فریدون فرخزاد کی بود؟ یک شومن؟ یک هنرمند؟ بازیگر سینما؟ فعال سیاسی؟ یک شاعر؟ 

انتخاب از آرشیو وب سایتمان به مناسبت سالگرد ترور فجیع فریدون فرخزاد
نوشته ای از بصیر نصیبی
فریدون فرخزاد کی بود؟ یک شومن؟ یک هنرمند؟ بازیگر سینما؟ فعال سیاسی؟ یک شاعر؟ و…

من فریدون را می شناختم اما دوست او نبودم، خب من و فرخزاد کارمند یک سازمان بودیم (سازمان رادیو تلویزیون) من حکم استخدامیم کارگردانی فیلم بود، نمیدانم فریدون با چه حکمی استخدام شده بود؟ اصلا استخدام رسمی بود و یا قراردادی؟ در تلویزیون یک اطاق بود که همه کارگردانان جمع می شدند گپی میزدند و بعد هر کدام میرفتند دنبال طرح و برنامه ی شان. من هر چندگاه به اطاق کارگردانان سر میزدم و خوش وب شی با بچه ها، اما دفتر کار من در ساختمان تلویزیون نبود، فقط برای ضبط برنامه و یا کارهای اداری به تلویزیون میرفتم و تماس من هم بیشتر با بچه های سینمای آزاد در دفتر سینمای آزاد بود و کمتر در میهمانی های تلویزیونی با آرتیست ها و هنرمندان رادیو تلویزیون شرکت می کردم . خب طبیعی بود که شناخت من هم نسبت به رفتارها ی آنها محدود تر بود، فریدون را هم اکثرا در راهرو های تلویزیون می دیدم و یا دفتر هم آهنگی و یا استودیوهای ضبط . اما فریدون در همان زمان هم آدمی نبود که بی سرو صدا بیاید و برود تا گربه شاخش نزند، شوهایش خیلی طرفدار داشت و مخالفینش هم بیشتر از جامعه ی روشنفکری بودند. مردم عادی شوهای فریدون را دوست داشتند، فریدون از معدود شومن های تلویزیون بود که تحصیل کرده بود، حقوق سیاسی خوانده بود، به زبان آلمانی شعر می سرود اما برای عامه که می خواستند، بعد از کار روزانه و خستگی پای تلویزیون تفریح کنند دانش و توانایی های فریدون مطرح نبود، برای جماعت روشنفکر هم که هرچه عامه می پسندید را مبتذل ارزیابی می کرد و ازآن فاصله می گرفت، میخک نقره ای یک شوی جلف و مبتذل بود. البته همین جماعت در خفا خود تماشاگر میخک نقره ای بود اما در محافل روشنفکرانه، در نشست های عصرانه ی کافه قنادی ری وی ا تهران پالاس و کافه نادری و یا دیدار های شبانه ی بار مرمر و کموندور چهره دیگری از خود نشان می داد، وقتی برنامه های تلویزیونی را می کوبید فریدون و میخکش را هم بی نصیب نمی گذاشت. در همان دوران هم همجنسگرایی فریدون مطرح بود. من در جایی خواندم و یا شنیدم که فریدون گرایش جنسی اش را با صراحت در اجتماع آنروز مطرح کرده است که البته این واقعیت نداشت فریدون نه کتمان می کرد و نه تائید، حتا شاید بشود گفت، ازدواج و فرزنددار شدن و تاکید در شو هایش روی زندگی خوشبخت خانوادگی و فرزندش رستم هم برای فرار از زخم زبان عامه به خصوص روشنفکران بود.


«بله من دوازده سال با آنا خوشبخت خوشبخت خوشبخت زندگی کردم عاشق او هستم و او هم عاشق من -نقل از کتاب خنیاگر در خون-»
منطقی هم نبود که در موقعیت آن زمان در ایران انتظار باشد که او کشش عاطفی اش را هم با صراحت بیان کنند در اروپا و در آلمان هم اکنون با همه کوشش و فعالیتی که برای عادی سازی این نوع ارتباط بکار برده می شود تا آنجا که وزیر امور خارجه آلمان دوست مردش را در سفرهایش همراه می برد هنوز هم کم نیستند افراد یا گروه هایی که این گرایش عاطفی را نمی پذیرند. بچه هایی که چنین گرایشی دارند در برخی از خانواده ها به خصوص در خانواده های مذهبی دچار مشکل هستند. خب این واقعیت را باید بپذیریم که اگر ما رفتار و حرکات روی صحنه فریدون را جلف ارزیابی میکردیم به این خاطر بود که اصلا فرق یک شو برای عامه را با یک برنامه معمولی نمی شناختیم و توقع داشتیم شومن هم خیلی مودب و اطو کشیده روی صحنه ظاهر شود. فریدون در اروپا زندگی کرده بود و درس حوانده بود ، با نحوه برنامه ریزی برای شو هم آشنایی داشت وقتی به ایران برگشت این طور فکر کرد مردم ما گره هایی در ارتباط های اجتماعی دارند که شاید بشود با اینگونه برنامه ها بهتر بازشان کرد.
« خیلی دلم میخواست دیپلمات می شدم… اما این کار طبیعی من نبود نمیتوانستم با مردم مستقیما در تماس باشم، مستقیم تر از برنامه تلویزیونی هیچ چیز وجود ندارد -نقل از کتاب خنیاگر در خون- »
فریدون در شو هایش قواعد و رسم شو های نلویزیون ایران را بهم ریخت با میهمانانش به روش متداول تعارف های معمولی رد و بدل نمی کرد برخی از خوانندگان واهمه داشتند به سوال های او در شو ی میخک جواب دهند پس قید شرکت در برنامه میخک نقره ای را می زدند با اینکه یک بار حضور در شوی او می توانست سرنوشت خواننده ناشناس و یا کم شهرت را تغییر دهد. ابی خواننده مشهور امروز گفته است که شرکت او در شوی میخک در شهرت و محبوبیت بعدیش نقش عمدی ای داشت.
یکی از طرح های خوب میخک نقره ای از همین اعتقاد فریدون سرچشمه میگرفت که باید به جوان ها و ناشناس ها فرصت ارائه توانایی هایشان را داد.
فریدون از نظر خیلی ها شاید یک ملی گرا با گرایش های ناسیونالیستی شناسانده شده باشد ، اما ستایشش از سعید سلطان پور، تقدیم گل به خانواده حمید اشرف و تمایلش به فعالیت در کانون ها و مراکز چپ گرایان در روز ها و سالهای اولیه استقرار ج. اسلامی و تاکیدش به آگاهیهایی که از مارکس و مارکسیت دارد خود نشانه ایست از تمایل او به فعالیت در بخش چپ جامعه *که از طریق این مراکز پذیرفته نمی شود که هیچ او را با مارک درباری و فاسد پس میزدند **در جو بعد از انقلاب ماندن او در ایران هر لحظه اش با خطر مواجه بود به خصوص که شایعه همجنسگرایی او را برجسته کرده بودند، مسئله ای که جان او را در معرض خطر جدی قرار میداد. من نمیدانم او چگونه از جهنمی که جمهوری اسلامی آفریده بود خارج شد؟ اما در اینجا هم شرایط را با خواست هایش هماهنگ ندید او بر این تصور بود که جمع ایرانیان این جا مبارزین سرسخت جمهوری اسلامی هستند و مسئول و متعهد نسبت به رهایی مردمشان از اسارت آخوند ها، اما آنچه که دید و شناخت تصور های رویا گونه اش را برهم ریخت به خصوص در لوس آنجلس پایتخت از ایران گریختگان باجو مسموم و ناامید کننده ای مواجه شد و خود چنین گفت و نوشت:

« نمی خواهم عکسم روی جلد مجله ها باشد میخواهم کلامم در ذهن مردم باقی بماند بدین ترتیب قدم بر میدارم تا شاید روی راه اثری باقی بگذارم خجالت میکشم چاپ اول کتابم در لس آنجلس منتشر می شود. اینجا شهر نیست. جنگل است شوره زار است، کویر است و مرداب است -کتاب خنیاگر در خون »
او دیگر یک شو من تبعیدی بود نا امید از همراهی خوانندگان و هنرمندان لوس آنجلسی او مصمم بود بدون پشتوانه یکه و تنها با ارتجاع و آخوندیسم به شیوه خودش مبارزه کند، دیگر کنسرت هایش رنگ سیاسی گرفته بود در برنا مه هایش توضیح المسایل خمینی را میخواند و دستور ها و فرامین عقب مانده اش را دست می انداخت گفته شده کنسرت او در آلبرت هال لندن*** و بازی در فیلم« عشق من وین» کار دکتر هوشنگ الهیاری که در آن در نقش یک معلم حزب الهی را بازی میکرد که به تدریج به آگاهی می رسید در نقشه ای که برای ترور او طراحی کردند تا ثیر داشت . فیلم «عشق من وین» کار الهیاری از نطر ارزشهای سینمایی از کارهای خوب الهیاری نبود (فیلمهای مهم الهیاری، پازولینی مرگ خود را طراحی می کند، ترس از ارتفاع، و چرخ گوشت نام داشت) اما اکثر ایرانیان فقط با فیلم عشق من الهیاری آشنا هستند و این فیلم را فیلم فریدون می شناسند. فرخ زاد در این فیلم بازی خوبی ارائه می دهد و معلوم می شود این توانایی را داشت که به عنوان یک بازیگر موفق در سینما هم ماندگار شود. جالب این که هوشنگ الهیاری خود چند سال قبل به جمهوری اسلامی سفر کرد زیاد تحویلش نگرفتند اما هم به موقعیت سیاسی خودش لطمه زد و هم دیگر در زمینه ی سینما اثری نیافرید. او که روانپزشگ بود و فیلمساز و از نظر مالی هم تامین، معلوم نشد به چه انگیزه ای دست آخوند را صمیمانه فشرد؟!! جالب اینکه نظام جمهوری اسلامی که از فرخ زاد به خاطر بازی در فیلم الهیاری انتقام گرفت چطور میزبان کارگردان عشق من وین شد!؟
خانواده فرخ زاد اهل ادب و هنر و فرهنگ بودند. علاوه بر فروغ، پوران خواهر بزرگ فریدون هم مترجم و نویسنده و شاعر ی شناخته شده است . من مدتی در رادیو برنامه سینمایی داشتم که دردل برنامه 5 و 3 دقیقه گنجانیده شده بود این برنامه را همایون نور احمر و پوران فرخ زاد اداره می کردند و در آن دوره بیشتر با پوران و افکارش آشنا شدم .فریدون برای خواهرش فروغ و تاثیر شعر فروغ بر ادبیات معاصر ارزش بسیار قائل بود او جایزه فروغ را ابداع کرد و هر سال این جایزه به یکی از اهل ادب اهدا می شد.
اما سرنوشت غم انگیز فریدون ، او می توانست همچنان فعال باشد با روش آشتی ناپذیری که داشت تاثیر گذار هم باشد و بود. از طرف دیگر همین مقاومت او، همین ایستادگی او باعث شد که تروریست های جمهوری اسلامی قصد جانش را کردند. میرزاآقا عسکری در کتاب «خنیاگر در خون »که خود تالیف کرده می نویسد:
«…ماهیان به طمع خوردن کرمها به طعمه نزدیک می شوند، دهان می گشایند، چنگک قلاب رابه دهان می گیرند، سنجاق قلاب دردهان و سرشان فرو می رود و تمام . شیوه ترور دستگاهای ترور ج. ا.دقیقا همین گونه است.
بله ترور بختیار، قاسملو، ترور در کافه می کونوس و ترور فرخزاد و دیگر ترور هایی که جمهوری اسلامی باچشم پوشی و یا به نوعی همکاری پنهان کشور های اروپایی تدارک دید و با موفقیت به انجام رسانید نشان می دهد که مبارزین ضدنظام مافیایی خود در حفظ جانشان و گروه های سیاسی در حفظ جان مبارزان سیاسی می باید خیلی هوشیار باشند. وقتی فریدون آن حرفها را میزند و آن رفتارها را علیه یک نظام تروریست مافیایی انجام میدهد خب دیگر زندگی عادی و بی دغدغه ای را نمی تواند داشته باشد، معاشرت های خانوادگیش محدود حتا قطع می شود. ممکن است کسی که در لباس دوست صمیمی ظاهر می شود خود مامور و فرستاده باشد****. آخوند ها، آدمخوارانی هستند که نه مهر و محبت را درک می کنند و نه از انسانیت بهره ای برده اند.
این نوشتار کوتاه را با سروده ای از فریدون فرخ زاد به پایان میرسانم. نام و یادش گرامی باد

* سر زمین سایه ای
آشفته ومغشوش
بدرقه ام می کنند
کبوتر های مقتول
آسمان قطعه قطعه
در این ظلم آباد برهنه و عیان
هم اینک قدم در راه نهاده ام
تا دست و پای واژه گانم را
از بند وزنجیر رهایی بخشم
به هر سر زمینی که می رسم آبشار هایی می بینم
که از دل نور روییده اند
چشم هایی می بینم
که انوار هزار و یک شب شان
سراسر گیتی را روشن کرده است
در سر زمین من اما
انگور ها کشمش می شوند
سرباز ها قاضی

 

بصیر نصیبی 15/8/2011 زاربروکن/ آلمان. این مطلب نخستین بار در فصلنامه توشه که به همت سایه سعیدی سیرجانی منتشر میشود چاپ شد.

زیر نویس ها
*در همان دوران و در بحبوحه انقلاب نماینده مجلس شاه به نام اخباری برای خود نمایی و جا باز کردن بین انقلابیون اتهامات بسیاری را متوجه فریدون فرخ زاد می کند فرخ زاد همه این مسایل را درنامه ای به مینا اسدی مطرح می کند همه نامه را در گوگول می توانید بیابید من قسمتی را نقل میکنم:
آقای اخباری شما دروغ میگوئید
«آقا…دیشب که از سفر چند هفته ای به ایران بازگشتم شنیدم که شما نطقی که گویا آن را بازخوانی میکردید و زیاد هم بر آن مسلط نبوده اید نامی از من یرده و ادعا کرده اید که آقای آزمون زمین اوقافی به من فروخته یا هدیه کرده است.
آقا…شما دروغ می گوئید و متأسفانه برای دروغ گفتن هایتان تریبون مجلس را به کار میگیرید. مجلسی که از پشت تریبون آن ملک المتکلمین ها سخن گفته و درد توده های محروم ایرانی را به گوش دنیا رسانیده
ولی آقای اخباری که گویا (برای مردم) وکیل مجلس شده اید اکنون من از شما چند سوال و برایتان چند توضیح دیگر دارم:
من ده سال قبل با پایان نامه تحصیلی فوق لیسانس در رشته حقوق سیاسی و فوق ایسانس در رشته تعلیم و تربیت سیاسی به ایران آمدم تا در دانشگاه مشغول تدریس شوم ولی چون پایان نامه ام راجع به (مارکس و مسائل سوسیالیستی) بود در هیچ کجا به کارم نگرفتند و من مدت یکسال بدون کوچکترین حق و حقوق گرسنه و درمانده در وطن آواره بودم…
ناچار به رادیو ایران رفته بعنوان سردبیر برنامه کودک مشغول به کار شدم…
بعد از سه سال مرا به جرم آنکه با خانواده حمید اشرف از کودکی آشنا بوده و پس از جریان سیاهکل نیز با دسته گُل سرخی به منزل آنها رفته بودم بدون هیچ توضیحی از رادیو ایران اخراج کردند. هنگام خروج از اطاق مدیر کُل وقت رادیو ایشان به من فرمودند: تا شما باشید که دیگر برای افراد مظنون گُل نبرید. آنروز شما کجا بودید؟
سپس در تلویزیون به کار پرداختم و در مدت این چند سال چهار بار دیگر مرا به جرائم مختلف که سرچشمه تمام آنها سیاسی بود از کار برکنار کردند و یکبار دو سال تمام بدون کار و کوچکترین عایدی در نهایت تنگدستی زندگی کردم…آنروزها شما کجا بودید؟
به خاطر عشق به آزادی و آزاده بودن چندین بار به سازمان امنیت دعوت شدم!! دوبار دیگر آنها به منزلم ریختند و با کمک اسلحه گرم و سرد دستها و چشمهایم را بستند . مرا به زندان به عمل آورده اند که تا آخر عمر فراموش نکنم. آنروزها شما کجا بودید؟
پس از سفری که به لهستان کردم در بازگشت مرا به جرم تماس داشتن با افراد فلسطین در حالیکه با چادر شبی تمام سرم را بسته بودند به جای دیگری بردند و به خوبی تربیتم کردند. آنروزها شما کجا بودید؟»

**در اردیبشهت 58 کار گاه هنر یک آگهی تبلیغی در روزنامه کیهان منتشر کرد که در آن از هنرمندان کشور می خواست که به ستاد چریک ها آمده و برای همکاری با آنان تماس گیرند .
روز بعد از آگهی تبلیغی من و هادی در اتاق تدارکات نشسته بودیم که فریدون فرخزاد وارد ستاد شد و سراغ کارگاه هنر را گرفت و مطرح کرد که حاضر است که با کارگاه هنر همکاری نماید …. رضا علامه زاده پس از چند دقیقه نزد هادی آمد و در خواست همکاری فریدون را با او در میان گذاشت که ناگهان هادی بر افر وخته شد و چهره اش از عصبانیت سرخ شد ه بود و خطاب به علامه زاده گفت :« فورا این بچه قرتی، کونی را از ستاد بیرون می اندازی …وگرنه با همین مسلسل (که دستش بود) اونو می کشم…..»
راستش با برخورد افراطی هادی همه ما جا خوردیم ، هر چند در مجموع دید مثبتی به فرخزاد نداشتیم … شو منی که در تلویزیون شاه برنامه اجرا می کرد و به یک همجنس گرا در بین مردم مشهور بود… چگونه می توانست با چریک ها همکار کند … غافل از این که فریدون ازاده ای چپگرا و جز معدود مارکس شناسان ایرانی بود ،در حالی که هادی ، فرمانده و رهبر مارکسیست ها که چندا ن از مارکس نخوانده بود….سر انجام رضا علامه زاده از ترس هادی کوتاه آمد و فریدون را دست بسر کرد. کیانوش توکلی. سایت ایران گلوبال

*** کنسرت آلبرت هال را رضا فاضلی بازیگر سینما وبرنامه ساز تلویزیون که پسرش را تروریست های جمهوری اسلامی با بمب گذاری دردفترش در لندن ترور کردند وخود او هم دو سال پیش خاموش شد برگزار کرد.

**** منوچهر گنجی وزیر فرهنگ نظام پیشین ادعا می کند که فریدون مدتی با مامورین سفارت در تماس بوده است و یا بارها شنیده ایم که گفته اند فریدون برای دیدار مادر پیر و بیمارش دانسته با سفارت تماس هایی گرفته اما چه دلیلی برای این ادعا ها در دست است؟ آیا در این مورد تحقیق پلیس منتشر شده؟ نه و ایا مظنونینی بوده اند که به محاکمه کشیده شده باشند تا از طریق اعتراف های آنها بشود سرنخ هایی را یافت ؟ نه، اگر ما طالب کشف حقیقت هستیم چرا برای روشن شدن زوایای تارک این جنایت دولت و پلیس آلمان را تحت فشار نمیگذاریم ،همه تلاشمان برای نجات ایران ازحمایت از این باند و یا آن باند حکومتی فراتر نمی رود؟ آیا دیده اید وشنیده اید که حامیان خارج نشین باند دوم خرداد هیچ اشاره به قتل های خارج از کشور و دست داشتن سران نظام و کلیت نظام ج. اسلامی در تدارک برنامه های ترور سخنی بگویند؟