سالها پیش با تاملی که نسبت به رفتار های نظام داعشی با مردم اسیر در قفس اسلام ناب محمدی داشتم نگارش یک پژوهش را با عنوان .سینمای آلمان نازی وسینمای جمهوری اسلامی را آغاز وبه انجام رساندم. البته من تمرکزم بیشتر روی سینما وهنر بود و نزدیکی اندیشه سران نازی وگوبلز رئیس تبلیغات نازی با عوامل .مسئولان ودلال ها وکار چاق کن های نظام مقدس.ان زمان امکانی نبود تا چند دقیقه بعد از نوشتن یک متن بتوانیم به نحو گسترده اشاعه اش بدهییم من بصورت یک تور زمینی( کشتی، اتوبوس ، قطار) این برنامه را در 20 شهر وکشور اروپا اجرا کردم.ان سفر نه تنها خسته کننده نبود بلکه هیجان به خصوصی هم داشت .دیروز ,در فیسبوک یاداشت مهر نوش موسوی را دیدم ان سفر در ذهنم تداعی شد اول یاداشت مهرنوش را با هم بخوانیم .
مهر نوش مینویسد:
برسد به دست خامنه ایی!
هفتاد و پنج سال پیش دقیقن در چنین روزهایی در شهر نورنبرگ غوغا بود. از سراسر جهان بزرگترین خبرنگاران و نویسندگان، حتی فعالین سیاسی که مثل ما در زمان هیتلر از ترس جانشان فرار کرده بودند، این روزها به نورنبرگ برگشته بودند تا شاهد اولین و بزرگترین دادرسی تاریخ جهان برای احقاق حق بشریت علیه جنایتکاران باشند. با دادگاه نورنبرگ علم قضا در سراسر دنیا فرمت و وارد پارادایم جدیدی شد. تا قبل از نورنبرگ جرم شناسی از بالا به پائین و در محدوده های ملی بود. اما دادگاه نورنبرگ اعلام جرم مردم علیه دوازده سال حکومت فاشیستی بود. محدودیت ملی را برداشتند. اولین بار بود که در جهان تاریخ نوشته میشد که دولت با تمام اندام و جوارحش باید محاکمه بشود. مقامات نظام های سیاسی باید محاکمه و به مردم حساب پس بدهند. هیتلر و گوبلز از ترس چنین روزی از قبل خودکشی کردند. مقامات هیچ دولتی در جهان تا این حد خودکشی نکرده، که مقامات هیتلر خودکشی کردند. حتی در طول دادرسی از میان ۲۴ نفری که محاکمه شدند چند نفر و از جمله نفر اول کابینه هیتلر یعنی گورینگ خودکشی کردند. هیچ کدام از این افراد باورشان نمیشد که دستگیر و محاکمه میشوند.
هفتاد و پنج سال پیش دقیقن در چنین روزهایی در شهر نورنبرگ غوغا بود. از سراسر جهان بزرگترین خبرنگاران و نویسندگان، حتی فعالین سیاسی که مثل ما در زمان هیتلر از ترس جانشان فرار کرده بودند، این روزها به نورنبرگ برگشته بودند تا شاهد اولین و بزرگترین دادرسی تاریخ جهان برای احقاق حق بشریت علیه جنایتکاران باشند. با دادگاه نورنبرگ علم قضا در سراسر دنیا فرمت و وارد پارادایم جدیدی شد. تا قبل از نورنبرگ جرم شناسی از بالا به پائین و در محدوده های ملی بود. اما دادگاه نورنبرگ اعلام جرم مردم علیه دوازده سال حکومت فاشیستی بود. محدودیت ملی را برداشتند. اولین بار بود که در جهان تاریخ نوشته میشد که دولت با تمام اندام و جوارحش باید محاکمه بشود. مقامات نظام های سیاسی باید محاکمه و به مردم حساب پس بدهند. هیتلر و گوبلز از ترس چنین روزی از قبل خودکشی کردند. مقامات هیچ دولتی در جهان تا این حد خودکشی نکرده، که مقامات هیتلر خودکشی کردند. حتی در طول دادرسی از میان ۲۴ نفری که محاکمه شدند چند نفر و از جمله نفر اول کابینه هیتلر یعنی گورینگ خودکشی کردند. هیچ کدام از این افراد باورشان نمیشد که دستگیر و محاکمه میشوند.
اما جالبترین نکته دادگاه نورنبرگ مواجهه این افراد با جنایاتشان بود. دادگاه در روز اول بازگشایی خود یک سئوال اساسی جلو محاکمه کنندگان گذاشت. اینکه پاسخ بدهند آیا خودشان را مقصر میدانند یا نمیدانند. گورینگ که هیتلر وی را جانشین خود کرده بود، حتی در زندان همه آنها را رهبری میکرد. به آنها خط میداد چه بگویند. گورینگ نقشه ایی ریخته بود که بر اساس آن، سکوی دادگاه را به تریبون دفاع از نازیها بدل کند. قاضی محترمانه دهانش را نواخت و با تحکم گفت به جای سخنرانی جواب بدهد که آیا خود را مقصر میداند یا نه! گورینگ گفت مقصر نیستم!
«مقصر نیستم» بدل به پلتفرم محاکمه شوندگان شد. همگی اعلام کردند اصلن از قتل و جنایت خبر نداشتند. قتل و جنایت میلیونی را انکار کردند.
در عرض یکماه در دادگاه نورنبرگ این ۲۴ نفر روی این دفاعیه کوبیدند که از کوره های آدم سوزی خبر نداشتند. تا اینکه از طرف شوروی یک فیلم وحشتناک از اردوگاههای مرگ نازیها و دست داشتن آنها رو شد. مدارکی که از جمله با امضای رودولف هس نشان میداد دستور حمله به ورشو و کشتار مردم بی دفاع را صادر کرده اند.
دکترین گورینگ الان سالهاست پلتفرم مقامات جمهوری اسلامی هم هست. همه مقامات حتی اصلاح طلبانی مانند خاتمی و روحانی و کروبی و موسوی قتل و جنایت را انکار کرده اند. چهل و یک سال است مقامات جناحهای مختلف این حکومت قتل زنجیره ایی میکنند. همه از دم در جنایت شریک و همه از دم خبردارند، ولی انکار میکنند. اما نمیدانند که اگر استراتژی گورینگی انکار قتل و جنایت موفق بود، دارنده اش خودکشی نمیکرد. روزی که این حکومت به دست مردم ایران پائین کشیده شود، کسی در تریبونال محاکمه سران این نظام، نقش گورینگ را عهده دار نخواهد شد، چون این تاکتیک همان موقع شکست خورد. فقط ما الان چون از پیشروی بشریت در نورنبرگ هم جلو زده ایم. آنها اعدام کردند، ما مخالف اعدامیم. محاکمه میکنیم، زندانی میکنیم، اما نمی کشیم. از هم الان ولی هشدار میدهیم تا همگیشان بدانند که فرار بیفایده است، چون مهم نیست به کجا فرار کنند، عدد به عددشان را پیدا میکنیم، دستگیر میکنیم، محاکمه میکنیم و باید حساب پس بدهند. (پایان نظر مهر نوش)
اما من فکر کنم تعداد انها که در نظام داعشی میباید به محاکمه شان کشید خیلی گسترده تر از نازی هاست. سران عمده نازی ها ( گوبلز، هیتلر و…) انقدر شهامت داشتند که بعد از شکست دست به خودکشی بزنند اما اخوند ها چنین غیرتی هم ندارند .در المان نازی هم بخشی از روشنفکران وهنرمندان با نازی هم همراه شدند اما همکاری انها گستردگی اش در حد واندازه سازش وکرنش روشنفکران ما، هنرمندان ماو سینماگران ما نبود چراکه انها سالهای محدودی در قدرت بودند اما اخوند ها 42 سال است کثیفترین وخونخوار ترین نظام در دنیای امروز را بر پا کرده اند .نازی ها به دوشاخه بد و خوب تقسیم نشده بودند تا روشنفکران سازشگر به بهانه حمایت ازاخوند خوب در جنایت های نازی ها سهیم شوند.اما قیام گسترده وسراسری ابان نظام را در موقعیتی بر گشت ناپذیر قرار داده است وراه فرار را بر بسیاری از جانیان وقاتلان بسته است. اگر این نظام تنها سر کوب ابان ماه را که هزاران نفر را کشت ودستگیر کرد را مرتکب شده بود میبایستی بدون تامل محاکمه میشد در صورتی که جنایت ابان یکی از جنایت ها 42 ساله اینهاست. همانگونه که مهرنوش هم تاکید میکند در انتظار محاکمه با رعایت حق وحقوق انسانی همه متهمین هستیم.
در ارتباط با یادداشت های خانم مهرنوش موسوی و جناب نصیبی ، دونکته ی کوچک را بخاطر آوردم و فکر کردم شاید بد نباشد که به آنها اشاره کنم .یکی اینکه حکومت اسلامی-داعشی-فاشیستی ایران و تمام سران و صاحبان قدرت در آن ، در مقایسه با حکومت نازی های آلمانی ، بسیار بسیار متحجر تر و عقب افتاده تر و غیرمتمدن تر هستند .یکی به این علت که مثلأ اگر سران حکومت رایش سوم با هدف فریب و گمراهی مردم و تحریک احساسات ناسیونالیستی آلمانی های هوادار خود ، در هر فرصتی که لازم میدیدند، میتوانستند از عظمت و گذشته های فرهنگی و هنری آلمان یاد کنند، در اینصورت نمونه های فراوانی از فیلسوف و دانشمند و نویسنده و شاعر و موسیقیدان و هنرمند آلمانی را در تاریخ و گذشته ی خودشان سراغ داشتند . ولی در این مقایسه، اگر سران حکومت اسلامی به پشت سر و گذشته ی خود نگاهی بیندازند ، در اینصورت چه خواهند دید ؟ اگر از من سوال کنند ، جواب من چنین خواهد بود : هیچ! بجز بیابان برهوتی با مشتی علف هرز و چند جلد کتاب رساله از ملاها و تا دلتان بخواهد مسجد و زیارتگاه و تکیه و هیئت! به همین یک علت ، فکر میکنم ، دارودسته ی فاشیست های آلمانی دوران رایش سوم -والبته فاشیست های ایتالیایی- ، چند سروگردن بالاتر و متمدن تر از نوع اسلامی-ایرانی آن بودند و هستند. البته با توجه به اینکه ، فاشیسم یا شبه فاشیسم بد و یا خوب نداریم : فاشیسم، یعنی فاشیسم !
مورد دوم اینکه ، اگر در آینده ای دور و یا نزدیک ، حکومت اسلامی در ایران-ترجیحا بوسیله ی مردم- و یا به صورتی غیر قابل کنترل و پیش بینی، از طریقی دیگر به زیر کشیده شود ، در اینصورت و با توجه به خشونتی که سالهاست، یعنی نزدیک به ۴۲ سال است که از بالا به مردم تحمیل شده و بیداد میکند و با توجه به درجه ی بسیار پایین صبر و تحمل مردم ، کاملأ بعید میدانم که بعد از دستگیری سران نظام اسلامی ، فرصتی برای برگزاری دادگاه های عادلانه و منصفانه برایشان فراهم شود ! امیدوارم صحبت من درست نباشد و واقعیت پیدا نکند، ولی به علت همان خشونت و محرومیتی که
به مردم تحمیل و نهادینه و حتی ذاتی شده ، بسیاری از سران و وابستگان درجه ی اول و دوم و افراد شناخته شده ی وابسته به رژیم اسلامی، در کوچه و خیابان و بدست مردم خشمگین و جان به لب رسیده، ترور و قتل عام خواهند شد ! حتا سران رژیم در صورت پیدا شدن امکان و فرصت ، برای جلوگیری از افشای اطلاعات محرمانه و مهم، بوسیله ی خودشان ترور و سربه نیست خواهند شد . همه ی ما احتمالأ فیلم مستند حلق آویز کردن موسولینی و معشوقه اش ،بعد از سقوط فاشیسم در ایتالیا، که بوسیله ی مردم خشمگین در خیابان های شهر صورت گرفت را تماشا کرده ایم ! فکر میکنم در آینده و در صورت سقوط رزیم اسلامی ایران ، ما شاهد وضعیتی بسیار وخیم تر و گسترده تر از اعدام موسولینی خواهیم بود . امیدوارم که پیش بینی من واقعیت پیدانکند و این امکان برای مردم ایران فراهم شود که از زبان مهره های رژیم اسلامی در دادگاه ها و زندان های طولانی و ابد ، بسیاری اطلاعات پنهان و گفته نشده را بشنویم و در آرشیو خاطرات خود نگهداری کنیم و از آنها بیاموزیم. بازهم امیدوارم که پیش بینی من – که چندان بدبینانه هم نیست – واقعیت پیدا نکند.