زندگی میكیس تئودوراكیس
یونان، سرزمین آغازگر فلسفه، تراژدی، کمدی، ــ و تئاتر ــ سرزمین تلاقی موسیقی ملتها و فرهنگهای گوناگون، سرزمین خنیا و شعر و اسطوره، سه دههی کمابیش شگفتانگیز را در میانهی سدهی بیستم به خود دید. سه دههی تلاطمهای سیاسی، نبوغ شگفتانگیزی که در زمینههای هنری و ادبی ــ در شعر، در موسیقی، در سینما ــ بروز یافت: یک دموکراسی امیدبخش در سالهای 1950 که به شکوفایی هنری و بلوغ ادبی انجامید. از پس آن، آشوبی سیاسی که در تاریخ معاصر اروپا به کودتای سرهنگان انجامید و دههای مبارزه و البته همراه با خروج روشنفکران و هنرمندان از یونان و بازگشت دموکراسی که با بازگشت کامل هنرمندان به سرزمین مادری ــ دستکم بهلحاظ فرهنـگی ــ همراه نبود. اما ایـن سه دهه همراه بود با شکوفایی یک دوره موسیقی ــ بهویژه در زمینهی موسیقی فیلم بسیار تأثیرگذار و مثالزدنی شد ــ و دورهای از کشف مایههای درخشانی از ادبیات با درخشش و البته کشف دوبارهی نیکوس کازانتزاکیس (Nikos Kazantzakis) (1957 ـ 1885) که جدا از سالها کار بهعنوان مترجم آثار بزرگ ادبیات و تمدن اروپا به یونانی و نوشتن مقاله، با آثار ادبی مشهورش که از میانهی سالهای دههی 1940 و بهویژه بعد از جنگ جهانی دوم مطرح شدند بهعنوان چهرهی تأثیرگذار این دورهی شکوفایی نقش اساسی داشت. چند اثر برجستهی او ــ زوربای یونانی (1949) و آخرین وسوسهی مسیح (1955)
و مسیح باز مصلوب (1954) ــ که همه بعدها به فیلمهایی مشهور تبدیل شدند زمینهساز این آگاهی فکری و این جنبش ادبی ـ هنری بود؛ درحالیکه در پسزمینهها، چهرهی شاعر بلندآوازهی یونانی، کنستانیتن کاوافی (Constantin Cavafi) (1933ـ1863) میدرخشید.
2
اما دو شخصیت برجستهی هنری دو دههی 1960 و 1970 یونان دو آهنگساز شناختهشده هستند که بهویژه در زمینهی موسیقی برای فیلم ــ و دیگر هنرهای نمایشی و دیداری چون تئاتر و باله ــ در صحنهی بینالمللی بلندآوازه شدند: مانوس هاجیداکیس (Manos Hajidakis) (1994ـ1925) و میکیس تئودوراکیس
(Mikis Theadorakis) ( ـ1925) کـه موسیقیهای خلقشده توسط آنها بهویژه برای فیلمهای یونانی یکی دو کارگردان برجستهی سینمای یونان در همین سالها از شهرت و اعتباری در جهان برخوردار است: مایکل کاکویانیس (Michael Cacoyanis)
( ـ1922) و کنستانتین کوستا گاوراس (Constantin Costa-Gavras) ( ـ1933).
مانوس هاجیداکیس، موسیقیدانی پرکار و حرفهای در طول زندگی هنریاش برای بیش از 200 فیلم یونانی و بینالمللی موسیقی فیلم و ترانه نوشت. مشهورترین موسیقی فیلمهای او، یکشنبهها هرگز (Never on Sundays) (جولز داسین (Jules Dasin) ـ 1960) که ترانهاش جایزهی اسکار بهترین ترانهی همان سالِ اسکار را ربود، امریکا، امریکا (America, America) (الیا کازان (Elia Kazan) ـ 1964) و توپکاپی (Topkapi) (جولز داسین ـ 1964) بودند.
اما چهرهی مشهورتر و شاید بتوان گفت بهلحاظ خلق و اهمیت آثار مهمتر، میکیس تئودوراکیس است. تئودوراکیس هم متولد 1925 است. او نیز کار نوشتن موسیقی فیلم را از 1935 آغاز کرد، اما عمدهی شهرت و اعتبارش را مدیون موسیقی فیلم زوربای یونانی (Zorba the Greek) (مایکل کاکویانیس ـ 1964) براساس رمان کازانتزاکیس و با شرکت دو بازیگر بینالمللی آن سالها ــ آنتونی کویین (Anthony Quinn) و آلن بیتس (Alan Bates) و معرفی یک بازیگر که اسکار بهترین نقش مکمل زن را نیز ربود، یعنی لیلا کِدروا (Lilla Kedrova) است. زوربای یونانی شهرتی بسیار کسب کرد و در محافل سینمایی و در میان منتقدان و اهل سینما بهعنوان آغازگر موج جدیدی از سینمای یونان تلقی شد که تا پیش از آن هیچ چهرهی شناختهشده و معتبری به سینما نبخشیده بود.
در پیدایش این موج سینمایی ــ که همزمان با بروز موج نوی سینما در سراسر اروپا در فاصلهی سالهای اواخر دههی 1950 و اوایل دههی 1960 رخ داد ــ نمیتـوان نقـش جولز داسین، کارگردان امریکایی متولد 1911 را نادیده گرفت. داسین که از قربانیان مککارتیسم
سالهای اواخر دههی 1940 و پس از جنگ در امریکاست به یونان مهاجرت کرد و مهمترین کارهایش را در یونان ساخت. اما دو چهرهی مهم سینمایی يونان، مایکل کاکویانیس طی دو دههی 1960ـ1970 به چهرهی بینالمللی و معتبر مبدل شد. کاکویانیس، جدا از برگردان سینمایی بسیاری از کلاسیکهای یونان، چون الکترا (Electra) (1961)، زنان تروا (Women of Troy) (1971)، ایفیژنی (Iphigenia) (1977)، دوـ سه فیلم بینالمللی شناختهشده هم دارد، مثل روزی که ماهیها مردند (The Day the Fish Came Out) (1967) [که موسیقی این فیلم را نیز تئودوراکیس تصنیف کرد، مثل موسیقی فیلمهای الکترا و ایفیژنی و زنان تروا] و کوستا گاوراس که جدا از تبار یونانیاش دیگر فیلمسازی بینالمللی محسوب میشود با ساختن چند فیلم افشاگر سیاسی در سالهای دههی 1960 و 1970 به فیلمسازی برجسته و مبارز و تأثیرگذار علیه رژیم کودتا در یونان بدل شد؛ فیلمهایی چون زِد (1969) [که موسیقی این فیلم نیز از کارهای تئودوراکیس است].
3
نمیتوان از موسیقی فیلم و سینمای یونان در نیمهی دوم سدهی بیستم حرف زد و از دو چهرهی مهم شعر یونان در آن سالها نگفت: گیورگیس سِفِریس (Giorgis Seferis) (1970ـ1900) و یانیس ریتسوس (Yannis Ritsos) (1990ـ1909) که همکاری این دو بهویژه با موسیقیدانان و با تئودوراکیس و آشنایی موسیقیدانان با اشعار و ترانههای آنها به خلق یک رشته از ترانههای مردمی عامپسند با اشعار او و موسیقی تئودوراکیس انجامید. این وجه از کار تئودوراکیس (و نیز هاجیداکیس) یعنی ترکیب یا تلفیق ترانهها و شعرهای یونانی با ملودیها و ریتمها و لحن و فضای موسیقایی در یونان، با موسیقی رنگارنگ و رنگآمیزی بومی ملودیها با سازهای یونانی به خلق گونهای مهم در موسیقی تئودوراکیس انجامید که بهویژه در مورد او میتوانست به هر دو حیطهی فعالیتهای آهنگساز جواب دهد.
دو وجه مهم زندگی تئودوراکیس به فعالیتهای سیاسی و آزادیخواهانهی او و نیز موسیقی میگذرد. اگر در سه دههی 50 تا 70 میلادی وجه موسیقی و هنر او بر فعالیتهای سیاسیاش میچربید، پس از سالهای دههی 1980، او این وجه از زندگیاش را با سفر و بیانیه و برپایی کنفرانسها و همایشها آنچنان برجسته کرد که جنبهی موسیقی و فعالیتهای فردیاش تحتالشعاع سیاست قرار گرفت. در سالهای اوج کار او بهعنوان موسیقیدان مردمی و مبارز، همان تلفیق موسیقی و شعر بومی با نواهای شبهشرقیاش هر دو بار موسیقی و سیاست را به دوش میکشید. اما در سالهای دههی 1990 به بعد، تئودوراکیس بیشتر کوشید به آهنگسازی جدیتر با کارهایی کلاسیکتر در شیوههای سنتیتر بدل شود. سمفونی و اپرا نوشت و از موسیقی فیلم و ترانهسرایی و بهویژه کار در تئاتر دست کشید یا فعالیتهایش را در این زمینهها کمتر کرد. مهمترین موسیقی فیلم او به فیلم سِرپیکو (Serpico) (سیدنی لومت (Sidney Lumet) ـ 1973) برمیگردد و از آن پس تنها چند بار معدود به این حیطه برگشت؛ بلکه عمدهی آثار کلاسیکش، بهویژه اپراهایش را براساس تراژدیهای یونانی در سالهای دههی 1990 نوشت.
اکنون تئودوراکیس که چهرهای شناختهشده در موسیقی جهان است، بیشتر چهرهای بینالمللی و سیاسی در سطح بینالمللی است، اما موسیقی و نام او راهگشای چهرههای هنری دیگری در جهان شد؛ از آنجمله زناکیس، موسیقیدان مدرن دههی 1970 و 1980 و یانی، آهنگسازی که بهلحاظ ساختمان موسیقی بسیار به تئودوراکیس شباهت دارد.
زندگینامه
میکیس تئودوراکیس، از تباری کرتی در 29 ژوئیهی 1925 در شهر خیوس (Chios) یونان به دنیا آمد. سالهای کودکی و نوجوانیاش را در شهرهای مختلف یونان چون میتیلن (Mytilene)، کفالونیا (Cephallonia)، پیرگوس (Pyrgos)، پاترا (Patra) و بخش اعظمی را در تریپولی (Tripolis) گذراند. از همین سالهای کودکی و نوجوانیاش آشکار بود که زندگیاش از یک سو با موسیقی و از سوی دیگر با مبارزه در راه آزادی انسان عجین است.
در تریپولی در 17 سالگی، اولین کنسرتش را که اثری از خودش به نام کاسیانه (Kassiane) بود اجرا کرد. در همین سال بود که به نیروهای مقاومت در مبارزه برضد نیروهای اشغالگر آلمان نازی پیوست. در تظاهرات عظیم روز 25 مارس 1943 برضد نیروهای اشغالگر، برای اولینبار توسط ایتالیاییها ــ متحد آلمان نازی ــ دستگیر و شکنجه شد، اما از زندان گریخت، به آتن رفت و به جبههی آزادیبخش ملی پیوست تا با نیروی اشغالگر بجنگد و درعینحال، همزمان به کنسرواتوار آتن رفت تا زیر نظر استادش، پروفسور فیلوکتت اکونومیداس (Philoctetes Economides) در رشتهی موسیقی تحصیل کند. بعد از آزادی یونان، جنگهای داخلی آغاز شد و او ناگزیر شد پنهان زندگی کند، اما سرانجام دستگیر و ابتدا به جزیرهی ایکاریا (Ikaria) و سپس به جزیرهی ماکرونیسوس (Makronissos) تبعید شد و در همین جزیره بیمار و بستری شد. سرانجام در سال 1950 از کنسرواتوار آتن فارغالتحصیل شد. رسالهاش در هارمونی، کنترپوان و فوگ بود.
در سال 1954 با بردن یک بورس تحصیلی، برای ادامهی تحصیل موسیقی به پاریس رفت تا در کنسرواتوار پاریس ادامهی تحصیل دهد. استادانش در پاریس، اولیویه مسیان (Olivier Messiaen)، آهنگساز برجستهی فرانسوی برای تحلیل موسیقی و اوژن بیگو (Eugene Bigot) در رهبری ارکستر بود.
در طی سالهای 60-1954، همهی فعالیتش را معطوف موسیقی کرد. برای گروه بالهی لودمیلا چرینا (Ludmilla Tcherina)، گروه تئاتری و نمایش کاونت گارون لندن و بالهی اشتوتگارت، موسیقی تصنیف كرد و به کار آهنگسازی برای فیلم روی آورد. در سال 1957 جایزهی اول مسابقهی موسیقی جشنوارهی مسکو را برد. داور و اعطاکنندهی جایزه به او، آهنگساز برجستهی شوروی، دیمتیری شوستاکوویچ بود. همزمان،
قطعات فراوانی برای موسیقی مجلسی نوشت و چندین اثر ارکستری و سمفونیک تصنیف کرد.
در سال 1960 در آتن مستقر شد و برای شعر «کتیبه» اثر یانیس ریتسوس (Yannis Ritsos)، شاعر بلندآوازهی یونانی ترانهای نوشت که سرآغار ورود او به حیطهی موسیقی مردمی و بومی شد. سپس «ارکستر سمفونیک کوچک آتن» را بنیان گذاشت و با همین ارکستر، کنسرتهای متعددی در سراسر یونان برگزار کرد و با اجرای قطعات مشهور و زیبا و شاهکارهای موسیقی کلاسیک، مردم شهرهای کوچک و روستاها را با موسیقی کلاسیک آشنا کرد. بعد از ترور نمایندهی مجلس ملی یونان، گریگوریس لامبراکیس (Grigoris Lambrakis) «سازمان جوانان لامبراکیس» را ایجاد كرد و خود به عنوان رئیس سازمان انتخاب شد و با تشکیل حزب اتحاد چپ دمکراتیک به عضویت آن درآمد.
در 21 آوریل 1967 و به دنبال کودتای یونان و بر سر کار آمدن رژیم دیکتاتوری، تئودوراکیس دوباره به زندگی پنهان روی آورد و اولین بیانیهی خویش را برای مقاومت مردم برضد رژیم کودتا منتشر کرد. در ماه مه همان سال، همراه با بقیهی مبارزان، جنبش مقاومت بر علیه رژیم را بنا نهاد و خود به عنوان رئیس برگزیده شد.
در ماه اوت همان سال دستگیر شد و ابتدا به سلولِ انفرادیِ زندان امنیتی و سپس به زندان آوروف (Averoff) فرستاده شد. بعد از یک اعتصاب غذای طولانی و شدید، جانش به خطر افتاد و بستری شد؛ اما سپس آزاد در منزل تحت بازداشت خانگی قرار گرفت تا با خانوادهاش به ناحیهی کوهستانی زاتونا (Zatouna) در آرکادیا تبعید شد.
تمام مدت این تبعید نسبتاً طولانی به آهنگسازی گذشت و موفق شد آثارش را به طرق گوناگون به خارج از زندان و یونان بفرستد. بسیاری از این آثار با کمک ملینا مرکوری (Melina Merkouri)، بازیگر موفق و مبارز یونانی (که بعد از پایان دیکتاتوری زندگی فعال سیاسی پیدا کرد و تا مقام وزارت هم رسید) به اجرا درآمد. در دوران تبعیدش در زاتونا، سلامتیاش به خطر افتاد و موجی از اعتراضها به بازداشت و تبعید او سراسر جهان را فرا گرفت که در آن شخصیتهایی چون آرتور میلر (Arthur Miller)، لارنس اولیویه (Laulence Olivier) و ایو مونتان (Yves Montand) شرکت داشتند و تقاضای آزادی او را داشتند. او سرانجام زیر فشار بینالمللی در آوریل 1970 آزاد شد و به پاریس رفت. از آن پس، تئودوراکیس همهی وقت خود را صرف نوشتن موسیقی کنسرت و دیدار با سران کشورها و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی، مصاحبه و بیانیه و مبارزه برای سقوط رژیم دیکتاتوری و بازگشت دموکراسی به یونان کرد. کنسرتهای او به تریبونی برای اعتراض، نه فقط برای آزادی مردم یونان بلکه برای مردم تحت ستم و فشار و اختناق در دیگر نقاط جهان، در کشورهای امریکای جنوبی، پرتغال، ایران، ترکها، شیلیاییها و فلسطینیها بدل شد؛ یعنی همهی انسانهایی که در شرایطی مشابه، تحت رژیمهای غیرمردمی و دیکتاتوری زندگی میکردند. اعتقاد تئودوراکیس همیشه این بود که آزادی و دموکراسی از ضروریات حیاتی برای تقویت پایههای صلح و آشتیاند و تنها از طریق مردمی آزاد است که میتوان مانع جنگ شد. مردمان آزاد هستند که میتوانند بر سرنوشت خود حاکم شوند.
در سال 1972 با یاسر عرفات، رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین ملاقات کرد؛ بنابراین عجیب نیست که در سال 1994 ــ یعنی 22 سال بعـد ــ در زمان کنفرانس اسلو، تئودوراکیس قطعهای تحت عنوان «سرودی برای فلسطین» را که از ساختههای خودش بود اجرا کرد. همچنین با سفر و دیدار از الجزایر، مصر، تونس، لبنان و سوریه، برای ترغیب آنها به گفتگو و آَشتی کوششهای بسیار کرد.
با سقوط دیکتاتوری سرهنگها در سال 1974 و بازگشت دموکراسی به یونان بازگشت و به کار آهنگسازی، با قوت تمام ادامه داد. کنسرتهای بسیاری در یونان و دیگر کشورها برگزار کرد. در بسیاری از ملاقاتهای رسمی شرکت کرد، چه به عنوان عضوی از پارلمان یونان (که در فاصلهی سالهای 1986 ـ 1981 و 1992 ـ 1989 به عضویت آن درآمد) و چه به عنوان سفیر حسننیت (1992ـ 1990) و در سال 1976 «جنبش برای فرهنگ و صلح» را با اجرای کنسرتهایی در سراسر یونان آغاز کرد.
در سال 1983 جایزهي لنین برای صلح را دریافت کرد و در سال 1986 سرانجام توانست به وعدهای که از سال 1970 در مصاحبههایش بارها اعلام کرده بود جامهی عمل بپوشاند و آن، ایجاد کمیتهای برای دوستی و رفع تخاصم بین ترکها و یونانیها بود. او خود ریاست بخش یونانی کمیته را به عهده گرفت و بخش ترکی آن توسط عزیز نسین و یاشار کمال در ترکیه ایجاد شد. تئودوراکیس برای نیل به این مقصود کنسرتهای متعددی در یونان برگزار کرد که در آنها جوانان با شعارهایی در حمایت از آشتی و اتحاد و دوستی دو ملت شرکت میکردند. اما از همهی این اقدامات مهمتر اینکه خود به عنوان سفیر حسننیت حامل پیامهای دوستی نخستوزیران یونان در دو دوره، یعنی پاپاندرو (Papandreou) و میتسوتاکیس (Mitsotakis) برای دولتمردان ترکیه بود. در سال 1986، بعد از فاجعهی اتمی چرنوبیل، با برگزاری کنسرتهایی در سراسر اروپا، بر علیه قدرتها و سلاحهای اتمی اعتراض کرد.
به خاطر اقدامات و کوششهای او بود که در 1988 کنگرهی بینالمللی برای صلح در کلن آلمان منعقد شد و سیاستمداران و دانشمندان و متفکران در آن شرکت کردند تا نظریات او برای صلح را به شکل راهکارهایی عملی ارائه کنند. در 1990، 36 کنسرت در سراسر اروپا، تحت نظارت سازمان عفو بینالمللی برگزار کرد و نیز برضد بیسوادی و مواد مخدر. کنسرتهایش برای حقوق بشر در سالهای بعد ادامه یافت. به عنوان رئیس کمیتهی بینالمللی در پاریس، برای آزادی رهبران اپوزیسیون ترک کوششهای بسیار کرد. به دنبال برگزاری یک سمینار بینالمللی در شهر دلف یونان، تحت عنوان «کنگرهی بینالمللی پاناروپا برای صلح» طرحی را برای برگزاری یک «المپیاد فرهنگی» به دولت یونان پیشنهاد کرد.
در طی سالهای دههی 1990 دو اپرای معروفش را تصنیف کرد: «الکترا» (1995) و «آنتیگون» (1999) و همزمان در تمام جریانات و فجایع سیاسی و نظامی، چون بمباران یوگسلاوی، جنگ در بوسنی و هرزگووین، جنگ در افغانستان و در عراق نقش فعال خود را در مبارزه با سلطهگری، عملیات نظامی و جنگ داشت.
در 1999، برای اولین بار، نامش به عنوان نامزد دریافت جایزهی صلح نوبل به کمیتهی انتخاب جایزهی نوبل مطرح و اعلام شد.
در سال 2002، اپرای «لیسیستراتا» (Lysistrata) را به عنوان سرودی برای صلح در جهان اجرا کرد. در 1998 از دانشگاه کبک کانادا دکترای افتخاری گرفت.
آثار
تئودوراکیس در اکثر گونههای موسیقی آثاری تصنیف کرده است: کارهای سمفونیک، موسیقی مجلسی، اپرا، اوراتوریو، موسیقی برای باله، موسیقی آوازی و مذهبی، موسیقی برای نمایشهای کلاسیک یونان، موسیقیهایي برای اجراهای تئاتری و موسیقی فیلم… اما عمدهی شهرتش به عنوان آهنگساز ــ یا دستکم شروع شهرتش در سالهای آغازین دههی 1960 ــ به چند موسیقی بسیار مشهور او برمیگردد که هم واجد بسیاری از ویژگیهای سبکی او در موسیقی، شکل کاربرد نواها و ملودیهای بومی و محلی یونان، استفاده از سازهای سنتی یونانی بودند و هم به خاطر خود فیلمها ــ که اغلب آثاری تأثیرگذار و مهم در سینما بودند. کارهای او در زمینهی موسیقی فیلم برایش شهرت و اعتبار بینالمللی کسب کردند، شهرت و اعتباری که عام و بینالمللی بود، درحالیکه آثار موسیقایی او در زمینههای سمفونیک و اپرا و تئاتر آثاری برای شنوندگان خاص و علاقهمندان به حیطههای تخصصی موسیقیاند.
آثار تئودوراکیس را میتوان به 8 گونه تقسیم کرد. اینجا از هر رشته، منتخبی از آثار او را فهرستوار میخوانید.
1ـ موسیقی فیلم
اولین موسیقی فیلمش را در سال 1953 نوشت، اما از سال 1957 فعالیت جدیاش را آغاز کرد. موسیقی فیلم طی دو دههی 1960 و 1970 به عمدهی فعالیت موسیقایی او بدل شد. کارهایی که او برای فیلمهای مایکل کاکویانیس و کوستا گاوراس نوشت از مشهورترین نمونههای موسیقی فیلم در جهانند.
ـ مواجهه با خطر در مهتاب (1957 ـ پرسبرگر)
ـ ماهعسل (1959 ـ پوئل)
ـ سایهی گربه (1961 ـ کیلینگ)
ـ الکترا (1961 ـ کاکویانیس)
ـ عشاق تروئل (1962 ـ رولر)
ـ فدرا (1962 ـ (داسین)
ـ 5 مایل به نیمهشب (1962 ـ لیتواک)
ـ زوربای یونانی (1964 ـ کاکویانیس)
ـ روزی که ماهیها مُردند (1967ـ کاکویانیس)
ـ زِد (1969 ـ کوستا گاوراس)
ـ زنان تروا (1971 ـ کاکویانیس)
ـ سرپیکو (1973 ـ لومت)
ـ در محاصره [در ایران مشهور به حکومت نظامی] (1974 ـ کوستا گاوراس)
ـ پارتیزانها (1973 ـ یانکوویچ)
ـ ایفیژنی (1977 ـ کاکویانیس)
ـ نلا (1980 ـ فیشر)
2ـ ترانهها
یک رشته از کارهای موسیقی تئودوراکیس ترانههای اوست. ترانههایش، بهطور عمده به دو گروه تقسیم میشوند: ترانههایی که به مناسبتهای سیاسی و مبارزاتیاش تصنیف کرده و ترانههای غنایی و زیبایی که برای فرهنگ شعر و ادبیات یونان نگاشته است، هرچند در همهی این ترانهها، ویژگیهایی مشترک وجود دارد:
فضاسازی یونانی، غنا و شور یونانی آثار، تکیه بر ملودیها و ریتمها و رقصهای یونانی و شور و جذابیتی که فرهنگ و تمدن کهن یونان و نزدیکیاش با طبیعت و دریا و آفتاب به این آثار بخشیده که در رنگآمیزی، سازبندی هارمونی و ریتم این ترانهها نمود یافته.
ـ ترانههایی برای کودکان
ـ مرثیهها
ـ سرودههای مذهبی در تجلی مسیح
ـ ترانههایی برای یونان
ـ پولیتیاها (Politia) A، B، C و D
ـ سرخسهای کوچک
ـ موتهاوزن (Mauthausen)
ـ رومانسی برای کولیها
ـ ماههای دریایی
ـ خورشید و زمان
ـ 12 ترانهی مردمی
ـ شب مرگ
ـ آرکادیها
ـ ترانههایی برای مبارزه
ـ ترانههای آندرهآس
ـ 18 ترانهی کوچک برای مصیبتهای سرزمین پدری
ـ بالادها
ـ در باختر
ـ ترانههای غنایی
ـ درودها
ـ مسافر
ـ ردگیری
ـ برای دیوینوس
ـ ندر
ـ کاریوتاکیس (Karyotakis)
ـ شاید در سرزمینی دیگر زندگی کنیم
ـ دریایی از موسیقی
ـ بئاتریس در خیابان صفر
ـ اسیکیکو پولاکی (Asikiko Poulaki)
ـ ترانههای غنایی دیگر
ـ غناییترین ترانهها
ـ سرنادها
3ـ موسیقی برای تئاتر
ـ ترانههای برادر مرده
ـ میزبان
ـ دشمنان
ـ فریبخوردگان
ـ کاپودلیستریاس (Kapodlistrias)
ـ کریستف کلمب
ـ پریکلس (Pericles)
ـ نام این شجر صبوری نیست
ـ مکبث
4ـ موسیقی برای آثار نمایشی کلاسیک یونان
ـ سهگانهي اورسیتا
ـ آنتیگون
ـ سلحشوران
ـ لیسیستراتا (Lysistrata)
ـ پرومته در زنجیر
ـ ادیپ شهریار
ـ زنان تروا
ـ زنان فنیقی
ـ آژاکس
5ـ اوراتوریوها
ـ Axion Esti
ـ مارگریت
ـ مرثیهی آوروف
ـ محاصره
ـ پیروزی جسارت
ـ رکوییم
ـ Canto General
ـ مناجات الاهی
ـ مناجاتی برای کودکان کشتهشده در جنگ
6ـ آثار سمفونیک و مجلسی
ـ سمفونیهای 1 تا 7
ـ مصیبتنامهی یک زندیق
ـ Canto Olympico
ـ تریو
ـ سکستت
ـ The Assi – Gonia Fete
ـ دایره
ـ سونات کوچک برای پیانو
ـ سوئیتهای شمارههای 1 و 2 و 3
ـ سوناتهای کوچک، شمارههای 1 و 2 برای ویلن و پیانو
ـ ادیپ شهریار
ـ کنسرتو برای پیانو
ـ راپسودی برای ویلنسل
ـ سمیفونیتا
ـ آداجیو
ـ راپسودی برای گیتار
7ـ موسیقی باله
ـ کارناوال
ـ عشاق تروئل
ـ آنتیگون
ـ زوربا
8ـ اپراها
ـ کاریوتاکیس (یا مسخ دیونیسوس)
ـ مدهآ
ـ الکترا
ـ آنتیگون
ـ لیستراتا
مقالهی باارزش، خواندنی و منحصربفردی است که اطلاعات خوبی در اختیار علاقمندان به این موسیقیدان و هنرمند برجسته قرار میدهد. احتمالأ این نوشته باید از زبان دیگری ترجمه شده باشد .فکر میکنم بهتر بود که نام مرجع مورد استفاده و مترجم هم در پایین مطلب قید شود. سپاس