نریمان: مهاجرت و ترس

انسان مهاجر بازتابی تاریخ جوامع از کمون های اولیه تا کنون است. ترس تنیده در کوچ هم هاله آن.
قبل از بر شمردن اشکال ترس در مهاجرین لازم است یک تفاوت بزرگ در شیوه مهاجرت را یاد آور شویم. کوچ قبایل و گروه های گذشته تاریخی انسان معمولا به صورت دسته جمعی انجام می‌شده به این معنا که آنها بستر جامعه را به یک جغرافیای دیگر می‌بردند. روابط، رسم و رسوم، اتحاد، فرم غالب زندگی اجتماعی و فرهنگی و شیوه تولید اقتصادی آنها همچنان پایدار می‌ماند ولی با توسعه صنایع و تغییر شیوه تولید و تحولات اخیر اجتماعی معمولا مهاجرت از شکل جمعی به فردی تغییر شکل داده. به این معنا که انسان مهاجر مدرن تنها یک جسم منفرد حاوی خاطرات را با خود میکوچاند بی هیچ حمایت اجتماعی که از آن آمده است.
به همین دلیل دیگر ترس تنها از کشف سرزمین های ناشناخته را با خود نمی‌کشد بلکه آواری از ترس ها بر سرش خراب می‌شود.


اگر این نوشته بدون تعمیم همگانی کوچ جهانی به انسان آسیایی که به اروپا می‌آید اختصاص دهیم شاید طیف وسیع تری را به کنکاش بگذاریم.
از مسیر رعب آور راههای رسیدن به اروپا که از ترس از مورد تجاوز قرار گرفتن در راه تا گرسنگی و تشنگی و مرگ و غرق شدن و از دست دادن فرزندان در تاریکی جنگل و یخ زدن در مسیرهای کوهستانی تا درگیری های مسلحانه با سارقان، کشته شدن به وسیله شلیک مرزبانان که بگذریم وحشت واقعی و موذی تازه بعد از رسیدن به اروپا شروع می‌شود.
هر چهره تازه ای دقیقا به مانند سرزمینی ست پر از پرسش، ترس از اعتماد کردن جوانه اش در مهاجر دیر زمانی ست کاشته شده تا امروز به میوه بنشیند. هر لبخند و نگاهی جستجوی معنایی ست پر از ترس و تردید.
حرکت روزمره انسان ها تنها یک چشم انداز عادی روزانه نیست نگاه مهاجر همه را تا آخرین نقطه افق همراهی می‌کند و پرسش های پر وحشت خود را از آنها در دلش می‌کند. وحشت از سرعت بی وقفه کشورهای صنعتی از قفسه هایی که در فروشگاه‌ها به سرعت پر و خالی می‌شوند تا مشاهده یک مایکروویو در هر گوشه، فست فود و سیل علاقه مندان سرپایی، خط کشی عابران پیاده، ازدیاد چراغ های راهنمایی، نظم نوین بی روح تنها تلی از وحشت به جا می‌گذارد.
ترس از ناخوانی زبان کشور مقصد را با هیچ نوع دیگر ترس نمی‌توان مقایسه کرد.
این زمزمه های گوش خراش که هیچ پناهی برای فرار از آنها وجود ندارد. صدای های نا مفهومی که به صورت منقطع در گوش اش طبل می‌کوبد. به هر دهانی باید ساعتها خیره شود و تنها با لبخندی سرش را به علامت تایید تکان دهد.
تیره گی افق پیش رو، چشم انداز نا پیدایی که همچون بختک روی تنانه اش می‌افتد. خفگی وحشت های مداوم است.
مهاجر در کلیت یک جامعه جدید یک مهارت را بهتر از هر نوع دیگر آن می‌آموزد و آن ترسیدن است.
از کمک شدن می‌ترسد، از رفاقت می‌ترسد، از آینده می‌ترسد، از ضربه خوردن، از نادیده انگاشته شدن، از زندگی، از امید، از جامعه، از خانواده اش، و در نهایت از خودش می‌ترسد.


گاها این ترسها چنان بزرگ می‌شود که هراس از مردن در برابر آنها حقیر می‌شود. از این رو خودکشی آمار بالایی در میان پناهندگان دارد.
جوامع سرمایه داری این مکانیسم را چنان خوب می‌شناسند که از آن نقطه ثقل و کنترل مرکزی انسان مهاجر بهره می‌جویند.
آنها این فرایند را تسریع می‌بخشند تا انسان مهاجر را یا به انفعال کامل و مرگ کنشی ببرند یا او را برای پر کردن تخت تيمارستان ها مهیا کنند.
با نگاه کوچکی به وضعیت کمپ های پناهندگی و صف اداره خارجی ها درک این موضوع چندان دشوار نیست.
کوچ فردی و درون گرایی و فردیت خویی پناهندگان مدرن این فرایند را تسریع می‌بخشد.
هر پاکت پسنی انگار حامل خبر هولناکی ست.
انسان مهاجر برای فرار از وحشت به انکشاف مقوله هویت می‌رود تا بلکه پناه گاهی از این رینگ خونین بیابد.
ترس از حضور در جامعه او را به ایزولاتسیون خانگی می‌کشاند. حتی شغل روزانه اش او را از این انزوای امنیت جو نمی رهاند.
او حاشیه امن خود را تنها در خود و جامعه اطرافش می‌جوید.
تنها برای منافع خود و در نهایت خانواده اش حتی حاضر به جانفشانی می‌شود ولی این خانه خانه او نیست و تا روز مرگ هم در سیاسی ترین حالت خود را تبعیدی می‌خواند.
آنکه تنها تن به مهاجرت میسپارد تنها خواهد مرد.
آرزوهای بلند اش به خوشی های زودگذر آخر هفته تقلیل میابد، آنچه نبوده می‌شود و آنچه که بوده دیگر نیست.
کرنش می‌کند تا این وضعیت را وخیم تر نکند . به ندرت در مکالمات روزمره از کلمه “نه” بهره می‌جوید.
اکثر مهاجران حتی نمی‌دانند اسم خیابانی که گاها سی سال در آن زندگی می‌کنند به چه مناسبت به این نام گذاشته شده یا نام کیست؟
به قول برشت :
آنها با نیاکانشان پیوندهای عمیق تری دارند تا با معاصران شان.(پایان نقل قول)
مادر ترس های بزرگ و کوچک فرزند تازه ای زاده. اسم او انسان مهاجر است.
و این نسل وحشت زده به پشتوانه دولت‌های بورژوازی اروپایی همچنان نسل به نسل بازتولید می‌شوند.
گاهی برای انکار ترس ها هدیه ای می‌گیرد، جشن تولدی، دعوت چند دوست به رستوران، مسافرت چند روزه ای و احتمالا عضو یک حزب وطنی می‌شود تا فراموش نکند که زنده است.
جستجوی امنیت های کاذب نتیجه دارا بودن ترس های واقعی ست. این موضوعی ست که باید به آن پرداخت.
هر چند که در بررسی سطحی مهاجرت تعریفی از شهامت نهفته است یا در عمل کوچیدن کنشی شجاعانه است ولی در عمق تنها ترس های ریشه دار است.
شکست همانقدر رعب آور است که موفقیت های معمول.
مهاجر از شکست به آن جهت می‌ترسد که توان بازسازی دوباره اش نیست و از موفقیت بدان سبب که با موقعیت موفقیت آمیز نمی‌داند باید چگونه روبرو شود.
برگشتن و ماندن در او یک میزان ایجاد ترس می‌کند ولی در دو شکل متفاوت.
ترس به مثابه مرکزیت اختلال های روانی مهاجران است.


این نوشته نه بر اساس تئوری های مرسوم نتیجه مطالعه که گوشه ای از تجربه کاری من به عنوان مشاور امور پناهندگی و مهاجرت و نتیجه مصاحبه با بیش از پانصد نفر در طول این چند سال بوده است.
اولين قدم برای جلوگیری از آسیب بیشتر مهاجران شناخت ریشه، علل و مکانیسم ترس هاست و آگاهی از شکل سیاسی و کنترل و هژمونی سیاسی دولت‌های اروپایی ست.
چیزی که در هیچ کلاس همگرایی، دوره و برنامه های انتگراتسیون تدریس نمی‌شود.
در هیچ رسانه ای عنوان نمی‌شود.
هیچ کتابی در این باره یا اساساً نوشته نمی‌شود یا اگر هم نوشته شود خوانده نمی‌شود.
شناخت ترس ها مقدمه تمرین شهامت های آینده است آنها را دست کم نگیرید..
نریمان