قصد ندارم به شیوه رایج حوادث سیاسی سال سپری شده را مرور کنم بسیاری از سایت ها ، کانال های تلویزیونی احزاب وسازمان ها به این مسایل پرداخته اند. اگر بخواهیم در چند سطرنگاهی گذرا به رخداد ها در چهار چوب زادگاه اسیرمان داشته باشیم چاره ای نیست جز این که بپذیریم از حرکت وقیام کارساز در کوتاه مدت دور افتاده ایم چرا که تمام فرصت هایی که قبل از نیرنگ دوباره نظام داشتیم از دست دادیم وقتمان را یا برای اختلاف های درون گروهی هدر دادیم،یا با بند کردن به چهره نازیبای احمدی نژاد و جوک سازی وجوک گویی از پروژه های ج. اسلامی غافل شدیم. اینقدر این دست وآن دست کردیم تا آخوند ها فرصت پیدا کردند بار دیگر چهره عوض کنند این بار با ماسک اعتدال به میدان آمدند ما بازهم برای صدمین بار فریب آخوند را خوردیم وخود با رقص وشادی هلهله به استقبال یک شارلاتان وقاتل امنیتی که اوهم تیتر دکترای بازهم قلابی را یدک می کشید رفتیم. روزهای قبل از خیمه شب بازی دل خوش ومطمئن بودیم با این تصور که خامنه ای دیگر جرات نمی کند یک آخوند با عمامه را به داخل گود بیاوردبه جای اینکه جدی وپی گیر ومسلط چنان آگاهی رسانی کنیم که شگرد های آخوند مکار را خنثا کنیم ،بدست خودمان همان اتفاقی که ناممکن ارزیابی کرده بودیم ممکن کردیم آخوند تبهکار به کمک عواملش چنان جوی ایجاد کرد که مردم را از ترس انتصاب شدن جلیلی نامی به پای صندوق رای کشاند (یادتان هست که برای آوردن خاتمی مردم را از ناطق نوری می ترساندندوبعد معلوم شد که این دو دوست جون جونی هم دیگرند) بله بار دیگر این بار به یک آخوند امنیتی،که در جنبش 88 هم در سرکوب مردم نقش داشت دل بستیم وحتا فرزندا ن سران سبز پوش و حامی بازگشت به دوران طلایی امام که اسیر شده اندبه کلید سازنوکر آقا رای دادند. درمورد سینما بازهم جمهوری اسلامی همچنان برای امت خوش خیال افتخار آفرید وبا زد وبند احمدی نژاد وآکادمی اسکار یک مجسمه اسکار هم دولت مهر ورز در آغوش کشید.تاسف آور اینکه جمعی از روشنفکران خارج از کشور وحتا تبعیدی که برخی از میانشان مواضع قاطع علیه صادرات فرهنگی جمهوری اسلامی داشتند پای بیانیه حمایت از جایزه ی سیاسی اسکار امضا گذاشتند حتا اگر به فرض این جایزه با زد وبند هم اهدا نشده بود آیا روشنفکران فهیم ما که اکثرشان گرایش به چپ دارند نمی دانستند که اسکار اصلا ارزش هنری ندارد وکمپانی های عظیم وکنسرن ها وشرکت های نفتی گردانده اصلی اسکار هستند؟ در این شرایط چپاول گران غربی ودر راس آنها اوباما هم حمایت ظاهری وحسابگرایانه از حرکت مردمی را هم از دستور کارشان خارج کردند ونمایندگان اروپا هم با خفت وخواری به سرزمینی که در اشغال اخوندهابود سفر کردند در برابر قاتلان وآدمکشان با رفتاری تهوع آور قدخم کردند،آزادی ودمکراسی وحقوق بشر برایشان خلاصه شد در ملاقات با یک وکیل زندانی سابق وکارگردانی که بعد از محکومیت ،هم فیلم ساخته هم جایزه جهانی ربوده بود. باید اذعان کنیم ما با دست خود برای یک نظام امنیتی ،مافیایی وفاشیست وقت بقا خریدیم وقتی چشم باز کردیم دیدیم نه فقط آخود امنیتی وسط گود هست که هیچ اسمش شده است دکتر روحانی رئیس جمهور منتخب! . بله سرنوشت محتوم نظام های سرکوبگر سقوط است اما نظامی که باید تا حالا رفته باشد چرا مانده است ،قداره کشی می کند به بند می کشد، شکنجه میدهد، اعدام می کند ، آدم دزدی می کند واز هیچ جنایتی روی گردان نیست؟ آیا ما در بقایش سهم نداریم؟ یکی از دوستان فیس بوک ما یادداشتی نوشته که به بحث ما مربوط است من بخش هایی ازآن یاداشت را منتشر می کنم :
«سال 2013 ، سال شورشها ، سال جنگها ، سال ادامه بحران بزرگ سرمایه ،سال بیکاری و تعطیلی مراکز کار ، سال سوریه خونین و بمب های القاعده ای ، سال افریقای گرسنه و کودکان کار و زنان خیابانی ،سال تدبیر اسلامی در اعدام زندانیان سیاسی ، سال کلاهبرداریها و دزدیهای میلیاردی ، سال پناهندگان غرق شده در دریاهها و اقیانوسها ، سال افشای تجسسها و جاسوسی ها ، سال مرگ مرزبان آزادی مطبوعات و…سال…با امید و آرزوی ماه 14 ، سال 14 ،سال شورش و انقلاب ،سال زنان و مادران دادخواه ، سال آزادی و نیکی و برابری و همبستگی باشد. با این امید که تندرست و شاد و شادکام بمانید و رویاهایتان را پرچمی برای تسخیر قله های فتح ناشده کنید»
اما من هیچ نور امیدی که سال 2014 سال رهایی باشد نمی دیدم . وقتی این یادداشت را به پایان می رساندم به سروده ای از شاملوی بزرگ برخوردم چه خوبست در پایان همین سروده را بازتکثیر کنم چرا که به هنگام نا امیدی هم کلام جادویی شاملو امید آفرین است .
روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت .
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری است
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه یی ست
وقلب
برای زندگی بس است .
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.
روزی که آهنگ هر حرف
زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه یی ست
تا کمترین سرود ، بوسه باشد .
روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود .
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که دیگر نباشم.
همکاران وهمراهان سینمای آزاد در سال 2014 برایتان سلامتی ونشاط آرزو می کنند
بصیر نصیبی.
7 ژانویه 20014
آخرین دیدگاهها