نسخهی
کامل فیلم توت فرنگی های
وحشی اثر مشهور اینگمار
برگمان ( زیر نویس به
زبان فارسی) همراه با
بررسی این فیلم!
وداع با دوربین (در
باره زندگی وآثار اینگمار
برگمان)
اینگمار برگمان فیلسوف
سینما بود ویک تیاتر ساز
که در کارنامه اش ساخت
بیش از 50 فیلم وبیش از
صد کار نمایشی ضبط شده
است، ، برگمان در سال
1918 در شهر اوپسالا در
خانوداه ای مذهبی وخشک
وپرهیز کار که از پدر
کشیش خانواده سرمشق می
گرفت به دنیا آمد.
نخستین تماس برگمان با
سینما در سن ده یازده
سالگی بود ،خودش میگوید:
«
اولین فیلمی که بدست
آوردم سه متر طول داشت و
قهوه ای رنگ بود، این
فیلم دختری را نشان می
داد که به خواب رفته است.
از خواب بیدار می شود، کش
و قوس می رود، از جای
برمیخیزد از سمت راست
تصویر خارج می شود. این
تنها چیزی بود که داشتم...»
یک قطعه سه متری فیلم به
سینمای کوجک برگمان بدل
شده بود او این فیلم را
درون جعبه ای حلبی قرار
می داد .بار ها تماشا می
کرد لجظات تنهایی او را
که از کودکان هم سن وسالش
گریزان بود پر می کرد،
اینگمار خردسال با مقرارت
خشک خانوداه تن در نمی
داد، لباس های مذهبی را
نمی پوشید، صدای زنگ
کلیسا آزرده اش می کرد
وچنان این صدا براو اثر
گذاشت که دراکثر فیلمهایش
صدای زنگ کلیسا شنیده می
شود، روزی که این دستکاه
او خراب شد، روز بدی بود،
سینمای مخفی او لو رفت
وپدر تنبه اش
کردوآزادیهایش محدود
ومحدود تر شد.
برگمان
نوجوان 16 ساله ای بود که
به نویسندگی روی آورد، در
آغاز،نویسندگی هم برای او
داروی مسکنی بود که او را
از قید وبند های خانوادگی
رها می کرد، برگمان جوان
تحصیلات دانشگاهی اش را
در رشته تاریخ وادبیات
شروع کرد در همان زمان هم
مسئول تئاتر های دانشجویی
بود. سال 1944 برای
کارگردانی در تئاتر دولتی
هلزنیگ بورک پذیرفته شد،
برگمان به آثار نویسندگان
فرانسوی توجه بسیار داشت
، نمایشنامه
مشهورکالیگولا اثر مهم
آلبرکامو را در سال
1947در گوتنبرگ به روی
صحنه آورد. برگمان جوان
در آستانه بلوغ به
نمایشنامه نویسی و نوشتن
رمان روی آورد ، یک
تابستان طولانی نوولی است
از او که در همین سن وسال
ها می نویسد که از این
نوول فیلمنامه ای تنظیم
می کند که به فیلمی به
همین نام از او بدل می
شود. نمایشنامه ای با نام
نقاشی روی دیوار تبدیل به
سناریویی می شود که فیلم
مهم مهر هفتم رابرگمان از
روی آن خلق می کند.
نخستین
فیلم بلندی که در کارنامه
سینمایی برگمان ثبت شده
زندان نام دارد این فیلم
در سال 1949 ساخته می
شود. درفیلمهای دیگر او
تابستانی طولانی1950
تابستانی با مونیکا 1952
زوج های جوان در برابر
دنیای بی رحم به مبارزه
دست می زنند.
چقدر سینمای هنری
عباس ها و جعفرها و
اصغرها خوب است
چقدر تولیدات داخلی
کمال تبریزی ها و
حاتمی کیاها خوب است
چقدر جایزه های بین
المللی و سکه های
زرین خوب است
چقدر خوب است که
ایران نوبل دارد
اما دیگر ندا ندارد
چقدر خوب است که
ایران صلح دارد
اما دیگر سهراب ندارد
چقدر خوب است که
ایران تورم دارد
اما دیگر ترانه ندارد
چقدر خوب است که
ایران اسکار دارد
اما دیگر استقلال
ندارد
و چقدر خوب است که
ایران اسکار دارد
گرچه دیگر آه ندارد
تا با ناله سودا کند
چقدر سیمرغ سیمین خوب
است
چقدر خرس برلین خوب
است
چقدر قرقاول هندی خوب
است
چقدر اسکار زرین خوب
است
چقدر سینمای فستیوالی
خوب است
چقدر سینمای ولایی
جهانگیر است
چقدر بادکنک به هوا
کردن خوب است
چقدر مبارزه حقوق
بشری خوب است
چقدر جنگ زرگری خوب
است
چقدر ارقام بالای
اعدام خوب است
چقدر فقر بالای جامعه
خوب است
چقدر شستشوی مغزی
جوانان با سینما خوب
است
چقدر خوب است که ترمه
از کودکی در مهد حزب
الله بار بیاید
چقدر خوب است که دولت
نادر غرغرو همیشه
برقرار باشد
و چه خوب که سیمین
پیانیست همیشه در به
در باشد
چقدر حکم سنگسار خوب
است
چقدر حکم شلاق و
تازیانه بر گرده مردم
عزیز ایران خوب است
چقدر قضاوت اسلامی
حاج آقا خوب است
چقدر داشتن حق حضانت
برای پدر خوبست
چقدر جامعه مدنی در
سایه اسلام عزیز خوب
است
چقدر کلفتی سیمین
برای نادر خوب است
چقدر دعوا و کتک کاری
عوام خوب است
چقدر جهاد «حق بر
باطل» خوب است
چقدر خوب است که
فیلمساز ایرانی سفیر
صلح هم هست
و چقدر خوب که
در همه عرصه ها و در
همه زمینه ها،
مانند آچار فرانسه،
در عالم ادب و هنر و
شعر
این همه تواب وجود
دارد
و چقدر لشگرکشی حزبی
خوب است
چقدر خوب است که پس
از قتل های زنجیره
ای، ایران باز هم
نویسنده دارد
چقدر نویسنده توده ای
و یا مذهبی بودن در
این دوران خوب است
و چقدر خوب است که
نویسندگان به دستور
حزب، امضاها خواهند
داد
و تبریک ها خواهند
فرستاد برای اسکار
و شادباش ها برای
نوبل
و تهنیت ها برای کسب
همه جوایز سیاسی
و اظهار شادمانی از
صدور ارزشهای راستین
توسط اصغرهای شیرین و
اکبرهای خوش گوشت
در آستانه شکوفایی
بهاری دیگر
در جشن نوروز و آغاز
سالی دیگر
فوت ناگهانی سیمین و
شهادت فرهنگ و هنر
سینما را
به ملت بردبار ایران
تسلیت عرض نموده
و رویش سریع ریش نادر
و تداوم اصغر و رهبری
حاج آقا را
شادمانه و متقابلاً
به مقامات آمریکایی
تبریک می گوید
با آرزوی جشن های
بسیار و «تکنی کالر»
برای اصغرآقا و
دودمانش،
تن تان پرورده و ریش
تان تراشیده و سبیل
تان برافراشته و دماغ
تان چماق باد
امضاها به ترتیب حروف
الفبا: صمدآقا و علی
بی غم و حسن جغجغه و
سپاهی از سیاهی
لشگران بیکار و
ساکنان شهرک سینمایی
یادی
از فیلمساز خلاق
«احمد فاروقی»
پس از اهدای جایزه
اسکار به اصغر فرهادی
سیل موج شادی و تحسین
ما بین ایرانیان براه
افتاد و بسیاری حتا
عکسهای نمایه فیس
بوکشان هنوز “اصغر
فرهادی” است. موجی از
جنس جذابیتهای
اروتیک هالیوود، که
موجب شده بسیاری که
حتا الفبای سینما و
تاریخچه جایزه زرد
اسکار را هم
نمیدانستند به جنون
جمعی وا داشته شوند؛
هر آینه مانده اصغر
فرهادی را به رهبر
معنوی خود تبدیل کنند
غافل از این که تاریخ
سینمای ایران
فیلمسازان بسیار
بزرگی را با خود دارد
که در گیرودار سیاسی
شدن هنر و سینما و
تئاتر به تاریک خانه
فراموشی سپرده
شدهاند.
یکی از این فیلم
سازان برجسته تاریخ
سینمای ایران “احمد
فاروقی قاجار” است که
متاسفانه در جستجوی
اینترنتی هیچ سرفصل
و مطلب مجزایی به
فارسی در باره ی
فاروقی وجود ندارد،
تنها در خاطرات بعضی
از بزرگان سینما به
او اشاره شده است و
این نشانه اوج
ناشناختگی و مهجور
ماندن این فیلمساز
بزرگ ایرانی است.
احمد فاروقی قاجار
اولین ایرانی است که
جایزه جشنواره ی کن
را در سال
۱۹۶۴
از طرف شورای عالی
تکنیک این جشنواره
برای فیلم مستند-
داستانی “طلوع
جدی”دریافت میکند
واز همین روی به جرات
میتوان او را
“معمار سینمای مستند
ایران” نامید.
فاروقی فیلم “طلوع
جدی” را در
۲۵
سالگی میسازد. این
فیلم درباره مسائل
اجتماعی شهر اصفهان
است و بخشی از آن در
مسیر قایم باشک
بازیهای دختر و پسری
نوجوان در بناهای
معماری اصفهان اتفاق
میافتد.
این فیلم در همان سال
جنجال شدیدی در
مطبوعات ایران
میآفریند، تا جایی
که در سال
۱۳۴۱
مجله فیلم و هنر
مقالهای اعتراضی زیر
عنوان: “آقای فاروقی
بهتر است شما گورتان
را گم کنید” در مورد
او منتشر میکند.
او در سال
۱۳۴۳
در مصاحبهای که با
خبرنگار مجله ی
روشنفکر انجام
میدهد، در پاسخ به
سوالی که در مورد راه
حل بهبود فیلم سازی
در ایران از او
پرسیده شد گفته بود:
“باید سه چهارم
فیلمسازهای تجاری را
ریخت دور … نه، نه،
کلیه ی فیلمسازهای
فعلی بروند گورشان
را گم کنند، بروند
یخچال دست دوم بخرند
و پسته بفروشند، پسته
بفروشند، شر خودشان
را از سر سینما کم
کنند تا جوانانی که
حرفی برای گفتن دارند
جای آنها را بگیرند.
احمد فاروقی قاجار در
سال
۱۹۳۸
در پاریس متولد شده و
تحصیلاتش را در رشته
ی سینما در اروپا و
آمریکا به اتمام
میرساند، از دیگر
آثار او میتوان به
تهران امروز
۱۳۴۱،
طلوع جدی
۱۳۴۲
، افق
۱۳۴۳،
دنیاى دیگر
۱۳۴۵
، بحران در یونان
۱۳۴۶،
بحران چکسلواکى
۱۳۴۷
، سپتامبر سیاه
۱۳۴۷،
پیدایش بنگلادش
۱۳۵۰
و بسیاری دیگر اشاره
کر.صبح
امروز،
امیرمحسن محمدی.
سینما در فیس بوک
تقدیم
به ایرانیان
شیفته ، اپوزیسیون
مترفی ! مقیم سوئد
بسمه تعالی
روابط عمومی سفارت
جمهوری اسلامی ایران
در استکهلم
در کسب جایزه اسکار
فیلم جدایی نادر از
سیمین در کسب جایزه
اسکار بسیار خرسندیم
كه سینمای ایران بار
دیگر توانست مرزهای
جغرافیایی را
درنوردیده و یكی از
مهمترین جوایز جهانی
را به خود اختصاص
دهد. دریافت این
جایزه نشانگر آن است
كه سینمای ایران با
الهام از فرهنگ غنی
ایرانی ـاسلامی، پیام
های جذاب فراوانی
برای افكار عمومی
جهان دارد.كسب جایزه
اسكار بهترین فیلم
خارجی زبان را به
آقای اصغر فرهادی،
دست اندركاران فیلم
"جدایی نادر از
سیمین" و ایرانیان
فرهنگ دوست تبریك عرض
می نماید.
مهرنوش موسوی
نمایش
وتئاتر اسکاری
*
جایزه اسکار را به
اصغر فرهادی به خاطر
فیلمش ندادند،به واقع
به خاطر سیاست چرب
کردن ریش و سبیل آقای
خامنه ای برای
بازگشتن به میز
مذاکره با آمریکا
دادند! اصغر فرهادی
هم به خاطر ارزش و
اعتبار فیلم بیخود و
عقب مانده اش! خوشحال
نشد! به خاطر اینکه
قرعه به نامش افتاد
تا از امکان گرفتن
اسکار و فرصت رسانه
های غول پیکر استفاده
کرده همچنان که گفت
تهدید و حمله نظامی
را محکوم میکند، از
تمایل به سازگاری سخن
بگوید. نمایش اسکار
دیروز پلاتفرم سیاسی
رابطه رژیم جمهوری
اسلامی با آمریکا
بود. اینها لازم نیست
مردم را ببو فرض
کنند. در نمایش و
تئاتر اسکاری که
اینها به راه
انداختند بیشتر از
همه اسکار بی آبرو
شد. برای هزارمین بار
معلوم شد که کیفیت
فیلم، بازیها،
سناریو، موزیک و...
در تصمیم گیری اینها
هیچ است! اسکار یک
ابزار سیاسی است برای
اعمال قدرت سیاسی،
تاثیر گذاری بر این
سیاست و زیر فشار
گذاشتن آن یکی. درست
مانند دوران جنگ سرد
با فیلمهایش،
سناریوهای سفارشی اش،
صفر صفر هفتهای
کاراکتر و
داستانهایش! با این
تفاوت که فیلم جدایی
نادر و سیمین حتی
خاصیت و جربزه
فیلمهای جنگ سردی دهه
شصت و هفتاد را هم
ندارد. یک فیلم به
غایت عقب مانده، ضد
زن، اسلامی که حتی
شمقدری هم جرئت کرد
بگوید ما خودمان به
این فیلم مجوز داده
بودیم، نمیدانم
اینهمه سوت و کف در
خارج کشور برای چیست؟
جایزه اسکار به
فرهادی یک جایزه
سیاسی بود نه هنری،
اما این نشان داد که
وقتی سیاستی شکست
خورده است، جایزه
دهندگانش نه برنده ها
که بازنده ها هستند.
هنرش هم درپیتی و عقب
مانده و تو سری خور
است. اینها که رژیم
جمهوری اسلامی را
برای مذاکره میخواهند
تصویرشان از ایران و
آرزوهای مردم ایران
همینی است که دیشب
دیدیم! تصویرشان از
زن همان سیمین است و
همین چاقچور به
سرهایی که به شرط حفظ
حجاب جواز خروج گرفته
بودند! اینها قبلن
جایزه شان را از خود
رژیم اسلامی به خاطر
گردن گذاشتن به
قوانین و سنن خشونت
بار آن گرفته اند. یک
نمایش پایین و ارزان
سیاسی که آدم فقط
باید به آن بخندد.
نمایشی که رسانه های
سیاه رژیم جمهوری
اسلامی عینن با هدف
سیاسی که اسکار را به
آنها دادند تفسیر و
ترجمه کردند!
بعله..... " اصغر
فرهادی در مسابقه با
یک فیلم صهیونیستی
جایزه اسکار را از آن
خود کرد" این علت
العلل برگزاری سیرک
اسکار بود. آدم حالش
به هم میخورد
*داود
راستگو/ استکهلم
یک
نامه در فیس بوک به
شهره آغداشلو
خانم.ِ آغداشلو با
سلام، من یک بازیگر
هستم. متأسفانه اگرچه
حس میکنم شاید
بیفایده باشه ولی
نمیخوام فقط رو
صفحههات دیگه پشت
سرتان انتقاد کنم، و
مایلم این صحبتها را
مستقیماً بشنوید، چرا
که تاریخ در مورد
همهٔ هنرمندان قضاوت
خواهد کرد. اگرچه
پشتکار شما درهالیوود
الهام دهنده است اما
شما بسیار بی اهمیت
به مسائل پشت پرده
سینمای ایرانید. فیلم
فرهادی توسط بانک
پاسارگاد تامین شده
که مال سپاه و خود
فرهادی هم از طریقه
سهمیه سپاه وارد
دانشکده شد. کاملا
ردو میشید از اینکه
فرهادی اجازه ادامه
کار را با پوزش
خواهی از احمدینژاد
به علت انتقادش به
دستگیری پناهی گرفت.
موضع گیریهایتان را
انگار بر اساس بازار
عامه پسند تنظیم
میکنید، در حالی که
شما در اصل باید
کارشناسانه با این
مطلب برخورد نمایید.
چشم را به همه اینها
میبندید، و وانمود
میکنید که اصلا چیزی
مشکوک در نامزدی
اسکار فرهادی وجود
ندارد. غافلید از
اینکه آمریکا تلاش
عجیبی برای کشاندن
ایران به میز مذاکره
دارد یا خودتان را به
غفلت میزنید. راستش
حتا کاندید شدن خود
شما هم دهان کجی
آمریکا بود. اگر
قضاوت کنید بازی شما
در "خانهای بر..."
بسیار پایینتر از
توانایی مورد انتظار
بود. اما خب "این
غرور عامه پسند
ملی" انگار چشم و
گوش همه را بسته
متأسفانه شما مدتی
بعد از مهمانان.ِ هتل
آستوریا عملکرد و
صحبتهایتان مدام در
جهت پشتیبانی از
سینمای حکومتی بوده.
شما تا آنجا جلو
رفتید که در
مصاحبهای با
بیبیسی گفتید
حاضرید بخاطر کار با
قبادی و کیارستمی با
حجاب جلو دوربین حاضر
شید، انگار که حجاب
را اینان اجباری
کردهاند و نه حکومت.
حتا شنیدم تا آنجا
پیش رفتید که از
کنسولگری جمهوری
اسلامی بهمراه
همسرتان و آقای وثوقی
تقاضای برگشت به
دارلخلافه اسلامی را
دادید.
بازگشت جناب توزیع بر
کسی پوشیده نیست، و
سخت میتوان قبول کرد
این در موضع گیریهای
شما بی تاثیر بوده
باشه. شما
انگار نمیدانید قدم
به قدم هر فیلمی در
ایران زیر نظر و چطور
رژیمی اینچنین ددمنش
حاضر به معرفی این
فیلم به اسکار شده.
برگردید به کامنتها
و مصاحبههایتان از
شروع تبعید در خارج
از کشور نگاه کنید.
مدام به سمت محافظه
کاری پیش رفتید. من
بسیاری از کارهای
شمارو بنا به طبیعت
حرفهام دنبال کردم و
میکنم. کمتر جایی
جز در مورد سنگسار از
شما موضعگیری مستقیم
دیدم، جز صحبتهایی
کلی، که بله: جامعه
ما دچار دشت
بیفرهنگیست و چه و چه
. خوب مسئول این دشت
بی فرهنگی کیه؟ یا
حتا در مورد سنگسار
نوک انتقاد شما واقعا
به کیست؟ اینکه این
کار دردناکه مطلبیست
اما محکومیت رژیمی
اینچنینی چرا در
هیچکدام از صحبتهای
شما آشکار نیست. در
مصاحبه دیگری آب
پاکی رو دست همه
ریختید و گفتید:
"اگر مطلبی برای
مردم قابل هضم نباشه
من خودم خودم را
سانسور میکنم." چی
شد پس رسالت
هنرمندانه. شاید هم
بیش از این انتظار
نمیرفت وقتی که در
یکی از اولین
جشنوارههای سینمای
رژیم جزو معترضان
بودید، اما چند روز
بعد صاف را ترک کردید
و جزو بینندگان شدید.
خوب تکلیفتان را بهتر
نیست با مردم و این
رژیم یک باره روشن
کنید؟ اگر همسر شما
یک پا در اینجا دارد
و یک پا در ایران آیا
این از تعهد هنری و
سیاسی شما به مردمتان
میکاهد؟
متأسفانه از آنجایی
که فکر یک بازیگر در
کار تاثیر میگذرد،
بی پرده بگم
کارهاتون افت کرده و
از آن روح وحشی و
سرکشی که سالهای
اوایل تبعید شاهد
بودیم خبری نیست.
فراموش نکنید این
گفته جورج ارول را
که: "هنر غیر سیاسی
وجود ندارد، و هر
هنری سیاسیست، حتا
هنر غیر سیاسی. چرا
که خود غیر سیاسی
بودن یک نوع سیاسی
بودن است." خوب
میدانم لوس انجلس
اگر انسان مواظب
نباشد هنرمند را
کلاّش و کلاّش را
هنرمند مینماید، اما
این هشدار من بود که
شما از این سمت نروید
،. کاش تعهد تان نسبت
به مردم و مبارزه در
برابر ظلم این
جانیها، همانند
زیبایی بیرونی اتان
میبود. با آرزوی
بصیرت روز افزون برای
همه ما؛ داود راستگو/
استکهلم
ماشاالله ،
ماشاالله
*درتهران
16 ملیونی تهران چند
نفر به پیشواز سفیر
سینمایی دولت احمدی
نژاد رفتند ؟!!
*اصغر فرهادی دیشب به
ایران بازگشت و
علیرغم بیبرنامگی
در استقبال از این
کارگردان موفق
ایرانی، عدهای از
خبرنگاران و مردم به
استقبالش رفتند.
(سایت خود نویس)
اینها انتظار داشتند
که لااقل هزاران
مشتاق در فرودگاه
باشند اما در گزارش
سایت خود نویس فقط به
حضور عده ای خبرنگار
ومردم اشاره می شود
اگر حتا همان خانه
سینمایی هایی که خانه
شان منحل شده که ادعا
داشته اند 5000 نفر
از اهالی سینما
همراهشان هستند به
استقبال آمده بود ند
خب باید در ویدئوی
تهیه شده حضورشان
محسوس بود .عباس
کیارستمی ی فرصت طلب
سخت عصبانی است که
جمهوری اسلامی به
مهره سوخته ای تبدلش
کرده وفرهادی را به
میدان فرستاده وبرایش
فرصت جهانی فراهم
کرده است اما برای
پنهان کردن عصبانیتش
از اسپانیا به فرهادی
تبریک گفته است . اما
در گزارش خودنویس هیچ
اشاره ای به حضور
رحشان بنی
اعتماد،بهمن فرمان
آرا، ابوالفضل
جلیلی،تهمینه
میلانی،نیکی
کریمی،پگاه آهنگرانی،
داریوش مهرجویی
،انتظامی ، نصیریان
کیومرث پور احمد
،مجید مجیدی ،منیژه
حکمت. و ...که در
داخل بوده اند نمی
شود.یعنی
وابستگان سینمای
صادراتی غایب
بوده اند.البته
مدیر کل فارابی از
جانب دولت احمدی نژاد
به مانند وقتی گروه
از برلین برگشتند به
استقبال آمده وهمین
طور محمد رضا شریفی
نیا بازیگر اخراجی ها
که دروصف فرهادی
وفیلمش شعر سروده در
فرودگاه حاضر است که
گزارشگر خود نویس چون
جوهر خودنویسش ته
کشیده بود نتوانست
حضور آنان را گزارش
کند!. اما عده ای از
مردم که به
استقبال رفته اندکی
هستند؟ در ویدئوی
تهیه شده جمعی
که تعدادشان به صد تا
هم نمی رسد انگار
تصور کرده بودند
فوتبالیست ها از
مسابقه ای پیروز
برگشته اند فریاد
میزدند ماشاالله ،
ماشاالله،فرهادی
دوستت داریم.اصغر خوش
آومدی .سایت حود نویس
اما بی اعتنایی مردم
به این مراسم را به
خاطر بی برنامگی
میداند!در صورتی که
این نوع مراسم اگر با
مردم واقعی همراه
باشد بطور خود جوش
باید دهها هزار نفر
رادر شهر 16 ملیونی
جذب کند. اتفاقا ج.
اسلامی انتظار
استقبال وسیع راداشت
وماشین لیمومزین برای
این کارگردان
مردمی!آماده کرده
بود. خودتان نوار
استقبال را ببینید و
قضاوت کنید:
خودشان صادقانه می
گویند که مالک فیلم
جدایی.. سپاه
پاسداران است
واپوزیسیون مترقی
برای فیلم کف میزند!
سينماي ما- مجري طرح
«جدايي نادر از
سيمين» دربارهي
نمايش اين فيلم در
تلويزيون گفت: مالك
فيلم بانك «پاسارگاد»
( سهامدار سپاه
پاسداران) است كه اين
فيلم را تاكنون به
تلويزيون نفروخته
است. نگار اسكندرفر
در پي خبر و طرح بحث
احتمال نمايش اين
فيلم در ايام نوروز
از يكي از شبكههاي
سيما با بيان اين
مطلب، گفت: از آنجا
كه مسؤوليت مالي اين
فيلم بر عهده من است
اگر قرار باشد فيلم
به تلويزيون فروخته
شود حتما من در جريان
قرار ميگيرم، اما
فعلا چنين چيزي نبوده
است.
وي با اشاره به اينكه
بانك پاسارگاد مالك
فيلم «جدايي نادر از
سيمين» است، افزود:
مالك فيلم بايد با
اين تصميم موافقت كند
اما فعلا ما در جريان
چنين چيزي نيستيم..
ضمن اينكه اداره كل
تامين برنامه خارجي
سيما، فيلم «جدايي
نادر از سيمين» را در
صورت دريافت مجوز از
معاونت سيما،خريداري
خواهد كرد.
دولت
احمدی نژاد هم فیلم
اروتیک ساخته وصدای
وسیمای ضرغامی
میخواهد اشاعه اش
بدهد، حزب الله
مقابله می کند!
پایگاه
خبری انصارحزب الله
نوشت:
پس از «جریحه دارشدن»
احساسات ملت (بخوانید
امت در صحنه ) از
نمایش فیلم هآیی مثل
«شوکران» و «تکیه بر
باد» و فیلمهایی
توهین آمیزی چون
مارمولک، ( آن نوار
ها زیر عنوان فیلم که
در دوران خاتمی جون
چرخانده شده بود پس
باید بپذیرید که
احمدک همان را ه وروش
خاتمی جون را ادامه
میدهد پس چرا خاتمی
چیان اینقدر با او
ضدیت می کنند؟) اکنون
سینمای جمهوری اسلامی
وارد «اکران نسل جدید
فیلمهای اروتیک ساخت
داخل و البته با لعاب
سیاسی» شده است!
دو فیلم «زندگی
خصوصی» و «گشت ارشاد»
که امسال در شبه
جشنواره فجر نمایش
داده شد از دید این
پایگاه خبری
اروتیک - اسلامی است
که قرار است در
نوروز اکران شوند،:
در اولی فصل جدیدی در
رونمایی از روابط
بیپرده جنسی و در
دومی جبهه حمله
مستقیم نوینی را به
مقدسات و نهادهای
نظارتی و انتظامی در
جمهوری اسلامی
گشودهاند....
آقایان
وخانم های
شیفته اسکار اسلامی،
باند مغلوب حتا تبریک
و
تهنیتتان را هم نمی
پذیرد وتنها تبریک
خاتمی شارلاتان
رامعیار قابل اهمیت
میداند
جرس بلند گوی باند
مغلوب نوشت:
در
مقابل اینها اما،
تبریک محمدخاتمی رئیس
جمهوری پیشین ایران
دلها را آرام کرد،
حال و هوای صلح و
تفاهم داشت و نشان
داد که چرا ایرانیها،
بویژه هنرمندان و
اهالی فرهنگ، اینهمه
«سید» خنده رو را
دوست دارند. خاتمی
انگار که نماز صبح را
خوانده، اسکار را
نگاه کرده و بلافاصله
دست به قلم برده
باشد، یکی ازاولین
شادباشها را به سوی
فرهادی روان کرد؛
فیلمساز را «هنرمند
گرانقدر» خواند؛
اسکار را «پرآوازه
ترین حادثه و مراسم
سینمائی» نامید؛
انتخاب کنندگان را
«صاحب نظران معتبر»
دانست و سینمای ایران
را «صاحب سبک و
اندیشمند» گفت، تا
هنرمندانه و
اندیشمندانه به این
نتیجه برسد که: "
آنان که به ایران و
به آیین و فرهنگ و
تاریخ این مرز و بوم
دلبستگی دارند و
احترام میگذارند،
توفیق بزرگ شما را
بار دیگر ارج
مینهند. این حادثه
را باید نشانهای
روشن بر آن دانست که
هنر به طور عام و
سینما به طور خاص از
مهمترین ابزارهایی
است که میتواند در
جهان ناامن، جنگزده
و پر از تبعیض و
ناروایی و خودکامگی،
موجب نزدیکی دلها و
چیرگی انسانیت و محبت
بر خشونت شود و
گفتوگوی فرهنگها و
تمدنها را به جای
تنش و درگیری بنشاند.
این
آخوند مرتجع مکار
یادش رفت ان زمان که
رئیس وزارت سانسور
بود اعلام داشت
هالیوود در کنار
اسکار وسیله مسخ
انسان هاست.
در ابتدا حسنی نسب با
بیان اینکه در حال
حاضر اصغر فرهادی از
پاریس به ایران آمده
و جا دارد که این
برنامه بیشتر به
مسئله فرهادی و جایزه
اسکاری که دریافت
کرده بپردازد، از طرف
خودش به فرهادی و
سینمای ایران تبریک
گفت و عنوان کرد:
مخاطبان از مسعود
فراستی انتظار دارند
که فارغ از سلیقه
شخصی و انتقاداتی که
به فیلم دارد تبریکی
را به فرهادی و
سینمای ایران برای
دریافت جایزه اسکار
بشنوند..
فراستی در این زمینه
گفت: من به فرهادی
تبریک میگویم و در
برنامه قبل هم گفتم،
اما به سینمای ایران
و مردم تبریک نمی
گویم چون شخصا به این
اثر افتخار نمی کنم.
در طول این 10 روز
گذشته شبکه های
ماهواره ای مثل بی بی
سی و صداي آمريكا
شروع به تعریف و
تمجید کردن از این
فیلم کردند و از
دیدگاه اپوزسیون به
فیلم پرداختند
بنابراین این مسئله
جای خوشحالی ندارد که
انسانهای شکست خورده
و بی هویتی به فیلم
افتخار کنند. (منظورش
اپوزیسیون سرنگونی
طلب وشیفته است)
همچنین برخی از
دوستانی که در ایران
هستند در تمجیدهایی
که از فرهادی می کنند
به راه دیگری رفته
اند.
سینما بنویسان ج.
اسلامی با صراحت قصد
ونیت صادرات سینمایی
را می گویند وما..؟
ااحمد
طالبی نژاد سینما
بنویس ج.ا در گفتگو
با رادیو فردا بخشی
از واقعیت ها میگوید
فکر می کنید که چقدر
این جایزه بتواند روی
سینمای ایران تاثیر
بگذارد؟ حتی بتواند
جایگاه سینمای ما را
تغییر دهد؟
این مسیر واقعا
۳۰
ساله است. در این
۳۰
سال خیلی تلاش شده
است برای شناسایی
سینمای ایران به آن
سوی مرزها. در دهه
۶۰
و
۷۰
واقعا کوشش های
نفسگیری را مسئولین
وقت سینما آغاز کردند
تا سینما را به جهان
بشناسانند و البته
گاهی هم متهم می شدند
که داخل را رها کرده
اید و خودتان را به
جشنواره های جهانی
محدود کرده اید.
منتهی یک نکته را
نباید فراموش کرد.
بالاخره سینمای ما به
علت محدودیت های
مخاطب که در داخل
کشور دارد، اگر
بخواهد به لحاظ صنعتی
روی پای خودش بایستد،
باید به بازارهای
جهانی راه پیدا کند.
یکی از راه هایی که
می تواند این مسیر را
هموار کند همین حضور
در جشنواره های بین
المللی و دریافت
جوایز است که باعث می
شود نام سینمای ایران
بر سر زبان ها بیافتد.
من بیست سال پیش به
یکی از مسئولین
سینمایی کشورمان گفتم
که پیروزی هر فیلمساز
و هر فیلم ایرانی در
یک گوشه ای از دنیا
به اندازه ده هزار
مبلغی که بفرستید در
دنیا برای ایران
تبلیغ کند، تاثیرگذار
است.
این جوری است که پرچم
ج.ا می رود بالا و
برافراشته می شود.
نام ایران تکرار می
شود. نام ج.ا بر سر
زبان ها می افتد، آن
هم نه بر سر مسائل
سیاسی، بلکه به لحاظ
مسائل فرهنگی، خودش
باعث می شود که
سینمای اسلامی در
عرصه سینما وارد
بازارهای جهانی شود.
الان (دوره احمدی
نژاد) فکرمی کنم که
این مسیر خیلی برای
ایران آماده تر از
گذشته باشد.
در مورد سوال شما
درباره تاثیر فرهنگی
این اتفاق روی خود
سینمای ایران و حتی
جشنواره فجر هم به آن
مفهومی که ما فکر می
کنیم، خیلی شاید
تاثیر نداشته باشد.
متاسفانه شرایط
فرهنگی اجتماعی جامعه
بیشترین تاثیر را روی
سینمای ایران باقی می
گذارد تا کنون. یعنی
سینمای ایران به نوعی
می شود گفت که ویترین
جامعه ( منظورش ج.ا
است )ماست
•چند
کلمه هم از وزیر
خارجه بریتانیا
بشنوید
ویلیام هگ، وزیر امور
خارجهی بریتانیا در
ویدیوی کوتاهی که
برای افتتاح وبسایت
"بریتانیا برای
ایرانیان" در سایت
قرار گرفته، جایزهی
اسکار برای فیلم
"جدایی نادر از
سیمین" ساختهی اصغر
فرهادی را آخرین
نمونه از تولیدات
فرهنگی تاثیرگذار
ایرانی و ستایش غرب
از این تولیدات توصیف
کرده است. هگ با
تاکید بر اینکه به
زودی مسابقات المپیک
سال ۲۰۱۲ در لندن
آغاز خواهد شد و
آنها چشمانتظار
حضور ورزشکاران
ایرانی هستند، گفته
است:« در سال ۲۰۱۱
نیز جشنوارههای مهمی
در ادینبرو و لندن،
فرهنگ و هنر ایرانی
را مورد تجلیل قرار
دادند.
...
سینمای آزاد در ماه
آوریل منتشر نمی شود.
تاریخ انتشار شماره
63، ماه مه 2012
خواهد بود.
زیر ذره بین را
در شبکه های
اجتماعی به
اشتراک بگذارید:
باز
هم سال نوراطبق روال
همیشگی که انگار به سنت
تبدیل شده با این امیدویا
بهتر بگوئیم با این
دلخوشی آغاز می کنیم که
سال دیگر شر آخوندکنده
شود بی آنکه به این امر
هم توجه کنیم که اگر
عمامه داران هنوز بر منبر
چسبیده اند،هنوز می کشند
،هنوز شکنجه می کنند
،هنور تجاوز می کنند
وهنوز ظلم می کند،نه
امریکا مقصر است ونه
دیگرچپاول گران غربی ونه
روس و…،زمینه بقای اینان
را ما فراهم می آوریم نه
روس وانگلیس و اسرائیل و
امریکا.
...بهار های دیگر هم آمد
ورفت ودر آغازهر بهار باز
هم از آروزهای سرکوب شده
مان گفتیم و
آرزو کردم که
این سال دیگر سال سقوط
نظام است! اما آخوند ها
همچنان به منبر های زنگ
زدهاشان چسبیدهاند. باز
هم برای ماندگاری نظام
دلایلی آوردیم بی آنکه به
سهم خودمان در راه بقای
ج.ا اعتراف کنیم.
یک واقعیت را عده ای دوست
ندارند و یا برایشان صرف
نمیکند بپذیرند که در
راه مبارزه با نظام های
سرکوبگر اگر مبارزه علیه
فرهنگ و هنر صادراتی با
مبارزه سیاسی آمیخته نشود
نتیجه ای سرنوشت ساز را
نمی توان انتظار داشت .
چطور می شود اپوزیسیون
سرنگونی طلب خود یار
و یاور و وسیله ای برای
حفظ آبروی یک دولت فاسد
و ضد مردمی باشد وفیلم
دولتی ای را که با بودجه
سپاه ساخته شده وامریکا
وانگلیس واسرائیل آن را
به وسیله ای برای گشودن
باب گفتگو با این نظام نا-انسان تبدیل کرده اند را
ارج بنهد.(جدایی نادر
از..)
وقتی ما اپوزیسیون مترقی
با یک بازیگر حکومتی
-اکبر عبدی -که در فیلم
های چماقدار معروف ده
نمکی نقش عمده به عهده
دارد که میفرماید این
فیلم پرچم اسلام را در
هالیود بر افراشته است هم
دل و هم صدا شویم چه توقعی
از عامه داریم؟
گفتگوی ویژه سینمای آزاد با داریوش شیروانی
به
بهانه اکران فیلم انسان های سایه
ای در سینماهای آلمان
س:
عده ای تصور می کنند که
در اینجا وقتی بودجه ای
فراهم شد وکار با هر
زحمتی آماده شد خب دیگر
هیچ مشکلی نیست وفیلم به
راحتی اکران می گیرد ویا
در شبکه های تلویزیونی
پخش می شود من خود شاهد
فیلم تو بودم ام که از
زمان آماده شدن تا حالا
در دست پخش کننده اسیر
مانده بود وخوشحالم که
سراتجام با وجود همه
موانع باز دارنده ،سد
نمایش فیلم شکسته می شود.
میدانم در این مورد بسیار
حرف داری اما اگر می شود
خلاصه شرایط وموانع پخش
در اروپا را در این گفتگو
مطرح کنی چون برای نسل
جوان تازه کار می تواند
مفید ومهم باشد.
ج:
البته میدانی که من برای
تهیه این فیلم بودجه ای
در اختیار نداشتم . کلیه
بازیگران فیلم بدون
دریافت دستمزد کار کرده ا
ند ....
مشکل پخش یک فیلم سینمایی
برای من تا کنون از
مشکلات و دردسرهای ساختن
آن به مراتب بیشتر بوده
است. ساختارهای شبکه های
توزیع و پخش فیلمهای
سینمایی بی شباهت به
سازمان های مافیایی نمی
باشند. ..برای هر فیلمی
که به سینما راه می یابد
بایستی یک سرمایه جداگانه
ای برای پخشش در نظر گرفت
. هر چه پخش فیلم گسترده
تر باشد مخارج و سرمایه
گذاری برای پخشش نیز
بیشتر میشود. هالیوود
برای پخش برخی از فیلم
هایش تا صد میلیون دلار
نیز خرج کرده است. هزینه
پخش یک فیلم را معمولا
۸۰%
مخارج تبلیغات و
۲۰ %
مخارج کپی فیلم و ساخت
گزارش ها و مواد خام
میدانند. بایستی توجه
داشت که تبلیغات یک فیلم
را همراه با تولید آن
آغاز مینمایند. در این
راه یک سری دفترها و
بنگاه های حرفه ای وجود
دارند که وظیفه تبلیغ
فیلم را به عهده می
گیرنند. یک سری دفتر ها و
واسطه های دیگری هستند که
مسئول پخش فیلم در
جشنواره ها هستند. شرکت
های پخش هم وظیفه دارند
فیلم را برای سینماها
آماده کرده و جا و تاریخ
مناسبی برای فیلم مورد
پخش پیدا کنند. هیچکدام
از این کارها بدون پرداخت
هزینه سنگین آن میسر
نیست. امروزه بدون پرداخت
پول به جشنواره ها ی بزرگ
و متوسط جا دادن یک فیلم
در بخش مسابقه آنها
تقریبا محال به نظر
میرسد...
مشخصه
نظم نوین برده داری در
این دوره، که آن را از
نظم قبلی جدا می سازد،
رشد سریع تکنولوژی و
تولید انبوه کالا با
کیفیت پائین است. لازمه
تولید انبوه، مصرف انبوه
است و این میسر نمیشود
مگر آنکه تمامی فرهنگها
و هویتهای ملی و انسانی
که مانعی در مقابل مصرف
انبوه است به کلی از
میان برداشته شود و جای
خود را به فرهنگ یکسان
سازی انسان و یکسان سازی
جهانی بدهد. مصرف انبوه
باید الگوی پیشرفت و
ترقی فردی و مملکتی قرار
بگیرد. هر فرد باید از
فرهنگ و هویت خود کاملاً
خداحافظی کند و به
نقطهای برسد که خودش
باعث استثمار بیشتر خود
شود. تا میتواند سگ دو
بزند و مصرف کند. برای
اینکه هر فردی به این
نقطه برسد، باید سلیقه و
ذائقه اش تغییر کند. باید
فرهنگ، ادبیات، سینما،
موسیقی و هنرش مثل مواد
غذائی هرمونی و به تولید
انبوه برسد.
تمامی تغییرات و دگرگونی
ها در جامعه برای همین
هدف است برای نمونه در
زمینه سینما چندی پیش
رژیم "خانه سینما" و
"معاونت سینمایی وزارت
ارشاد" را منحل می کند و
جای آن تشکیلات جدیدی را
با نام "سازمان سینمایی"
اعلام می کند. بسیاری از
فیلم هایی که تا کنون
تولید کرده وسینمای ازنوع
فیلم های کیارستمی در این
مرحله دیگر کارایی چندانی
ندارد، امروز ساخت
فیلمها باید همسو با طرح
هدفمندی یارانهها هدفمند
بشود. طبیعی است که
تشکیلات خانه سینما باید
جمع شود و جای آن
تشکیلات تازه ای چیده شود
تا بتواند خط این دوره
رژیم را در سینما جلو
ببرد. وقتی هالیوود این
نهاد اصلی تبلیغات
"استکبار" به فیلم "جدایی
نادر..." اسکار پیش کش
میکند، وزارت ارشاد رژیم
در پیامی تبریکی این
جایزه را "گواهی بر آغاز
فصل جدیدی در سینمای
ایران" مینامد. ...تهیه
کننده فیلم "بوسیدن روی
ماه" بعد از نمایش در
فستیوال فجر به فردا نیوز
می گوید:"هم مردم و هم
متدین و هم مقامات فیلم
را پسندیدند داستان فیلم
درباره دو مادر شهید است
که فرزندانشان مفقود
الاثرند ، یکی از مادرها
تصمیم میگیرد قلیانی
فراهم کند. طبعا در فرهنگ
آنها به کافی شاب نمیتوان
رفت. وزارت ارشاد به ما
اعلام کرد که بنا بر بخش
نامه وزارت بهداشت مبنی
بر ممنوعیت قلیان این
صحنه باید در فیلم حذف
بشود ...
صادق
افروز
اعتراض
به بيانيه کانون نويسندگان ايران در رابطه
با اهدای جايزه اسکار به فيلم جدايی....
بيانيه
کانون نويسندگان برآنست که فارغ از ماهيت جوايز بين المللی ،
بايد برنده شدن جايزه اسکار را پيروزی به حساب آورد ، و به
اصغر فرهادی و سازندگان فيلم بايد تبريک گفت . ببينيد جای
سلطانپور و ساعدی و اقدامی و گلسرخی چه کسانی نشسته اند
.آقايان ! يعنی چه فارغ از ماهيت جوايز بين المللی بايد به
آنان تبريک گفت؟
همين فيلم در فستيوال آخوندی فجر هم برنده جايزه اول شد .آيا
شما آقايان کانون نويسندگان فارغ از ماهيت فستيوال فجر ، برنده
شدن آنرا به فرهادی و سازندگان فيلم تبريک گفتيد ؟آيا می شود
ماهيت ارتجاعی گردانندگان يک جايزه بين المللی را ناديده گرفت
؟ آيا اگر فيلمی از فستيوال سينمايی فاشيسم هيتلری و موسولينی
و رژيم آپارتايد آفريقای جنوبی و صهيونيستهای اسرائيلی جايزه
میگرفت،
آن زمان هم فارغ از ماهيت اين جوايز، اين پيروزی !!!!! را
تبريک می گفتيد ؟
بيانيه می گويد هر دو جناح غالب و مغلوب سعی در بهره برداری
های سياسی از شهره شدن اين فيلم دارند .جناح های مختلف و طرف
دعوا در کمپ حاکم يعنی بيت خامنه ای ، سپاه ، دار و دسته احمدی
نژاد و اصول گرايان رنگارنگ و جناح مغلو ب ، شامل اصلاح طلبان
، چه آنهايی که در زندانند و از زندان بيانيه می فرستند و چه
آنهايی که بيرونند و يا خارج از کشور هستند همه به نوعی سعی می
کنند اين فيلم را به خود منتسب کنند و از آن بهره برداری سياسی
بکنند . بايد اضافه کرد ، اين منتسب کردن فقط منحصر به جناح
های غالب و مغلوب نيست . تقريبا همه اپوزيسيون سبزو حتی برخی
گروه های چپ نيز از به اصطلاح پيروزی اين فيلم ( به آن هم
خواهم پرداخت که آيا بردن اين جايزه را اصلا می توان پيروزی به
حساب آورد يا نه ) احساس غرور می کنند. نمی دانم ، مگر بردن يک
جايزه توسط يک فيلم ، شبيه پيروزی تيم ملی فوتبال يا کشتی است
که همه جناح ها ، چه غالب و چه مغلوب،و چه در اپوزيسيون ، يک
صدا تبريک بگويند و خوشحالی کنند؟
گفتگوی فریدون رهنما و نصیب نصیبی
تاریخ سینمای ایران
(جدا شده از مجله نگین شماره
82ـ سال 50 )
نصیب
نصیبی کار سینمارا با دکتر هوشنگ کاووسی آغازکرد ودستیار او در فیلم «خانه کنار
دریا» بود، همیشه هم از کاوسی با عنوان معلمش یاد می کرد ومواضع قاطع هوشنگ در
برابر سینمای متداول فارسی را می ستود. اما از نظر نگاه به سینما وشیوه کار به
فریدون رهنما نزدیک تر بود، فریدون رهنما خیلی زود از میان ما رفت ونصیب در سالهای
پایان عمر ش که با بیماری همراه بود با چشمی که دیگر دید نداشت اگر برنامه ای برای
رهنما می گذاشتند شرکت وصحبت در آن برنامه را وظیفه خودش می دانست . از زمان چاپ
این گفتگو 40 سال می گذرد اما مسایلی که در آن مطرخ می شود که امروزی اندو ازغبار
گذشت زمان مصون مانده است. این گفتگو را به خوانندگان سینمای آزاد تقدیم می کنیم.
نصیب:
به یاد دارم اولین جلسه سینمای آزاد را که در حدود 50 نفر بودند و در میان این جمع
محدود چهره ای بود که با حرارت و اشتیاق تشویقمان می کرد که ادامه بدهیم و نهراسیم.
سینمای آزاد را این سخنان جرات بیشتری داد و بعدها مکرر در هر گفتگو از سینماگران
هشت میلیمتری و سینمای تجربی حمایت کردید...
رهنما ـ این حمایتها
شاید به نظر شما گفتنی باشد اما به گمان من فقط یک واکنش طبیعی است. حتی می خواهم
بگویم یک وظیفه ابتدایی. این کمابیش مثل آنست که در برابرتان چند تن ناگهان یک کودک
را بزنند و شما هیچگونه واکنشی نداشته باشید....
جوایز:
برنده جایزه بهترین
کارگردانی از جشنواره
فیلم کن
وقتی ماموران شهر قصد
خراب کردن محل زندگی
«مارتین کاهیل» (برندان
گلیسن) را دارند و
میخواهند او را به جای
بهتری نقل مکان دهند،
میگوید میخواهد نزدیک
محل کارش باشد و
بینندهها خیلی زود متوجه
میشوند که این کار دزدی
از ثروتمندان است. در ذهن
بیننده در یک لحظه این
«دزدی – کار» با «کار-
دزدی» ثروتمندان قیاس
میشود.
فیلمهای گانگستری در
ابتدا ژانری امریکایی بود
و همزمان با ممنوعیت
مشروبات الکلی و کسادی
اقتصادی در اواخر دههی
سی. و به زودی مشخص شد
که نه ممنوعیتها کارساز
است و نه سرمایهداری و
بحرانهایش آن بستری است
که رویای «موفقیت»
امریکایی را متحقق کند.
فیلمهای گانگستری در
واقع تضادهای جامعهی
طبقاتی –سرمایهداری در
فضای شهر است.
دزدیهای او، به رغم
اینکه مدام از جانب پلیس
دلهدزدی نامیده میشود،
گاه ضربههای کاری به
سرمایهداران میزند. او
گاه در انفاق اموال دزدیش
همچون رابینهود عمل
میکند، گرچه همواره هم
در یافتن نیازمندان واقعی
موفق نیست. «مارتین
کاهیل» در واقع خشمی
عمیق نسبت به فقر، قانون
و ثروتمندان احساس
میکند. ...اگردر یک کشور
جهان سومی زندگی میکرد
با شک و ظن پلیس دستگیر
میشد و آنقدر کتک
میخورد تا به جرمهای
کرده و ناکرده اعتراف
کند، شاید هم زیر شکنجه و
کتک جان میداد و یا بعدش
به جرم سرقت مسلحانه
اعدام میشد..
زیباترین بخش فیلم
نمایشهایی است که ژنرال
در مقابل دوربین از خود
نشان میدهد. به رغم
اینکه پلیس او را
میشناسد و همه جا نامش
در مطبوعات هست اما
همواره چهرهاش را با
دستانش میپوشاند و یا
کلاهی برسر میگذارد که
صورتش دیده نشود. این
نمایش نیز طعنهای است به
دزدانی که علنی دزدی
میکنند و کار خود را
دزدی نمیدانند. یعنی در
واقع دزدان واقعی از کسی
رو نمیپوشانند و با
افتخار جلوی دوربینها
ظاهر میشوند.
گفتگو با قادر محمدی به بهانه
اجرای تئاتر خیابانی "هزاران
خورشید تابان"
آلترناتیو: رفیق عزیز، در
روزهای گذشته، ویدئوی یک
تئاتر خیابانی با عنوان
"هزاران خورشید تابان" به
نویسندگی شما و کارگردانی
مشترک شما و بهره عارفی
در شبکه های مجازی فیس
بوک و یوتیوب منتشر شده
است که با استقبال جالب
توّجهی همراه بوده است.
صرف نظر از مضمون این
تئاتر که به دلیل نزدیک
بودن به عینیّات زندگی
اجتماعی در جامعه امروز
ایران برای مخاطبان آن
بسیار ملموس و فهم پذیر
بوده، مسأله دیگری که آن
را جذّاب نموده این است،
که با توجّه به پیچیدگی
فضای امنیتی که هرگونه
کنش اجتماعی، سیاسی و
هنری را دشوار کرده است
این تئاتر اجرا شده و این
بسیار شگفت انگیز است،
چرا که هر کنشی در چنین
فضایی بی واسطه سیاسی است
و از سوی سیستم حاکم به
شدّت سرکوب می شود. به
عنوان نخستین سوال،
درباره این انتخاب برای
ما بگویید، چطور شد که به
سراغ تئاتر خیابانی
آمدید، و چرا با چنین
مضمونی آن را به اجرا در
آوردید؟ و چطورشرایط ویژه
امنیتی تاثیری در تصمیم و
انتخاب شما نداشت؟ درواقع
خودتان را کمی معرفی کنید
و از سوابق فعالیت هنری
تان بگویید.
در
متن وحاشیه ی سینمای جمهوری
اسلامی!!
نادری و نانسی لا اسکالا
امیر
نادری هم در دوران درخشان
پرزیدنت،دکتر احمدی نژاد
برای نمایش فیلمهایش در
نظام مقدس به تفاهم می
رسد.
*
پرویز کیمیاوی هم که
سالهاست به دامان اسلام
برگشته مانع نمایش
فیلمهایش در دولت احمدی
نژادبرداشته می شود.
*سرکوب
خونین مردم در جنبش 88
کافی نبود جشنواره ای هم
برای بزرگداشت سرکوب
برگذار می کنند!!
*عرضه فیلم در
سوپرمارکتها/ فیلمهای
سینمایی در جعبه های
شانسی!
سينماي ما- قرار است
علاقمندان به فیلمهای
امیر نادری و پرویز
کیمیاوی دو کارگردان مطرح
سینمای تجربی ایران؛ دو
فیلم مطرح این دو فیلمساز
یعنی «کات» و «اوکی مستر»
را در سینماهای تهران
ببینند. اگر اتفاق خاصی
نیفتد این فیلمها همانند
فیلم «شیرین» ساخته عباس
کیارستمی روی پرده میرود…
فیلم بعدی امیر نادری
«ماه» نام دارد، نادری
گفتهاست بیست سال درباره
موضوع این فیلم کار کرده
و یک دلیل مهاجرت او از
ایران به آمریکا، ساختن
فیلم «ماه» بوده است.
(هیچ دلیل دیگری که نمی
توانسته وجود داشته باشد
مگر کسی هست که بدون قصد
تحقیق این نظام مقدس را
ترک کند!)
خرم آباد - خبرگزاری مهر:
مجاز شدن عرضه فیلم در
سوپرمارکت ها تبعاتی به
دنبال داشت که می توان به
راحتی آسیب های فرهنگی و
اقتصادی ناشی از این
تصمیم را در سطح جامعه
مشاهده کرد…
به گزارش خبرنگار مهر، از
زمانی که پای فیلم های
سینمایی به سوپرمارکت ها
باز شد، می شد امروز را
دید که به راحتی بدون
رعایت حق کپی رایت
محصولات فرهنگی در جعبه
های شانسی و خوراکی های
کودکان در سوپرمارکت ها
عرضه شود.
آخرین به روز رسانی: 25 مارس 2012
* شکل گیری حکومت های خودکامه بدون حضور روشنفکران کوته بین وحقیر ممکن نیست، این روشنفکران در عمل به رژیمی خدمت می کنند که مدعی مبارزه با آنند ( هانا آرنت اندیشمندبرجسته معاصر آلمانی.)
* حتا اگر این نظام به فرض محال در راه بازگشت من فرش ابریشمین ویا قا لیچه سرخ بگسترد من به سرزمینی که زیرسلطه ی شوم اوست هرگز قدم نخواهم گذاشت زیرامیان ما دو طرف هیچ سازشی میسر نیست. ( زنده یاد نادر نادر پور)
* روزی خواهد آمد که ساده ترین مردم میهن من از روشنفکران اخته خود باز خواست خواهند کرد.آنگاه که کشور مان همچون شعله ای کوچک ومهجور فرو میمرد شما روشنفکران چه می کردید ؟ ( کاستیو شاعر گواتمالائی)
* به ما نام مهاجرداده اند آنان. چهبیربط است ین نام. مهاجرآنست كه ترك وطن گوید. ولی ما با رضای خویش، قدم درین راه ننهادیم تا ازنو میهنی جوئیم كه شید هم، اگرشد، تا ابد، آنجا بمانیم. گریزانیم وسرگشته ما را تاراندند ازآنجا. ینجا، كجا؟ كی؟ زادگاه ما تواند گشت، هرگز. ین دیاری كه، گیرم ، پذیرا گردد ما را ( جدا شده از سروده مهاجر اثر برتولوت برشت)
*اگر چراغداران، به چنین رژیمی چراغ سبز نشان نمی دادند و در بزنگاه های تاریخی،مردم را از عواقب رفتن این بربرها نمی ترساندند، امروز مردم ایران در این تنگنایتاریخی قرار نمی گرفتند. (مینا اسدی)
* یک بار گولم زدی شرم برتو، بار دوم گولم زدی شرم برمن (یک ضرب المثل امریکایی)