کی بود؟ کی بود؟ من نبودم ! پیرامون دروغ های اخیر کیمیایی برای تبرئه خودش

من مسعود کیمیایی را از دوران جوانیمان می شناسم، به نوعی من و نصیب و برادر کوچکترم باصر دوست او بودیم، همه ما پاتوقمان کافه قنادی ری در خیابان لاله زار نو نزدیک چهار راه مهنا بود. وقتی مسعود آسیستان خاچکیان شد، با نطری که جمع ما درباره کلیت سینمای فارسی آن زمان داشت از او فاصله گرفتیم. من گهگاه او را در استودیوها و یا در خیابان می دیدم سری تکان می دادم و رد می شدم.
از آغاز انقلاب او محبوب آخوندها شد ابتدا به باند قطب زاده وصل شد ، بعد از اعدام قطب زاده خودش را با دیگر عوامل نظام مرتبط کرد. آن روز ها شغل و مقامی هم در تلویزیون اخوندها گرفته بود یک روز در راهرو های تلویزیون (چندی قبل از خروج همیشگی ام از ایران) وقتی نگاهش به من افتاد جلو آمد خیلی خوش و بش کرد و گفت: کاری از دست من برمی آید؟ گفتم نه کاری ندارم اما تو اگر مدیریت می خواستی زمان شاه هم می تونستی به این آرزو برسی. یادم نمی آید چه جمله هایی بین ما رد و بدل شد و من چندی بعد زادگاهم را برای همیشه ترک کردم. خوب برای من هم ساده نبود از دوستان هم دوره ام فاصله بگیرم همانگونه هنوزبا دوستان دوران دبیرستان ارتباط دارم . مسعود هم جوانی بود بذله گو و مجلس ارا اما وقتی مسیری را انتخاب کرده ام که باید با مردم زادگاهم پیوند پیدا کنم روی رفتار و البته اعمال نزدیکانم نمیتوانم بی توجه بمانم. مسعود در راهی قدم گذشت که به همکاری مستقیم با دستگاه های امنیتی انجامید.

عزت الله ضرغامی رئیس اسبق صدا و سیما عکسی قدیمی از خودش در کنار مسعود کیمیایی و حبیب الله کاسه ساز در کانال تلگرامش منتشر کرد که در رابطه با آن نوشته مسعود کیمیایی و حبیب الله کاسه ساز ، راهی حرم حضرت امام (ره) هستیم. (۱۳۷۴)

البته همکاری مستقیم و گسترده سینماگران با دستگاه های امنیتی بعد از استقرار نظام کنونی باب و بافت کلی سینمای جمهوری اسلامی امنیتی شد. فلاحیان وزیر امنیت اخوندها میگوید: من چه در مسئولیت کمیته های انقلاب و چه در کسوت وزیر اطلاعات زیر مجموعه های مرتبط با هنر سفارش میکردم. داستان های خوب! و موضوعات ارزنده! به نگارش درآورند. داستان های خوب و ارزنده از دید وزیر اطلاعات میشود نظیر کارهایی که مسعود خود به سفارش سعید امامی به انجام رسانید (سلطان و ضیافت دو کار مسعود برای وزارت اطلاعات) او اضافه میکند: گذشته از جلسات توجیهی که داشتیم پشتیبانی مالی و دیگر مساعدت ها عهده دار می شدیم. نویسندگان و کارگردانان فیلم ها در ارتباط مستقیم با وزارت خانه بودند. اما فیلمهایشان را با نام تهیه کننده خصوصی نمایش داده میشد تا برای مخاطبان جذابیت! داشته باشد (یعنی بیننده متوجه نشود که دارد یک فیلم حکومتی /امنیتی را تماشا می کند). من در وزارت اطلاعات واحد هنری (به به مبارک باشد) را فعال کردم ما در تهیه و ساخت بسیاری از فیلمهای سینمایی و مجموعه های تلویزیونی از نگارش فیلمنامه تا مرحله تولید مشارکت میکردیم.
خیلی از کارمندان وزارت اطلاعات از اهالی هنر بودند. من نشست های منظمی با هنرمندان داشتم که در ان جلسات به بیان دیدگاه های هنری خود میپرداختم و برای ساخت اثار سینمایی که مد نظرمان بود جهت دهی میکردم (از این واضح تر بگویند که کلیت سینما در جمهوری اسلامی آ لوده شده است؟ ) وزیر بسیار محترم اطلاعات نمیگوید چه فیلمهایی و چه کارگردان هایی مستقیم برای دستکاه امنیتی فیلم میساختند؟ اما معلوم میشود که دستگاه های امنیتی تا عمق وجود هنر به خصوص سینما نفوذ کرده اند و اکثر فیلمهایی که به خارج ارسال میشود و ما برایشان دست میزنیم دست پخت وزارت اطلاعات است .

اما چرا فقط نام مسعود کیمیایی سر زبان ها افتاده است؟ به دلایل متفاوت که واضح ترینش میتواند این باشد که مسعود از خودش یک چهره ی مترقی ساخته بود وقتی ارتباط مسعود با دستگاه امنیت از طریق سینا مطلبی ( فرزند سعید مطلبی یکی از تهیه کنندگان فیلمفارسی ) و دستیار خود مسعود لو رفت و سینا مطلبی در روزنامه صبح ازادگان (سردبیر شمس الواعظین) ماجرا را شرح داد جنجال و سر و صدا به پا کرد.

از این ماجرا سالها میگذرد اما داغ ان بر دل مسعود سنگینی می کند. از ان پس همه سعی عوامل حکومت بر این بود که بر این مورد که در اثر تمرد سینا مطلبی بر ملا شده سر پوش بگذارند، اما ناکام مانده اند. ارسال مسعود همراه گوگوش به خارج ا زکشور با مشارکت مهاجرانی وزیر ارشاد خاتمی به بهانه ساخت فیلم از دختر ناراضی فیدل کاسترو تا شایعه بازگشت گوگوش بعد از دیدار فرزند همه دروغ هایی بود که با مشارکت مسعود تنظیم و پخش می شد اما نتیجه ای نداد، گوگوش اینچا ماند و به باند اکبر گنجی پیوست. مسعود برگشت کارهایی هم در زمینه سینما مرتکب شد که مبتذل بودند نه توجه کسی را جلب کرد و نه توانست برای او موقعیت بسازد. مسعود خودش باندی ساخته بود که جواد طو سی ( وکیل و سینما بنویس )، امید روحانی ( پزشگ و هنر بنویس) ، هوشنگ اسدی، نوشابه امیری .علی امینی نجفی (هر سه توده ای ) و نظایرشان هم بدان مرتبط بودند.

مسعود کیمیای در آغوش جنتی وزیر ارشاد وقت

حتا کیهان شریعتمداری هم به میدان امد و نوشت: مدتی است جوسازی علیه فیلم جذاب! و اثر بخش ضیافت و کارگردان ان در دستور کار نشریات فارسی زبان ضد انقلاب قرار گرفته است به جرم این که با اعتقادات و ارمان های مردم همسویی و همدلی نشان میدهد. (کیهان شریعتمداری)
اما هنوز هم تلاش های دوست دوران جوانی ما برای تبرئه خود ادامه دارد و این روزها که فیلمسازان حامی حکومت هم از سقوط نظام به هراس دچار شده اند و دوره انکار آغاز شده است مسعود خان که همه نوع شگرد آمیحته به دروغ را برای پاک کردن سابقه سیاسی خود آزموده است یک دفعه به صحرای کربلا گریز میزند و ادعا میکند که اخر فیلم گوزن ها را ساواک فیلمبرداری کرده و جای تصاویر اصلی گذشته است. این دروغ انقدرمسخره است که مشاورین مسعود خان را هم شگف زده خواهد کرد خوب این درماندگان نمیگویند ساواک چه نیازی به این نوع رفتار ها داشته است مگر تیغ سانسور کند شده بود؟ حالا مسعود خان در انتظار است بااین دروغ شاخدار راهی برای رهایی بیابد. این یعنی نهایت درماندگی و زبونی.

بصیر نصیبی چهارم اگوست 2019

One thought on “کی بود؟ کی بود؟ من نبودم ! پیرامون دروغ های اخیر کیمیایی برای تبرئه خودش

  1. تقریباً سه چهار سال پیش- یعنی همان روزهایی که ماجرای کیمیایی و ارتباط وی با سازمان های اطلاعاتی
    رژیم اسلامی دوباره بوسیله ی اپوزیسیون خارج از ایران مطرح شده بود -فیلمی ویدیویی بوسیله ی همان
    سازمان برای اعاده ی حیثیت! ایشان ساخته شده بود.من این فیلم را از وبسایت رادیو فرانسه، ار.اف.ای
    تماشا کردم.موضوع فیلم مربوط میشد به همان قضیه ی انکار و فریب مردم که همین عنوان ” کی بود کی بود، من نبودم! ” مناسب آن است.کیمیایی در ابتدای فیلم، خود را با چهره ی یک شاعر معرفی کرد
    و شعری از خودش را دکلمه کرد.و در مخالفت با روشنگری ها و افشاگری های اپوزیسیون خارج از کشور،
    شروع کرد به بدگویی و خدشه دار کردن چهره ی تعدادی از روشنفکران مخالف حکومت.به شیوه ی همان
    برنامه ی تلویزیونی که با عنوان “هویت”، در دوران بعد از جنگ از صدا و سیمایشان پخش میشد.
    وی در قسمتی از گفته هایش در ارتباط با فرج سرکوهی، به شکل سخیفی نام وی را با تمسخر، فرج پشت کوهی عنوان کرد. وی ارتباط خود با وزارت اطلاعات رژیم و سربازان گمنام امام زمان را محدود کرد به یک دعوت و قرار تلفنی معمولی و آنهم فقط و فقط بخاطر یک سین-جین شدن معمولی!! و در همین
    ارتباط، خود را با روشنفکران چپ و انقلابی و هنرمندان مبارز و مشهوری مانند، چه گوارا و دیگران مقایسه
    میکرد! و میگفت: شما اگر چه گوارا هم بودید میرفتید! نمیرفتید!؟ ، اگر پابلو نرودا هم بودید میرفتید! نمیرفتید!؟ اگر…. خلاصه آقای کیمیایی توی این فیلم، برای خدمتگزاری و وفاداری خود به حکومت آلله سنگ تمام گذاشته بود. راستش یک زمانی در سال های قبل از انقلاب تعدادی از ساخته های
    فیلمسازان سینمای حرفه ای وطنی را که بر خلاف جریان فیلمفارسی سازان آن سالها حرکت میکردند، تماشا کرده بودم. از جمله بیشتر ساخته های کیمیایی را. بعد از انقلاب هم سه چهارتایی از ساخته هایش را دیدم که با توجه به تجربه های روزهای بعد از انقلاب، بنظرم بسیار خسته کننده و مبتذل بودند. همان روز ها بود که با خودم به این نتیجه رسیدم که: همین سینماگران و هنرمندان مسلمان بودند که به همراه تعدادی از نویسندگان و مدعیان روشنفکری آن سال ها از جمله، جلال آل احمد و علی شریعتی و دیگران، زمینه ساز ظهور حکومت اسلامی شدند. در ارتباط با ساخته های مسعود کیمیایی و دیگر فیلمسازان مسلمان
    باید اعتراف کنم، از اینکه زمانی در سال های قبل از انقلاب، نگاه مثبتی به ساخته های او داشتم و اشتباها وی را در کنار برخی کارگردانان دیگر، فیلمسازی اجتماعی و صاحب فکر تصور میکردم، پشیمانم و خودم را سرزنش میکنم! مخصوصاً طی این سال ها که شاهد غرق شدن بیشتر و بیشترش در لجنزار متعفن حکومت اسلامی هستم.

Comments are closed.