کانادا و شهر تورنتو همچنان پایگاه مطمئن جمهوری داعسی اسلامی است. حتا پایگاه نظام مقدس در این شهر محکم تر هم شده است. بخشی از حامیان پنهان ج. الف هم اکنون با سرافرازی وسینه ی سپر کرده و آشکار با پر رویی نه سرافکندگی حامی نظام مقدس شده اند. مجله ی شهروند کانادا در پیوند دادن دوزیستیان، عوامل نظام مقدس با هنرمندان، نویسندگان، گزارشگران همچنان نقش دارد. این آشفتگی رسانه ای فقط به شهروند محدود نمی شود اما حضور شهروند به خاطر نقش دوگانه ای که دارد و گردانندگانش ادعای در تبعید زیستن را هم یدک می کشند موثرتر است. به خصوص که این نشریه به پوشش دادن مسایل فرهنگی و هنری و سیاسی در محدوده کانادا هم بسنده نمی کند و خبرنگار ویژه در اروپا هم دارد تا به ما هم بهره برساند، (دستشان درد نکند!) نمونه میخواهید؟ (تبلیغ مستقیم دفتر اروپایی شهروند برای نوید کرمانی لابی نظام مقدس مقیم در کلن – آلمان) و یا تبلیغ برای رضا علامه زاده یا بقول هادی خرسندی عمامه زاده عضو سابق کانون سینماگران در تبعید با تصویر درشت آقا رضا در مانیتور در کنار شهرام ناظری بی آنکه مشخص شود میخواهند از طریق آقا رضا برنامه ناظری را رونق دهند و یا ناظری میخواهد از طریق خارجی نشینان خاتمی چی برای برنامه هایش مشتری جمع کند؟
این مقدمه کوتاه برای سرازیر شدن سیل ایمیل های بی نام و نشان حاوی فحاشی، پرونده سازی، اتهام و… کافی است.
مطلب را ادامه میدهیم
قصد دارم این هفته نوشته ای از خودم که با عنوان «آش یک ملیون دلاری » که در ارتباط با تیرگان تورنتو در سال 2008 نوشتم باز نویسی کنم. چون برگزار کنندگان خود اعلام کردند که یک ملیون دلار هزینه تبلیغ برای صادرات فرهنگی جمهوری اسلامی بوده است. عنوان مطلبم را گذاشتم «آش یک ملیون دلاری» این بار برای وب سایت مطلب مذکور را با تطبیق با شرایط روز باز نویسی می کنم
من وقتی این مطلب را نوشتم هنوز برنامه یکی بود و … برگذار نشده بود. فقط لیستی از میهمانان ارسالی جمهوری اسلامی را اعلام کرده بودند. اما بخشی از میهمانان اصلا ما را از حضورشان محروم کردند و هیچگاه دلیلی هم اعلام نشد. این را هم بگویم صدای اعتراض به این وضعیت آشفته در کانادا هرگز خاموش نشده است. البته که یاران ما از نظر تعداد محدود هستند اما چون حرفشان بر حق است تاثیر گفته هایشان از هزاران حامی صادرات فرهنگی ج. الف فراتر است و مبلغان را دچار مخمصه کرده است. برای نمونه یاداشتی از صفحه فیس بوک ستاره صبور خواندیم که بخشی از این یاداشت را با عنوان بسیجیان فرهنگی” در میان ” کاروان اسلام” در کانادا برای شما هم تکرار می کنیم!
«اگر شما هم مثل من در تورنتو زندگی می کردید و روزانه با فعالیتهای گسترده ی فرهنگی – هنری ایرانی با هزینه های بالا و نا روشن روبرو می شدید حتما از خودتون می پرسید « موضوع چیست، و این همه تحرک و تبلیغ و فعالیت برای چیست و ریشه در چه دارد». بارها در میان اخبار و گزارشهای متنوع رسانه های جمهوری اسلامی خوانده و شنیده بودم که هنرمندان [دولتی] که به خارج از کشور می آیند و در برنامه ها، جشنواره ها و فستیوالهای رنگارنگ مشارکت دارند ” سفرای فرهنگی جمهوری اسلامی هستند”؛ اما از شما چه پنهان من بشخصه ترجیح می دهم که با وام گرفتن از پرویز صیاد و صادق هدایت از این ببعد این جماعت خیلی فرهنگی هنری را « بسیجیان فرهنگی کاروان اسلام» خطاب کنم (ستاره صبور تورنتو)
حالا با هم عقربه زمان را عقب می کشیم تا مطلب آن زمان را باز تکثیر کنیم
***
دوست و همراهی از سایت شهروند مطلبی رپرتاژ گونه برایم ارسال کرده بودکه زیر نام ماریا صبا ی مقدم چاپ شده بود در وهله اول نگاهی گذرا به چهار چوب برنامه ای که ماریا خانم نوید انجامش را انشاء نویسی کرده بود انداختم (جشنواره تیرگان، یکی بود و یکی نبود 17 تا 20 جولای 2008. تورنتو) همان راه و روش همیشگی برای تنظیم برنامه های اینچنینی در ذهنم تداعی می کرد. در اینگونه برنامه ها همه ایرانیان خارج از کشور مهاجر هستند. حتا یک هنرمند تبعیدی هم از جور و ستم ملاها نگریخته است !
چه زیبا می سراید برتولت برشت:
به ما نام مهاجرداده اند آنان.
چه بیربط است اين نام.
مهاجر آنست، كه ترك وطن گويد.
ولی ما با رضای خويش، قدم دراين راه ننهاديم.
تا ازنو ميهنی جوئيم.
كه شايد هم، اگرشد، تا ابد، آنجا بمانيم.
گريزانيم و سرگشته
ما را تاراندند ازآنجا.
اينجا
كجا؟
كی؟ زادگاه ما تواند گشت، هرگز.
اين دياری كه، گيرم ، پذيرا گردد ما را…
اگر بخواهیم تفاوت معنای این دو واژه را دریابیم حتا میتوانم به فرهنگ متداول و در دسترس همگان (عمید) هم مراجعه کنیم. (مهاجر، کسی که از شهر و وطن خود به شهر یا کشور دیگری برود و آنجا سکونت کند/ تبعید، نفی بلد کردن، کسی را از شهر بیرون کردن، به جای دیگر فرستادن)
واژه تبعید بار سیاسی دارد برای برنامه هایی که هنرمندان خمینی* هم در آن حضور فعال دارند انتخاب مناسبی نیست.
1/ گردانندگان این برنامه ها، ادعای پاسداری از فرهنگ و هنر ایران را مطرح می کنند و شناخت گذشته تاریخی و حرفهایی از این قبیل…که البته بعد از انجام طرح ،این گونه ادعاها هم بدست فراموشی سپرده می شود -حالا نمی خواهم وارد این مبحث بشوم که ایا این برنامه خود تنظیم نشده تا ما را سرگرم مسایل دیگر بکند و از حالی که داریم یعنی حضور نکبت بار ترین حکومت روی زمین فرار کنیم-؟
2/ در این نوع برنامه ها برای انتخاب چهره های شاخص داخل ایران سراغ هنرمندانی می روند که بین باندهای حکومتی میچرخند .گاه به این باند و گاه به آن باند و یا هر دو باند متصل هستند. آیا هنرمندی که کلیت این رژیم منحوس را نپذیرد از غربال کمیته برگذاری به سلامت عبور کرده است؟ اینان ادعا دارند دو سال بطور مداوم کار کرده اند تا این آش آماده مصرف شود. اما نام هایی که از ج. اسلامی انتخاب شده اند اکثرا همان نام های همیشگی هستند به خصوص در قسمت سینما، برای یافتن این نام ها که نیاز به 2 سال جستجو نیست، هر کس با صرف ده دقیقه وقت می تواند چنین اسامی را از میان لیست مجازها بیرون بکشد. اگر اینان می خواستند موقعیت کنونی هنر داخل را بشناسانند البته نیاز به بررسی و کنگاش داشت و فراهم آوردن امکان خروج کارها از مجراهای غیر دولتی چرا که کم نیستند جوانان خلاق و هنرمند که چون تن به خفت و خواری نمی دهند- چون حاضر نیستند سر قبر خمینی مثل مهرجویی سینه بزنند- چون مثل رخشان بنی اعتماد خامنه ای را رهبر فرزانه نمی نامند – چون نمی پذیرند چاپلوس بارگاه خامنه ای باشند، همچنان ناشناس مانده اند و در این برنامه و هیچ برنامه ای به این گونه هنرمندان میدان نمی دهند.
من برای نمونه وضعیت، موقعیت و گرایش های چند تایی به قول خودشان برگزیدگان هنری ج. اسلامی را به اختصار نقل می کم، تو خود حدیث مفصل بخوان …
این جمع هر وقت برایشان صرف کند ماسک هنرمند غیر سیاسی را به چهره میزند و هرگاه صلاح باشد مانندخیمه شب بازی زیر عنوان انتخابات می شوند هنرمند سیاسی و در یکی بود و یکی نبود قرار است با ماسک شخصیت فرهنگی حضور بیابند.
* عباس کیارستمی بارها و به صراحت سانسور را باعث رشد خلاقیت دانسته است در انتصابات قلبش را به احمدی نژاد و رایش را به دزد سرگردنه و قاتل رفسنجانی اهدا کرد. نقش او و همفکرانش در دوام جمهوری اسلامی را از زبان آقای رئیسیان رئیس کانون کارگردانان بشویم. « سفير ايران در فرانسه، در زمان برگزاري جشنواره كن گفته بود هر وقت ما در ديپلماسي با در بسته مواجه مي شويم، سينماي ايران كليد رمزگشاي ما است و عباس كيارستمي سينماگري است كه تاكنون قفلهاي مهمي را در اين راه باز كرده».
* رخشان بنی اعتماد سازنده پروپاکاندا فیلم روزگار ما، فیلم مستند از انتصابات دوران خاتمی و بانوی اردیبهشت (داستانی) در تائید سیاست های دوم خردادی ها و برپاکننده ستاد انتخاباتی برای خاتمی، منتخب وزارت ارشاد برای شرفیابی به حضور خامنه ای در اواسط سال پیش.
* آیدین آغداشلو، آماده همکاری با هر رژیمی، داریوش مهرجویی. حامی تیمسار قالیباف برای ریاست جمهوری در انتصابات ربط دهنده سانسور و ارتجاع در جمهوری اسلامی به سنت قابل احترام. دفاع از سینمای خط دار و اسلامی و ناسزا گویی حسابگرایانه به غرب فاسد.) این توضیح را اضافه کنم که آخوند بی چشم و رو، علی سنتوری مهرجویی را به دلایل اختلاف های باندی ناکام کرد)
*محمد رضا لطفی که خط سیاسی ایشان نیاز به یاد آوری من ندارد فقط اضافه کنم که ایشان مورد لطف و بخشش دولت مهر ورز قرار گرفتند و بعد از 30 سال به خاک آلوده به ویروس آخوندها وارد شدند. فقط ملاحظه بخشی از مصاحبه ایشان با خبرگزاری فارس کافیست که دلیل موافقت رژیم با حضور ایشان در یکی بود … را دریابید. خبرگزاری مذکور از قول لطفی نوشت:
«من عاشق حضرت علي (ع) هستم. در يك پروسه روحي نيز ارتباطي معنوي با حضرت رسول (ص)، اين شخصيت بزرگ، يافتم»
این آقا ی کافر نجس! بعد از توبه درپروسه روحی ارتباط با محمد برقرار می کنند وروشنفکران دانشگاهی مترقی برنامه ریز برایش کف می زنند و میزبانش برای برنامه یکی بود و یکی نبود می شوند!
البته در بین به قول خودشان مهاجرین هم با نامهایی که دایم به ییلاق و قشلاق می روند برخورد می کنیم برای نمونه دریا دادور با حجاب اسلامی و طبق مدل انتخابی وزارت ارشاد در دوران شکوفای! احمدی نژاد در تالار وحدت (رودکی) برنامه داشت. حالا هم که دوباره شده است مهاجر و در بخش مهاجرین یکی بود ،یکی… آواز خوان است.
-3 من نمیدانم نحوه دعوت از ایرانیان خارج از کشور به چه شیوه ای بود است, برای اظهار نظر در این قسمت نیاز به اطلاعات دقیقتر دارم .شک نباید داشت که اینان اگر نیاز بدانند هیچ ابایی ندارند که شخصیتی مستقل و با پرنسیب را هم قربانی مقاصد خود کنند. ازکسانی که میهمان برجسته شان محمد رضا لطفی است. هیچ رفتاری بعید نیست.
اما در مورد کار خودمان سینما، البته معمولا سینماگران تبعیدی خود به این گونه مجالس نمی پیوندند واگر فرضا-باز هم تاکید میکنم فرضا- فیلمسازان تبعیدی نه مهاجرین می پذیرفتند که در این برنامه شرکت کنند و فیلمهایی به جشنواره معرفی می کردند که صحنه های تکان دهنده اعدام ، سنگسار ،شکنجه، تجاوز به زنان و مردان در زندان های ایران را دوباره روی پرده سینما زنده می کرد. ایا هنرمندان حکومتی در چهار چوب چنین برنامه ای کارشان را عرضه می کردند؟
وقتی آنها با شرط و شروط کنار ما می نشینند چرا ما همنشینی یشان را بپذیریم؟ در این مطلب آگهی گونه میخوانیم:
چند تن از نخبگان عرصه های مختلف این هنر، در میزگردی به بحث و کنکاش در “بررسی موقعیت هنر در ایران امروز” می پردازند.
البته این نخبگان همان ها هستند که اشاره ای به کارنامه چند تایشان در همین مطلب داشتیم. نه خانمها و آقایان تنظیم کننده ی برنامه . اگر نمی دانستید، بدانید، کارگردانان سینمای ج. اسلامی و دیگر هنرمندان داخل بدون اجازه، تمایل و خواست و همکاری وزارت ارشاد، فارابی و مقامات فرهنگی دولت احمدی نژاد جرات شرکت در یک برنامه رسمی و گسترده آنهم درکانادا که نسبت به رفتارهایش بعد از پیگیری پرونده زهرا کاظمی حساس شده اند را ندارند. اصلا برای صادرات فرهنگی مجاز از دوران خاتمی یک شورا در وزارت ارشاد تشکیل شده و برنامه های صادراتی به دقت زیر ذره بین گذاشته می شود و کارگردانان سینمای گلخانه ای و دیگر هنرمندان با چراغ سبز رژیم، آرایشگر اینگونه برنامه ها می شوند.
4/این گونه برنامه ها معمولا از بودجه موسسات غیر انتفاعی و به ظاهر غیر دولتی، یا ادارات مرتبط با فرهنگ و هنر بهره می برند. و شاید هم مدعی شوندبا پول تو جیبی! افراد خیر !بساطشان را علم کرده اتد اما هدفهایشان در خدمت منافع دولت ها تنظیم می شود. کنفرانس جمهوری اسلامی در برلین را هم بنیاد خیریه هنریش بل تدارک دید. دو بخش داشت بخش فرهنگی و سیاسی، که بخش فرهنگیش خیلی نزدیک بود به همین برنامه یکی بود و یکی نبود. حتا بخش فرهنگی یکی بود… خیلی دقیق تر طراحی شده است. در کنفرانس برلین محمود دولت آبادی که سمبل سازش و کرنش با آخوندهاست در بخش ادبیات حضور داشت با سپانلو و منیر و روانی پور و همین خانم رخشان بنی اعتماد. در آن برنامه تار و سه تار را قرار بود حمید متبسم دو زیستی بنوازد ،اینجا جایش را به محمد رضا لطفی می دهد و…
جشنواره تئاتر کلن هم بودجه اعلام شده اش از اداره فرهنگ کلن تامین می شود از سالی که دراین جشواره سهمی هم برای تئاتر جمهوری اسلامی در نظر گرفته شد گروه های تبعیدی به رفتار این جشنواره اعتراض کردند. یک جمع 50 نفره اگر کار هم در جشنواره داشتند ،کارشان را بیرون کشیدند و با مسیر جدید این جشنواره همراه نشدند و نیلوفر بیضایی از این حد هم فراتر رفت و در یک مناظره تلویزیونی با بهرخ بابایی (یکی ازمسئولین جشنواره) از مواضعش دفاع کرد… (نیلوفر بیضایی بعدا دوباره به بهرخ پیوست و در جواب کسانی که متعجب شده بودند چطور او و بهرخ به تفاهم رسیدند اعلام کرد آنوقت قهر بودیم حالا آشتی کردیم!)
رامین یزدانی در هامبورک هم بوی کباب به مشامش خورد/ او هم یک جشنواره تئاتر برپا کرد در اینجا هم به ظاهر فقط بودجه ادارات فرهنگی پشتوانه اش بود وقتی ایرج زهری دوست و همکار اداری سابق من همراه و مشاور یزدانی می رفت به جمهوری اسلامی و ازتئاتر فجر ویدئو ی تعزیه می آورد و زیر عنوان بررسی تاریخ تئاتر به خورد مردم میداد کسی نمی پرسید آقا این ارائه تاریخ تئاتر است و یا خوش خدمتی برای آخوند؟ رامین هم که جو را مناسب دید و مردم را بی خیال پا را فراتر گذاشت و جشنواره نمیدانم چندمش را تقدیم کرد به جشنواره تئاتر فجر. من که ضد انقلاب سیاه و سفید بینم و تکلیفم روشن، خاکستری بین ها بگوئید آیا برنامه تئاتر در تبعید که به جشنواره تئاتر فجر تقدیم می شود هیچ ارتباطی با سفارت ندارد؟ البته اساتید و دانشگاهیان و همه گروه 200 نفره جشنواره یکی بود و… نیاز نیست با بخش فرهنگی سفارت در تماس باشند. حتا در این گروه اگر به فرض چند دانشحو هم باشند که واقعا تصور کنند قدمی در راه اعتلای فرهنگ و هنر برمی دارند در خط کلی کار تاثیر نخواهند داشت و در نهایت به پیشبرد مقاصدی که پشت این گونه پروژه های عظیم پنهان است کمک می کنند. مگر بهمن نیرومند به خاطر خوش آمد سفارت ج. اسلامی در طراحی کنفرانس برلین شرکت کرد؟ نه او خط حزب سبزها را پیش برد خطی که میخواست باند خاتمی را تقویت کنند تا بقای حکومت و چاپیدن مردم درمانده ایران سهل و آسان تر بشود. بودجه آن پروژه را هم بنیاد خیریه هنریش بل تقبل کرد. البته اگر انتظار داریم که در پلاکات اینگونه بر نامه ها با صراحت بنویسند:
سفارت جمهوری اسلامی تقدیم می کند. انتظار نا انجامی است.
بله هدفهای سیاسی برنامه های گسترده غیر سیاسی معمولا پنهان می ماند. حتا اگر خود برگذارکنندگان در ابتدا درک دقیقی ار نوع ارتباط جمهوری اسلامی با غرب نداشه باشند، ولی وقتی طرحی را برای کمک ارائه می دهند که به گونه برنامه ی پیش رو همه درها برویشان گشوده می شود به تدریج متوجه می شوند که به چه دلیل همکاری برای یک برنامه بی آزار اینقدر گسترده است- این انجمن بیاید مثلا یک طرح بدهد برای تشکیل کنفرانس گسترده ای برای روشن شدن انگیزه ها و دلایل مسکوت ماندن پرونده قتل فجیع زهرا کاظمی) ممکن است بگویند ما در زمینه فرهنگ و هنر کار می کنیم. بسیار خوب مگر زهرا کاظمی عکاس و خبرنگار نبود؟) – بعد از گذشت این همه سال باید دانسته باشیم به چه علت موسسات خیریه و افراد خیر! برای کمک به برنامه های غیر سیاسی و عرفانی (البته عرفان از نوع مجاز درج.ا) انقدر دست و دل بازند و نگران هویت فرهنگی ما.
وقتی محمد رضا جلالی پور از دوم خردادی های میهمان برلین به تهران بر گشت خود در مصاحبه ای با صراحت گفت که ترور میکونوس مانعی بود که ارتباط ج. اسلامی با دولت آلمان را مختل کرده بود و حزب سبزها که در آن زمان در دولت شرودر سهم داشت بودجه عظیمی را از طریق بنیاد هنریش بل هزینه کرد تا اشتباهاتش را در مورد حمایتی که از مقتولین میکونوس ( آقای فیشر نماینده این حزب درمجلس دایم علیه ج. اسلامی شعار میداد) مرتکب! شده بود را جبران کند. (نقل به مفهوم)- بودجه دقیق کنفرانس برلین الان یادم نیست اما تصور میکنم کمتر از جشنواره تیرگان بود- به نظر من یکی بود…هم قرابت هایی با کنفرانس برلین دارد ولی در کانادا برگزار می شود. این کشور هم بابت نا انجام ماندن پرونده قتل فجیع زهرا کاظمی با ج. اسلامی مشکل دارد. البته یکی بود و یکی نبود بخش سیاسی ندارد. بله میتوان به چند دلیل برای حذف بخش سیاسی اشاره داشت، اول این که کنفرانس برلین در زمانی برگذار شد که مجلس ششم تشکیل شده بود و دوم خردادی های شارلاتان با ادعای استقرار حکومت دمکراتیک و اَشتی پذیری دین و دمکراسی وارد گود شده بودند. بخشی ار اپوزیسیون چه نا آگاهانه و چه آگاهانه همراهشان بودند. الان دیگر نمی شود نمایندکان مجلس بدون رتوش را رنگ و قالب کرد.
دوم. بخش سیاسی کنفرانس برلین دردسرساز بود و به رسوایی و تعطیل کشیده شد. می توانند امید داشته باشند با حذف بخش سیاسی جشنواره شان را بی دردسر به پیش ببرند. وقتی ارتباط چین با امریکا با بازی پینک پنک حسنه می شود چطور نمی شود اختلاف جزئی! کانادا و جمهوری اسلامی را با حضور هنرمندان حکومتی که خودشان هم آنها راکلید رمز گشا و باز کننده قفل های مهم دانسته اند. حل وفصل کرد؟
من در پژوهشی که زیر عنوان زندان و سینمای ایران در تبعید ارائه دادم به جو کنونی اشاره ای کردم. انگار بد نیست بار دیگر بخشی از آن را تکرار کنم:
«…طباخ ماهری که ایرانی برون مرز، مقیم خارج ،مهاجر، تبعیدی و پناهنده را با سفیران هنری جمهوری اسلامی و دوزیستیان و… را در دیگی ریخت می دانست چه آشی دارد می پزد، دست پخت چنین آشپزی، همین می شود که می بینیم …
شما دانشگاهیان محترم از زمانی که دکتر!احمدی نژاد پرزیدنت شد در تلاشید و در دوران ریاست پر افتخار دولت امام زمان و با حضور هنرمندان حکومتی برنامه یکی بود… را برگذار می کنید اجرتان را بعد از ظهور آن حضرت وصول خواهید فرمود.
ای حضرت مهدی در ظهورت شتاب کن.
بصیر نصيبی آوریل ۲۰۰۸ زاربروکن/ آلمان
* کتابهای زیادی در ارتباط با وضعیت و موقعیت هنرمندان در دوران نازی ها در آلمان منتشر شده است جدیدترین این سری کتابها HITLERS KÜNSTLER هنرمندان هیتلر نام دارد. در این کتاب هنرمندانی که دوران هیتلر در آلمان ماندند و با هر شکل و شیوه ای، رفتار ،اعمال حرفها و کارهایشان در تائید نازی ها بود، هنرمند هیتلر نامیده شدند. و ما نیز هنرمندان ایرانی را که در جهت منافع فاشیسم اسلامی حرکت کرده اند، هنرمندان خمینی مینامیم.
*زمانی که این مطلب نوشته شد عباس کیارستمی با دنیا وداع نگفته بود در گذشت عباس کیارستمی و سهل انگاری جمهوری اسلامی در مداوای وی مشخص کرد این نظام بویی از انسانیت نبرده است بله کیارستمی را دیگر نیاز نداشتند چون فرهادی را جایگزین کرده بودند مراقبت پزشگی از او را هم کاهش دادند.
*همچنین با تاسف اخیرا مجید فلاح زاده مدیر جشنواره تئاتر کلن هم ناگهان درگذشت، بهرخ بابایی همسرش ، مدیریت جشنواره تاتر کلن را به عهده گرفته است
آخرین دیدگاهها