بازتاب تصاویر در آینه های تو در تو

 
عباس سماکار
 
نقد نمایش «شاملو، عشق، ابدیت»
 
 
به یک تعبیر، این نمایش بمانند آن است که از زاویه های گوناگون به تصویریک زندگی خیره شویم و این تصاویر در آینه های تو در تو بازتاب یابند. هر زاویۀ نگاه، ویژه گی خود را دارد؛ یکی روایتی ست و یکی شعری و انتزاعی. از این رو تو در توئی این تصاویر در آینه ها، همان پیچیدگی درونۀ عاطفی و فضای ذهنی شاملوئی ست که بمثابۀ یک اثر دراماتیک، می کوشد یک هستی پیچیده و تو در تو را بازسازی کند. به ویژه که نمایش ضمن نوآوری و توازنش در عین حال سیاسی و مبارز نیز هست.
 
کارگردان و نویسنده: خسرو شهریاری
دستیار کارگردان و مدیر تولید و بازیگر: گیسو شاکری
 
بازیگران:
Alf Berglund
آفاق نوربخش
آرزو صادقی
ارمغان نوربخش
اشکان جهان بخش
سامان جهان بخش
Susanne Johansson
مسعود عظیمی
مونا صفا
میر یوسف حسینی
محمود شاد
تدارکات: پویان انصاری
 
* * *
 
نمایش «شاملو، عشق، ابدیت» کار تازه ای از خسرو شهریاری ست که در استکهلم به نمایش در آمده است. در مدت سه روز اجرای این نمایش استقبال خوبی از آن به عمل آمد و افراد بسیاری به دیدن این اثر رفتند.
«شاملو، عشق، ابدیت» مانند «سونات های مرگ»، کار ِ سال گذشتۀ خسرو شهریاری، یک اثر زیبا و یک نمایش مدرن است که همچنان اثر حضور یک کارگردان خلاق تئاتر را بر خود دارد.
این نمایش با شرکت جمعی از جوانان ایرانی و سوئدی شهر استکهلم به اجرا در آمد که برای آماده کردن آن بیش از یک سال وقت و تمرین صرف شده است.
 
سبک کار نمایشی
اصولاً شیوه کار خسرو شهریاری و حتی طرح های نوشته شده تئاتری او، از یک اسلوب ویژه برخوردار است که تا کنون کمتر در میان نمایش های تبعیدی دیده شده است. شهریاری می کوشد که ساختمان نمایش خود را نه در یک روال خطی و داستان گو، بلکه به لحاظ زیبائی شناسی و مضمونی، به شکل تصاویر و پرده های ظاهراً گسسته از هم که در عمق، یک رابطه درونی بین آن ها برقرار است بنا کند.
 
بخصوص در این نمایش تازه که به زندگی و راز پویائی شعر و آثار احمد شاملو می پردازد، نه داستان پرداز است و نه شعرخوانی می کند؛ بلکه روح شعر و داستان شعری شاملو در اثرش جریان می یابد و این امر را به یاری تصاویری خلق می کند که هر کدام در نوع خود زیبا و بیانگر روح و فضای ذهنی شاملو ست.
 
بازی ها
بازی های نمایش هر کدام خصلت ویژه ای دارند. تماشاگر در این تئاتر از بازی تیپیک و تیپ سازی اثری نمی بیند. بازی بازیگران، هم خصلت فردی دارد و هم خصلت جمعی؛ یعنی گاه نقش یک فرد مشخص مثل شاملو و یا وارطان را بازی می کنند و گاه، نقش یک بازیگر عام و غیرمشخص را. با این حال، هیچ کدام از شخصیت ها تیپیک نیستند. طبعاً، بازی در این دو نوع نقش، دشواری های خود را دارد و نیازمند خلاقیت زیادی در بازی ست.
بازی های آزاد، که شخصیت ویژه ای را نمی سازد، حرکات و میزان سن های تصویرگونه، هر کدام به نوعی ست که بازی را در چارچوب شناخته شده ای قالب نمی گیرد؛ به همین لحاظ، حفظ فضای ذهنی حاکم بر اثر که می کوشد در قالب معرفی و بازسازی ذهنی شاملوئی باقی بماند عمل دشواری می شود.
یک بازیگر به راحتی می تواند بازی یک تیپ و شخصیت اجتماعی را بازسازی کند و از این طریق قضاوت تماشاگر را نسبت به «تطبیق نمادین» شخصیت و بازیگر برانگیزد و خود از آن تاثیر گیرد و به اوج و فرود لازم در بازی دست یابد؛ اما بازی در نقش شخصیت های انتزاعی و غیرواقعی که، بیشتر بر محور حضور حس و بازسازی فضا می چرخد، کار بازیگر را به شدت دشوار می کند؛ زیرا که معیاری برای خود او حتی برای «تطبیق نمادین» با فضائی که در آن بازی می کند وجود ندارد و حرکات بدنی و فضاسازی های حرکتی او و حتی «میزان سن» نمایشی برای تاثیر گذاری بر تماشاگر بسیار دشوار می شود.
با این حال بازیگران جوان ِ این نمایش اغلب از پس ایجاد فضای نمایش لازم بر آمده اند و با حرکت های تنظیم شده و دقیق شان توانسته اند بازی های جالبی ارائه دهند.
 
 
متن خوانی
یکی از شگردهای شهریاری در زمینۀ متن خوانی و بیان گفتارهای نمایشی، در تئاترپیشین و کنونی او، استفاده از دفترهائی در دست بازیگران است. این امر، کمتر به خاطر دشواری بیانی بازیگران جوان که اغلب آن ها زبان فارسی را به درستی و در محیط فارسی زبانان یاد نگرفته اند به کار گرفته شده؛ بلکه استفاده از آن، دارای خصلت ساختاری است. درست است که بازیگران با خواندن متن نمایش از روی نوشته های دفتر، امر بیانی گفتارها را بدون دشواری به پیش می برند؛ ولی این شگرد در عین حال، آن نقش ساختاری در درام نمایشی را به عهده دارد که در روال فضاسازی غیرداستانگوی تئاتر مدرن شهریاری قرار می گیرد. خواندن از روی متن، تماشاگر را مدام از درون نمایش بیرون می کشد و به خود اثر رجوع می دهد.
 
 
تماس با تماشاگر
خسرو شهریاری از تماس و رودروئی بازیگر و تماشاگر ِنمایش، برای شکل دادن به ساختار دراماتیک استفاده خوبی کرده است. در صحنۀ پایانی نمایش، پس از این که ناگهان یک زن با گفتن «بله» در مقابل یک ابراز عشق، ناگهان با هلهلۀ اطرافیانش که از بیرون و سیاهی ِ پشت صحنه به درون صحنه هجوم می آورند و پیش روی تماشاگران را با پرده ای می پوشانند تا به سرعت لباس عروسی را تن او کنند (صحنه گیرائی که بسیار تاثیرگذار و نمادین است و عشق را به سرعت و با یک تدبیر تصویری خلاقانه به ازدواج و یا، به یک رابطۀ سنتی و غیرعاشقانه بدل می کند و در واقع یادآور شعر «آی عشق/ آی عشق/ چهره آبیت پیدا نیست» شاملو می شود)، همه چیز شکل و شمای نمایشی دیگری به خود می گیرد و عروس و مشایعین او به درون جمعیت تماشاگر می روند و به هر کدام از آن ها یک حلقه ازدواج می دهند و به این شکل همه را در سرنوشت های سنتی شریک می کنند. موسیقی این صحنه یک اپرا از جورج فردریک هندل، به نام «لاسیا چیو پیانگا» درباره آزادی ست که با این مطلع شروع می شود؛ «بگذار برای سرنوشت تلخم گریه کنم، آه چقدر دلتنگ آزادی ام» و مجموعه ای از صداهای تولد یک کودک، عروسی و مرگ به نشانۀ گذر زمان و فشردگی آن در لحظۀ حاضردر بین آن می آید.
 
 
این نوع تماس بازیگر و تماشاگر، مردم را در وضعیت خاصی قرار می دهد که بیشتر شبیه به غافلگیرکردن است. در این صحنه، به سادگی می شد دید که بسیار از تماشاگران در ابتدا در نمی یافتند که چیزی که عروس در کف دست آنان می گذارد و سپس مشت شان را می بندد حلقه ازدواج است. اما پس از عبور عروس و دریافتن مطلب، با شیفته گی به بازیگران چشم می دوختند و به فکر فرو می رفتند.
این روال، حتی گاهی در خود صحنه هم روی می دهد؛ صحنۀ سانسور و پاره کردن کتاب از سوی ماموران سانسور هر دو نظام شاه و خمینی هم همین حالت را دارد و مامور سانسور، عملا پس از پایان کارش مردم تماشاگر را امر به خفقان و سکوت می کند.
 
 
مضمون و محتوی
مضون های تئاتری «شاملو، عشق، ابدیت» مانند نمایش پیشین خسرو شهریاری، مملو از فریاد در برابر سانسور، سرکوب و حکومت تباهی ست. این تصاویر همۀ فضای شاملوئی را زنده می کند و شاملو، در این نمایش یک شاعر واقعی و مبارز است که در برابر بیداد سر خم نمی کند و دمی از پیکار با تباهی هردو رژیم شاه و خمینی نمی ایستد.
چه در صحنۀ «وارطان»، چه در صحنۀ «دیکتارتورها» و یا در صحنۀ «دخترای ننه دریا»، نمایش مبارزه، عنصر قالب است و باقی صحنه ها را هم گفتارهای شعری و تصاویر جاندار تلاش ومقاومت، شعر و مبارزه را بازسازی می کند.
 
ساختار شعری
ساختار داستانی
یکی دیگر از رموز ساختاری نمایش خسرو شهریاری ایجاد صحنه های گوناگون با ساختار داستانی و شعری ست.
چه آن جا که نمایش به بخشی از شعرهای روایتگر شاملو مانند «دختران ننه دریا» و یا «شعر این صبح نابجای» می پردازد و صحنه نمائی روایتی به خود می گیرد و چه آنجا که نمایش، شعر شاملو را با روال غیرخطی و روائی بازسازی می کند، تصاویر همه پر از نکته های ظریف است.
ساخت روائی، به یاری صحنه پردازی داستانگو ساخته می شود و ساخت شعری تصاویری غیرروائی دارد که بیشتر انتزاعی و بیشتر فضا سازی ست؛ مانند صحنه هائی با بیان شعری، که بازیگران با لولیدن در بین خود و بر روی زمین و گره خوردن در یک پارچه آبی رنگ ِ بلند، سرانجام بر پامی خیزند و به حرکت منظم در می آیند.
 
 
یک نوع رابطه غیرخط روائی در تصویرهای شعری این نمایش وجود دارد که کاملا آزاد است و خود را مقید به کلمات و روال معنی شعر نمی کند. یعنی برای ایجاد تاثیرگذاری شعری، تصویرهای انتزاعی و در عین حال جذابی را به نمایش می گذارد که تعبیرهای تازه ای از شعر شاملو است. (مثل صحنه سنج زنی و یا صحنه ای که بازیگران روی زمین غلت می زنند و سرانجام پرده آبی را روی سر خود می گیرند.)
ترکیب این دو نوع صحنه پردازی، هر کدام در نوع خود بیان همان خصلت روائی و غیرروائی ست و تعادل بین این صحنه ها طوری ست که در کل، ما با یک اثر که بخشی بر بخشی غلبه کند روبرو نیستیم؛ بلکه در مجموع، صحنه ها طوری در هم می روند و از درون به هم پیوند می خورند که ما با یک کلیت نمایشی روبرمی شویم.
 
 
آینه ها
به یک تعبیر، این نمایش بمانند آن است که از زاویه های گوناگون به تصویریک زندگی خیره شویم و این تصاویر در آینه های تو در تو بازتاب یابند. هر زاویۀ نگاه، ویژه گی خود را دارد؛ یکی روایتی ست و یکی شعری و انتزاعی. از این رو تو در توئی این تصاویر در آینه ها، همان پیچیدگی درونۀ عاطفی و فضای ذهنی شاملوئی ست که بمثابۀ یک اثر دراماتیک، می کوشد یک هستی پیچیده و تو در تو را بازسازی کند. به ویژه که نمایش ضمن نوآوری و توازنش در عین حال سیاسی و مبارز نیز هست.
 
عوامل دیگر
عوامل بسیاردیگر نیز در این توازن نقش دارند. انتخاب لباس و موزیک، که بر دوش گیسو شاکری قرار داشته به خوبی به این فضاسازی و توازن کمک کرده است. گیسو شاکری، در عین حال بازیگر، دستیار کارگردان و مدیر صحنۀ این نمایش بوده است و شاید یکی از مشکل ترین وظایف تهیه و اجرا بر دوش او قرارداشته؛ زیرا معمولاً، کار با جوانانی که مشغول تحصیل اند و وقت چندانی برای تمرین های طولانی این نمایش که از صحنه پردازی ها و گفتارهای پیچیده مملو است و در لحظه های معیین نیز دارای حرکات رقص مانندی ست که توازن در کار وهماهنگی بسیاری بین بازیگران می طلبد، بسیار دشوار است و باید با شکیبائی و حوصله به پیش برود.
در واقع بدون این مدیریت و تلاش، اجرای چنین تئاتری، آن هم به خرج شخصی و با استفاده از کمترین هزینه ها کمترعملی ست.
جا دارد انجمن های فرهنگی و اجتماعی گوناگونی که در شهرها و کشورهای مختلف وجود دارند از این نمایش ها و فعالیت ها پشتیبانی کنند و با فراهم آوردن شرایط اجرای آن ها در شهر خود به رونق این نوع مبارزه فرهنگی نیز یاری برسانند.
 

* * *