توضیح کوتاه ما
جمهوری اسلامی در بن بستی قرار گرفته که راهی برای رهایی برایش نمانده است هنرمندانی که از خوان گسترده ی جمهوری اسلامی بهره می برند به تکاپو افتاده اند تا به بقای عمر آخوند ها بیفزایند، چرا که سرنوشت خودشان با عاقبت جنایتکاران اسلام ناب محمدی گره خورده است. در ماجرای ناسرانجام و تهوع آور اتمی سینماگران دوم خردادی حسابی مایه گذاشتند اما دیگر کفگیرشان به ته دیگ خورده، کارشان و حرفهایشان کار بردی ندارد.
مدتهاست از رخشان بنی اعتماد، تهمینه میلانی، فرمان آرا, جعفر پناهی و نظایزشان خبری نیست، دیگر دوره فیلم مخفی/علنی (ببخشید زیر زمینی!!) ساختن و نسرین ستوده ها را به مدافعان راستین حقوق انسانها تبدیل کردن سپری شده است. حالا دیگز یک کارچرخان و باند مرتبط به او با مشارکت کشورهای عربی ای که سهمی از حاتم بخشی ج. الف نصیبشان می شود امور مربوط به بزک نظام داعشی ج. الف را بعهده دارند و چند کارچرخان و بازیگر مجاز و امتحان پس داده جمهوری اسلامی هم با دلی نگران در تکاپو هستند بلکه با مشارکت، مسعود کیمیایی، فراستی، حاتمی کیا، مجید مجیدی …در پروژه امنیتی زیر عنوان افشاگری بتوانند خشم و نفرت مردم را از کلیت فاسدترین نظام موجود کاهش دهند.
این چند خط را نوشتیم چون به نوعی مربوط می شود با یادداشت کوتاه دوستان و همراهانمان در «کانون حمایت از سینمای زیر زمینی» و سروده جدید همکارمان مهستی شاهرخی.
اینروز ها خبر های دردناکی در ارتباط با درماندگانی که خوابگاهشان گور های خالی است انعکاس وسیع یافته است. «کانون حمایت از سینمای زیر زمینی ایران» یادداشت کوتاهی در همین ارتباط در اختیار ما قرار داده است . لحن بیان کانون در این یاداشت، تند است و عصبانی. اما آیا می شود با این جانیان پست و پلشت با ملاطفت و ملایمت سحن گفت؟ ما عین نوشته کانون را منتشر می کنیم.
همین طور همراه وهمکار ما مهستی شاهرخی که دوستان ما با نوشته هایش در وب لوگ «چشمان بیدار» و در آرشیو «وب سایت» ما آشنا هستند هم سروده ای در همین زمینه دارد که سروده وی را همراه با مطلب کانون یکجا منتشر می کنیم.
شرم ساری بی شرم ها ( کانون حمایت از سینمای زیر زمینی ایران)
بی بی سی, رادیو فردا و رسانه های استکباری! حافظ حکومت اسلامی، نامه اصغر فرهادی به رئیس جمهور دزد ها و چپاولگران را منتشر کرده اند. در این نامه او از وضع گورخواب ها اظهار شرم ساری کرده و از مقامات مسئول حکومت اسلامی که مسبب اصلی این فلاکت و تباهی هستند خواسته است که در این شرم ساری با او شریک باشند. یکی نیست به این پفیوز یاد آوری کند که همین مسئولان بی شرم و بانک پاسارگاد پاسداران با پول غارت شده مردمی که روی گنج نفت خوابیده اند و از پول غارت شده همین گورخواب ها هزینه تهیه فیلم امثال شما و سریال های شهرزاد را می پردازند و با لابی گری، امثال شما را به شهرت می رسانند.
احساس شرم ساری شما از جنس همین مسئولین بی شرم حکومت اسلامی است که ۴۰ سال است مردم را کشتار و چپاول می کنند و بعد روضه خوانی برای همین چپاول شدگان به راه می اندازند و درد و رنج مردم را پایه ای برای فریب و چپاول بیشتر قرار داده و آی دزد آی دزد می کنند. احساس شرم ساری شما از جنس همان فرماندار بی شرم شهریار است که حمایت خود را از گورخواب ها اعلام می کند و قول رسیدگی می دهد و بعد از اعلام حمایت و قول رسیدگی و اظهار شرم ساری این مسئولان پفیوز، یکی از گور خواب ها می گوید : ” ما را به حال خود بگذارید. صبح زود یک سری از مسئولان آمدند و ما را با کتک بیرون کردند الان همین گور را هم برای خوابیدن نداریم”. اگر ذره ای شرم در شما باقی مانده بود و زیر آواره منفعت طلبی دفن نشده بود ترجیح می دادید در گمنامی بمانید ولی بدست این مسئولین بی شرم که زندگی مردم را به این روز سیاه نشانده اند به شهرت نرسید و در معرکه های مورد نیاز رژیم مثل نمایش مسخره انتخابات و توافق هسته ای ابزار تبلیغاتی این جنایتکاران نشوید و با مسئولان بی شرم و پفیوز رژیم عکس یادگاری نگیرید. یا در همان اسکاری که گرفتید به عنوان اعتراض به چنین حکومتی به ایران برنمی گشتید و زد و بند گرفتن همین اسکار را افشاء می کردید.
شما خوب می دانید که رسانه ها و فستیوال های هنری استکبار جهانی! برای حفظ و نگهداری حکومت اسلامی و چپاول مردم ایران و خاورمیانه فیلم های شما و امثال شما را که در رده فیلم های دسته چندم هندی هم نیست جلوی دید همه می گذارند به به زور تبلیغات و جایزه ها، به خورد دیگران می دهند و در داخل ایران برای دیگر فیلم سازان همچون دوران کیارستمی الگو سازی می کنند. این نوع شرم ساری امثال شما و نمایندگان مجلس وحوش اسلامی مجرای تنفسی مورد احتیاج رژیم است تا فشار موجود در جامعه را تخلیه کند. رژیم شما ها را همچون دستمال مستراح مصرف می کند و هرزمان تاریخ مصرف تان تمام شد دورتان می اندازد. این نوع ادا و اطوار انسان دوستانه شما و امثال شجریان این نوحه خوان موسیقی صفویه چندش آورتر از فیلم سازان و آهنگ سازانی است که به صورت علنی و بدون پرده پوشی ابزار این جنایتکاران هستند چون آنها نمی توانند دکان دونبش باز کنند و هم از توبره بخورند و هم از آخور. به قول صادق هدایت باید گه خودتان را قاشق قاشق توی حلق تان ریخت تا قر قره بکنید
کانون حمایت از سینمای زیرزمینی ایران
دسامبر ۲۰۱۶
***
گورخواب های تهران (مهستی شاهرخی)
1
در روزنامه نوشته بودند پنجاه خانوار بی خانمان در گورهای های خالی می خوابند
اهالی هنر و سیاست شنیدند و سراپا شرمسار شدند
از آن طرف مأموران شهرداری ریختند و کتک مفصلی به جانشان زدند و آنها را از گورها راندند
از آن به بعد قرار شد مانند سگ های ولگرد، آنها را نیز عقیم کنند تا جمعیت و سلامت جامعه کنترل شود
2
تکه سقفی از آنِ خود نداشتم
بی چیز، بدون چهار دیواری،
درونِ گوری امانتی خوابیده بودم
آن گورِ خالی، تنها جای گرمی بود که در سرمای زمستان پناهم داده بود
بسترم، جسد مُرده ای هم نداشت تا گرمم کند
خانه که نداشتم. تنها مأمنم گوری بود پیش از مرگم
آن را هم از من گرفتند.
3
در این دنیا همه چیز امانت است
کفن هم امانت است
آخرش همه چون نوزادی برهنه از این دنیا می رویم
فرعون با همه ثروت و جبروتش
همه چیز را گذاشت و دستِ خالی از این دنیا رفت.
رفت که برگردد و دیگر برنگشت.
خوابید که بیدار شود که دیگر بیدار نشد.
شاهدش گورش است که به جا مانده.
4
در کتاب بوف کور هدایت،
راوی به جای زندگی بخشیدن به معشوقه
با قمه و گزلک چشم او را از حدقه در می آورد و زندگی اش را می گیرد
بعد همه اش به دنبال گوری برای دفن اوست
فقط گورکنِ خنزرپنزری زنده مانده
این است حکایت مردان روزگار هدایت
یکی که قاتل معشوقه است
و آن دیگری که او را در گوری دفن می کند
5
سال ها از گور خواهرش امرار معاش می کرد
پنجاه سال،
هنگامی که در گودی گور خود خزید
سایه گورها کنار رفت
و همه چیز بر سر جای خود قرار گرفت
او پنجاه سالی بود که مرده بود
و تلاش می کرد که زیر سایه گور خواهر کوچک، به شهرت یا زندگی ابدی دست پیدا کند
6
پنجاه سال بود که زیر سایه معشوقه می زیست
نیم قرن بود که از عشقِ او نیرو می گرفت
پنجاه سالی که در غیاب معشوقه، بنگاه عشق پروری خود را دایر کرده بود
سالها در سایه اعتبار و بهره گیری از شورِ عشق او بود که عمرش سر آمد
سرانجام فرزندانش او را در مقبره خانوادگی دفن کردند
و هر کس در گور خود آرمید
زان پس چراغِ تبلیغات کاغذفروشان بی فروغ شد.
7
مرگ سعادتی است
برای همه هست
همه را عریان می کند
همه را با جهان بی حساب
آخرش همه به گور می رویم
گاهی با کفن
گاه بی کفن
گاهی هم می سوزانندمان و دود می شویم و می رویم به هوا
و از ما جز مُشتی خاکستر چیزی به جا نمی ماند
و بدین سان است که سالی عوض می شود و سالی نو می آید تا جانشینِ سالِ کهنه شود
آخرین روز سال 2016
ba dorood bar shomaha
من می دانم که نظر من را منتشر نخواهید کرد – شما اگر انسان مبارز هستید به جای پرتاب تیر در تاریکی به ایران برگردید – زجر بکشید مثل آرش صادقی- سمبل مبارزه شوید نه اینکه با شکم های گنده و صورت های گل انداخته – برده ی امنیت در غرب باشید.
با این جماعت لمپن و نوکیسه ی تازه به دوران رسیده که مجموعه ی حکومت اسلامی ایران را تشکیل
میدهند، با ادبیات و لحن دیگری نمیشود صحبت کرد. اصلاً برایشان قابل درک نیست. گاهی لازم است
که زبان و ادبیات خاص خودشان را بر علیه خودشان بکار برد.برای این موجودات عجیب و غریب با تفکر قرون وسطایی، شنیدن وگفتن کلماتی از قبیل دیوث و قرمساق – که وسیله ی گفتار روزمره شان با دیگران
است – احتمالاً چیز ناخوشایند وغیر مودبانه ای نباید باشد. حساسیتها و واکنش های بموقع و تاثیرگذار
سینمای آزاد و کانون حمایت از سینمای زیرزمینی ایران و همچنین خانم مهستی شاهرخی، دراین ارتباط
قابل تقدیرند.
برای نظر دهنده دوم این مطلب :
ظاهرا پاسدار سیاسی های رژیم در خارج در قامت اصلاح طلبان و توده ای و اکثریتی ها و بخش های جنگ روانی وزارت اطلاعات دلشان برای آرش صادقی ها می سوزد , اخوی آب رو بریز اونجائی که میشوزه ؛ فقط با یک زبان با امثال شما میشه حرف زد و اون زبون پس گردنی هست تا اونروز که با ناخون گیر مردم به جون شماها بیفتن و گوشت تنتونو بکنن ؛ مطمئن باشین به خارج هم فرار کنین گیرتون میاریم پاسدار های مادون حیوان .و اونوقت مثل قذافی ترتیبتونو میدیم ؛ هر چه قدر هم دلمون میخواد توی امنیت غرب میمونیم تا بسوزه پروستات گاهتون ؛