شهرام عطایی
«ژان رنوار» در یکی از نقطه اوجهای فیلمسازیاش، فیلم «بودوی نجات یافته از آب»، با نوعی نگاه منتقدانۀ آزاد و بیریای اجتماعی، براین باور است که هیچ چیز زندگی ِ مرفه و بورژوایی ارزش و منزلت تعلق آفریدن را ندارد. فیلم داستان «بودو»، ولگرد بیسروپایی است که عتیقهفروشی بورژوا او را از غرق شدن نجات میدهد و به خانۀ خود میبرد. اما «بودو» قید و بند محیط و همسانی و سازش با دیگران را تاب نمیآورد و خودخواسته به زندگی ولگردی و ناآرام؛ اما آزادانۀ گذشتۀ خود باز میگردد. نقاط قوت فیلم تشریح ناتورالیستی و طنزآمیز رویدادها و حوادث فرعی، بازیگری و خلق شخصیت «بودو» است که در مرزی بین یک ولگرد؛ فیلسوف و آدمی مضحک درنوسان است. «بودو» در فیلم غریبهای آشفتگیبرانگیز، پر رمز و راز و فریبنده است که دیگران حتی اگر مجذوبش هم بشوند مدت زیادی نمیتوانند تحملش کنند و به دامان امنیت بورژوایی بازمیگردند. او در تضاد با آیین و تربیت زندگی امروزی است: معلق میزند، کفشهایش را با ملحفهها پاک میکند، داخل کتابها تف میاندازد و… سکانس به یاد ماندنی فیلم جایی است که «رنوار» در تمسخر فرهنگ طبقاتی، صحنهای را به نمایش میگذارد که بورژوای انساندوست در طبقه اول مورد تجلیل همقطارانش قرار میگیرد درحالیکه هم زمان در طبقه بالا «بودو» با همسر او تفریح میکند.
به واقع مضمون مورد علاقۀ فیلمسازان و تماشاگران دهۀ 1930 فرانسه ستایش زندگی و وارستگی و آزادی بود. «کار تمام شد» به کارگردانی «پییر پرهور» با ترکیبی از سورآلیسم و طنز فیلمی است از این دست. فیلمنامه که بیشتر آن اثر برادر او «ژاک پرهور»، شاعر و فیلمنامه نویس ِنامدار بود، به داستان میلیونری میپردازد که دخترش دل به مرد جوان آس و پاسی از طبقۀ پایین میبندد و طی یک سری از اتفاقات سرانجام میلیونر میپذیرد که دخترش با این مرد ازدواج کند ولی دختر میبیند که در نهایت ثروت خانواده، زندگی این مرد نیز مثل زندگی پدرش برای او کسالت بار است.
مضمون آزادی در فیلم «مو زرده» اثر «ژولین دوویویه» نیز مشاهده میشود. پیش تر «دوویویه» در سال 1925 این رمان معروف «ژول رنار» را به صورت صامت فیلمکرده بود. پسری هشت ساله، حساس و محبت ندیده که در یکی از روستاهای فرانسه زندگی میکند مورد بدرفتاری مادرش قرار میگیرد. پسربچه دنیای کودکانه و خیال انگیزی برای خود ساخته و با دختربچۀ همبازیاش رابطۀ نزدیکی دارد، ولی سرانجام تصمیم به خودکشی میگیرد. ظرافت و شعرگونهبودن ِ ساده و خالصانه در روایت و فرم فیلم، بدون اینکه به دام ملودرامی احساسی بلغزد و صحنۀ بازی ِ ازدواج ِ دوقهرمان کوچک فیلم، از نکات به یاد ماندنی فیلم هستند.
بخش دوم از نمایشنامۀ سهگانۀ «مارسی» اثر «مارسل پانیول» که با فیلم «ماریوس» ِ «الکساندر کوردا» در سال 1931 آغاز شده بود، تحت عنوان «فانی» به کارگردانی «مارک آلگره» در اصل پیرو همان فرم و سبک تئاتریاش باقی میماند و «آلگره» تکیهای جندانی بر جنبههای تصویری فیلم ندارد و بیشتر بر گفتگوها تمرکز دارد.
«رنه کلر» نیز فیلم «چهاردهم ژوئیه» را که یکی از روزهای ملی و جزو تعطیلات رسمی کشور فرانسه است، با روایتی گرم از مشکلات معمولیترین آدمها، میسازد که از آن به عنوان شاهکاری در سینمای عامهپسند فرانسه یاد میکنند.
«کارل تئودور درایر» ِ دانمارکی در محصولی مشترک از آلمان و فرانسه، نخستین فیلم ناطق خود را با نام «خون آشام» میسازد. «درایر» در تغییر رویهای بارز نسبت به گذشته این بار به سراغ داستانی عامه پسند میرود ولی همچنان به دغدغههای اصلیاش که نبرد میان خیر و است، در فیلم پایبند میماند.
اثر شاخص سینمای آلمان در این سال «کوهله وامپه یا چه کسی صاحب دنیاست؟»، به کارگردانی «اسلاتان دودو» بلغاری است، با فیلمنامهای از «برتولت برشت» که بنا به روایاتی کارگردان اصلی نیز خود «برشت» بوده است. داستان فیلم در برلین سال 1931 و اوج بحرانهای اقتصادی آن دوران اتفاق میافتد. دورانی که جمهوری وایمار سالهای آخر حاکمیت خود را در بدترین شرایط سیاسی و اقتصادی میگذراند. «کوهله وامپه» نیز اردوگاه مخصوص تعطیلات در خارج از برلین است که مامن خانوادههای مستمند است. محور اصلی فیلم زنی به اسم «آنی» است که در جستجوی راهی برای کمک مالی به خانوادهاش در کارخانهای استخدام میشود و به ضرورت با مردی ازدواج میکند، ولی به زودی به خود میآید و به عنوان زنی مستقل به رقابتهای ورزشی و فعالیتهای سیاسی روی میآورد. مشخصۀ قابلاعتنای تکنیکی فیلم نیز بازسازی واقعیت از طریق تدوین است و این تنها فیلم کمونیستی جمهوری وایمار به شمار میآید.
اثر نمونهای رئالیسم سوسیالیستی این سال ِ سینمای شوروی، فیلم «نقشۀ مخالف» به کارگردانی «سرگئی یوتکهویچ» با همکاری «فردریش ارملر»، هرچند فیلمی کلیشهای در بارۀ اقتصاد و تولید در روسیۀ پس از انقلاب است ولی اصالت تصاویر و حفظ روایتی وفادارانه از آن دوران، آن را تبدیل به سندی با ارزش از آن زمانه کرده است. گرایشهای تئاتری فیلم نیز به خاطر سابقۀ تئاتری یوتکهویچ است که در اصل کار طراحی صحنه و دکور نیز در سینمای صامت را گذرانده بود و به همراه «کوزینتسف» و «تراوبرگ» ، «کارخانه بازیگران غیرعادی» را تاسیس کرده بود. بخشی از موسیقی متن این فیلم که کار «دیمتری شوستاکویچ» است در سال 1945 به عنوان موسیقی سرود سازمان ملل مورد استفاده قرار گرفت.
مطرحترین فیلم این سال ِ این سوی آبها در آسیا، فیلم ژاپنی «متولد شدم اما…» به کارگردانی «یاسوجیرو اوزو» است که در اروپا از او به عنوان ژاپنی ترین کارگردان ژاپنی یاد میکنند. فیلمی صامت در بارۀ دو برادر ده و هشت ساله که در نخستین تجربۀ نابرابریهای اجتماعی شاهد هستند که پدرشان تملق رئیس خود (که پدر هم بازیهای آنان نیز هست) را میگوید. آن دو احساس حقارت میکنند و خشمگین از این عمل ِ پدر دست به اعتصاب غذا میزنند به امید اینکه این وضعیت عوض شود. تحقیر پدر و مادر از سوی دیگران در نظر فرزند بسیار دردناک است. اما دوپسربچه نمیتوانند قاعدههای تثبیت شدهای را که بنابرآنها عدهای رئیس و عدهای مرئوس هستند تغییر دهند. «اوزو» برای بیان این واقعیت تلخ روایت خود را در قالب یک کمدی که در عین حال غمانگیز نیز هست به تصویر میکشد. «اوزو» با این فیلم سبکی را در نهایت ایجاز و سادگی در روایت و تکنیک برای خود پایهریزی میکند که در آثار سالهای بعد او نیز به عنوان شاخصۀ کارهایش تکرار میشود. در کارهای او هیچگونه حرکت اضافی دوربین یا دیزالو اضافه وجود ندارد.
نقل از
www.4cinema.org
آخرین دیدگاهها