستم باشد. حاصل این همکاری، فیلمی است که می توان آن را نهایت خلق دیوانگی نامید.
جان مالکوویچ بودن
BEING JOHN MALKOVICH
محصول آمریکا-۱۹۹۹
کارگردان اسپایک جونز
فیلمنامهنویس چارلی کافمن
فیلمبردار لسن ایکورد
هنرپیشگان جان کیوساک، کامرون دیاز، کاترین کینر، اورسن بین و جان مالکوویچ
رنگی، ۱۱۳دقیقه
آخرین دیدگاهها