همراه با لینک جدیدترین کار مسلم با عنوان خوشه های خشم
پرسش: سینمای آزاد
پاسخ: مسلم منصوری
پرسش: تو سالهاست که از ایران خارج شده ای بهتر است عقربه های ساعت زمان را به عقب برگردانیم و از سالهایی که در ایران بودی با هم صحبت کنیم، چطور و در چه شرایطی به سینما گرایش پیدا کردی چند فیلم در ایران ساختی؟
پاسخ: در ایران مدت سه سال در مجلات سینمایی کار کردم، نوشتن در باره سینما سبب شد تا با فیلم سازی از نزدیک آشنا بشوم. از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۷ به مدت پنج سال هشت فیلم مستند کار کردم. که تا کنون فیلم های کلوزآپ نمای دور، گور نبشته، اتوپیا، شاملو شاعر آزادی، محاکمه (و فیلم کلام آخر، دومین فیلمی که درباره شاملو کار کردم) ادیت و پخش شده ولی سه فیلم دیگر هنوز ادیت و پخش نشده است. یکی درباره سیاهی لشگر سینمای قبل از انقلاب بود که مواد خام آن بعد از ۱۷ سال تازه به دستم رسیده. دو تای دیگر یکی درباره کودکان کار و دیگری درباره به زندانیان سیاسی بود که بعد از سال ها از زندان آزاد شده اند ولی نتوانسته اند یا نخواسته اند از ایران بیرون بیایند. در ایران فرصت نشد فیلمبرداری این دو فیلم را تمام کنم و این دو فیلم نیمه کاره رها شده است.
پرسش: فیلم مستندی که تو از زندگی یک عاشق سینما (سبزیان) که متاسفانه چند سال پیش درگذشت ساختی یک مستند متفاوت و قابل تامل است که به نظر من جا دارد دوباره مطرح شود، خودت در باره این فیلم چه نظری داری؟ بد نیست برای آشنایی خوانندگانی که ممکن است سبزیان را نشناسند چند سطری هم در باره این عاشق گمنام با خوانندگان صحبت کنی.
– فیلم “کلوزآپ نمای دور” داستان زندگی سینمایی حسین سبزیان است. سبزیان بخاطر شباهت ظاهری که با محسن مخملباف داشت خانواده ای او را مخملباف می پندارد، سبزیان هم نقش مخملباف را برای آنها بازی می کند تا شاید بتواند به کمک آنها فیلمی بسازد ولی بعد از مدت کوتاهی لو می رود. در همان زمان کیارستمی از این ماجرا فیلمی ساخت بنام “کلوزآپ”. چند سال بعد روزی سبزیان با حالت به هم ریخته به دفتر هفته نامه سینما آمد. نامه ای علیه کیارستمی و فیلم کلوزآپ نوشته بود. مضمون نامه این بود که فیلم کلوزآپ نه بر اساس واقعیت و رخداد های واقعی این ماجرا که بر اساس سلیقه و ذهنیت کیارستمی ساخته شده است. نوشته بود فیلم کلوزآپ برای کیارستمی و مخملباف منفعت بسیاری داشته ولی به خودش کوچک ترین کمکی نکرده است و حتا قول هایی که کیارستمی به او داده بوده تا کمک کند فیلمی بسازد، هیچکدام از این قول ها را انجام نداده است. سر دبیر هفته نامه سینما قبول نکرد نامه را چاپ کند. سبزیان به اعتراض می گفت هیچکدام از مجلات سینمایی حاضر نیستند نامه اش را منتشر کنند. داشت از دفتر مجله بیرون می رفت به او پیشنهاد کردم فیلمی بسازیم و حرف هایش را در فیلم بگوید. از آن پس هر یکی دو هفته ای به دفتر مجله سینما می آمد و راجع طرح فیلم صحبت می کردیم. مدت ها گذشت تا امکان اولیه ای فراهم شد که بتوانم فیلم را بسازم.
شبی که کیارستمی فیلم را دیده بود فردای آن روز به دفتر مجله سینما تلفن زد گفت: دیشب فیلمی را که از سبزیان ساختی دیدم و تا صبح نتوانستم بخوابم چهار صبح به زور قرص والیوم خوابیدم تا حالا کمتر فیلمی اینقدر روی من تاثیر داشته، بعد ها همین حرف ها را در فستیوال فلورانس بعد از نمایش فیلم کلوزاپ نمای دور گفت، با این حال وقتی کیارستمی از من پرسید برای سبزیان چه کار می شود کرد گفتم یک دوربین فیلمبرداری برایش بخرید که این کار را نکرد.
سبزیان در مترو تهران بخاطر تنگی نفس درگذشت. پس از مرگ سبزیان علی مصلح حیدر زاده یکی از نویسندگان سینمایی در مجله فیلم نوشت: “درگذشت حسین سبزیان در ۵۲ سالگی مرگ یک فرد نبود، فرجام تلخ و محتوم نوعی عشق به سینما در این دیار بود. او به شکل موروثی از بیماری آسم رنج می برد، اما توانایی درمان نداشت. درمان کامل و دائم که هیچ، بضاعت خرید اسپری به عنوان یک مسکن را هم نداشت.”
فقط فقر و نداری نبود که سبزیان را خرد کرد بلکه در عمل می دید که سینما جایی برای رویاهای او ندارد. در فیلم کلوزآپ نمای دور می گوید: ” اگر می توانستم، بوسیله سینما علیه همه نابرابری ها اعتراض می کردم ولی امثال سبزیان ها مثل برف در جامعه آب می شوند و جایی برای حضور ندارند.”
پرسش: فیلم دیگری از تو که آنهم در داخل آماده شده است (محاکمه) یک کار نو و جذاب است به خصوص برای ما که از سینمای 8 می آئیم، قصه ی این فیلم ما را می برد به سالهای دورتر و دوره ای که دوربین های 8 و سوپر 8 با ایجاد جنبش سینمای آزاد در ایران شناسانده شده بود، آیا این فیلم بطور علنی در ایران هم نمایش داده شده است یا نه؟
– فیلم محاکمه و فیلم های دیگر را در ایران مخفیانه ساختم. طبیعی بود که نمی توانست امکان نمایش علنی داشته باشد. من تا زمانی که در ایران بودم فقط خبر ساخت دو سه تا از فیلم هایم در مجلات سینمائی چاپ شده بود. ولی کسی از کم و کیف فیلم ها اطلاعی نداشت. تهیه کننده فیلم کلوزآپ نمای دور چون در پاریس زندگی می کرد فیلم را برای چند فستیوال فرستاده بود. خبر نمایش فیلم در فستیوال ها و جایزه های که برده بود و نمایش آن در تلویزیون آرته فرانسه و حرفهای فیلمسازانی چون برناردو برتولوچی، فرخ غفاری، کیارستمی و … در باره فیلم در مجلات سینمایی ایران درج می شد. روزی بنیاد سینمایی فارابی که نظارت و ارسال فیلم به فستیوال را بر عهده دارد به دفتر مجله سینما تلفن کرد، گفتند ماجرای این فیلم چیست و توسط چه نهادی به فستیوال ها فرستاده شده است. گفتم این فیلم را به وزارت ارشاد دادم و وزارت ارشاد اجازه ارسال فیلم به فستیوال ها را داده است. چند روز بعد از طرف وزارت ارشاد تلفن کردند و راجع به فیلم پرس و جو کردند. به آنها گفتم فیلم را به بنیاد سینمایی فارابی دادم و آنها اجازه داده اند فیلم را به فستیوال ها بفرستم. در آن زمان چون در مجلات سینمایی می نوشتم به ظاهر برای آنها شناخته شده بودم، می دانستم که آنقدر ها شک نمی کنند که بخواهند پیگیری کنند. این را هم می دانستم که این بازی را یکی دو بار می توانم با آنها انجام بدم، دیر یا زود کارم لو می رود. بخصوص بعد از فیلمبرداری زنان تن فروش و جنگ زدگان که در آن زمان هنوز این موضوع در دل جامعه پنهان بود و کسی نباید در باره آن حرفی می زد، دیدم دیگر امکان زیرزمینی کار کردن و مخفیانه فیلم ساختن را ندارم، برای همین از ایران بیرون آمدم و نتوانستم فیلمبرداری کودکان خیابانی و زندانیان سیاسی را به پایان ببرم.
پرسش: دو فیلم دیگر و شناخته شده تو «جنگ زدگان» و «زنان تن فروش» این فیلم ها در چه مراحله بود که از ایران خارج شدی ؟ و در اروپا در چه کشوری آماده نمایششان کردی؟ و در چه شرایطی؟
– در ایران فقط فیلم کلوزآپ نمای دور و شاملو شاعر آزادی به طور کامل ادیت شد و ادیت اولیه فیلم محاکمه را با کمک خانم ژیلا ایپکچی انجام دادم. فیلم جنگ زدگان (اتوپیا) و زنان تن فروش (گورنبشته) را در سوئد ادیت کردم. ۱۲ سال پیش امکانات کامپیوتری و ادیت مثل حالا نبود. ادیت این فیلم ها به خصوص فیلم اتوپیا و گورنبشته جای کار بیشتری داشت و می توانست خیلی تاثیر گذارتر ارائه شود. ولی در آن شرایط چشم اندازی بهتری برای کار روی این فیلم ها نداشتم. بنابرین ترجیح دادم صدای جنگ زدگان و تن فروشان، زودتر به گوش دیگران برسد.
پرسش: فیلمهای محاکمه و دیگر کارهایت نمایش های متوالی و موفقیت آمیز در اروپا و آمریکا و … داشته است، میدانم که تو اعتمادی به جشنواره های مثلا گروه A (کن و برلین، ونیز و …) نداری اما جشنواره های مستقل هم در اروپا و بیشتر در آمریکا فعال هستند آیا در این گونه جشنواره ها تو حضور داشته ای؟
– امروزه دیگر از فیلم فستیوال های مستقل چیز زیادی باقی نمانده است. فیلم فستیوال های بزرگ دارند آنها را می بلعند. اوایل، نمایش فیلم هایم در این فستیوال ها و جایزه هایی که می برد یا نقد های مثبتی که در مجلات اروپا و امریکا در باره فیلم نوشته می شد یا تعریف های فیلمسازانی مثل مایکل مور برایم جالب بود و به عنوان موفقیت کاری به حساب می آمد. بقول صادق هدایت ” آدم وقتی بچه است با گه اش بازی می کند” امروز همین نهاد های هنری دولت ها و فیلم فستیوال ها، جریانی بنام سینمای مستقل و خلاقیت را کشته اند. با این چهره سازی ها و جایزه بازی ها توانایی فیلم سازان را به خدمت گرفته و سلیقه و ذایقه جوامع را شکل می دهند. اگر آنها بخواهند یک فیلم یا یک اثر هنری دیده شود با جایزه ها و رسانه های خبری و تبلیغاتی کاری میکنند که همه خود بخود وادار شوند آن را ببینند و راجع به آن حرف بزنند. اگر اثری را نخواهند دیده شود کسی اسم آن را هم نمی شنود. اگر امروز کسی در موسیقی بتهوون هم باشد اگر آنها نخواهند همسایه اش هم صدای موسیقی اش را نمی شنود. این پیچیده ترین سرکوب ذهنی و بقول شاملو که در باره بی بی سی می گفت حرامزاده ترین نوع سانسور است.
امروز معیار ارزش گذاری و خوب یا بد بودن یک فیلم یا یک اثر هنری را برای همه همین فستیوال ها و رسانه های خبری و تبلیغاتی دولت ها تعیین می کند. معیار تشخیص را از آدمها گرفته اند و بنگاه های خبری و نهاد های هنری شان شده معیار تشخیص. برای نمونه فیلم “جدایی نادر از سیمین” که توسط بانک پاسارگاد سپاه پاسداران تهیه شده، اگر دولت های غربی در جهت حمایت از رژیم و دستگاه فرهنگی اش این فیلم را بر روی آنتن تبلیغاتی نمی بردند و این جایزه ها را به آن نمی دادند کسی اسم این فیلم را هم نمی شنید. همین مدعیان قلابی چپ و اپوزیسیون که برای جایزه های این فیلم تبریک و تهنیت فرستادند و آب از لب و لوچه شان سرازیر شده بود حاضر نبودند پنج دقیقه از این فیلم را ببینند. می بینید که معیار ارزش گذاری و معیار تشخیص همین چپ ها و ضد امپریالیست های قلابی را هم دولت های امپریالیستی و نهادهای هنری آنها می سازد. طبیعی است که دیگر مسئله ام نیست فیلم هایم در فستیوالی نشان داده بشود یا نشود.
پرسش: تا جایی که اطلاع دارم تو و لیلا قبادی یکی دو مورد فیلم تان را از فستیوال بیرون کشیدید.
– از ابتدا هم می دانستیم که بسیاری از این فیلم فستیوال ها برای اینکه ویترین روی صحنه شان کامل باشد و ژست آزادی بیان و دموکراسی خواهی شان بهم نخورد در کنار خط اصلی شان گاهی فیلم های متفاوتی را نمایش می دهند. همچنانکه تلویزیون های مثل بی بی سی و صدای امریکا در کنار خط اصلی شان گاهی با افرادی که نظر مخالف دارند مصاحبه می کنند. این بستگی به تشخیص خود افراد دارد که در چه نقطه ها و جاهایی وارد بشوند یا در چه جاهایی نه. سال ۲۰۰۵ وقتی لیلا قبادی متوجه شد که فستیوال فیلم مستند مونترال در کانادا از سفارت رژیم پول گرفته به عنوان اعتراض، فیلم زنان تن فروش را از فستیوال بیرون کشید. چون قبلآ فستیوال در بولتن تبلیغاتی خود زمان بندی نمایش فیلم را اعلام کرده بود این ماجرا به تلویزیون و روزنامه های کانادا کشیده شد و مدیر فستیوال مجبور به واکنش و توضیح در قبال دریافت پول از سفارت رژیم شد. روزنامه اتاوا سیتیزن نوشت همه فیلم سازان مشتاق اند فیلم شان در چنین فستیوالی به نمایش در بیاید، در تاریخ این فستیوال برای اولین بار است که فیلم سازی بخاطر اعتراض به عملکرد فستیوال نمی خواهد فیلم اش نشان داده شود.
سال ۲۰۰۴ فستیوال کن در فرانسه ایمیل کرده بود که فیلم محاکمه را برای آنها بفرستم. همان موقع اعلام شده بود که قرار است فیلم “گاو خونی” بهروز افخمی در کن نمایش داده شود. بهروز افخمی در همان زمان نماینده مجلس رژیم بود. برای آنها نوشتم که چرا حاضر نیستم فیلم محاکمه در کنار فیلم نماینده مجلس رژیم نمایش داده شود. در جواب نوشتند متاسفیم که شما چنین نظری دارید. سال ۲۰۰۷ قسمت تولید فیلم فستیوال ساندنس در ابتدا ابراز علاقه کردند که هزنیه ادیت مجدد و کامل کردن فیلم زنان تن فروش را به عهده بگیرند. ولی بعد که در جریان قرار گرفتند موضوع فیلم ضد حکومتی است پیشنهاد کردند یک فیلم راجع به حقوق بشر بسازم که سوژه جهانی است. در جواب آنها نامه ای نوشتم و گفتم نمی دانستم شما هم فقط مهره ها و عروسک های خیمه شب بازی رژیم و قدرت های غربی را بشر می دانید و برای شما زنان تن فروش ایران جزو بشر به حساب نمی آیند… این نامه هنوز بر روی سایتم قرار دارد.
با این برخورد ها معلوم است که این فستیوال ها هم دیگر رغبت اولیه را برای نمایش فیلم هایم نداشته باشند. بقول قدیمی ها علی می ماند و حوضش. می دانم در همین جا دهها مراکز هنری و فرهنگی آمریکایی یا ایرانی هستند که اگر موضوع فیلمی حقوق بشر! مورد نظرشان در ایران باشد و بخشی از مهره های خود رژیم را به عنوان پرچمدار حقوق بشر نشان بدهد یا مثلا طرح فیلمی درباره ” درحصر” بودن کروبی و موسوی و بازگشت به دوران طلایی امام باشد، از سوی این نهاد ها بودجه های مناسب در اختیار فیلمساز قرار می گیرد. می دانم می شود دکان دونبش باز کرد هم از این نهاد ها پول گرفت و هم ژست مخالف رژیم را حفظ کرد، هم خدا را داشت و هم خرما را. بشرطی که آدم هویت و آرمانی نداشته باشد.
پرسش: فیلم دیگری در ایران ساختی که تنها اثری است که شاملو را در سالهای پایان عمر پر بارش به تصویر می کشد . بهمن مقصودلو چگونه با چه حیله ای خودش را به تو نزدیک کرد و تهیه کنندگی فیلم را گرفت؟ البته مقصود لو را ما بهتر از تو و دیگر جوانان داخل می شناسیم او اوایل که به خارج گریخته بود خودش را تبعیدی میدانست بعد با آخوند ها کنار آمد به فجر رفت و تا حد واسطه گی برای آخوندها سقوط کرد، الان دوباره آمده اینجا و شده است اپوزیسیون مثلا مترقی! (در حاشیه بگویم رضا علامه زاده که بعد از تغیر رویه و چاپ کتاب در ج. الف با مقصود لو آشتی کرده که هیچ از او ستایش هم می کند اما در آن سالها که عضو کانون سینماگران در تبعید بود، خود همزمان با پرویز صیاد پرونده ی همکاری مقصود لو با نظام مقدس را مطر ح کرد ) بهر حال و با اینکه مقصود لو به این کار تو لطمه زد اما باز هم شاملو شاعر آزادی اثری است که می شود از آن بعنوان یک سند قابل اعتنا یاد کرد. دوست داری در باره این مسئله هم توضیح بدهی؟
– درباره فیلم شاملو شاعر آزادی و اینکه تهیه کننده فیلم در چه مرحله ای از کار در جریان قرار گرفت قبلا در مطلبی توضیح داده ام. بهرحال اختلاف بین تهیه کننده و کارگردان و حرف و حدیث های آنها، در دنیای سینما چیز غیر معمولی نیست. اما در رابطه با این فیلم یک چیز غیر معمول بود. و آن این بود که در دوره خاتمی همانطور که به یاد داریم اکثر رسانه های فارسی زبان خارج از کشور همسو با رسانه های رژیم و دولت های غربی برای بی راهه بردن پتانسیل اجتماعی و جلوگیری از رادیکال شدن مبارزه، ارکستر تبلیغاتی عظیمی در سطح جهانی به راه انداخته بودند تا از خاتمی چهره اصلاح طلب و منجی مردم ایران بسازند و هرکسی که در مقابل این ترفند و بساط این فریبکاری ایستادگی می کرد با چماق دموکراتیک! او را خشونت طلب می نامیدند. همانطور که امروز هر کسی بخواهد خط حمایت و حفظ و نگهداری رژیم توسط امریکا و دولت های غربی را افشا کند، او را جنگ طلب می نامند و با این چماق مردم را از مبارزه علیه رژیم می ترسانند.
در آن دوره می خواستند در خارج از کشور اعتراضات خیابانی که در مقابل نهادها وجلسات لابی رژیم انجام می شد را جمع کنند و پتانسیل ایرانیان تبعیدی را بجای کمک و حمایت از مبارزان واقعی در ایران، درگیر بحث های پوشالی دوم خردادی کنند و در نهایت همه را از مبارزه سرخورده و پاسیو کرده و به خانه هایشان پای اینترنت و پای میزگردهای بی بی سی بفرستند. در آن شرایط برای اینکه این خط رژیم در خارج از کشور پیش نرود و با مقاومتی روبرو باشد، به همراه چند تن از دوستانم اعتراضاتی را علیه این رسانه ها و نهاد های رژیم مثل بنیاد ایمان برگزارمی کردیم. این حرکت و افشا گری ما در میان ایرانیان لوس آنجلس بازتاب زیادی داشت و هر روز مردم بیشتری به تظاهرات اعتراضی علیه نهادهای رژیم می پیوستند. نهادهای رژیم و رسانه های همسو با آن که موقعیت خود را در خطر می دیدند برای جلوگیری از این گونه حرکت های اعتراضی، توسط صاحب یکی از این تلویزیون ها در لوس آنجلس بنام تلویزیون ایرانیان و با کمک بنیاد ایمان علیه من به دادگاه شکایت کردند، برای اینکه بتوانند پرونده ای بسازند، صاحب این تلویزیون پشت بام خانه اش را بطور سطحی آتش می زند و مدعی می شود که خانه اش را آتش زده ام، همچنین مدعی می شود که صدای مرا از تلفن ضبط کرده که او و همکارانش را تهدید به مرگ کرده ام. برای ایجاد ارعاب در بین مردمی که به این گونه حرکت های اعتراضی پیوسته بودند چندبار عکس من و دو تا از دوستانم را در تلویزیون پخش کرد که ما تحت تعقیب پلیس لوس آنجلس و اف بی ای هستیم. از دادگاه نامه گرفته بودند که تا روشن شدن این پرونده سازی ها ما نمی توانیم در مقابل دفتر آنها تظاهرات برگذار کنیم. اما علارغم این پرونده سازی ها و وکیل بازی ها، در دادگاه دروغ پردازی ها شان روشد و دست از پا دراز تر از دادگاه بیرون رفتند و ما در حد امکان به اینگونه حرکت های اعتراضی ادامه دادیم
به این موضوع اشاره کردم که بگویم این ماجرا همزمان بود با پخش فیلم شاملو شاعر آزادی. بسیاری از صاحبان این رسانه ها و کانون های نمایش فیلم های ایرانی که کار و کاسبی شان در همسویی با رژیم می گذشت، از رادیو و تلویزیون ها گرفته تا کیهان لندن و هفته نامه نیمروز… به بهانه این فیلم پشت سرهم با تهیه کننده فیلم مصاحبه می کردند و در همراهی با تهیه کننده هرچه دل شان می خواست علیه من می گفتند و می نوشتند. تهیه کننده فیلم که فکر می کرد فرصتی گیر آورده تا از اعتبار شاملو برای خودش کسب اعتبار کند ازهول حلیم در دیگ افتاد. حتا بدون اجازه من متن فیلم را به صورت کتابی با نام شاملو شاعر آزادی منتشر کرد. نیمی از کتاب را به همان اراجیفی که قبلا در این رسانه ها در باره من و فیلم گفته و نوشته بود و به تعریف و تمجید از خودش و خانواده اش اختصاص داد. این کتاب را برای همه کسانی اسم و رسمی داشتند و صاحب رسانه ای بودند پست کرد وهدیه داد. البته چاپ این کتاب مورد اعتراض خانواده شاملو قرار گرفت. دفتر نظارت بر آثار شاملو در ایران با انتشار بیانیه ای به چاپ این کتاب اعتراض کرد و نوشت:” آقای مسلم منصوری که تهیه کنندگی، کارگردانی و فیلمبرداری این پروژه را عهده داشته، با موافقت شاعر اقدام به تهیه و انجام مصاحبه و فیلمبرداری کردند. آقای بهمن مقصودلو بدون اخذ مجوز از ورثه احمد شاملو به چاپ و فروش غیر قانونی شاعر آزادی به صورت کتاب اقدام کرده است…”
من هیچگاه با این آدم برخورد شخصی نکردم و تا جای ممکن سعی کردم از این گونه دعواها دور بمانم. چون این میدان میدانی نبود که ارزش دفاع داشته باشد. فقط زمانی موضع گیری کردم که دیدم این فیلم در نهاد های وابسته به جنایتکاران حاکم بر ایران پخش می شود. برای نمونه فیلم را به تلویزیون ایرانیان واگذار کرده بود که در یکی از سینماهای لوس آنجلس به نمایش بگذارد. این تلویزیون فیلم شاملو را در لابلای آگهی حج عمره از لوس آنجلس به مکه و دعای کمیل در بنیاد ایمان و یا در بین تعریف و تمجید های امسال علی رضا نوریزاده، علی کشتگر و فرخ نگهدار از خاتمی پخش می کرد و فیلم خرج حرف های پادوها و بزک کنندگان رژیم می شد. اینجا دیگر بحث مشکل شخصی و حقوق معنوی یا مادی فیلم مطرح نبود. بحث حرمت کار بود. آنهم فیلمی درباره شاملو که شعرهایش زمزمه سرود آزادیخواهانی است که در زندان ها پای چوبه دار می روند. شاملویی که در همان روزهای اول انقلاب فاجعه حکومت آخوند ها را به درستی دید و تا به آخر در مقابل آن ایستاد.
بهرحال چه در فیلم شاملو شاعر آزادی و چه فیلم دومی که از شاملو به نام کلام آخر ساختم، می دانم که نتوانستم حق مطلب را در باره شاملو ادا کنم. امیدوارم روزی این فرصت و امکان را پیدا کنم و فیلم دیگری از شاملو بسازم. چراکه آثار و اندیشه روشنفکران راستین و انقلابی مثل هدایت و شاملو توشه راه نسلی است که به مناسبات بردگی تن درنمی دهند.
پرسش: فیلم جدیدی از تو با عنوان «خوشه های خشم »آماده نمایش هست اطلاع دارم در جشنواره ی سینمای تبعید پاریس هم نخستین نمایشش را داشته است .برخورد تماشاگران در نخستین نمایش عمومی با این کار چگونه بوده است؟ در ضمن این فیلم در باره حوادث تاریخی ایران است ومروری است بر تاریخ سیاسی ایران از گذشته های دور تر تا انقلاب ،اگر درست بیادم مانده باشد در باره این دوره ی تاریخ ایران چندین گزارش مستند را بی، بی، سی ودیگر کانال های تلویزیونی داشته اند اینرا هم میدانیم که گزارش های بی بی سی ونظایرش جهت دار است به خصوص ،مسایل تاریخی و گزارش های تصویری ونوشتاری را طوری تنظیم می کنند که خوش آیند ج. الف هم باشد وطبیعی است که نحوه نگاه اینان تفاوت می کند با نگاه یک سینماگر مستقل به خصوص که در کار مستند تو اعتراض های جوانان امروز علیه خمینی ونظامش هم شکافته می شود چه انگیزه ای تو را متوجه بررسی رویداد های تاریخی کرد؟
– جشنواره سینمایی انجمن هنر در تبعید هر سال با مدیریت جواد دادستان در پاریس برگزار می شود . این جشنواره مکانی است که فیلم های ضد حکومتی و معترض در آن امکان نمایش پیدا می کنند و برای ایرانی ها و فرانسوی هایی که بیننده این نوع فیلم ها هستند جشنواره شناخته شده ای است.
فیلم خوشه های خشم نگاهی است به انقلاب ۵۷ و مبارزات مردم علیه این حکومت. در طی این سال ها به ویژه در چند سال اخیر رسانه های فارسی زبان دولت های غربی هرسال مستند هایی راجع به انقلاب ۵۷ می سازند. در این به اصطلاح مستند تلاش می کنند تمامی این جنایت و تباهی موجود را از گردن رژیم بردارند و به گردن خود انقلاب ۵۷ و نسلی که انقلاب کرده بیاندازند تا از انقلاب دیگر علیه حکومت تحمیل شده بر ایران جلوگیری کنند و همزمان این رژیم را ضد استکبار و دشمن قدرت های غربی جلوه بدهند. همان هدفی که فیلم آرگو در سطح جهانی دنبال می کرد.
در فیلم خوشه های خشم این موضوع بررسی می شود که چگونه امریکا و قدرت های غربی راه را برای خمینی هموار می کنند و با به قدرت رساندن خمینی در ایران، طرح شخم زدن خاورمیانه و زمینه رشد دستجات اسلامی را فراهم می کنند تا خط جهانی سازی را در آن منطقه بچینند. و چگونه خمینی به عنوان رهبر مسلمین جهان با ایجاد جنگ منطقه ای و به ظاهر مذهبی بین شیعه و سنی، جنبش های اجتماعی با خصیصه ضد سرمایه داری را در آن منطقه کمر شکن می کند و اربابان جهانی به حکومت ایران به عنوان دشمن خود پر و بال می دهند و با ساختن این دشمن قلابی و با باد کردن آن در سطح منطقه ای و جهانی، از رشد و شکل گیری دشمن واقعی در این مرحله جلوگیری می کنند…
پرسش: کوشش های تو ،زنده یاد باربد طاهری و همراه دیگرت لیلا قبادی کانون حمایت از سینمای زیر زمینی ایران را شکل داد با وجود مشکلات فراوان که تهیه کنندگان کار های مخفی در داخل با آن مواجه می شوند ،(منظورم کارهای مخفی نما که اتحادیه اروپا وکلودیا روت نایب رئیس مجلس آلمان لابی اش شده اند نظیر کارهای این سالهای جعفر پناهی نیست) موقعیت کنونی کار مخفی در داخل را چگونه می بینی؟ البته ما با نوعی سینمای مخفی قلابی آشنا شده ایم ،رضا علامه زاده هم ادعا دارد کار های کنونی اش سینمای زیر زمینی است همان ادعایی که بهمن قبادی ونظایرش هم داشتند، و دیدیم چه عاقبتی پیدا کردند ، اینان که از طریق شیرین عبادی ها ورادیو ها وتلویزیون های دولتی تغذیه می شوند چه اصراری دارند که خودشان را به سینمای زیر زمینی بچسبانند؟ برای نمونه راننده تاکسی جعفر پناهی که با هماهنگی با نسرین ستوده علنی و روز روشن در خیابانها های تهران با حمایت اعلام نشده خود نظام فیلمبرداری شد را زیر زمینی بنمایانند؟
– وقتی در سال ۲۰۰۴ سینمای زیرزمینی اعلام موجودیت کرد، با همراهی گروهی از هنرمندان در تبعید و فیلم سازان جوان در ایران، به ویژه با تلاش و کمک باربد طاهری و لیلا قبادی، سینمای زیرزمینی با سرعت جای خود را در جامعه ایران باز کرد. از آن پس واژه ” سینمای زیرزمینی” وارد ادبیات سینمایی و بعد در موسیقی شد. باربد طاهری بعد ها به درستی اشاره کرد که تا قبل از سال ۲۰۰۴ واژه سینمای زیرزمینی در کتاب های تاریخ سینما و در نوشتارهای سینمایی ایران جایی نداشت، پس از آن به ادبیات سینمای ایران راه پیدا کرد. طبیعی بود که رژیم نمی توانست در مقابل آن اقدامی نکند. ابتدا برای لوث و بی اعتبار کردن سینمای زیرزمینی سعی کرد برای آن بدل سازی کند. چند فیلم به کمک وزارت ارشاد و بنیاد سینمایی فارابی ساخته شد و بنام سینمای زیرزمینی در رسانه های رژیم و دولت های غربی تبلیغ شد. ولی در نهایت رژیم ناچار شد در کنار خط موازی سازی، علیه خود سینمای زیرزمینی و دست اندکاران آن موضع گیری کند. برای ایجاد ارعاب و برای توجیح سرکوب سینماگران زیرزمینی، آنها را به شبکه های جاسوسی دولت های غربی و به اربابان خودش وصل کند. برای نمونه سایت تلویزیون رژیم جم نیوز، سایت شما ارگان خبری هیئت موتلفه اسلامی، سایت مجلس رژیم خانه ملت و خبرگزاری مهر نوشتند: ” … کانون حمایت از سینمای زیرزمینی با ارسال ۵۵ هزار دلار به حساب ۱۱ مستند ساز فعال خود از آنان خواسته است کسانی که از شرایط اقتصادی ایران ابراز نارضایتی میکنند فیلم تهیه کنند. لازم به ذکر است که در فتنه ۱۳۸۸ بیبی سی و صدای آمریکا دو حامی مالی کانون حمایت از سینمای زیرزمینی ایران به سرپرستی مسلم منصوری فیلمساز مقیم آمریکا بودهاند. شبکه جاسوسی سینمای زیرزمینی به قصد سیاه نمایی با پیشنهاد مسلم منصوری و حمایت سرویسهای جاسوسی غربی در لباس جشنوأرههای فرهنگی و هنری در سال ۲۰۰۴ در امریکا آغاز به کار نمود…” در چند سال گذشته بارها رسانه ها و خبر گذاری های رژیم اراجیف و لاطائلات خبری از این دست را علیه سینمای زیرزمینی منتشر کرده و در شهرهای مشهد، شیراز و گرگان فیلم سازان زیرزمینی را تحت عنوان “تبهکاران سینمایی” دستگیر و زندانی کرده اند. مسایلی که در طی این سال ها پیرامون سینمای زیرزمینی در داخل ایران و خارج از کشور گذشته خود داستانی است طولانی.
اما درباره امثال جعفر پناهی و این دو نفری که اسم بردید، معلوم است که آنها می خواهند هم از توبره بخورند و هم از آخور. آن یکی در ایران فیلمی می سازد راجع به یک گروه موسیقی زیرزمینی. این گروه به اصطلاح زیرزمینی مشکل اش این است که چرا رژیم به موسیقی زیرزمینی شان اجازه پخش نمی دهد. به وزارت ارشاد می گویند اگر به سی دی موسیقی زیرزمینی شان مجوز پخش ندهد قهر می کنند و می روند در لندن کنسرت می گذارند. این یکی در این سوی مرز فیلمی راجع به کشتار ۶۷ می سازد، بعد از نمایش فیلم، شیرین عبادی خیال همه را راحت می کند که مادران خاوران بدنبال انتقام نیستند. می دانیم که در فرهنگ سیاسی این رجاله ها، مبارزه را خشونت و انتقام می نامند تا زیر پوشش این کلمات مبارزه با رژیم را حذف کنند. مادران خاوران بجای مبارزه برای به ثمرنشاندن آرمان فرزندان به خون خفته شان، باید متمدن! بشوند و به شیوه دموکراتیک! با قاتلین فرزندانشان که امروز صورتک اصلاح طلبی بر چهره زده اند آشتی کنند. همچنانکه کارگردان این فیلم به همه توصیه می کند که آزاده! بودن را از اکبر گنجی یکی از پیچ و مهره ماشین کشتار رژیم در دهه شصت یاد بگیرند. که حالا با حرف های متمدنانه! و به شیوه دموکراتیک! نگران انفجار خشم مردم علیه رژیم است.
شما عکس این کارگردان را با شیرین عبادی و عکس شیرین عبادی را با تریتا پارسی و عکس تریتا پارسی را با احمدی نژاد و ظریف ببینید، می بینید که ته این زنجیر به کجا وصل می شود. بگذریم که این فیلم بخشی از آن جنایت هولناک را مخدوش تصویر می کند و بخش اصلی آن واقعه یعنی کشتار مجاهدین را نادیده می گیرد.
در طی این سال ها بسیاری از نهاد ها و رسانه های رژیم در خارج از کشور و رسانه های فارسی زبان دولت های غربی با هدف مشخصی راجع به کشتار ۶۷ حرف می زنند و به اصطلاح مستند تهیه می کنند و یا با تعدادی از باقی مانده آن نسل که دیگر زندگی شان کوچکترین ربطی به نسل دهه شصت ندارد مصاحبه می کنند. ولی کوچکترین اشاره ای به آرمان و ایستادگی و اهداف آن نسل نمی کنند. از آن نسل مبارز فقط قربانی می سازند و در حد ذکر مصیبت به سبک فیلم های هندی اکتفاء می کنند. بیننده با دیدن این فیلم ها و مصاحبه ها بیشتر از اینکه از جنایت رژیم خشمگین بشود و کینه و انگیزه بیشتری برای مبارزه پیدا کند از خود مبارزه سرخورده می شود. این رسانه ها با همین هدف جنایت رژیم را در دهه شصت با آرمان و مقاومت خونین نسلی که در مقابل خمینی ایستاد جدا می کنند. بی جهت نیست که امروز بی بی سی و صدای امریکا و رادیو فردا و… به شکنجه گران ساواک میدان می دهند تا شکنجه و شلاق را توجیه و تبلیغ کنند و آزادیخواهان و مبارزان زمان شاه را تروریست بنامند. اینجا فقط بحث شکنجه گران ساواک نیست، هدف توجیح دستگاه شکنجه و سرکوب رژیم و عادی سازی کردن آن در ایران است. اگر فردا دیدید در فیلمی یا در جلسه ای یا در میزگرد بی بی سی برای یادبود کشتار ۶۷!، یاد لاجوردی جلاد را هم گرامی داشتند و از او هم به عنوان قربانی خشونت وحافظ امنیت کشور یاد کردند تعجب نکنید. این ریل به آنجا هم می رسد. همچنان که امروزهم مزدورانی مثل فرخ نگهدار، علی کشتگر، سعید شاهسوندی… جرم آن قتل عام را بین جلاد و قتل عام شدگان تقسیم می کنند.
امثال شیرین عبادی ها باید قتل عام ۶۷ را در حد انتقام و در حد کشتار فیزیکی یک سری آدم تنزل بدهند. گویی رژیم یک خشونت و اشتباهی کرده و یک سری قربانی شده اند. گویی این آدمها نه هویت آرمانی داشتند نه هویت سازمانی و تشکیلاتی و نه آن کشتار توسط رژیم دلیلی داشته است. جنایت و کشتار رژیم را در حد گریه و زاری و روضه خوانی تمام می کنند تا مردم را از مبارزه نا امید و خسته کنند. کوچک ترین اشاره ای به عمق و اهداف این جنایت که رژیم برای به اجرا در آوردن طرح های اربابان جهانی انجام داد نمی کنند. اگر رژیم در دهه شصت دست به آن کشتار و سرکوب همه جانبه نسل ۵۷ و مردمی که انقلاب کرده بودند نمی زد، در مرحله بعد نمی توانست خط جهانی سازی اربابان را در ایران اجرا کند و چنین بلایی را بر سر مردم ایران و منطقه بیاورد. اگر رژیم در دهه شصت به پشتوانه اربابانش در ایران حمام خون براه نمی انداخت و آن سد عظیم نسل ۵۷ را از سر راه بر نمی داشت، امروز احمدی نژاد نمی توانست بدستور” شیطان بزرگ” طرح هدفمندی یارانه ها را اجرا کند و سپاه پاسداران با ادعاهای ضد “استکباری” سیاست های اقتصادی استکبار را در ایران پیاده کند و نه تنها آدمها را کشتار و چپاول کند که رودخانه ها و درخت ها و هویت آن سرزمین را به نفع اربابان جهانی کشتار و چپاول کند.
اگر رژیم در سال های اول انقلاب توسط جلادان و آدم کشانش، آن نسل انقلابی و آرمانخواه را فیزیکی کشتار کرد. امروز به دست امثال شیرین عبادی ها، اکبر گنجی ها، فرخ نگهدارها… و به کمک بی بی سی و صدای امریکا و به کمک توابین و خائنین به هویت آن نسل شلیک می کند تا نسل های بعد از۵۷ سلاح هویتی وآرمانی برای مبارزه نداشته با شند تا سران رژیم بتوانند هر روز میلیارد، میلیارد مردم را چپاول کنند و مردم از روی استیصال برای تامین هزینه زندگی شان چشم و کلیه بفروشند و جیره خوارانی مثل شیرین عبادی و اکبر گنجی جایزه صلح نوبل و حقوق بشری بگیرند و مخالفان واقعی جنگ و کسانی که بطور واقعی برای حقوق انسانی تلاش می کنند و با این رژیم می جنگند بی صدا بمانند و صدای شان زیر این چهره سازی ها، جایزه بازی ها، بدل سازی ها واپوزیسیون سازی ها شنیده نشود. اما خلاف این معرکه و خیمه شب بازی رجاله ها، ایستادگی خونین نسل ۵۷ در دهه شصت، بذر مقاومتی را در جامعه پاشید که رژیم راه گریزی از آن ندارد و بنیان اش را درهم می پیچد.
پرسش: این را به تجربه در یافته ایم که تو لحظه ای نمیتوانی از دوربینت جدا بشوی هر کارت که تمام می شود با مشکلات می جنگی تا طرح دیگری را جلوی دوربین می بری. این را هم میدانیم که الان دوره ای هست که خارج از کشور هم در اشغال فیلمسازان متمایل به باند دوم خرداد شده است ،همه نوع امکان چه مادی وچه تبلیغاتی برای آنها فراهم است. در این شرایط یک سینماگر مستقل برای این که مستقل بماند نیرو و توان بیشتری نیاز دارد وتو ماندی و نهراسیدی ،میتوانی بگویی طرح بعدی تو کار روی چه مسئله است وچه مشخصاتی دارد وچه مرحله ای را طی می کند؟
– کار بعدی فیلمی است در باره صادق هدایت. آثار هدایت هنوز آینه جامعه امروز ایران است. هدایت در زمان خود تیشه به ریشه رهبران مذهبی و استعمارگران و متفکران و هنرمندان جیره خوار آنها زد. برای همین همه از هدایت انتقام گرفتند. از او یک چهره مرگ اندیش، بدبین، سرخورده و ضد زن تصویر کردند. نابکارانه به جزئیات زندگی خصوصی اش پرداختند و همه چیز را وارونه جلوه دادند. انتقام آنها از هدایت تا به امروز ادامه دارد، چرا که هدایت هنوز تیشه به ریشه آنها می زند و رسوا شان می کند.
پرسش: مسایل بسیاری هست که باید مطرح شود که بمانندبه هنگام آماده شدن کار جدید تو .
با سپاس از تو به خاطر پذیرش انجام این مصاحبه .
-ممنون. من هم از شما و همکاران سینمای آزاد سپاس گذارم.
* تصویر مونیتور صحنه ای از فیلم زیبای محاکمه کار مسلم منصوری
آخرین دیدگاهها