حافظه سینما را وام میگیریم تا با یادمان غلامحسین ساعدی، این شخصیت فرهنگی سیاسی مبارز، “داستان نه تازه ی” تبعید را در سرزمین گسست های بی رحم نظاره کنیم. حکایت همچنان باقی است. اینرا آثار ساعدی شاهدند.
پیش زمینه – یادداشتی درباره فیلم “ساعدی – واپسین دیدار”
سرنوشت این نسخه ازفیلم “ساعدی – واپسین دیدار” ساخته سینماگر میهنمان سیروس وقوعی، همانند عنوان بندی آغازفیلم “داستان نه تازه تبعید در سرزمین گسست های بی رحم” است. نمونه عینی چنین گسست های تلخی، نه در درازنای دوران های فراموش شده و نه درتاریک خانه ی حافظه های استبداد زده؛ که در زمانه امروز ودرهمین برهه ی تاریک و سیاه سرزمینمان شاهد تکرار آن بوده و هستیم. چگونه گی گسست در فیلم ” ساعدی – واپسین دیدار”، پدیده نا آشنا یی در حافظه تاریخی روشنفکری ما نیست.
از لحظه هایی که جرقه های ذهنی پرداختن به فیلمی درباره ساعدی به جمع کوچک سیروس – گروه سیاوش – می زند، آن جمع همگامی که دل درگرو آینه هنر ساعدی دارند، درپی آن برمی آیند تا مصائب مردم محروم جامعه ومقاومت آن ها را دربرابردیکتاتوری حاکم بر میهنمان، در کنکاشی روشنگرانه مبتنی بر زندگی و آثارساعدی درفیلمی به نمایش بگذارند. آن ها با شورواشتیاق و پایداری کار ساختن فیلم را پیش می برند. سرانجام فیلم آماده نمایش شده و چند بار به طور پراکنده در سوئد و خارج از سوئد به نمایش عمومی گذاشته می شود.
زمانه، زمانه سرفصل شکوفایی وآوازه تاثیر فیلم است!
اما دیری نمی پاید که آفت گسست، “سن” (1) به همگامی سازنده گان آن می زند، در ذهن های آنها خانه می کند، و جمع آن ها را از درون می پوکاند. آفت گسست، یائسه گی پیشرس را به آن ها، به جمع، و موجودیت بقای خود فیلم تحمیل می کند.
آفت گسست درفیلم “ساعدی – واپسین دیدار” پدیده پیچیده الهی و آسمانی و غیر ارادی نبود! خیلی ساده و زمینی بود. تنی چند از افراد گروه سازنده فیلم، ادامه زندگی درتبعید و شرایط ناهموار آن را برنمی تابند و به آستان بوسی حاکمیت مبتنی براختناق و سرکوب دروطن روی می آورند.
سمت گیری وتسلیم شدن آن چند نفرازهمراهان سازنده فیلم به وضع موجود دروطن، و روی گردانی آنها از آرمان ها، به ویژه شاخص ترین فرد آن جمع، ضربه های سختی بر کلیت صداقت وماهیت آزاد ی خواهانه سازندگان فیلم، و ازجمله به روحیه حساس و شکننده سیروس وارد می کند.
درد سیروس درواکنش به این گسست ها دردی شخصی نبود. درد او حس تجاوزی بود که به حرمت تبعید می شد. درد او مخدوش شدن همدلی صادقانه ساعدی با مردم تحت ستمی بود که فیلم او می خواست بازتاب مسئولانه آن در زندگی و آثار ساعدی باشد.(2)
این دگردیسی های ضد ارزشی برخی از همراهان سیروس درتولید فیلم، آنچنان روح و ذهن سیروس را به شدت تحت فشار قرارداده بود که فکر وجود آن ها در صحنه ها و نماهای فیلم، کابوس های خواب و بیداری او شده بودند. وضعیت شکننده و بن بست گریز ناپذیری بود.
اما گاه مویه برای سیروس نبود، او نمی توانست به خاموشی نگاه ها و صداهای زخم خوردگان در فیلم تن بدهد. تنها چاره را سیروس در ریشه کنی وجود آنها در فیلم می دید.
در درد دل های تنهایی مان سیروس با طنز تلخ ساعدی گونه ای می گفت:
“مرده شور این ابن وقت ها را ببرد. رفته اند پابوسی آقا. آب توبه روی سرشان ریخته اند. اون یکی با موس موس کردن به ملا ها، له له جوان اول شدن در دستگاه نکبت سینمای جمهوری اسلامی را می زند. (3)
وجود این درپیتی ها در فیلم من، تن ساعدی را درقبر می لرزاند… باید این آشغال های عافیت طلب را از فیلم بیرون بریزم!”
وبعد به ترکی دست و پاشکسته می گفت:
“اولماز .. اولماز”..!
“قوردنان بیرله شیب قوزونی ییرلر، یازیق چوبانین حالینه آغلییورلار ! … مالالارا..قواد اولوبدورلر”!
( نمی شه…نمی شه..! با گرگ بره را می خورند، با چوپان گریه می کنند ! قواد ملا ها شدن !)(4)
خودزنی های روحی سیروس طولی نمی کشد. او برای خلاصی از فشارها سرانجام تصمیم دشوار
” تجدید نظر” درنسخه اولیه فیلم را می گیرد. شاید درست تر آن باشد که گفته شود که او تصمیم به سلاخی فیلم می گیرد و بی رحمانه آن را تکه پاره می کند. نمی دانم تلخ است که اگر بگویم فیلم را سیروس به کشتار گاه آرمان هایش می برد و در آن جا با بردباری بی رحمانه ای آن را سلاخی می کند! تمام صحنه های مربوط به آن دودوزه بازها را حذف و جرثومه وجودشان شان را به ” آشغال دانی” می ریزد.
هوا گرفته بود؛ خاکستری سردی چتر باران هول وهراس ذهن آشوب زده من بود. روی بالکن خانه سیروس ایستاده بودیم. درباره تکه پاره ها و نیم لاشه ی باقی مانده فیلم حرف می زدیم. حال وحوصله نداشت. نه کلمه هایش پیوسته بودند و نه جمله های جوابش ممتد! پک سیگار بود وکلمه های کوتاه و پک سیگار و بازهم پک سیگار ..!
آخر صحبت هایمان بود. سیروس با خنده رنگ پریده ای امیدوارانه گفت:
- “راحت شدیم، هم من، هم ساعدی وهم طفلک فیلم آش و لاش شده مان … حالا می تونیم همه مون نفس راحتی بکشیم، ازخفه گی وجود کثافت ها خلاص شدیم.”
دوران سختی بود. بیماری جانکاه سرطان به تن و روح سیروس شبیخون زده بود وبی مهابا پیش می رفت. انگاری بی رحمی سرطان گسست های نامردمی ها برایش کافی نبود و حالا سرطان لعنتی هم از راه رسیده بود و امانش نمی داد. با اینکه روز به روز شدت بیماری نیروی کاری او را به تحلیل می برد، او با تن رنجور و بیمار اما با توان روحی جسارت آمیزی کار روی نسخه ی تازه فیلم را ادامه می داد. دنبال سامان دادن و ساختن نسخه ی نویی از فیلم بود؛ نسخه فیلمی پاک ومنزه وعاری از وجود همراهان دیرینه ای که به پابوسی ملاها روی آورده بودند. حس شکل گرفتن نسخه تازه فیلم برایش نوعی بازیافت آرامش درونی بود. آرامشی که درلحظه به لحظه های آن دوره کوتاه باقی مانده از زندگیش از آن سخن می گفت وما آن را به خوبی در برخورد هایش احساس می کردیم.
– “راحت اولدوم” … (راحت شدم)
آن روزها هروقت با سیروس تماس می گرفتم وازاودرباره چگونه گی جریان کار فیلم پرس وجو می کردم به زبان ترکی مادری اش جواب می داد:
– “راحت اولدوم “… (راحت شدم)
این جمله کوتاه ترکی تکیه کلامش شده بود. حداقل در رابطه با من این جمله را گاه و بیگاه تکرار می کرد. اتفاق یا عادت تازه ای برای او شده بود. یا که تازه من متوجه آن شده بودم. هروقت سیروس سرحال بود، دوست داشت کنایه ها، نیش ها و زهرخندهایش را به زبان مادریش ترکی بیان کند. درحرف زدن به ترکی احساس راحتی می کرد. اگرچه مجموع حرف های ترکی اش از دوسه کلمه و یا جمله های کوتاه فراتر نمی رفت. اما انگار تیزی جانداری درهمان پاره های کوتاه گفته های ترکی خود حس می کرد. بی اغراق از این بازی زبانی و شیطنت آمیز لذت می برد.
سیروس با حذف بسیاری ازصحنه ها و مواد نسخه اول فیلم و با گذشتن ازدلبستگی هایش وساختن نسخه نو، بهای سنگینی را برای حفظ پرنسیب هایش پرداخت کرد، داغ کشنده رنجی که برای قربانی شدن فیلمش می کشید.(5)
سرانجام سیروس توانست فیلم را برای نمایش دردوره دهم جشنواره خودش – جشنواربین المللی سینمای تبعید، سوئد آماده کند. این نسخه جدید فیلم برای نخستین باردربرنامه ویژه “ساعدی – پرتره تبعیدی”، روز یکشنبه نهم اکتبر 2011 ، ساعت 14.30 با حضورعلاقمندان ساعدی و مهمانان به نمایش درآمد.
بعد ازنمایش فیلم وسخنرانی دکتر ناصر پاکدامن جلسه بحث و گفتگو با مشارکت مهمانان برنامه ادامه یافت. هریک از مهمانان از جوانب گوناگون به بررسی زندگی وآثارادبی، نمایشی و تحقیقی زنده یاد ساعدی پرداختند. مهمانانی که در جلسه حضور داشتند عبارت بوند از:
– دکتر ناصر پاکدامن نویسنده و محقق از فرانسه
– علی امینی نجفی نویسنده و منتفد ادبی و هنری از آلمان
– بهمن سقایی نویسنده و منتقد ادبی از آمریکا ( از طریق ارتباط اینترنتی )
– منوچهر آبرونتن سینماگر از هلند
– ناصر رحمانی نژاد کارگردان و بازیگر تئاتراز آمریکا ( از طریق ارتباط اینترنتی )
– زنده یاد خانم بدری لنکرانی همسرزنده یاد ساعدی از انگلستان (از طریق ارتباط اینترنتی)
متاسفانه سیروس به علت شدت یافتن بیماری اش نتوانست درجلسه نمایش فیلم و برنامه و بزرگداشت ساعدی شرکت بکند. (6)
بازسازی و خلق دوباره فیلم و نمایش عمومی آن از شادمانه ترین رویداد های ممکن دوران پایانی عمرکوتاه سیروس بود.
-” راحت اولدوم” … (راحت شدم) راحت شده بود.
پخش عمومی فیلم
از مدت ها پیش درتدارک پخش گسترده فیلم ورای سالن های بسته نمایش ازطریق یوتوب بودیم. این امرنه تنها خواسته جشنواره ما بود، بلکه همسرمهربان سیروس، اعظم عزیز نیز با جدیت در پی تحقق چنین اقدامی بود. اما بروز مشکل پیش بینی نشده ای انجام کار را به درازا کشانده بود. مشکل مسئله حقوقی کپی رایت موسیقی آغاز فیلم بود که یوتوب اجازه آهنگساز آن را می خواست. موسیقی مذکورساخته ی آهنگسازی از کشور ترکیه بود. ما به هر امکان ممکن متوسل شدیم تا بتوانیم با آهنگساز تماس گرفته واجازه استفاده ازموسیقی او را برای فیلم بگیریم. در این راه علاوه بر تلاش مستقیم خودمان، ازهمکاران اهل ترکیه جشنواره مان هم تقاضای کمک کردیم. این رفقای کرد و ترک ما به طورحرفه ای در زمینه فیلمسازی و موسیقی فعالیت می کنند و از گروه های هنری شناخته شده درجامعه هنری ترکیه می باشند. آن ها هرسال جشنواره بین المللی سینمای کارگران را دراستانبول هم برگزار می کنند. اگر چه ما و این رفقا تمامی امکانات ارتباطی را به کار گرفتیم، اما متاسفانه موفق به تماس با آهنگساز نشدیم.
بعد ازمدتی به ناچار با دوستی در کشور آلمان برای حل مشکل موسیقی فیلم تماس گرفتیم. این دوست جدا از اینکه دستی بر آتش در هر دو زمینه فیلمسازی و آهنگسازی دارد، ارادت رفیقانه ای هم به سیروس دارد. او با علاقه مندی قبول کرد که موسیقی تازه ای برای بخش اول فیلم به عنوان جایگزین موسیقی قدیمی بسازد. اما متاسفانه با گذشت حدود بیش از یک سال، همچنان ما چشم به راه وفای عهد این دوست مانده ایم!
شوربختانه بلاتکلیفی موسیقی جایگزین اول فیلم و طولانی تر شدن زمان های برای انجام آن، کار پخش عمومی فیلم را به عقب می انداخت. تلخ خند کار آنجا بود که این همه انتظار فقط برای سه دقیقه موسیقی بود! خیلی از دوستان سیروس و ساعدی ما را شماتت می کردند که چرا فیلم را بدون موسیقی آن سه دقیقه پخش نمی کنید؟ سه دقیقه بدون صدا که فیلم را ازعرش به زمین پائین نمی کشد.
اما ما نمی توانستیم با لطمه به فیلم، لطمه به جان جانان ذهن سیروس بزنیم.
سرانجام در یکی از روزهای میانه آبان ماه همین سال، در دیداری اتفاقی که با دوست آهنگ سازی در دفترجشنواره مان داشتیم و در رابطه با کار تولید فیلم تازه ای با او مذاکره می کردیم، درحاشیه جلسه مان مسئله موسیقی آغاز فیلم ساعدی و سرنوشت بلاتکلیف آن را با او درمیان گذاشتیم. خوشبختانه این دوست با شناختی که از زنده یاد ساعدی داشت و به ضرورت پرداختن به زندگی و آثار او در این برهه زمانی اهمیت می داد، با اینکه درگیر ساخت موسیقی برای کار دیگری بود، با کمال میل پذیرفت که موسیقی فیلم را بسازد. جواب مثبت او برای ما روزنه دل گرم کننده ای را می گشود. از آنجا که ما در آستانه سالگرد درگذشت ساعدی بودیم ازاوخواهش کردیم تا در حد امکان کوشش کند تا ساختن موسیقی این کار را در کمترین زمان ممکن انجام دهد. چرا که از نظر زمانی مهم بود که حداقل بعد از گذشت این همه سال، بتوانیم فیلم را درهمزمانی با سالگرد درگذشت ساعدی پخش عمومی بکنیم. او قول داد که سعی خودش را خواهد کرد. خوشبختانه این دوست آهنگساز “منصور مانی حسینی” به قول خود وفا کرد. انصافا موسیقی که این هنرمند عزیز ساخت نزدیک به حال وهوا وحس سیروس است ودرهمانگی با پرداخت تصویری صحنه های فیلم خوب کار می کند.
اینک همدل با اعظم مهربان، رفیق و هم نفس سیروس در تمامی سال های زندگی مشترکشان، به ویژه در دوران پرتلاتم تبعید، بعد از گذر ازهفت خوان آشنا یی ها و بیگانه گی ها، بر بستر دغدغه های ممتد سیروس ازگسست ها ی نامردمی، اقدام به پخش عمومی نسخه موعود فیلم ” ساعدی – واپسین دیدار” نموده و آن را در گستره ی آزاد عمومی ارائه می دهیم.(7)
به باور ما در دسترس مردم قراردادن فیلم، در واقع در امتداد راه و در پیوند با تعهد اجتماعی و گرایش سیاسی است که سیروس به آن باور داشت. از سوی دیگر پخش عمومی آن می تواند پاسخ به یک ضرورت زمانه برای شناساندن عمیق تر شخصیت زنده یاد ساعدی، نویسنده وهنرمند عرصه های آزادی خواهی، مقاومت و مبارزه به ویژه در دوران تبعید باشد.
گاه به گاه زندگی سیروس وقوعی
سیروس در سال 1336 در یک خانواده ترک آذربایجانی در تهران متولد شد. تحصیلات خودش را تا فارغ التحصیلی از مدرسه عالی تلویزیون و سینما ادامه داد. کار حرفه ای اش را به عنوان تدوینگر در تلویزیون سنندج و بعدها در واحد تدوین تلویزیون ملی ایران در تهران ادامه داد.
سیروس در زمره هنرمندانی بود که تعهد خود را به جانبداری از مردم تحت ستم و مبارزه با دیکتاتوری از هنر حرفه ای خود جدا نمی دید.او نمی توانست فقط هنرمند نظاره گر فاجعه باشد و در برابرآن سکوت کند. دربرابروقوع فاجعه انسانی پایمال شدن حق آزاد زیستن وحق آزاد اندیشیدن که در راه بود.
با یورش نیروهای جمهوری اسلامی به کردستان و جنگ سنندج سیروس همراه با زنده یاد طیفور بطایی اقدام به به ثبت تصویری ( فیلمبرداری) جنایات رژیم می کنند.
با اوج سرکوب ها و دریورش پاسداران به قسمت مونتاژ تلویزیون در تهران برای دستگیری او، به خاطر شخصیت مردمی و محبوبی که سیروس در بین همکاران هنرمندش داشت، توانست در پوشش حمایتی آن ها از حلقه محاصره پاسداران رژیم، گذشته و فرار کند.
سیروس با خانواده اش در جستجوی جان پناهی، با مصائبی باورنکردنی درشرایط مرگ و زندگی توانست مرزها را پشت سرگذاشته وسرانجام به سوئد، تبعید گاه ناگزیرش برسد.
در سوئد به مجرد یافتن سقفی، گروه تاتر سیاوش را با همکاری تعدادی ازهموطنان تبعیدی اهل سینما و تاتردرشهراستکهلم تشکیل داد. نسخه اولیه فیلم “ ساعدی – واپسین دیدار” محصول دوران فعالیت اودرگروه تئاتر سیاوش می باشد.
سیروس علاوه بر فعالیت درگروه تاتر، با آغاز برگزاری دوره های جشنواره بین الملی سینمای تبعید – سوئد، به جمع سازمان دهندگان آن پیوست و همواره تا آخرین روزهای زندگی اش از نیروهای اصلی تدارک و برگزاری آن بود. درکناراین فعالیت ها سیروس پژوهش درزمینه سینما را نیز به طورجدی دنبال کرد. مقاله مهم او درباره وضعیت سینما درجمهوری اسلامی، به ویژه تئوری سینمای اسلامی، از مهم ترین متون پایه ای درباره سینمای ایران است که درمجله معتبر سینمایی سوئد “فیلم و تلویزیون”، شماره 3 – سال 1985 به زبان سوئدی منتشرشد.(8) سیروس مقوله جشنواره سینمای تبعید و فیلم تبعید را به عرصه های آکادمیک رسمی کشاند. پایان نامه فوق لیسانس سیروس، اختصاص به جشنواره سینمای تبعید و ویژه گی های فیلم تبعید دارد.
سیروس به طورخسته گی ناپذیری کار خلاقانه نوشتن را، درنقد و بررسی سینما و تا نوشتن شعر دنبال می کرد. با اینکه برای تامین معاش زندگی مجبور بود به قول خودش کار “گل” بکند. سال ها در دکه بلیط فروشی قطارهای زیر زمینی (مترو) استکهلم کار می کرد.
در آستانه ورودی های غارمانند ایستگاه های زیرزمینی محله های خارجی نشین، به دیدار سیروس می رفتم. کنار دکه بلیط فروشی اش با هم گپ می زدیم و من به سرنوشت او و تشابه وضعیت اوبا ژرژ ملیس (9) سینماگر نامدار دوران صامت سینمای فرانسه می اندیشیدم، که درروزگار پایانی عمرش، او را پشت دکه سیگار فروشی خنزرپنزری ایستگاه متروی کهنه محله مون پارناس پاریس اتفاقی پیدا کرده بودند. لبخند رنگ پریده تلخی به چهره مهربان سیروس نازنین می دوید. بی اختیار هول و هراس غار ایستگاه به چشم هایش می زد که همچون هیولایی دهان بازکرده بود ومی خواست هردوی مارا ببلعد!
بعدها سیروس به کار درمغازه رنگ فروشی روی آورد. کسب و کاری که آرامش زندگی او را رنگ سوخته زد و ضربه های ناجوانمردانه آن تا آخرعمر زندگی خانوادگی او را دچارآسیب های جدی کرد. مجموعه بحران های کار گل و تجربه های تلخ آن ودغدغه های گسست ها، هرگز او و خانواده اش را رها نکرد.
سیروس تا آخرین روزهای عمرکوتاهش، درعرصه های فرهنگی وهنری درحد توان خود کار کرد. درعرصه های اجتماعی و سیاسی، سیروس به دگرگونی های بنیادی طبقاتی می اندیشید. نظم موجود را برنمی تافت و بدنبال طرحی نو در فلک بود. او نگاه به آینده داشت، و همواره درعرصه عمل از چالش ها و مبارزات مردمی ضد ارتجاع حاکم بر میهنمان دفاع و حمایت می کرد.
متاسفانه سیروس در تاریخ 20 آپریل 2013 ( اردیبهشت 1392) دراستکهلم درگذشت و پیکرش درکنار مزار فیلمساز بزرگ سوئد “ویکتور شوستروم” (10) به خاک سپرده شد.
مزار سیروس در جوارآرمگاه ویکتور شوستروم
سیروس انسانی فروتن، بردبار و شریف بود. روحیه ای حساس و شاعرانه داشت. عاشفانه زندگی کرد، عاشقانه کار کرد و عاشقانه تا آخرین لحظه های عمرش به عنصر مقاومت، اعتراض به نابرابری ها و دیکتاتوری ها، درجوهرهنرو فرهنگ تبعید؛ این وادی عشق به آزادی انسان وفادار ماند.
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند. (حافظ)
حسین مهینی
سوئد- آذرماه 1399
- سن ( Sen) حشره ای است که به گیاهان علفی، ازجمله جو وگندم می چسبد .شیره و مواد درون دانه و ساقه ی گیاه را می مکند، می خورد و آن را از درون خالی و پوک می کند. آگرچه ظاهرا از بیرون گیاه مذکور سالم و درست به نظر می رسد.( برگرفته از فرهنگ معین)
2- در باره کم و کیف چگونه گی گسست ها درکارو زندگی سیروس، چه درارتباط با مجموعه افراد پیرامونی او وچه در ارتباط با همراهان تولید فیلم و سرنوشت سلاخی آن، مسائل و موارد
ناگفته ی بسیاری وجود دارد، که امیدواریم درموقعیتی دیگر به بررسی آن بپردازیم.
3- نگاه کنید به بازیگر وهمکار گروه سازنده نسخه قدیمی فیلم “ساعدی – واپسین دیدار” که با گسست ازجمع، دست در دست های خون آلود استبداد دینی می گذارد. در جشنواره فیلم فجر با همسرایی با گروه آوازکر به کوره ارتجاع رژیم می دمد، ودنبال خاک پاشیدن به خود آگاهی مردم برای دشمنان مردم سینه می زند.
4- نگاه کنید به آدم فروشی فیلمبردار نسخه قدیمی فیلم “ساعدی – واپسین دیدار” در کتاب ” هنر در گرماگرم انقلاب”، چاپ تهران صفحات 206-209- 230.
5- نسخه قدیمی فیلم را سیروس درسال 1985 با همکاری گروه تاتر سیاوش ساخته بود. درآن نسخه، سیروس و همکارانش در گروه تاتر سیاوش، تعدادی از نمایشنامه های ساعدی را اختصاصا برای آن فیلم طراحی و اجرا کرده بودند. کاری که درنوع خود از نظر ساختار سینمایی در یک کار مستند از یک گروه کوچک واقعا تحسین برانگیز بود.
این فیلم برای اولین بار در دوره اول جشنواره جشنواره بین الملی سینمای تبعید- سوئد، در سال 1993 به نمایش گذاشته شد. بعدها فیلم در برنامه های ویژه جشنواره سینمای تبعید در کشورهای دیگری از جمله آلمان – در شهر کلن – نیزبه نمایش گذاشته شد.
6- برای پخش از یوتوب، کار آماده ساری تکنیکی فیلم را همکاران جشنواره، داریوش رحمتی و روزبه چهره رازی و سالار حسامی انجام دادند.
7- این مقاله مجددا در کتاب سینمای ایران ( Iransk Film) که در سال 1995 به زبان سوئدی ازسوی جشنواره بین الملی سینمای تبعید – سوئد چاپ و منتشرشد.
8- ژرژ ملیس شعبده باز و طراح واریته های تخیلی سرگرم کننده در تماشاخانه ای در پاریس بود. بعد ازاختراع سینما و نمایش فیلم از سوی برادران لومیر، ژرژ ملیس نخستین کسی بود که به ظرفیت و کارکرد سرگرم کننده گی رسانه سینما پی برد. اوداستان پردازی و رویا پردازی را وارد سینما کرد. فیلم های جذاب و سرگرم کننده بسیاری ازجمله سفر به ماه را ساخت. ژرژ ملیس با نوآوری در کارکرد بیانی سینما در راستای جذب توده های وسیع مردم به سینما وشکل گیری صنعت سود آور سینما نقش عمده ای داشت. اما خود عاقبت قربانی رقابت های تجاری بازار نوپای سرمایه داری در سینما شد. اونتوانست به کارفیلم سازی ادامه بدهد وبا ورشکسته گی ازصحنه تولید سینما و انظارعمومی ناپدید شد. سال ها از او خبری نبود تا اینکه روزی روزنامه نگاری به طوراتفاقی در حاشیه ایستگاه زیرزمینی محله مون پارناس پاریس در دکه ی سیگارفروشی چشمش به پیرمرد خنزر پنزری مفلوکی می افتد. وقتی دقت می کند ژرژ ملیس را می شناسد. خبر پیداشدن ژرژ ملیس در تمام فرانسه می پیچد. مراسم بزرگداشت با شکوهی ازطرف مردم ودولت فرانسه برای تجلیل ازاو برپا می شود و از ژرژ ملیس به عنوان چهره ملی فرانسه و تاریخ سینمای جهان ستایش می شود.
9- پیرامون نمایش فیلم ” ساعدی – واپسین دیدار” و برنامه بزرگداشت ساعدی در دوره دهم جشنواره بین الملی سینمای تبعید – سوئد، متاسفانه ما شاهد اقدامی غیرمسئولانه ای بودیم. جماعتی عوامگرا و هیاهو سالار؛ یکشبه- ابن الوقت – درست همزمان با روز و ساعت برنامه ما؛ برنامه ای را برای خانم شیرین عبادی در شهر ما ترتیب می دهند. با وجود اینکه این جماعت از مدت ها پیش از تاریخ و زمان برگزاری برنامه ما آ گاهی داشتند. اما نه اهمیتی به تداخل برنامه شان با برنامه ما دادند و نه حرمت برنامه بزرگداشت ساعدی را نگهداشتند!
در باره این حرکت فرصت طلبانه حرف وحدیث های بسیاری وجود دارد که پرداختن به آن ها را به وقت مناسب دیگری واگذار می کنیم. فعلا ترجیح می دهیم که پس لرزه های پرداختن به آنها، پخش فیلم و بازتاب عمومی آن را تحت الشعاع قرارندهد.
10- ویکتور شوستروم ( Victor Sjöström) سینماگر پرآوازه سوئد است، که درواقع سینمای هنری و مولف سوئد ریشه درآثاراین سنیماگر پیشگام دارد. بسیاری ازفیلمسازان برجسته نسل های بعد ازاو در سوئد و حتی درجهان، از برگمان گرفته تا دیگران متاثراز نوع نگاه، پرداخت ها ی خلاق و واقع گرایانه و جلوه های بصری آثار او بوده اند. فیلم “کالسکه شبح” ( 1921) او درهمه پرسی منتقدین واساتید سینمایی سوئد در سال 2012 به عنوان بهترین فیلم تمام دوران تاریخ سینمای سوئد برگزیده شد.
ویکتور شوستروم علاوه برکارگردانی، سناریو نویس و بازیگر نیزبود، ودرطول عمرفعالیت سینمایی اش نزدیک به شصت فیلم سینمایی را درسوئد و آمریکا ساخت.
ویکتور شوستروم در سال 1879 متولد و درسال 1960 درگذشت و درگورستان شمالی – استکهلم
(Norra begravningsplatsen) به خاک سپرده شد، همان آرامگاهی که سیروس ما هم به مهمانی همسایه گی آرامش ابدی اوپیوست.
- پوستر فیلم و برنامه ساعدی از ؟! ( اسم طراح محفوظ است به خاطرحفظ امنیت او از آسیب های گزمه های امنیتی نظام فاشیستی جمهوری اسلامی)
- عکس ها از حسین مهینی
- لینک فیلم ” ساعدی – واپسین دیدار”: https://youtu.be/Vb0L4T_2up0
آخرین دیدگاهها