کارگردان: استیون اسپیلبرگ
تهیه کننده: استیون اسپیلبرگ، کاتلین کندی، کوئینسی جونز، فرانک مارشال
نویسنده: برپایه رمان رنگ ارغوانی اثر آلیس واکر
بازیگران: دنی گلاور، آدولف سزار، مارگارت آوری،را داون چونگ، ووپی گلدبرگ موسیقی: کوئینسی جونز
فیلمبردار: آلن داویو
تدوین گر: مایکل کان
تاریخ انتشار: دسامبر ١٩٨٥
کشور: ایالات متحده امریکا
زبان: انگلیسی
خلاصه داستان فیلم
رنگ ارغوانی (The Color Purple) درامی آمریکایی به کارگردانی استیون اسپیلبرگ بر پایه رمان رنگ ارغوانی از آلیس واکر نویسنده آمریکایی است. این فیلم هشتمین فیلم اسپیلبرگ به عنوان کارگردان و داستانی است از فقر، تبعیض جنسیتی و نژادپرستی و به زندگی دختر جوان آمریکایی آفریقایی به نام «سِلی» جکسن در سال ١٩٠٩ در جورجیا میپردازد. در آن سالها نه تنها او که بسیاری از دختران خانوادههای فقیرِ سیاهپوست توسط مردان خانواده مورد سوء استفاده جنسی قرار میگرفتند و «سلی» نیز مثتنثی نیست. او دو بار از پدرش باردار میشود و هردو بار پدرش بچههای او را به خانواده متمول «ساموئل» میفروشد. پدرش وقتی زنی جوان میگیرد «سلی» را به «آلبرتجانسن» (گلاور)، مرد سیاهپوست بیوهای واگذار میکند که در واقع خواستگار خواهر او، «نتی» (بوسیا) است. «سلی» با وجود آزار و اذیت مدام «آلبرت» و فرزندانش چارهای جز اطاعت و تمکین نمیبیند. «نتی» بواسطهی دستدرازیهای پدر از خانه پدر فرار میکند و نزد «سلی» میآید. اما «آلبرت» وقتی در کامجویی از او شکست میخورد، او را با خشونت و بیرحمی بیرون میکند. «نتی» قول میدهد برای «سلی» نامه بنویسد ولی هیچگاه نامهای به دستش نمیرسد. «هارپو» (پو)، پسر «آلبرت»، برخلاف رأی پدر با دختری چاق و سرکش بهنام «سوفیا» (وینفری) ازدواج میکند و وقتی «هارپو» بنا به توصیه پدر، او را کتک میزند، «سوفیا» در مقابلش میایستد. و بالاخره بواسطهی زورگوییهای «هارپو» خانه را ترک میکند و بچههایش را هم با خود میبرد. در همین حین «شاگ ایوری» (ایوری) خواننده و محبوبه «آلبرت»، بیمار و مست به خانه آنها میآید و تحت مراقبت «سلی» بهبود پیدا میکند. در بین آنها دوستی عمیقی ایجاد میشود و «شاگ» به «سلی» (گلدبرگ) میقبولاند که آنطور هم که فکر میکرده، زشت نیست و عشق خواهرانه را به او میآموزد. اما خودش مجبور میشود به خاطر پدرش که واعظ محلی آنجاست، کافه را ترک کند و به ممفیس برود. سال ١٩٣٠«سوفیا» نیز به خاطر جواب رد به زن سفیدپوست و متمول که از او میخواهد خدمتکارش باشد، به زندان میافتد و هشت سال بعد، پس از آزادی از زندان مجبور میشود در خانه همان زن سفیدپوست خدمتکاری کند. «شاگ» با همسر جدیدش، «گریدی» (گیلوری) باز میگردد و پی میبرد که «آلبرت» در تمام این سالها، نامههائی را که «نتی» برای «سلی» فرستاده، پنهان کرده است. «نتی» در این نامهها نوشته که همراه با «ساموئلها» و فرزندان «سلی»، «آدام» و «آلیویا» بهعنوان مبلّغ مذهبی در آفریقا زندگی میکند. «سلی» در سال ١٩٣٧ به ممفیس میرود. «سلی» که خانه مادریاش را (از مردی که فکر میکرد پدرش است در حالی که ناپدریاش بوده) به ارث برده، آنجا را تبدیل به دوزندگی و فروشگاه لباس میکند.
جوایز
رنگ ارغوانی برای ۱۱ جایزه اسکار نامزد شد؛ شامل بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اول زن برای گلدبرگ و بهترین بازیگر نقش مکمل زن مشترکاً برای آوری و وینفری. این فیلم علاوه بر این نامزد ۴ جایزهٔ گلدنگلوب شد، شامل بهترین فیلم، بهترین کارگردانی برای اسپیلبرگ، و بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای ووپی گلدبرگ. در نهایت ووپی گلدبرگ جایزه بهترین بازیگر زن فیلم درام را به دست آورد. و برای بهترین فیلمنامه اقتباسی نامزد جایزه بفتا شد. اسپیلبرگ برای این فیلم جایزه انجمن کارگردانان آمریکا را برای نخستین بار کسب کرد. فیلم در جشنواره فیلم کن ۱۹۸۶ نیز به نمایش درآمد.
فیلم تصویری آیینهوار از سلسله مراتب قدرت در دههی ١٩٠٠ است. اگرچه میتوان ادعا کرد امروزه، پس از یک قرن مبارزات زنان و از جمله مبارزات زنان رنگین پوست، این سلسله مراتب عمدتا در عرصهی مردسالاری ترک برداشته اما نمیتوان ادعا کرد که حتی در این عرصه هم محو شده باشد. ارکان سلسله مراتب قدرت در عرصهی نظام طبقاتی یعنی فقر و ثروث و بسیاری عرصههای دیگر اگر پایدارتر نشده باشد قطعا سستتر نشده است.
فیلم نسبتا طولانیِ رنگ ارغوانی درامی خوشساخت، خوش نوا، خوش رنگ و با همراهی بازیگرانی خوب است و در لحظاتی به واقع مخاطب را درگیر خشم علیه مردسالاران و قدرتمداران و همدلی با زنی میکند که در نردبان قدرت در پایینترین پله قرار گرفته است. او «فقیر، سیاه، زن و زشت» است. و در تقابل با مردی سفید، ثروتمند و خوش سیما باید پلههای زیادی را در نردبان قدرت طی کند تا بتواند ابراز وجود کند. و فقط او نیست که در این سلسله مراتب مورد ستم قرار میگیرد، تفاوت او با شوهر ستمگرش که او را کتک میزند و مثل برده از او کار میکشد و به جای عشق تنفر نثارش میکند این است که زن است و زشت. وگرنه شوهر سیاه او در مواجه با سفیدها باید پایینتر بنیشیند، سرش را پایین بیاندازد، سکوت کند و به اوامر آنان گوش دهد. و یا «سوفیا» زن جوان، زیبا، احتمالا متمول ولی «سیاه» زمانی که تلاش میکند از کرامت و حرمت خود و فرزندانش دفاع کند و متوهمانه پلیسِ نظام قدرت را به کمک میطلبد توسط همان پلیس مورد ضرب وشتم قرار میگیرد، معیوب میشود و مجبور میشود هشت سال از بهترین سالهای عمر خود را در زندان و دور از خانواده و فرزندانش سپری کند و حتی پس از آزادی به عنوان مستخدم به خدمت همان زنی درآید که به کرامت و منزلت او توهین کرده است. سیاهان در کنار یکدیگر انسانهایی برابر به نظر میرسند اما در شهر و در همجواری سفیدپوستان شهروندانی درجه دو به حساب میآیند که باید نوک پنجهپا راه بروند که به سفیدهای متکبر و خودخواه برنخورد و اگر بخواهند ابراز وجود کنند تاوانش را بدجوری خواهند داد، همانگونه که «سوفیا» داد.
فیلم در عین به تصویر کشیدن این سلسله مراتب قدرت، ثروت و زیبایی نمایشی است از عمیقترین روابط خواهرانه بین زنان. رابطهی بین «سِلی» و خواهرش، رابطه بین «سِلی» و «سوفیا»، رابطه بین «سِلی» و «شاگ»؛ و در نهایت همین خواهری همدلانه، انسانی، عقلانی و شجاعانه است که زنان فیلم را به سرانجامی خوش میرساند. «شاگ» با همراهی و مراقبت «سِلی» نجات مییابد و سروسامان میگیرد؛ «سوفیا» با همدلی و همکاری و مشاهدهی شجاعت و جسارت «سِلی» بار دیگر شور زندگی مییابد؛ «سِلی» با همدلی و دلسوزی «شاگ» به خودباوری میرسد و خود را از زندان شوهر ستمگر و مردسالارش نجات میدهد و در پایان فیلم علاوه بر خواهرانی که در سفر زندگیش یافته است خواهر واقعی خود را نیز که گمان میکرد مرده است، مییابد و فیلم با در آغوش گرفتن خواهر و فرزندان بازیافتهاش پایانی خوش مییابد.
این پایان خوش گرچه میتواند یادآور فیلمهای هالیوودی باشد اما به واقع حاوی پیام اصلی فیلم است و صرفا برای ارضای مخاطب نیست. این پایان خوش راه رهایی زنانِ اسیر مردسالاری و فقر را نشان میدهد، گرچه ممکن است کاملا با این راهحلها توافق نداشته باشیم اما راهحل ارائه شده: خواهری، استقلال اقتصادی، خودباوری، جسارت، عقلانیت و مبارزه است.
آخرین دیدگاهها