«نیوریالیسم ایتالیا- زمین می‌لرزد»

آزاد عزیزیان/رادیو کوچه

با همکاری: پردیس شهرابی

فایل صوتی را از اینجا بشنوید

DieErdeBebt_lucino_visconti_1

«زمین می‌لرزد» فیلمی محصول سال ۱۹۴۸ به کارگردانی «لوکینو ویسکونتی» است. «زمین می‌لرزد» تنها فیلمی بود که از سه‌گانه‌ی ویسکونتی در مورد ماهیگیران، کشاورزان و معدنچیان «سیسیل»ی ساخته شد. دو فیلم دیگر وی که قرار بود یکی به کشاورزان و دیگری به معدنچیان سیسیل بپردازند، هیچ‌گاه ساخته نشدند. هرچند بیشتر دیالوگ‌های فیلم توسط خود ماهیگیران که در حقیقت نیز ماهیگیران سیسیل‌اند ساخته شده‌اند، اما طرح کلی این فیلم توسط ویسکونتی به اقتباس از رمان «دلزدگان» نوشته‌ی «جوانی ورگا» پایه‌ریزی شده است. «جوانی ورگا» پایه‌گذار مکتب «وریسم» در قرن نوزدهم ایتالیا بود. مکتبی که سعی در بیان واقعیات تلخ اجتماعی بدون هیچ‌گونه روتوشی داشت.

«زمین می‌لرزد» دومین ساخته‌ی ویسکونتی بود. فیلم نخست وی یعنی «پست‌چی همیشه دو بار زنگ می‌زند» را بعضن آغازگر جنبش نیوریالیستی ایتالیا می‌دانند.

روز دهم ژانویه‌ی امسال «فرانچسکو رزی» چشم از جهان فروبست. «رزی» از بزرگان سینمای ایتالیا بود و در فیلم «زمین می‌لرزد» در کنار ویسکونتی به عنوان دستیار، با وی همکاری کرد.

هم‌چنان که در دو فیلم قبلی‌ای که در این مجموعه مورد بحث قرار گرفتند مشاهده کردیم، «فقر» و فاصله‌ی طبقاتی شالوده‌ی جنبش نیوریالیستی ایتالیا بود. این فیلم نیز بیش از هر چیز به این مساله می‌پردازد اما علاوه بر نشان دادن این مسایل به تبعات آن در جامعه‌ی سیسیل و هم‌چنین مبارزه برای رهایی از این یوغ مسلط شده نیز پرداخته می‌شود. ماهی‌گیران نیز هم‌چون دیگر بخش‌های طبقه‌ی کارگر به فروش نیروی کار خود پرداخته و در قبال آن تنها به میزانی مزد دریافت می‌کنند که بتوانند آماده شوند تا روز بعد نیز دوباره فروش نیروی کار ادامه یابد.

 

lucino_viscontiلوکینو ویسکونتی

  زنان منتظر برگشت شوهران، بردران و پدران خوداند و نقش اصلی را در آماده‌سازی فروش نیروی کار و بازسازی نیروی تحلیل رفته برای روز بعد اجرا می‌کنند. «والاستر»ها به عنوان نمونه‌ای از این خانواده‌ها از طرف ویسکونتی انتخاب می‌شوند تا هم‌چون نمونه‌ای ازاین خروار زندگی‌شان مورد بررسی قرار گیرد. استثماری که به اندازه‌‌ی سنگ‌های خانه‌یشان درازا دارد و پدران و پدران پدرانشان هم‌چون آن‌ها ماهی‌گیر بوده و در این راه جان داده‌اند اما آن‌ها هم‌چنان در وضعیتی مشابه زندگی می‌کنند و تنها دارایی‌شان خانه‌ای است که در آن زندگی می‌کنند. پدر خانواده در یک روز طوفانی از دریا بازنگشته است و پدربزرگ خانواده به عنوان نماد سال‌های استثمار و فرهنگی که به نظم موجود عادت کرده است در فیلم ویسکونتی حضور دارد.

ماهی‌گیران برای صید ماهی‌ جانشان را کف دست می‌گذارند و سود کارشان به جیب دلالان می‌رود. «آنتونیو» پسر بزرگ خانواده که از سربازی برگشته و به قولی کمی دنیا دیده‌تر است، در مقابل وضع موجود طغیان می‌کند. هر چند افکار موجود در جامعه که از طرف مسن‌تر ها به زبان آورده می‌شود، در مقابل وی قرار گرفته و به وی می‌گویند که تا بوده است چنین بوده، اما «آنتونیو» اعتراضی علیه دلالان سازمان داده و همراه تعدادی دیگر از ماهی‌گیران به زندان می‌افتد. در این بخش ویسکونتی به صراحت نقش پلیس به عنوان اعتصاب‌شکن و سرکوب‌کننده را به روشنی نشان داده است. هم‌چنین در سکانسی که دلالان به ناچار مجبور می‌شوند به آزادی ماهی‌گیران تن دهند، بر نقش اساسی کارگران و صاحبان نیروی کار در تولید و ایجاد سود برای صاحبان سرمایه تاکید می‌ورزد. «آنتونیو» پس از آزادی از زندان تصمیم می‌گیرد که با گرفتن وام از بانک و گرو گذاشتن خانه برای خود قایقی خریده و برای خودش کار کند. از همان ابتدا ما می‌فهمیم که این عمل منتهی به شکست خواهد شد. صدای نریشنی که صدای خود ویسکونتی است، با لحنی سرد به روایت می‌پردازد و انگار به تماشاگرش می‌گوید که این راه نمی‌تواند به نتیجه برسد. در یک شب طوفانی قایق «والاستر»ها توسط امواج دریا درهم کوبیده می‌شود. خانه‌ی آن‌ها از طرف بانک مصادره می‌شود و مشکلات و مسایل آن‌ها اینبار چندین برابر روزهای اول می‌گردد. در نهایت «آنتونیو» و دو برادر کوچک‌اش دوباره مجبور می‌شوند هم‌چون قبل و با حقوقی کم‌تر تن به استثمار دهند.

فیلم «ویسکونتی» چون دیگر فیلم‌های نیوریالیستی یک روایت صرف نیست. وی با هر آن‌چه در دست دارد به بیان عقاید خود نیز می‌پردازد. از نریشن‌ها تا نقش دوربین و کاراکتر‌هایی که به بیان نظرات خود در مورد شرایط می‌پردازند، همه و همه از شیوه‌ای از مبارزه می‌گویند که ویسکونتی تاییدش می‌کند. آن‌چه که سبب می‌شود والاسترها شکست بخورند عدم وجود اتحاد بین تمامی ماهی‌گیران است.

در این فیلم ویسکونتی به مسایل بسیاری می‌پردازد که هر کدام می‌توانند موضوع یکی از برنامه‌های کافه کوچه هفتم باشند.

تمام بازیگران این فیلم غیربازیگر و افراد سیسیلی هستند. لوکیش‌ها واقعی است و نور طبیعی. این فیلم نیز هم‌چون دیگر فیلم‌های نیوریالیستی به روایت ایتالیای پس از جنگ می‌پردازد و همه‌ی اجزای فیلم دست در دست هم می‌کوشند که آن‌چه وجود دارد به واقعی‌ترین شکل ممکن به نمایش درآید.

shirzadamini

در این برنامه شیرزاد امینی مهمان‌مان است.

 چرا اسم این فیلم «زمین می‌لرزد»است؟

شیرزاد امینی: به نظر من سخت‌ترین سوال ممکن در مورد این فیلم، همین پرسش است. این قضیه در مورد فیلم‌هایی چون «دزدان دوچرخه» اثر «دسیکا» و حتی «آلمان سال صفر» و «رم شهر بی‌دفاع» که متعلق به همین جنبش نیوریالیستی هستند، حل شده است و اسامی فیلم‌ها بازگویی مستقیم موضوع فیلم هستند. اما برای پیدا کردن جواب این سوال در مورد فیلم «ویسکونتی»، لابد باید حرف «ژان رنوار» را قبول کرد که می‌گوید: این فیلم را باید با لهجه‌ی سیسیلی دید تا درک شود. به صرف داشتن زیرنویس‌های فارسی و انگلیسی تنها چیزی که برایم مشخص شد، صرف مراجعه به خود متن بود. یعنی پیدا کردن راهی برا یک استعاره‌ی پنهان در اسم فیلم. هم‌چون درک ساختاری متن با انتخاب اسم «بابل» ساخته‌ی «ایناریتو» و یا سه‌گانه‌ی «سرخ» و «سفید» و «آبی» به کارگردانی «کیشلوفسکی». در ابتدا فکر می‌کردم شاید مانند فیلم «سنگ‌بارش» که «کن لوچ» از زبان یکی از شخصیت‌های فرعی فیلم به مساله اشاره می‌کند و می‌گوید: هر روز بر سر طبقه‌ی کارگر سنگ و بدبختی می‌بارد، بتوانم ارتباط اسم فیلم با موضوع را درک کنم. اما دریغ از یک دیالوگ که اشاره به این موضوع داشته باشد. واقعن چرا زمین می‌لرزد.

 

DieErdeBebt_lucino_visconti_2زمین می‌لرزد

آن‌ها در فیلمی که در مورد کارگران ماهی‌گیر است و اکثر لوکیش‌های آن دریا است و نه خشکی و در کل فیلم تنها چیزی که نمی‌لرزد زمین است. اما اگر خوب دقت کنیم در ساعت سوم فیلم رفته رفته یک چیز نمایان می‌شود و آن از بین رفتن بنیان‌های خانوادگی شخصیت‌های ماجرا است که هم‌چون زمین‌لرزه نیز تلفاتی دارد. پدربزرگی که از شدت غم و استیصال راهی بیمارستان می‌شود. خواهری که به تن فروشی روی می‌آورد و زیر آوار فقر و فحشا در شب ناپدید می‌شود و برادری که برای همیشه ناپدید می‌شود. واقعن چه زلزله‌ای می‌تواند ویرانگرتر از ریزش فقر باشد.به قول راوی که در قسمتی از فیلم می‌گوید: شاخه‌های درخت یک به یک پژمرده می‌شوند و می‌افتند و در جایی دیگر در این فیلم خواهر بزرگتر در دیالوگی که با دلداده‌اش دارد اشاره می‌کند که دیگر حتی یک آجر هم روی سقف خانه‌یمان وجود ندارد. این زمانی بیان می‌شود که خانه‌ی گرو گذاشته شده‌یشان را بانک ضبط می‌کند. به قول معروف سقف‌شان آسمان شده و فرششان زمین سفت.

ذر «زمین می‌لرزد» لوکینو ویسکونتی بیشتر می‌خواسته است به چه چیز بپردازد؟

شیرزاد امینی: به نظر من ویسکونتی عصاره‌ی فکرش یعنی جوهره‌ی نظری‌اش را در فصل آخر فیلم در دیالوگی که مابین «آنتونیو» با دختر بچه‌ی کنار قایق صورت می‌گیرد، به بهترین شیوه بیان کرده است. یک نوع مانیفست سیاسی که در چند جمله از دهان بازیگر بیرون می‌آید. «آنتونیو» در پاسخ به سخن دختر که می‌گوید اگر می‌توانستم کمکت می‌کردم، می‌گوید: من هر کاری که انجام دادم برای همه بود. اما الان کسی طرفم نمی‌آید. البته در آینده خواهند فهمید که من درست می‌گفتم. ما باید یاد بگیرم که همدیگر را دوست داشته باشیم و همدیگر را حمایت و پشتیبانی کنیم. تنها به این شیوه می‌توانیم به پیش رفته و پیروز شویم.

این را در نظر بگیرید که با تکرار هر سخن در فیلم بر آن تاکید شده است و راوی سخن «آنتونیو» را تکرار می‌کند تا تاکیدی بر همبستگی طبقه‌ی کارگر داشته باشد. در تمام این‌ها باید این را در نظر داشت که ویسکونتی یک مارکسیست انقلابی بود و مهم‌ترین دغدغه‌اش نجات و رهایی زحمت‌کشان بود. در جز جز فیلم چیزی غیر از تلاش کارگران برای رهایی از قید استثمار دیده نمی‌شود. اما به نظر من مارکسیسم وی آغشته به نوعی پوچی یا نیهلیسم مخصوص خودش است. یک نوع اگزیستانیسیالیسم ماقبل «سارتر»ی، البته نه نوع «هایدگر»ی آن. یک نوع امید در نا امیدی است. تلاش برای رسیدن به رهایی، اگرچه نمی‌توان به آن رسید. پیام فیلم نیز همین است. حتی در جایی روی دیوار میکده آرم «داس و چکش» کمونیسم به وضوح به چشم می‌خورد. «ویسکونتی» غیر مستقیم می‌خواهد بگوید که راه رهایی تنها از گذرگاه سوسیالیسم میسر است. همه‌ی این‌ها یک طرف و اصل ماجرا که ویسکونتی در سال ۱۹۴۷ از طرف حزب کمونیست ایتالیا به جزیره‌ی «سیسیل» اعزام شد تا یک جور فیلم مستند را درباره‌ی زندگی کارگران تهیه کند. وی مدت شش ماه در آن‌جا زندگی کرد. هم‌چون «رابرت دنیرو» که برای فیلم «راننده تاکسی» که چند ماه خود به کاهش وزن پرداخت و یا «بهروز وثوقی» برای فیلم «گوزن‌ها». اما وی یک کارگردان بود و با مردم در سیسیل زندگی کرد تا وضعیت واقعی کارگران را که سعی می‌کردند خودشان را از ستم و استثمار آزاد بکنند، به تصویر بکشد. اگرچه در ابتدا قرار بوده است این فیلم بخشی از یک تریلوژی باشد که هم درباره‌ی معدنچیان است و هم در مورد دهقانان و ماهی‌گیران. اما تقدیر این بوده است که فقط یک بخش از این تریلوژی روایت شود. ویسکونتی در ابتدای فیلم بخشی از روایت و اطلاعات اول فیلم را به شکل نوشتار بیان می‌کند. در این خصوص «مارشا کیندلر» معتقد است توضیحی که به صورت نوشتار در آغاز فیلم می‌آید بر کیفیت بی‌زمانی و صورت مثالی آن تاکید دارد. یعنی داستان این فیلم همان داستانی است که در طول قرون و در سراسر جهان هر جا که انسان‌هایی انسان‌های دیگر را استثمار کرده‌اند تکرار می‌شود. این بیانیه را می‌توان از جنبه‌ی سیاسی نیز تحلیل کرد. به این معنا که در این‌جا با یک نوع مدل برای هر نوع قیام کارگری بر علیه نظام سرمایه‌داری که آن‌ها را استثمار می‌کند، سر و کار داریم. اما اگر بخواهم مشخصن به این سوال پاسخ دهم باید بگویم که ویسکونتی در این فیلم می‌خواسته است به زندگی کارگران بپردازد. آن هم در حد افراطی واقع‌گرایی یعنی دقیقن شبیه همان کاری که «ورگا» در آثارش انجام می‌دهد.

اجزا و ویژگی های نیوریالیستی این فیلم کدام‌ها هستند؟

شیرزاد امینی: به نظر من در مورد اجزا و بافت کلی فیلم‌های نیوریالیستی به اندازه‌ی کافی نوشته شده است. به طور مثال این‌گونه فیلم‌ها در مورد کارگران جامعه است. این‌که به طور مثال کود نقشی متفاوت دارد. یا این‌که این فیلم‌ها در لوکیش‌های واقعی و با نابازیگران فیلم‌بردای می‌شوند و یا این‌که این فیلم‌ها یک مخالفت آشکار با فاشیسم دوران «موسولینی» بوده‌اند. آن‌چه در این فیلم جالب است تفاوت تکنیکی در تدوین این فیلم است. اگرچه در نیوریالیسم برداشت‌های بلند گرفته می‌شود یا به قولی پلان‌های بلند وجود دارند، اما ویسکونتی سعی دارد با به حرکت درآوردن بیشتر دوربین یک فرم و یا یک شکل خاص از تدوین درونی را در صحنه‌های مختلف ایجاد کند تا شاید به این شکل دیدگاهش نیز در قبال حوادث و ماجراهای داخل داستان بیشتر نمایان شود. به نظر من در همین خصوص مشخص‌ترین مثال را می‌توان در سکانسی که از نظر من برترین سکانس فیلم است جستجو کرد و آن هم دیالوگی است که «آنتونیو» با برادرش «کولا» دارد. در آن‌جا دوربین با چرخیدن دور آن‌ها و قرار دادن چهره‌های آن‌ها در برابر تصویرشان در آینه تلاش آنتونیو را برای قانع کردن کولا را روایت می‌کند و یک سکانس متعالی از نظر تصویری شکل می‌گیرد. همه‌ی این‌ها را با صحنه‌های مستندوار فیلم هم‌چون بازار ماهی‌گیران، شیوه‌ی تعمیر تورهای ماهی‌گیری، نوع راه‌رفتن‌های بی‌تکلف بازیگران، نوع غذا خوردن آن‌ها و غیره چفت کنید. چیزی که برای من در این فیلم عجیب بود حذف نقش کلیدی و کنش‌های مادر و پدربزرگ در این فیلم بود. اگر دقت کرده باشید مادر و پدربزرگ کم‌ترین نقش را در ادامه‌ی فیلم ایفا می‌کنند. به نظر من ویسکونتی با این کار قصد داشته است پا را فراتر از «همه‌کس محوری» سینمای نیوریالیستی بگذارد. ویسکونتی یک سیاه‌مشق نویس ساده‌ی نیوریالیست نبوده است و در جای‌جای فیلم امضای خودش را به عنوان یک سبک‌ساز دارد. اگرچه کل فیلم‌های نیوریالیستی وی به نوعی برای کارهای پخته‌تر بعدی وی هم‌چون «روکو و برادرانش» و «مرگ در ونیز» سیاه مشق بوده‌اند.

OEFM_La-Terra-Trema_02_span-12زمین می‌لرزد

خوشحال می‌شویم در چند جمله این فیلم را به شنوندگان برنامه معرفی کنید.

شیرزاد امینی: فکر می‌کنم بهترین معرفی را «جفری ناول اسمیت» منتقد برجسته‌ی سینما ارایه داده است. وی می‌گوید این فیلم یک حماسه‌ی بزرگ است. به نظر من نیز واقعن بدین گونه است. نه این‌که این فیلم یک فیلم حماسی باشد بلکه نوع شکل‌گیری و نوگرایی این فیلم در سینما و انقلابی که به پا می‌کند یک حماسه است. اگر می‌خواهید با یک فیلم صمیمی ولی متفاوت از زندگی مواجه بشوید، به نظر من این فیلم را نگاه کنید. برای کسانی که طالب آگاهی طبقاتی هستند و آن‌هم با دریافت حسی متفاوت، چه چیز می‌تواند مهم‌تر و بهتر از یک فیلم سینمایی متعهد باشد که در آن کارگردان با تک تک تصاویر فریاد می‌زند، کارگران جهان بپاخیزید. لازم می‌دانم بگویم که این فیلم خالی از شور و شادی معمول و مرسوم سینما است. حتی کارگردان نیز هیچ تلاشی برای جذاب‌تر کردن فیلمش نمی‌کند. این هم‌چون آثار داستانی «رایموند کارور» است که خالی از هرگونه فریب دلخوش‌کننده هستند. به قول معروف شنیدن کی بود مانند دیدن. به نظر من بیننده‌ی این فیلم با همان سکانس اولیه که در شب می‌گذرد و قایق‌ها روانه‌ی ساحل هستند، به اندازه‌ی کافی مسحور می‌شود تا بقیه‌ی آن را نیز پیگیری کند.

کافه کوچه هفتم