دکتر هوشنگ کاوسی: لنی ریفنشتال و سینمای نازی ( قسمت اول)

Kavoosi_Young
هوشنگ کاوسی
 
 
خطاهای گذشته مان را در یاد بداریم
"دروغ هایی را که در پوشش راست می نمایانند در تشخیص آن نباید فریب خورد“       
لاروشفوکو
 
اول پیش آغاز کوتاه مارا بخوانید:
دکتر هوشنگ کاوسی منتقد بر جسته ی سینما واز مخالفان سرسخت سینمای متداول فارسی یا همان فیلمفارسی سال گذشته خاموش شد. در باره او، کارها یش می توانید وِیژه نامه سینمای آزاد را مطالعه فرمائید.
https://cinemaye-azad.com/1392/01/10/1196
 
هوشنگ تا آخرین ماه های عمر طولانی اش دست از خواندن ونوشتن برنداشت . نامه سرگشاده او به لنی ریفنشتال شاید کنایه ای به نظام ج.ارا نیز در خود دارد که غرابت های انکار ناپذیرش با سینمای دوران هیتلر را ما در پژوهشی با عنوان سینمای آلمان نازی وسینمای جمهوری اسلامی شکافته ایم وهم مروری دارد بر سینمای آلمان در دوران نازی ها. این نامه طولانی است وما در چند قسمت منتشرش می کنیم . از همکارمان فرجهان میری برای تقبل تایپ همه نامه سپاسگذاریم.      
 
***
 
«آلمانی ها مردمی هستند دروغگو و بندگی جو…»، «من از اندیشه در باره ملت آلمان که فردش قابل احترام و جمعش پست و نکبت زده است همیشه اندوه تلخی را احساس کرده ام…»، «هزار سال خواهد گذشت و گناه آلمان پاک نخواهد شد…».
سه سخن بالا از ما نیست. تعجب نکنید! به ترتیب از فیلسوف مشهور آلمانی فردریک نیچه است و از شاعر و نویسنده نامدار آلمانی ولفگانگ گوته و از فرماندار (قصاب) نازی لهستان هانس فرانک که به داوری دادگاه نورنبرگ به دار کشیدندش. اما روی سخن ما با کیست؟ سخن درباره سینمای «هیتلری ـ گوبلسی» است و مخاطب مان، به ویژه خانم لنی ریفنشتال فیلمساز با استعداد و ابتکار و نه عاری از سرزنش، به خاطر خوش خدمتی اش به رژیم نازی است.
طی این مقاله اگر اشاره به تاریخ می کنیم منظورمان اشاره به سینمایی معین، وابسته به دوران تاریخی معین و سیاست خاص حاکم بر آن دوران و بر کشور صاحب آن مکتب از سینما است.
 
leni_riefenstahl_Adolfhitler
 
سینمای اکسپرسیونیست آلمان واکنش متفکران و هنرمندان این کشور است. آنها پس از شکست کشورشان در جنگ جهانی نخست که بحث مفصل آن در این مقال مقدور نیست مگر با اشاره ای مختصر که آمد (همچنین است مورد نئورئالیسم در سینمای ایتالیا بعد از سقوط فاشیسم). بحث اصلی ما در این مقاله، تاریخ سینمای آلمان قبل و بعد از جنگ جهانی دوم هم نیست، بلکه بخشی از سینمای درون رژیمی است که یک جنگ خانمانسوز شش ساله را افروخت و اینکه مسئولیت سینما در بالا بردن مقام جنگ افروزان چه اندازه بوده است. می رویم که این مسئولیت را از خلال تلاش یکی از افراد آن سینما مطالعه کنیم: خانم لنی ریفنشتال سرشناس ترین فیلمساز رایش سوم هیتلری. گفتیم و تکرار می کنیم، فیلمسازی با استعداد و ابتکار و هنر و نه عاری از سرزنش
بدون اینکه قصد نوشتن نامه ای «سرگشوده» را داشته باشیم در بخشی از این مقاله خانم ریفنشتال را مخاطب قرار می دهیم که اخیراً در مصاحبه ای نازی بودنشان را منکر شده اند، بدون اینکه از صحبت با خواننده غافل بمانیم.
خانم، اخیراً شنیدیم هلیکوپتری که شما سرنشین آن بودید سقوط کرد. پروردگار را شکر که شما که 98 سال از زندگی تان می گذرد در این حادثه سالم ماندید و ببخشید اگر شما را ضمن ستایش از هنرتان، مورد شماتت قرار می دهیم، زیرا که کهنسالی تان نمی تواند در تاریخ سینمای آلمان خطای عظیم پوزش ناپذیرتان را در جهت تقدس و تعالی بخشیدن به رهبر پارانویاک خونخواری مثل آدولف هیتلر به فراموشی سپارد.  
شما و همکار دیگرتان آقای ویت هارلان و دیگرانی از سینمای آلمان که در درجات دوم و سومی نسبت به شما دو نفر قرار دارند در دادگاه متفقین (1948 ـ 1945) اگر چه به اتهام «جنایت علیه بشریت» به زندان با مدت های متفاوت محکوم و سپس آزاد شدید، ولی چه جوابی در برابر دادگاه ابدی تاریخ دارید؟ شما با دو فیلم شناخته شده تان: پیروزی اراده (1935) و المپیاد (1936). سوس اوپنهایمر (1940) ساختۀ ویت هارلان ـ فیلم منفور نژاد پرستانه ـ فعلاً مورد بحث ما نیست. اما پیروزی اراده ساختۀ شما؟ آیا سناریو و دکوپاژ این فیلم را هیتلر یا گوبلس نوشته بودند؟ جز اینکه کار شما بود: برای رسیدن هیتلر به نورنبرگ و شرکت در بزرگداشت مراسم 1934 (سال بعد از پیروزی نازیسم)، شما در بخشیدن مقام تقدس و تعالی به او و برابر نهادنش با «اودین»، اسطوره مورد پرستش آریاهای وایکینگ، هواپیمایش را همراه با موزیک حماسی واگنر در لابلای ابرها نشان می دهید، سپس طی تشریفاتی خدایگانه از هواپیما پیاده اش می کنید و در یک زاویه (دوربین سرازیر از ارتفاع) او را در جلو و دو نفر در عقب با یک شکل مثلث (هیتلر در رأس) نشان می دهید که پیش می رود. آنانی که زبان زاویه بندی های یک دکوپاژ (برش فنی سناریو) را می شناسند متوجه می شوند که دید دوربین از بلندی با توجه به این که هیتلر خود را فرستاده «مشیت» می دانسته دیدی آسمانی است نسبت به او ـ بعد هیتلر ضمن پیش آمدن ناگهان دست راستش را به نشان سلام حزب نازی، مستقیم و کشیده بلند می کند که از صدها هزار دهان کلمۀ «زیگ هایل» یک صدا شنیده می شود که فضا را می لرزاند و گوش ها را می آزارد، سپس بر بالای یک بلوک از بتون مکعب شکل بزرگ با نشان صلیب شکسته رویش، که همچون سنگ عظیمی است که از آسمان برای قرار گرفتن زیر پای «پیشوا» بر زمین نزول کرده، هیتلر را با یک زاویه دوربین سربالا مثل ژوپیتر (خدای خدایان در رم باستان) بر فراز قله کوه جایگاهش نشان می دهید، به طوری که سر تماشاگرفیلم در سالن سینما زیر پاهایش قرار می گیرد و بعد آن تشریفات مسخره برای پرچم صلیب شکسته است که با دست پیشوا «تقدیس و تبرک» می شود
از شما خانم می پرسیم که این زمینه چینی های سینمایی به چه منظور بوده؟ آری، این ابتکارات فیلمسازی را وقتی در خدمت یک ایدئولوژی منفور قرار می دهید و به مرد دیوانه خونخواری جایگاه خدایی می بخشید و دیکتاتور وحشی نمونه ای را در تاریخ بشریت می سازید که جنگ وحشتناکی را نزدیک به شش سال سبب می شود و پنجاه میلیون انسان را در جبهه ها و زیر بمباران ها می کشد و تعدادی بی شمار زن و بچه و پیرمرد و جوان را در اردوگاه ها قتل عام می کند، چه می توان نامید؟ دو فیلم مشهور شما جز این است که برای ترویج پرستش فرد ساخته شده اند؟ می دانید خوش خدمتی شما چه عنوان دارد: تملق و چاپلوسی تصویری در کنار تملقات و چاپلوسی های کتبی و شفاهی همدوره گانتان ـ به راستی حیف ار شما!…
 
Leni-Riefenstahl_Olympia2 Leni-Riefenstahl_Olympia1
 
و دربارۀ فیلم المپیاد، که درآن صحنه های مسابقات المپیک تابستانی 1936 برلین بهانه ای است برای نشان دادن عظمت رایش هیتلری؛ در صحنه های شب، میان «جنگل» پرچم های صلیب شکسته و صدای وزش باد روی آنها که مخصوصاً آن باد را با وسایل ویژه ساخته اید و با آن نور(کنتروژ) که به سر هیتلر تابانده اید، هاله ای را دورادور سرش می سازید تا او را از قدیسان جلوه دهید. در صحنۀ مسابقۀ دوی سرعت هنگامی که جسی اون سیاه پوست، «انسان درجه دو» از دید نازی ها، بر دوندگان آلمانی «انسان های آریایی درجه اعلا» پیشی می گیرد و هیتلر و رؤسای دیگر حزب نازی با خشم ناشی از نارضایی جایگاه خود را ترک می گویند، با وجود این که گوبلس از شما خواست بنا بر مقتضیات دیپلماتیک این صحنه را در مونتاژ نگذارید، شما آن را در مونتاژ نهایی گذاشتید تا نفرت پیشوای محبوبتان را از این «نژاد پست» به قول نازی ها، به جهان نشان دهید. سال بعد هنگامی که این فیلم را برای نشان دادن رویدادهای المپیک برلین به آمریکا بردید با عدم استقبال سینماییان آمریکا روبرو شدید، تنها والت دیسنی، او هم بنا بر مقتضیات میهمان نوازی شما را پذیرفت وآن چه نویسنده آزادیخواه و ضدفاشیست آمریکایی بد شولبرگ علیه شما نوشت صادقانه و موجه بود… ضمناً کیفر خواست دادستان متفقین درباره روابط بسیار «خصوصی» تان با هیتلر اشاره دارد که به سینما مربوط نیست و خارج از بحث ماست، اما همان کیفرخواست می گوید که شما بدون این که نامتان را در تیتراژ بگذارید فیلم هایی را بنا به خواست آیشمن ساخته اید یا نظارت کرده اید. شهودی هم که در اردوگاه زندانی بوده اند و زنده مانده و آزاد شده بودند با دیدن شما در دادگاه این موضوع را تأیید کرده اند
 
Leni-Riefenstahl_Parade
 
بسیار خوب، شما با این تسلط برهنر فیلمسازی و با توجه به فیلم هایی که پیش از پیدایش نازیسم در حکومت در 1933، هم فیلمساز بوده اید و هم در آنها به عنوان پرسوناژ ظاهر شده اید1، در ورودی استودیوهای فیلمسازی هر کشور مهم فیلمساز به رویتان گشوده بود، مگر فیلمساز همجنستان خانم لئونتین ساگان، سازنده فیلم فراموش نشدنی دختران اونیفورم پوش (1931)، که از مظالم نازی ها به انگلستان پناهنده شد، الکساندر کوردا فوری پیشنهاد ساختن فیلم مردان فردا را به او نکرد؟ سخن از فرار و پناهندگی سینماییان ونویسندگان به کشورهای آزاد آمد و خودتان می دانید چه مغزهای سازنده و توانایی از بیم S.S. ها و گشتاپوها، مأموران جنایتکار نازیسم، از آلمان و سپس از کشورهای له شده زیر چکمه نازیان «رایش بزرگ» را ترک گفتند و آن را به شما ارزانی داشتند
ما فهرست نام این مردان و زنان را تا آنجا که می شناسیم برای خواننده می آوریم:
ابتدا اشاره ای داریم به فریتس لانگ: هنگامی که او قصد ترک آلمان را داشت گوبلس وزیر تبلیغات هیتلر احضارش کرد و گفت و شنود به این شکل در کابینه وزیر انجام یافت:
ـ شما آقای فریتس لانگ چرا می خواهید آلمان را ترک کنید؟ پیشوا از نیبلونگن ها و متروپولیس شما خوشش آمده و شما را به خاطر نیبلونگن ها ریشارد واگنر سینما می داند. بمانید، مدیریت استودیوهای «اوفا» را به عهده بگیرید، بمانید و سینمای رایش را پی ریزی کنید و
ـ آقای وزیر، از محبت و حسن نیت پیشوا و شما متشکرم، ولی می دانید که از سوی تبار مادری خون یهودی در رگ های من جاری است؟
ـ همان طور که به پروفسور اینشتاین هم گفتیم، این ما هستیم که یهودی و غیر یهودی را از هم تشخیص می دهیم. خیر، شما یک آلمانی اصیل هستید و بمانید…   
لانگ به یاوه های گوبلس گوش نداد و به فرانسه رفت و از آنجا به آمریکا، و می دانیم که در جمع فیلمسازان آن سرزمین هم موفق بود… در اوایل سال 1948 که فریتس لانگ در فرانسه بود در یک جلسۀ سخنرانی در «ایدک»، او که به زبان فرانسوی روان صحبت می کرد، گفت: «از این که هیتلر و گوبلس این دو فیلم مرا پسندیده اند بسیار متأسفم.» و با تبسم افزود آن ها باید دکتر مابوزه را می پسندیدند…2
 
Leni_Riefenstahl_Polen_Truppenbesuch
 
بعد از «کودتا» ی مسخره و فجیع و نافرجام هیتلر و دارودستۀ اوباش او در آبجوفروشی «بورگر بروگر» در مونیخ ـ نوامبر 1923ـ عده ای که آیندۀ آلمان را روشن نمی دیدند و حدس    می زدند که سرمایه داران آلمان با همکاری سرمایه داران آلمان با همکاری سرمایه داری بین المللی، از بیم پیشرفت کمونیسم شوروی به مرکز و غرب اروپا دست به کار نشاندن یک دیکتاتور فاشیست در کشورهای اروپایی اند، آلمان را از سال 1923 ترک کردند که از آن جمله اند: فردریک ویلهلم مورنائو (فیلمساز) در اوایل 1927 (او در پشت پوست سفید وچشمان آبی هیتلر یک نوسفراتوی خون آشام را می دید)3، ارنست لوبیچ (فیلمساز) در 1923، کنراد وید (ایفا کننده نقش «سزار» در دفتر دکتر کالیگاری و نقش افسر ارشد نازی فیلم کازابلانکا)، در اواخر سال های20، خانم پولا نگری (بازیگر مورد علاقه لوبیچ در فیلم های آلمانی اش که بعدها در هالیوود شهرت یافت) و بسیاری نام های دیگر
و آنهایی که بعد از 1930، به ویژه پس از به دست گرفتن قدرت توسط نازیان، آلمان را ترک گفتند:                                                                         
از فیلمسازان: روبرت وینه (سازنده دفتر دکتر کالیگاری و چند فیلم دیگر)، پل لنی، هنریک گالن، لئوپولد یسنر، آناتول لیتواک، گئورگه ویلهلم پابست4، روبرت زیودماک، مایکل کورتیز، فریتس لانگ، ریشارد اوزوالد، فئودور اوزپ، ویلهلم دیترله (ایفا کنندۀ نقش دانشجو در دفتر دکتر کالیگاری ـ او بعدها با نام ویلیام دیترلی از فیلمسازان مشهور هالیوود شد)، اتو لودویگ پرمینگر، هانس ریشتر، فرد زینه مان، و نام هایی دیگر… از فیلمسازان زن: لئونتین ساگان، لوته راینینگر (سازنده فیلم سایۀ ماجراهای پرنس احمد با صورتک های نیمرخ انسانی از بریده های کاغذ سیاه، اقتباس از هزارویک شب)5.
 
پی نوشت ها:
1ـ ورزش دوستی لنی ریفنشتال سبب شد از 1926 تا 1931 در یک سلسله فیلم های ورزشی ـ کوه پیمایی که با همکاری آرنولد فانک ساخت افزون بر ایفای نقش، همفیلمساز نیز باشد. یکی از این فیلم های کوهستانی: دوزخ پیزـ پالو (1929) با همکاری گئورگه ویلهلم پابست ساخته شده است. در 1932 او به اتفاق بلا بالاش فیلم بسیار جالب نور آبی را ساخت که نقش دختر جوان را هم در فیلم ایفا کرد. او پس از روی کار آمدن هیتلر و پیش از ساختن پیروزی اراده، فیلمی با عنوان پیروزی ایمان را به خواست «پیشوا» ساخته است.
2ـ فریتس لانگ چند فیلم، چه صامت و چه ناطق، با نام «مابوزه» ساخته است. مابوزه موجودی است بی وجدان، شیاد و یک اهریمن صفت تمام عیار. به طوری که لانگ در مصاحبه های مختلف اظهار داشته مابوزه تصویری است از آدولف هیتلر.
3ـ مورنائو در 1924 نوسفراتوی خون آشام را بر پایۀ رمان معروف دراکولا اثر نویسندۀ انگلیسی برام ستوکر ساخت. این فیلم یکی از شاهکارهای دوران سینمای اکسپرسیونیست آلمان است.
4ـ گئورگه ویلهلم پابست فیلمساز درخشان دوران صامت و ناطق: اتریشی است ولی کار فیلمسازی اش را در آلمان، فرانسه، آمریکا، آلمان و ایتالیا انجام داده است. او در 1932 از آلمان به فرانسه و از آنجا به آمریکا رفت. در 1939 که به اتریش آمد گوبلس او را برای کار به آلمان دعوت کرد و او پذیرفت. درآلمان نازی او هفت فیلم ساخت که گرچه در تملق به رژیم نازی یا تبلیغ برای نازی ها نیست، با وجود این با دادگاه نازی زدایی اندک مشکلاتی یافت و بعد با ساختن ظهر 20 ژوییه و پردۀ آخر در 1955 نفرتش را نسبت به هیتلریسم روی پرده سینما آشکار ساخت.
5ـ افسوس که فیلم سایۀ ماجراهای پرنس احمد ساختۀ خانم راینینگر در ایران ناشناس مانده، ولی به خاطر دارم که اندکی پیش از اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، زمانی که فیلم های آلمانی به ایران می آمد، فیلمی کوتاه از این فیلمساز را با همان تکنیک تصویر بریده در کاغذ سیاه که تبلیغی بود برای آسپرین بایر (ساخت آلمان)، در سینما دیدم. داستان آن فیلم هم برداشتی بود از هزار و یک شب.
ادامه دارد
 
Leni-Riefenstahl_1

Print Friendly, PDF & Email