محسن مخملباف در بی بی سی و رادیو فردا در باره قیام مردم ایران می گوید:” نسل من آن قدر سرخورده بود که می گفت بگذار شاه برود هر چه بشود و هر که بیاید بهتر از او و این وضعیت است. این نسل هم می گوید: بگذار اول این ها بروند هرکس و هرچه بیاید بهتر از این ها و این وضعیت است.” و دلواپس است که مردم از گوری به گوری و از استبدادی به استبدادی دیگر سوق پیدا نکنند. نگران است که اگر مردم در مقابل مزدوران و سرکوبگران رژیم دست به مقاومت بزنند، ایران به سرنوشت سوریه، عراق و لیبی دچار بشود. برای اینکه ایران به این سرنوشت دچار نشود هم اصول گرایان را نصیحت می کند که تا دیرنشده به خواسته های جوانان توجه کنند هم به اصلاح طلبان حکومت نصیحت می کند که کارشان را بهتر انجام بدهند و هم به مردم نصیحت می کند که دست به خشونت نزنند و ماشین سرکوب و پایگاه های آن را به آتش نکشند. می دانیم که این حرف فقط حرف او نیست بلکه حرف یک گله از دلواپسان رژیم است که در طی این سال ها هرگاه قیامی علیه رژیم صورت گرفته یا هرگاه رژیم نیاز به نمایش انتخاباتی و بزک اصلاح طلبی داشته آنها در بی بی سی و دیگر رسانه های اربابان رژیم به صف شده اند تا جوانان را به مسالمت و صلح و آشتی با این حکومت دعوت کنند. به بهانه این مطلب جا دارد باردیگر نگاهی به جایگاه و نقش این طیف در کمک رسانی به رژیم به اندازیم.
بر عکس آنچه که مفسران رژیم در باره انقلاب ۵۷ می گویند تا مردم را از انقلاب دیگر بترسانند ولی همه اسناد و فیلم ها و شعار های موجود از انقلاب ۵۷ نشان می دهد که مردم می دانستند چه می خواهند. منتها بخش بزرگی از مردم این باور و توهم را به اسلام و حکومت عدل علی داشتند و فکر می کردند اسلام به خواسته های استقلال و آزادی و عدالت خواهی شان جواب می دهد. خمینی بیشترین استفاده را از همین توهم و باور مردم برد و امریکا با آگاهی از همین زمینه ذهنی جامعه ایران، راه را برای خمینی و انتقال قدرت به حکومت اسلامی هموار کرد و مردم هم دقیقا از همین نقطه از توهم و باورشان به اسلام از خمینی ضربه خوردند و به این فاجعه دچار شدند. اتفاقا تکلیف امثال مخملباف ها در آن زمان از همه روشن تر بود، حکومت اسلامی آن هم از جنس خمینی را می خواستند. مخملباف در زمان شاه به جریانی اسلامی وابسته بود که مشکل شان با شاه بی حجابی زنان و باز بودن عرق فروشی ها بود. برای همین امثال مخملباف ها در دهه شصت با تمام وجودشان بخشی از دستگاه ایدئولوژیک و دستگاه سرکوب رژیم بودند. حالا طوری صحبت می کند که طفلی فقط از شاه سرخورده بوده و نمی دانسته چه چیزی باید جایگزین شاه بشود. اینها حتا شهامت این را ندارند که گذشته خود را نقد کنند با ریاکاری چندش آور هم می خواهند از کثافت کاری گذشته شان برای امروز خودشان اعتبار بسازند و هم گذشته خود را بر سر نسل جوان امروز بزنند که از جنایت و غارت این حکومت به ستوه آمده اند.
به امثال او باید گفت شما نگران استبداد بعدی نباشید. شما چهل سال است زیر بال و پر استبداد حکومت اسلامی را گرفته اید. این مهیب ترین استبداد دینی نمی توانست بدون کمک امثال شما و لیست بالا بلند سینماگران و به اصطلاح هنرمندانی که مردم را دعوت می کنند به روحانی رای بدهند و از خاتمی تا روحانی به دست بوسی جنایت کاران می روند بر سر پا به ایستد. هرگاه مردم علیه این همه فلاکت و تباهی به خیابان می آیند این لیست بالابلند با شیادی رنگ عوض می کند و تحت حمایت از قیام مردم از جوانان می خواهد که در مقابل ماشین سرکوب با مسالمت و آشتی برخورد کنند و دست به مقاومت نزنند. مقاومت جوانان در مقابل دستگاه سرکوب را خشونت طلبی می نامند و بعد در وصف عدم خشونت مرثیه سرایی می کنند. وقتی می ببینند جوانان برای افاضات مسالمت آمیز شان تره خورد نمی کنند آنوقت نسل جوان را از استبداد دیگر و از دچار شدن ایران به سر نوشت سوریه و عراق می ترسانند. برفرض هم استبداد دیگری جایگزین این مهیب ترین استبداد تاریخ معاصر ایران بشود، باز امثال شما و این لیست بالابلند سینماگران، هنرمندان، دلالان، برنامه سازان، کارشناسان، مفسران و تحلیلگران بی شرف زیر بال و پر همان استبداد را خواهید گرفت و مثل این چهل سال در صف اول خیانت خواهید ایستاد.
شما نگران نباشید که ایران به سوریه و عراق تبدیل بشود. قبل از شما خامنه ای و دیگر سران حکومت که خود یکی از عاملان اصلی این وضعیت در عراق و سوریه هستند، مردم را از وضعیت عراق و سوریه دارند می ترسانند و سپاه جنایت و چپاول را حافظ امنیت کشور معرفی می کنند. شما و همپالگی های شما خوب می دانید که اگر سوریه، عراق، لیبی، یمن و … به این فاجعه گرفتار شده، این جهنم بدون همکاری حکومت اسلامی شما با امریکا امکان پذیر نبود. اگر امروز عراق و سوریه و لیبی و افغانستان به این روز افتاده این فقط محصول جنگ خارجی نیست. در جنگ های کره و ویتنام و بسیاری از جنگ های دیگر شاهد این موج مهاجرت و این جنگ مذهبی و فرقه ای و کوچ اجباری و نابودی قومی نبودیم بلکه جنگی بوده بین مردم با اشغالگران. ولی وضعیت امروز خاورمیانه برای ویران کردن و شخم زدن بنیان های تولیدی و تغییر بافت زندگی آن منطقه است که امریکا بدست همین رژیم و شبه نظامیان شیعه اش دارد انجام می دهد. هیچ جنگ خارجی نمی تواند اینگونه سیستماتیک دریاچه ها و تالاب ها و جنگل ها و هویت و ارزش های یک جامعه را نابود کند که حکومت شما نابود کرده است. هیچ جنگ خارجی نمی تواند هزاران روستاهای تولید کننده را نابود کند و ۲۶ میلیون را حاشیه نشین و زاغه نشین کند که در سطل های زباله بدنبال غذا بگردند. ویرانی جنگ های خارجی حد اقل قابل بازسازی است ولی این ویرانی سیتماتیک و نابودی هویتی و ارزشی جامعه و نابودی تولیدات بومی و منابع طبیعی و زیستی و جهنمی را که حکومت اسلامی در ایران ساخته، دیگر به راحتی قابل بازسازی نیست. با این همه مردم ایران و نسل جوانش بساط ظلم و جنایت این حکومت را درهم می پیچند و این هیولای تباهی را سرنگون خواهند کرد.
کانون حمایت از سینمای زیرزمینی ایران
“در باره ی تافته های جدا بافته ی برج عاج نشینی با عنوان “اساتید بزرگ موسیقی” در ایران!”
در ارتباط با خیزش و عصیان اخیر مردم ایران در دیماه، بخشی از افکار و حواس من به یکی از مسائل
قدیمی خودم مشغول شده بود. مسئله ای که به چگونگی واکنش اشخاصی صاحب نام و نان بر میگردد که
عنوان ” اساتید بزرگ موسیقی ” را بدنبال خود یدک میکشند. از نزدیک به چهل سال پیش تا به امروز
هر بار که در دوره های بحرانی و بحران های سیاسی در ایران که درگیری های پایینی های همه چیز از
از دست داده، با بالایی های صاحب همه چیز، به جاهای باریک کشیده و به دنبال آن تاروپود نظام
پوسیده ی اسلامی قرون وسطایی ایران را به لرزه درآورده و بلافاصله و بدنبال آن، گروههای مختلف و
رنگارنگ صاحب منافع و قدرت در حکومت که احساس خطر و نابودی کرده اند، خشونت و وحشی گری
و درنده خویی شان نسبت به مردم معترض، علنی تر شده، همیشه در چنین اوضاع و احوالی، انتظار دیدن
و یا شنیدن واکنشی از طرف همین ” اساتید مسلّم موسیقی”، در دفاع و حمایت از مردم، انتظاری بیهوده بوده. چیزی جز سکوت و یا حداکثر عکس العمی بسیار محافظه کارانه و دوپهلو و ریاکارانه از طرف این
اساتید بزرگ موسیقی! در ایران و حتی خارج از آن ندیده و نشنیده ام. درست در یک چنین شرایط
سختی که مردم سرکوب شده و همه چیز از دست داده، نیاز به حمایت و دلگرمی و شنیدن پیام های
امیدوارکننده از طرف هنرمندان مدافع مردم را دارند، همین اساتید موسیقی تافته ی جدابافتهُ برج عاج نشین
تو گویی به علت شدت خفقان سیاسی و حسابگری و محافظه کاری “استادانه”ی خود، زبان در کام
فرو میبرند و با استادی تمام، خفه-خون میگیرند.تجربیات و مشاهدات دور و نزدیک از رفتار و گفتار این
آقایان هنرمند موزیسین ایرانی، طی سالهای بسیار به من چنین آموخته که، هیچکدام از گروههای دیگری که
در ایران بنام اساتید هنرمند میشناسیم، تا این اندازه خودبزرگ بین، خودخواه، بدبین و بی اعتماد نسبت به
مردم، تسلیم طلب و سازشکار، فرصت طلب و ریاکار و دورو، و فردگرا و بدون تشکیلات نبوده و نیستند
اگر فرض کنیم بشود صفی را در نظر بگیریم که تشکیل شده باشد از گروه های مختلف هنرمندان مستقل و
مبارز مخالف حکومت و قدرت مسلط، دراینصورت و با چنین فرضی، معمولاً در ابتدای این صف، نویسندگان
شاعران و اهالی سینما و تئاتر را میشود دید، ولی بطور معمول، ” اساتید بزرگ موسیقی “، یا هیچگونه
جایی طبق خواست خودشان در این جمع ندارند و یا خیلی با احتیاط شاید بشود فقط رد پایی از یکی
دونفر از آنان را در انتهای این صف پیدا کرد!! این آقایان محترم و اساتید بی همتای موسیقی ملی ایران!
به هیچ عنوان حاضر نیستند مقام ومنزلتی را که طی سال ها با هزار چاپلوسی وخوشخدمتی پنهان و
آشکار برای حکومت و قدرت مسلط اسلامی بدست آورده اند، بسادگی و آنهم برای خاطر دفاع از مشتی
آدم گرسنه و بی سروپا که هیچوقت امکان خرید بلیط های گران قیمت چند صدهزار تومانی کنسرت های
این اساتید فاخر و بسیار محترم را ندارند، از دست بدهند! این سکوت، ریاکاری و ترس و تسلیم طلبی،
از طرف جامعه ی موسیقی در ایران و بویژه موزیسین های “صاحب نام و نان” را باید یک درد و
یک نقطه ی ضعف بزرگ و یک ننگ بحساب آورد. البته فراموش نمیکنم که چنین واکنش هایی از طرف
این گروه مثلاً هنرمندان ایرانی دلایلی دارد که میتوان ریشه های آنرا در گذشته ی ما ایرانیان و تسلط
اسلام و خرافات و عقاید متحجر و قرون وسطایی آن پیدا کرد. یعنی دیدگاهی که موسیقی و اهل آن را
پدیده ای حرام، لهو و لعب و در محدوده ی فرقه های ضاله، و با تحقیر و توهین همیشگی به آن
مینگرسته و با آن برخورد میکرده.