این مصاحبه دسامبر 2014 انجام شده که فیس بوک دوباره مطرحش کرده .چون همزاد جمهوری اسلامی یعنی طالبان هم دوباره با چراغ سبز امریکای قبلا جهانخوار به قدرت رسیده محتوای مصاحبه به نوعی امارات طالبان را هم شامل میشود .
پرسش :آزاد عزیزیان(فعال در زمینه هنر وسینما)
پاسخ: بصیر نصیبی (سینمای آزاد)
در نشریه رهایی زن،( شماره بیست و هفتم)
پژوهش سینمای آلمان نازی و سینمای جمهوری اسلامی چگونه شکل گرفت؟
س: شما در پژوهشی با عنوان «سینمای آلمان نازی و سینمای جمهوری اسلامی» به مقایسهی سینمای این دو کشور در این دورههای خاص پرداختهاید. اساسیترین شباهتها را در چه چیز دیدهاید؟
ج: این پژوهش با قصد قبلی صورت نگرفت. من کتابی در مورد سینمای دوران نازی داشتم، کتابی که سالها قبل، در دوران پس از انقلاب منتشر شده بود و به بررسی وضعیت سینما در دوران هیتلر پرداخته بود. به تدریج کتاب را که میخواندم فکر میکردم که درحال مطالعهی کتابی در مورد سینمای جمهوری اسلامی هستم. وجود چنین شباهتهایی سبب شد که من هر آنچه را که میخواندم در کنار هم گذاشته و شروع به یادداشت برداری کنم. از آنطرف هم به طور کلی من در جریان وضعیت سینمای جمهوری اسلامی، مصاحبهها، گفتگوها، سخنان و کارهای فیلمسازان و مقامات بودم با کنار هم قرار دادن این دو، مشاهده میکردم که تا چه اندازه به هم شبیه هستند. از دل همین کار یک پژوهش درآمد. در همان سالها هیتلر میگوید: «در ارتباط با آلودگیزدایی سیاست حیات عمومیمان، دولت دست به مبارزهی منظم، برای بازگرداندن سلامت مادی و معنوی خواهد زد. کل نظام آموزشی، تئاتر، سینما، ادبیات، مطبوعات، رادیو و همهی اینها به عنوان وسیلهای برای رسیدن به این هدف به کار خواهند رفت. آنها برای کمک به حفظ ارزشهای جاودانی که جزء سرشت مردم ما هستند، مهار خواهند شد.»
دقیقن مقامات جمهوری اسلامی هم در آنزمان همین چیزها را میگفتند. اگر واژههای «امت» و «اسلام» را وارد این فرماننامهی هیتلر بکنیم، مشاهده میکنیم این سخنانی است که در دوران حکومت جمهوری اسلامی هم گفته می شوند.
هیتلر راه نجات از انحطاط ذاتی آلمان در دوران «جمهوری وایمار» را انقلاب ناسیونال-سوسیالیستها میدانست و اعتقاد داشت که همهی افراد و سازمانها باید تحت یک کنترل واحد درآیند، چون آلمانها، پاسدار جهانبینی آلمان بودند و قدرت و ارادهی «پیشوا» باید این آلودگیها را پاک میکرد. آنها هم وعدهمیدادند که جامعه را پاک خواهند کرد و اخلاق و معنویات را رشد و گسترش خواهند داد. از سال ١٩٢٠، یعنی قبل از رشد نازیسم، تغییراتی انجام گرفته بود که برای تسلط نازیها زمینه سازی کرده بود. همچنانکه قبل از استقرار جمهوری اسلامی، یعنی در زمان رژیم سلطنتی، تبلیغات مذهبی رشد کرده بود و به تدریج از مردم دعوت میکردند که راه نجات دین است و بخشی از روشنفکران نیز با آنها همراه شده بودند. به طور مثال، جلال آلاحمد کتاب «خسی در میقات» را نوشت و همچون سمی بود که به ذهن جوانان خاماندیش فرو ریخته شد. بخشی از جامعهی روشنفکری تحت عنوان عرفان یا هر گرایش دیگری، گرایشهای مذهبی را رشد میدادند. در اینجا هم، زمینهها از هر نظر برای استقرار یک نظام مذهبی در حال آماده شدن بودند و آخوندها مبلغ تفکر مذهبی بودند، در حالی که پولشان را از ساواک میگرفتند. حتی زمانی که «سینما رکس» آبادان هم آتش زده شد، آخوندها حکومت را به دست نگرفته بودند و برای اینکه حکومت متزلزل شاه را زودتر سرنگون کنند، فاجعهی سینما رکس آبادان را خلق کردند. اینها بدان معناست که یکباره و ناگهانی حکومت جمهوری اسلامی مستقر نشد، بلکه از مدتها پیش زمینههایش فراهم شده بود.
س: همانطور که اشاره کردید حکومت جمهوری اسلامی قبلاز به قدرت رسیدناش، در جامعه حضور داشته است. با به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، این حکومت چه برخوردی به هنری مانند سینما داشت؟ آیا سینما را هنری دانست که باید حذف شده و از بین برود؟ یا اینکه همانند آنچه در زمان آلمان نازی وجود داشت از سینما به عنوان ابزاری جهت تبلیغ آرا و نظرات خودش استفاده کرد؟
ج: از جمله تفاوتهایی که ناسیونال-سوسیالیستها با جمهوری اسلامی داشتند این بود که آنها با کلیت سینما مشکلی نداشتند، بلکه میگفتند که سینما باید در خدمت ایدئولوژیشان قرار بگیرد. اما رژیم جمهوری اسلامی به طور کلی با هنر مشکل داشت. در زمان هیتلر «ارکستر سنفونی برلین» کار خود را انجام میداد، منتها آهنگسازها را به خدمت گرفتند. حکومت جمهوری اسلامی با کل سینما مشکل داشت. در تفکر خمینی سینما فاحشهخانه بود و کسانی که در سینما کار میکردند در فاحشهخانه کار میکردند. با این دیدی که این رژیم ارتجاعی داشت، در حقیقت تکلیف همهی هنرها روشن بود. تا به امروز هم مشکلاش با موسیقی حل نشده است. حکومت اسلامی با مسالهی کار زن مشکل دارد و این مساله در هنر هم خود را نشان میدهد. «محسن مخملباف» دستورالعملهایی را صادر فرمود که چه کارهایی انجام دهند که زن نشسته بازی کند. چون اگر زن بیاستد، حرکت اندامهای وی سبب تحریک مرد میشود. تا به امروز هم نشان دادن ساز و صدای زن در جمهوری اسلامی منع شرعی دارد. بنابراین اینها علاوه بر اینکه این تشابه را داشتند که هنرمند باید خود را در آن چهارچوب ایدئولوژی تعریف بکند، اصولن با وجود سینما و ایجاد آن شک بود، چه برسد به گسترش آن. به همین دلیل در همان ابتدا تمام بازیگران را به جرمواهی طاغوتی بودن ممنوعالشغل کردند و حتی زندانی کردند و باید توبهنامه مینوشتند. به طور مثال ایرج قادری به دلیل کار در سینما در دوران طاغوت چندین بار توبه کرد. اما پس از مدتی به خمینی قبولاندند که سینما وسیلهی تبلیغاتی خوبی است و ما میتوانیم از آن استفاده کنیم و پس از آن فتوایی داد که ما با سینما مشکلی نداریم بلکه با فساد در سینما مشکل داریم. از آن پس «محسن مخملباف» در حوزهی هنری مسئول ساخت سینمای اسلامی شد. فیلمهای اولیهی مخملباف مانند «توبه نصوح» و تمام آن مهملاتی که سر هم کرد، نمونهی سینمای اسلامی بود. اما این به تنهایی کافی نبود، بعد از مدتی فهمیدند که چنین فیلمهایی را نمیشود در فستیوالها عرضه کرد. به این دلیل از طرف خود حکومت، «فخرالدین انوار» به عنوان یکی از اولین نمایندگان جمهوری اسلامی به فستیوالهای جهانی فرستاده شد تا به تحقیق در این زمینه بپردازد که چه راههایی برای ارسال سینمای تبلیغاتی خود به فستیوالها دارند و به تدریج بعدها به فستیوالها راه یافتند. اینها تصمیم گرفتند که به طور کلی سینما را به دو قسمت تقسیم کنند. بخشی برای داخل کشور که همان مهملات و جنگ و خونریزی و… با معیارهای سینمای مذهبی ساخته میشد و بخش دیگر که مخصوص فستیوالها ساخته میشد. زمانی که «خاتمی» وزیر ارشاد بود، این دو بخشی شدن سینما را به نوعی هدایت میکرد. وی در مراسم اختتامیهی سومین دورهی شبه جشنوارهی فجر میگوید: « اکنون در مملکت ما هنرمند واقعی امکان عرضه هنر خود را يافته است. به اعتقاد من چنانچه پيام ومحتوا نود امتياز داشته باشد، تکنيک فقط ده امتياز ميگيرد. قدم کسانی که حاضرند کار کنند روی چشم، ولی صحنه بايد از هنرمندان حزب الهی پر شود. من نميگويم فيلمسازان بيايند مقررات، احکام ومسايل اسلامی را مستقيمن نشان دهند، ولی کسی که دوربين و قلم به دست ميگيرد بايد با عينک اسلامی به رویدادها نگاه کند.» ( به نقل ازنشريه فيلم شماره 84)
و «گوبلز» وزير ارشاد وتبليغات عمومی نازی ها در سخنرانی خود در ماه مه ١٩٣٣میگويد: «اگر ميبينیم فيلمی با زمینهی هنری ساخته شده است، به سازندهاش پاداش هم ميدهيم. چيزی که نميخواهم ببينم، فيلمی است که با رژه ناسيونال- سوسياليستها آغاز وتمام میشود اين گونه فيلمها را به ما واگذاريد. ما بهتر آنها را ميفهميم.»
این دو اندیشهی نزدیک به هم در واقع خطی است که تا امروز هم جمهوری اسلامی آن را دنبال میکند. میگوید که باید با عینک اسلامی دید. فیلمهایی که مسائل اسلامی را مطرح میکنند، مطلوب فستیوالها نیستند. تا به امروز هم در سینمای صادراتی جمهوری اسلامی همین خط به پیش برده میشود. به طوری که به ظاهر اسلامی نیست، بلکه در ساختار کلی فیلم به شیوهی نامحسوس این اندیشه را وارد میکنند. فیلمهای «مجید مجیدی» نمونهی این نوع از فیلمسازی است و حتی اگر فیلمهای «اصغر فرهادی» را بشکافیم، باز به این نتیجه میرسیم. خاتمی سرخود حرفی نمیزند، بلکه خواستهای جمهوری اسلامی را نمایندگی میکند و هدفشان باز شدن دریچهها به سوی جشنوارههای جهانی است. این خطمشیای است که تا به امروز هم دارند و بدان عمل میکنند. همانطور که گوبلز هم همین کار را میکرد.
جمهوری اسلامی به تن همهی کارهایش در نهایت لباس قانون میپوشاند. در مملکتی که مافیایی اداره میشود، قانون و مجلس نمایندگان وجود دارد، رایگیری میکنند و … در حالی که همهی اینها نمایشی بیش نیست. در زمان هیتلر هم برای سانسور قانون تصویب کردند و میگفتند که کارهایش متکی به قانون است و پشتوانهی قانونی دارد. در ١٤ فوریه ١٩٣٤ قانونی تصویب کردند و سانسور را به دو بخش سانسور مثبت و منفی تقسیم کردند و اعلام کردند که ما از سانسور مثبت حمایت میکنیم. در آن زمان گوبلز گفت: «تاکنون سانسور منفی بوده است و از این پس دولت مسئولیت کامل آفرینش فیلمها را خود بر دوش خواهد گرفت. تنها با نظارت شدید میتوان، فیلمهای مخالف روح زمان را از پرده دور نگه داشت.»
جمهوری اسلامی هم زمانی که سانسوری اعمال میکند از آن به عنوان سانسور مثبت و پاکسازی اسم میبرد. بعد از دوران خاتمی دیگر حتی از کلمهی سانسور نیز استفاده نمیکنند و از واژهی «اصلاح» به جای آن استفاده میکنند. تعدادی از کارگردانان هم از سانسور دفاع کردند. «مهرجویی» گفت که سانسور ربطی به خلاقیت ندارد و پس از وی «عباس کیارستمی» گفت که باعث رشد خلاقیت میشود. «بیضایی» هم در جواب وی گفت که پس ما باید برویم از سانسورچیها سپاسگذاری کنیم که با اعمال سانسور سبب رشد خلاقیت شدند. در مهمانیای که مهاجرانی به افتخار دریافت دیپلم افتخار «سمیرا مخملباف» از جشنوارهی کن ترتیب داده بود، وی در سخنرانیاش گفت: «من فکر نمیکنم سانسور کلن بد باشد.به نوعی ميتوان گفت مفيد هم هست چون نشان میدهد که ما مجبور نيستيم مثل هاليوود فيلمهايمان را با سکس وخشونت پر کنيم.»
وقتی که حکومت هیتلر هم مستقر شد، تعدادی از هنرمندان و کارگردانان به وی و سیستم سانسورش خدمت کردند و عدهای نیز مجبور به ترک آلمان شدند.
رفتار دیگری که کاملن شباهت دارد، نحوهی نمایش فیلمها است. در زمان هیتلر هم فیلمها دو نوع نمایش داشت. بهترین زمان و مکان را برای اکران به فیلمهایی که به تبلیغ ایدئولوژیشان میپرداخت اختصاص میدادند. در جمهوری اسلامی نیز چنین است. درجه بندیای که در سه، چهار سال گذشته دیگر به آن صورت انجام نمیدهند، که فیلمها را به صورت، آ، ب و… دستهبندی میکردند، نه بر اساس ارزشمندی سینمایی کارها، بلکه بر اساس نزدیکی عوامل فیلم به قدرت و حکومت بود. امروز هم همین است. کلیت رژیم با تغییر آنچه به آن رییس جمهور میگویند، تغییر نمیکند. در جشنوارهی فجر امسال هم شاهد بودیم که پس از مدتها به فیلمهای «کیانوش عیاری» و «رخشان بنی اعتماد» اجازهی نمایش داده و فیلمهایشان در جشنوارهی فجر نمایش داده شد، اما در نهایت امتیازها به فیلم «چ»ی «ابراهیم حاتمیکیا» تعلق گرفت. امروز «لنی ریفنشتال» سینما ایران «ابراهیم حاتمیکیا» است. و هزینهی که برای چنین فیلمی متقبل میشوند همانند همان هزینهای است که گوبلز برای فیلم «المپیک» لنی ریفنشنال متقبل شد. زمانی که لنی ریفنشنال وارد اتریش شد، شهردار وین به استقبال وی آمد و گفت که ما افتخار میکنیم که این کارگردان بزرگ مهمان ما است و ما میزبان وی هستیم. در اینکه لنی ریفنشنال فیلمساز خلاقی بود شکی نیست. ولی حمایت از او نه به دلیل خلاقیتاش، بلکه به این دلیل بود که به تبلیغ نازیسم میپرداخت. اما زمانی که نازیسم رخت بربست دیگر کسی سراغ وی نیامد و فیلمهایش در فستیوالها نشان داده نشد. امروز هم در مورد سینمای جمهوری اسلامی معیار نمایش فیلم در فستیوالها بستگی به ارتباط سیاسی این کشورها با جمهوری اسلامی دارد. وزمانی که این نظام سقوط کند. اگر پرونده ها گشوده شود این جوایز هم بی اعتبار خواهد شد.
یک تذکر:مقربان بارگاه ولایت تنها در
حضور حاتمی کیا خلاصه نمی شود اینان بسیار هستند. برای نمونه مجید مجیدی که بودجه هنگفتی را خرج ساخت فیلم مبتذل محمد ساخته او کردند.
آخرین دیدگاهها