بررسی فیلم ″هر″ Her ( از نگاه مهران زنگنه)

Spike-Jonze

جنسیت، شیءشدگی (شیءجنسی)[1] و اتوپیای عشق

تذکر: مترادف انگلیسی و (یا) آلمانی لغاتی که در متن با ستاره مشخص شده‌اند در انتها ذکر شده‌اند.

——————————————————————————————-

خلاصه فیلم: تئودور نویسنده‌ی نامه‌های خصوصی پر احساس است. در این امر، علیرغم شغلش است، قرار است سهمی در خوشبختی دیگران داشته باشد و ظاهرا دارد. خودش اما بعداز جدایی از همسرش کاترین، تنهاست و زندگی غمگینی دارد. او یک سیستم عامل کامپیوتر* (مثل ویندوز اما هوشمند) خریداری می‌کند که همصحبتی بسیار خوب برای تئودور می‌شود. تئودور ″عاشق″ سیستم عامل و سیستم عامل (سامانتا) نیز ظاهرا عاشق او می‌شود. در این رابطه سیستم عامل یکی را به عنوان بدن خود برای عشق بازی به نزد تئودور می‌فرستد که امری موفق از آب در نمی‌آید. در فیلم نشان داده می‌شود که سیستم عامل به زندگی بسیاری راه می‌یابد و رابطه‌ای مشابه با آنان نیز برقرار می‌کند. در داستان ما با همکاران و دوستان تئودور مواجه می‌شویم که آنان نیز با پدیده‌ی دوستی و همسری با سیستم عامل مواجه می‌شوند. در پایان داستان سیستم عامل توسط شرکت سازنده جمع می‌شود و به این ترتیب تئودور معشوقش را از دست می‌دهد. وجود و عدم وجود سیستم عامل در زندگی تئودور نقش تعیین کننده‌ای ایفاء می‌کند. فیلم در واقع نمایش روند تبدیل سیستم عامل به همسر تئودور و نتایج آن است.

آدرس پیش پرده فیلم در یوتیوب:  https://www.youtube.com/watch?v=WzV6mXIOVl4

در بیناشبکه نسخه مجانی فیلم را برای تماشا و یا دانلود به انگلیسی و آلمانی می‌توان یافت.

 

در فیلم ″هِر″ یک رابطه‌ی غیر عقلانی به نمایش نهاده می‌شود. فیلم بیننده را تا مرز گفتن افسوس به خاطر از دست رفتن رابطه‌ می‌برد؛ اما انسان در نهایت الزاما احساس همدلی با شخصیت اصلی فیلم (تئودور) نمی‌کند. چرا؟ جواب منوط است به چگونگی دیدن زیبایی/نازیبایی در رابطه و امکان این‌همانی بین بیننده و شخصیت اصلی و مورد نظر در فیلم. علیرغم اینکه زمان داستان ظاهرا زمانه‌ی ما نیست، فیلم اما زمانه‌‌ی ما را از زاویه‌ی معینی در خطوط کلی‌اش به نمایش می‌نهد. می‌توان گفت: بر اساس فیلم آینده تداوم بدون گسست حال است و از این رو ساخت‌های اجتماعی در خطوط کلی‌شان همان‌اند که امروز هستند. فیلم با اینکه در سطح ساخت‌های خرد، بویژه در سطح خانواده و رابطه‌ی همسرانه می‌ماند اما برای بیننده‌ با نشان دادن همین سطح به اشاره، در صورت تعمیم اشارات که تعمیم آنان بر عهده‌ی بیننده و منقد است، امکان نقد اجتماعی را از مجرای نقد ازخودبیگانگی، فتیشیسم، شیءشدگی (در اینجا شیء جنسی) فراهم می‌آورد که به اشکال مختلف در جامعه امروزی نیز فعلیت دارند.

اگر وجود توازی بین رمان به طور کلی و فیلم داستانی به طور کلی را بپذیریم، می‌توان گفت شیوه‌ها‌ی نقد ادبی در مورد وجهی از فیلم‌های داستانی نیز معتبرند. به این اعتبار در این فیلم نمایش کلیت اجتماعی به فیلم از مجرای به نمایش نهادن ازخودبیگانگی، فتیشیسم و غیره و به این اعتبار نشان دادن وجهی از کلیت (حاضر غائب) را می‌توان در چارچوب مکتب انتقادی (لوکاچ و شاگردانش) تحسین کرد. همینجا برای جلوگیری از سوءتفاهم باید گفت: نباید با دیدن توازی بین داستان و فیلم مقهور نظریه‌ی تقلیل‌گرایانه‌ای بشویم که همه چیز، منجمله و حتی پیکر انسان را متن می‌بیند (جودیت باتلر) و تفاوت‌های بین متن داستانی و فیلم را ندیده بگیریم.

images

فیلم حول رابطه‌ی یک سیستم عامل کامپیوتر* مثل ویندوز ولی هوشمند که خود را سامانتا می‌نامد و یک مرد، تئودور، می‌چرخد. از آنجایی که وجه جنسی رابطه در فیلم مسلط است تمام فیلم را از زاویه‌ی خاصی می‌توان و به زعم من باید دید: رابطه‌ی بین زن و مرد در چارچوب رابطه‌ی جنسیت* با توجه به فتیشیسم.

تئودور، شخصیت اصلی فیلم، سیستم عامل جدیدی را که به بازار آمده است تهیه می‌کند. سیستم عامل هوشمند به کارها و خواست‌های روزمره و نیاز‌های روشنفکرانه‌ی تئودور به خوبی پاسخ می‌دهد. تئودور به تدریج با سیستم عامل یک رابطه همسرانه‌ی عاشقانه بر قرار می‌کند. در سیستم عامل آنچه ماشین نمی‌تواند باشد و نیست یعنی یک زن می‌بیند، در چند جای فیلم به دوستانش می‌گوید من یک نفر را می‌بینم یا با یکی راند-‌وو دارم و آن دیگری سیستم عامل کامپیوتر (سامانتا) است. سیستم عامل بدل به زن و به این ترتیب بدل به یک فتیش به معنای زیر می‌شود و مبین ازخودبیگانگی تئودور.

فتیش (بت‌واره) در یک تعریف کلی به شیء‌ای گفته می‌شود که خصائلی فراطبیعی یا دنیوی به آن داده می‌شود که در شیء فی‌نفسه وجود ندارند. اما نیروها و خصائل نسبت داده شده بدل به جزیی از شیء و به این اعتبار بدل به یک فاکتور واقعی در روابط بین انسان‌ها می‌شوند، به این معنا شیء در تنظیم روابط بین انسان‌ها، انسان(ها) با جهان و در تعریف انسان (حداقل کیستی او) دخالت می‌کند.

اگر در جوامع جادوزده، جوامع بدوی، فتیش به شکل نمونه‌وار در هیئت بت و طلسم ظاهر می‌شود در جوامع امروز غربی علیرغم پشت سر گذاشتن روشنگری و سیطره‌ی ″عقلانیت″ در غرب، صرفنظر از اشکال کهن فتیش، مثل صلیب، مجسمه‌های مریم مقدس، به اشیایی که تبدیل به فتیش می‌شوند و شده‌اند الزاما نیرویی فراطبیعی نسبت داده نمی‌شود، بلکه شیء معنایی می‌یابد که فی‌نفسه ندارد. مثل اتوموبیل در آلمان. در حالیکه به لحاظ عقلانی به ماشین به عنوان وسیله‌ی حمل و نقل می‌توان و باید نگریست، اتوموبیل برای برخی معشوق است و سمبل برتری، سکس و …

از مجرای فتیش بودن/شدن شیء روابط بین انسان‌ها و هویت انسان به راز‌ آلوده* می‌شود. فصل مشترک انواع فتیشیسم عبارت است از به رازآلودگی شیء و روابط بین انسان‌ها، بر فراز انسان و جامعه قرار دادن شیء.

فتیش‌های امروزی عمدتا کالا هستند مثل سیستم عامل (سامانتا) در فیلم مورد نظر. انسان در چنین وضعیتی نه فقط ازخودبیگانه در چارچوب فتیشیسم کالایی به طور کلی است، بلکه به طور خاص نیز ازخودبیگانه است، چرا که هویت خود و دیگری را به واسطه‌ی شیء تعریف می‌کند. فتیش را در جوامع معاصر بنگاه‌های اقتصادی تولید می‌کنند. فتیشیسم در این راستا یکی از نیروهای سائق مصرف بیشتر و در خدمت بنگاه اقتصادی است. مشخصات و یا نیروهای نسبت داده شده (بواسطه‌ی صنعت فرهنگ و دستگاه‌های ایدئولوژیک، و در این میان بویژه فیلم و تبلیغات تجاری) بدل به جزیی از شیء می‌شوند و به این اعتبار شیء (همچون بت در جوامع بدوی) بدل به یک فاکتور واقعی در روابط بین انسان‌ها می‌شود.[2]

تئودور مردی تنهاست. در فیلم می‌توان به تنهایی به عنوان پیش‌شرطی برای روی آوردن فتیشیستی به سیستم عامل نگریست. تنهایی تئودور را باید محصول بحران در رابطه‌ی جنسیت دید. فیلم به زعم من توجه ما را به خانواده، یکی از ساخت‌های خردی که در آن رابطه‌ی جنسیت تحقق می یابد و تعریف می‌شود، جلب می‌کند.[3] در رابطه‌ی جنسیت پیکره‌ی زن و مرد (به یک معنا)، چگونگی شکل تحقق تمایلات جنسی و بازتولید اجتماعی (تولید مثل) و غیره تعریف، تنظیم و تعیین می‌شوند. رابطه‌ی جنسیت بر حسب فیلم در آینده نیز همانطور خواهد بود که امروز، یعنی نابرابری در رابطه باقی خواهد ماند و بنابراین نظریه‌ی انتقادی جنسیت معتبر. رابطه‌ی همسری را چون برخی روابط اجتماعی دیگر می‌توان رابطه‌ی قدرت دید. در جامعه معاصر، جامعه‌ی نابرابری، معمولا رابطه‌ی قدرت نامتقارن* است. رابطه‌ی نامتقارن قدرت اگر مکانیسم بازتولیدش شکل گرفته باشد و بنابرآن تعریف و تثبیت شده باشد، بدل به رابطه‌ی سلطه* می‌شود. تنش در رابطه به معنی عدم تثبیت رابطه و یا به زیر سئوال رفتن رابطه‌ی سلطه است. پیش‌شرط جدایی در رابطه‌ی همسری (منجمله طلاق) تنش یا بحران است. در فیلم این امر به نمایش نهاده می‌شود. ما با دو مورد به عنوان نمونه‌های جدایی و در نتیجه تنهایی فرد مواجه می‌شویم. در مورد اِمی Amy (یکی از دوستان تئودور) آشکارا بیننده می‌تواند علت جدایی را به چشم ببیند و از زبان زن بشنود. مرد (همسر امی) می‌خواهد تعیین بکند امی کی و کجا … کفش‌هایش را در بیآورد، این امر بر بستر سابقه‌ی پر تنش و بحرانی رابطه منجر به جدایی و مبین عدم شکلگیری رابطه‌ی سلطه بواسطه‌ی مقاومت زن می‌شود. دعوا بر سر چیزی است مبتذل، اما اگر به آن سمبلیک نگریسته شود بسیار گویا و مبین تلاش مرد برای تحقق و تضمین سلطه است. شرط بازتولید رابطه‌ی نامتقارن همسری برقرار نیست: ایدئولوژی، یا کلی‌تر فرهنگ عمل نمی‌کند و رابطه ترک می‌خورد. تئودور در مورد جدایی از همسرش کاترین می‌گوید که از یکدیگر در روند انکشاف فردی‌شان دور شده‌اند. این امر مبین بحرانی بودن و شدن رابطه بر بستر انکشاف متفاوت دو فرد است. در مورد شکل تعیین انکشاف متفاوت به وضوح چیزی ارائه نمی‌شود. همسرش از او طلاق می‌خواهد بگیرد ولی او مدارک مربوطه را امضاء نمی‌کند، چرا که هنوز نمی‌تواند جدایی را بپذیرد و یا هنوز عاشق است. در ابتدای فیلم چند فلاشبک از همسرش مبین زنده بودن رابطه برای او هستند.

در همین زمینه، یعنی در چارچوب بحران در رابطه‌ی جنسیت می‌توان در اینجا به زن دیگری اشاره کرد که حاضر نیست بدل به شیء جنسی بشود و فقط تن به همبستری با تئودور برای یک شب بدهد. باز دیده می‌شود که انزوای افراد محصول یکی دیگر از عناصر ساختی در رابطه‌ی جنسیت یعنی عدم پذیرش شیءشدگی است. این مثال دیگری است نه فقط برای بحرانی بودن رابطه‌ی جنسیت، بلکه علت تنهایی به عنوان امری رایج در جامعه‌ی معاصر. تنهایی زنان و مردان به شکلی که فیلم به نمایش در می‌آید را می‌توان محصول بحران ساختی در رابطه‌ی نامتقارن قدرت، و عدم امکان قطعیت و تحقق بخشیدن رابطه‌ی نامتقارن تلقی نمود.

دیدن/ندیدن رابطه جنسیت و بحران در آن به طور کلی در فضای تخیلی تولید شده در فیلم منجر به دیدن/ندیدن تسری کلیت جامعه‌ی نابرابری امروزی، به فیلم از طریق ساخت خرد خانواده (رابطه‌ی همسری) است. دیدن این امر در ارزش‌گذاری بر فیلم اهمیت دارد. چرا که بدون دیدن رابطه‌ی فتیشستی و دیدن ساختار رابطه‌ی جنسیت فیلم بدل می‌شود به اثری فقط سرگرم کننده.

در روند تبدیل سیستم عامل (سامانتا) به زن و معشوق تئودور، یا روند تحقق فتیشیسم، سیستم عامل بر خلاف تئودور احساس کمبود در رابطه می‌کند و مایل است جسم داشته باشد و بدون آن رابطه‌ی عاشقانه با تئودور را نامکفی می‌بیند. به نظر سیستم عامل (سامانتا) که هوشمند هم است، بدن در تداوم رابطه همسری ضروری است، علیرغم اینکه خود و انسان را به واسطه‌ی اینکه در سطح تجرید معینی هر دو ماده هستند، یکی می‌بیند. تئودور می‌تواند از جسم صرفنظر بکند. در مورد چرایی صرفنظر کردن از بدن توسط تئودور می‌توان گفت او در خیال با همسرش معاشقه می‌کند و از این رو سیستم عامل (سامانتا) لازم نیست پیکرمند باشد.

سیستم عامل (سامانتا) با این که هوشمند است اما با عقل ابزاری‌اش[4] (که می‌توان آن را محصول عقل ابزاری برنامه‌نویسان دانست) ضرورت وجود بدن را به شیوه‌ای سکسیستی و تقلیل‌گرایانه فقط در سکس می‌بیند. او انکشاف جسم (که مشروط به تاریخ است) و کارکردهای دیگر بدن منجمله کارکرد زیبایی‌شناسانه‌ی پیکر، تجربه پیکر به عنوان ادامه‌ی زبان گفتاری، ارتباطات و غیره را در رابطه‌ی بین انسان‌ها نمی‌شناسد. از نظر او گویا فقط در سکس است که انسان نیاز به پیکر دارد و آن هم بدون برقراری شروط زیبایی‌شناسانه در سکس.

سیستم عامل (سامانتا) پیشنهاد می‌کند زنی جای او را در عشق‌بازی بگیرد. اینجا فیلم‌ساز/نویسنده آگاهانه/ناآگاهانه برای ما یکی از پدیده‌های رایج اجتماعی را به نمایش می‌نهد: انسان شیء است؛ زن شیء جنسی است و نه انسانی با تمامیتی مشخص*. با فیلم و از زاویه‌ی دید سیستم عامل (سامانتا)، مثل انسان سکسیست، به انسان در این لحظه فقط به عنوان شی‌ء‌ای جنسی می‌توان نگریست؛ زن قرار است نه عنوان انسان بلکه به عنوان بدن، امتداد او میل جنسی دیگری را ارضاء کند.[5] تئودور از این ایده خوشش نمی‌آید ولی با این وجود تن می‌دهد. اولین سئوال/چیزی که به ذهن تئودور در پی پیشنهاد سیستم عامل (سامانتا) می‌رسد جالب است و باید به آن توجه کرد. او می‌پرسد: آیا زنی که می‌آید، روسپی است؟ چرا این سئوال؟ برای تئودور گویا قابل تصور نیست زنی با مردی که ندیده‌اش و نمی‌شناسدش همبستر شود. به نظر می‌آید تئودور شیء شدگی را در روسپی‌گری می‌بیند. سیستم عامل (سامانتای همه‌چیز-دان) نمی‌داند زنی که به جای او در همخوابگی شرکت می‌کند، بدل به شیء جنسی می‌شود و به واسطه‌ی شیءجنسی‌شدگی شباهتی به فاحشه[6] پیدا می‌کند، و می‌گوید زن فاحشه نیست. احتمالا فقط به این اعتبار که ظاهرا در مقابل ″سرویسی″ که می‌دهد پول نمی‌گیرد. در این جا در فیلم تئودور با اکراه می‌پذیرد و به چیستی ″دیگری″ (″غیر خود″) فکر نمی‌کند. سیستم عامل (سامانتا) می‌گوید: زنی که قرار است بیآید می‌خواهد جزیی از رابطه‌ی ما بشود. زن نیز نمی‌داند که با این عمل بدل به شیء جنسی شده است و می‌شود. ما در اینجا با شکل جدیدی از شیء‌شدگی مواجه می‌شویم. اگر بتوان پذیرفت، البته با تساهل، شیءشدگی امری کمی* است، به درجات زنی که وارد رابطه می‌شود از روسپی نیز شیءتر است. چرا که او حتی نمی‌تواند واکنش‌هایی را در همبستری نشان بدهد که فاحشه در طول زندگی یاد گرفته است (به او آموخته‌اند) و باید در روند همبستری واکنشی در مقابل تئودور نشان بدهد که سیستم عامل (سامانتا) به زن از طریق گوشی می‌گوید و اختیار بدنش را به یک معنا کاملا از دست می‌دهد. حتی قرار نیست حرفی بزند، چرا که سیستم عامل حرف می‌زند و در حرف وانمود می‌کند در حال عشق‌بازی با تئودور است.

وضعیتی گروتسک پیش می‌آید آنگاه که زنی به عنوان امتداد مادی سیستم عامل (سامانتا) به دیدن تئودور می‌آید تا به یکی از آنات* عشق تحقق ببخشد. در این لحظه فیلم‌ساز به شکلی عالی وضعیت گروتسک و شیءشدگی (زن) را به نمایش می‌نهد.

اما این امر خاص نیست و به این اعتبار می‌توان کلیت اجتماعی (حاضر غائب) را در فیلم روئیت کرد. سیستم عامل (سامانتا) اطلاع می‌دهد شرکتی تاسیس شده است. این شرکت زنان و مردانی را عرضه می‌کند که جایگزین سیستم عامل در رابطه ″عاشقانه″ می‌شوند.[7] در اینجا شکل عمومی شیءشدگی جنسی دیده می‌شود: انسان شیء جنسی و کالاست، اگر چه هستند کسانی که به شیء شدگی تن نمی‌دهند مثل زنی که در بالا به او اشاره شد، زنی که به تئودور می‌گوید اگر قرار است مرا تصاحب کنی و بعد دیگر پیدایت نشود، بهتر است بروی و حاضر نیست با تئودور همبستر بشود.

رابطه‌ی تئودور و سیستم عامل (سامانتا) در اواخر فیلم دچار بحران می‌شود. عشق که علاوه بر همه‌ی چیز‌های دیگر قرار است رابطه‌ای منحصر به فرد باشد، با توجه به اینکه سیستم عامل (سامانتا)، شیء و یا یک ابزار، و مورد استفاده‌ی کاربران بسیاری است، از دست می‌رود، وقتی تئودور در می‌یابد سیستم عامل (سامانتا) فقط با او رابطه ندارد و در آن واحد مشغول گفتگو با ۸۳۲۶ نفر دیگر است و با ۶۴۱ نفر رابطه‌ی ″عاشقانه″ دارد. عشق که قرار است حداقل بواسطه‌ی منحصر-به-فرد-بودگی، این احساس را به انسان بدهد که رابطه‌ی ویژه و منحصر به فردی با دیگری دارد و وحدت مشخصی است، از دست می‌رود و بدل به چیز دیگری می‌شود. در فیلم سنتز یا وحدت ″غیر″ و ″خود″ هیچگاه تحقق نمی‌یابد. عشق کنکرت، برخلاف اشکال دیگر فی‌المثل عشق صوفیانه که در پرتو ایدئولوژی فقط در عین ازخودبیگانگی احساس و تولید می‌شود نفی خود نیست، وحدت غیر و خود (در عین حضور غیر و خود و نه ازاله‌ی غیر و یا خود)، متضمن برای خود بودن*، در عین برای دیگری و با دیگری بودن (اریش فروم) است، در فیلم نمی‌تواند تحقق بیابد. ″خودی″ (آگاه نسبت به خویشتن) وجود ندارد. تئودور در بیگانگی با خویشتن با یک شیء قرار است وحدت بیابد. امری ناممکن مگر در کژمنشی*. بدین ترتیب در فیلم با شنیدن اعداد فوق بر اتوپیای مشخص عشق (منحصر-به-فرد-بودگی) خط بطلان کشیده می‌شود. عشق برای تئودور، برای یک لحظه با شنیده شدن اعداد معنای خود را از دست می‌دهد. او، تئودور، اما متوجه نیست انسان در عشق در رابطه با سیستم عامل صفات انسانی‌اش را از دست می‌دهد و به یک معنا در رابطه‌ای این چنین انسان‌زدایی* صورت می‌گیرد. او در پرتو ایدئولوژی (در اینجا فتیشیسم) متوجه نیست یک طرف رابطه (سیستم عامل) انسان نیست، برنامه‌ریزی شده است که به کاربر بگوید دوستت دارم، و نمی‌تواند همچون انسان برای دیگری و با دیگری* باشد. همانطور که ارقام می‌گویند برای سیستم عامل (سامانتا) فرق نمی‌کند با تئودور باشد یا با دیگری.

عشق که (به شکلی سمبلیک) در افسانه‌های کلاسیک طلسم را باطل و دیو و دد را فرشته می‌کند، آنطور که در افسانه‌های مدرن و در فیلم مورد نظر نشان داده می‌شود در جهان ازخودبیگانگی تنزل پیدا می‌کند به هیچ. به این اعتبار که سیستم عامل (سامانتا) کسی نیست یا بگوییم ″هیچکس″ است عشق بدل به امری مهمل* می‌شود. در این فیلم عشق انسان ازخودبیگانه، توهم عشق و مهملیت انسان (و به یک معنا مهملیت عصر) به نمایش گذاشته می‌شود.

اما مسئله خاص و فقط مربوط به تئودور نیست آنطور که کاترین همسر سابق تئودور به او در یکی از صحنه‌ها می‌گوید: تو نمی‌توانی با احساسات واقعی کنار بیآیی. به نظر می‌آید مسئله عدم توان کنار آمدن با احساسات واقعی، اگر کاترین درست تشخیص داده باشد، همگانی است. از یکسو ارتباط سیستم عامل (سامانتا) با تعداد متنابهی مبین این امر است و از سوی دیگر شغل تئودور دلالت بر این امر دارد. شغل انتخاب شده برای تئودور نیز اشاره به انسان‌های الکن دارد. تئودور، نامه‌نویس است. او برای نزدیکان افراد ناشناس مثل همسران آدم‌ها نامه می‌نویسد. انسان‌ها طبعا احساسات خود را همواره، در این یا آن لحظه و مورد، نمی‌توانند در قالب کلمات به بیان بیآورند اما مسئله اهمیت می‌یابد وقتی به شکلی عمومی در آید. محصول (یا کالای) شرکتی که در آن کار می‌کند گویا نامه نوشتن است. تئودور نامه نویس شماره‌ی ۶۱۲ است. باز دیده می‌شود که بیان احساسات انسان نیز بدل کالا شده است.

توهم بیننده بر مبنای داده‌ها در لایه‌ی سطحی، اگر فرض کند به تماشای یک زندگی یا امری خصوصی پرداخته است، فرو می‌ریزد وقتی بر اساس عناصر حاضر همانطور که نشان داده شد غائب (کلیت اجتماعی) را ببیند و پی ببرد موضوع عمومی و اجتماعی است: انسان کالا است و آخرین دژ باقی مانده، عشق نیز در حال فتح است یا شاید اشتباه می‌کنم و این دژ نیز بواسطه‌ی شیءشدگی جنسی انسان با بدل شدن عشق به پیراهنی که هر روز می‌توان آن را عوض کرد فتح شده است؟

در لحظه استیصال، در انتهای فیلم، تئودور به امی رو می‌آورد، این عمل اما به معنای کنار نهادن ماشین به عنوان معشوق نیست. به یکدیگر رو آوردن به معنای امری بلاواسطه رهایی بخش نیست مگر اینکه به آن سمبلیک بنگریم و آن را پایان فتیشیسم ببینم. هر دو غمگین باقی می‌مانند و به افق می‌نگرند. آیا آنچه می‌بینند جز بن‌بست چیز دیگری است؟ به نظر بن‌بست می‌رسد مگر اینکه غم این دو را ناشی از تجربه‌ای بدانیم که از سر گذرانده‌اند و تلخ بوده است؛ مگر اینکه بگوییم با هم بودگی‌شان کشف یکدیگر و خویشتن است و تجربه‌شان، معنایی اگزیستانسیالیستی دارد و آنان را وادار به تامل در باب خویش و دیگری کرده است. برای تئودور رابطه‌اش با سیستم عامل و از دست رفتن آن مطمئنا تحول بزرگی است، اگر دیده باشیم: در اوج ازخودبیگانگی و فتیشیسم بر بحران ناشی از عشق کنکرت واقعی و بیناانسانی فائق می‌آید، از آن می‌بُرد و اوراق طلاق را امضاء می‌کند و در دقایق انتهایی فیلم در پی از دست رفتن سیستم عامل (همچون در تجربه‌های اگزیستانسیالیستی گویا به خود می‌آید)، نامه‌ای به کاترین همسر سابق‌اش می‌نویسد و به او می‌گوید که همواره دوستش خواهد داشت.

سیستم عامل کامپیوتر operative System/‌Betriebssystem

جنسیت gender/geschlechtverhältnis

راز‌ آلوده mystified/mystifiziert

نامتقارن asymmetric / asymetrisch

سلطه dominion/herrschaft

تمامیت مشخص concrete Totality/ Konkrete Totalität

کمی quantative

آنات Moments

برای خود بودن to be for himself/ für sich sein

کژمنشی /perversity Perversität

انسان‌زدایی Entmenschlichung/Dehumanization

با دیگری بودن، همبودگی Mitsein

مهمل absurd

 

[1] در دو داستان «منم آدم شدم» (در مجموعه داستان شاهزاده و سیاه) و «بُلندش کردم» (در مجموعه داستان استیصال) در کنار مسائل دیگر شیءشدگی جنسی را به تصویر کشیده‌ام. لینک Amazon

http://www.amazon.com/s/ref=nb_sb_ss_i_0_10?url=search-alias%3Daps&field-keywords=mehran%20zanganeh&sprefix=mehran+zan%2Caps%2C394&rh=i%3Aaps%2Ck%3Amehran%20zanganeh

[2] در اینجا از نقد مفهوم در سه حوزه‌ی دینی، کالایی، جنسی sexual صرفنظر شده است.

[3] همزیستی در یک رابطه‌ی همسری بدون ازدواج در اینجا برای سهولت همچون خانواده تلقی می‌شود.

[4] مفهوم از هورکهایمر است.

[5] شیءشدگی و شیء دیدن انسان در جامعه معاصر امری عمومی است. به زنان عمدتا به عنوان شیء جنسی نگریسته می‌شود. این امر حتی بر حسب تحقیقات تجربی جدید در آمریکا منجر به بیماری روحی، منجمله دپرسیون در زنان می‌شود. در این مورد به اثر زیر رجوع شود.

Fredrickson & Roberts- OBJECTIFICATION THEORY Toward Understanding Women’s Lived Experiences and Mental Health Risks

[6] فاحشه کمال شیءجنسی‌شدگی و شکل آشکار آن است.

[7] احتمالا نویسنده در اینجا دچار منطقی شده است. چون پیشتر گفته می‌شود، زن پول نمی‌گیرد. مگر اینکه بپذیریم شرکت تاسیس شده انتقاعی نیست!