جایزه ها مهم نیستند بلکه این شخصیت برنده است که به جایزه اعتبار می دهد ویا بی اعتبارش می کند.

بار دیگر اهدای یک جایزه ادبی مطبوعات فارسی زبان را به خصوص مطبوعات دول اروپایی را به جنب وجوش واداشت وبخشی از ایرانیان شیفته افتخارات این چنینی هم حتما فکر میکنند این نوع جایزه ها غرور ملی تحقیر شده شان را ترمیم میکند. در صورتی که برنده جایزه سالهاست در جزیره ای در استرالیا با بدترین شرایط زندگی می کند هیچ کدام از این افتخار کنندگان کنونی اصلا از وجود چنین انسان در بندی اطلاع نداشتند. چنان جوایز الوده شده است که دیگر اعتباری برای انها نمیتوان قائل شد. وقتی وکیل درجه پنجم شیرین عبادی نوبل میگیرد، وقتی فرهادی کارچرخان ذوب در ولایت دوبار اسکار میگیرد، وقتی لژیون دونور فرانسه به حراج گذاشته میشود وعوامل جمهوری اسلامی هر کدام یکی از این پلاک ها بر سینه شان نصب شده است .وقتی مخملباف قاتل پرور دکترای افتخاری دارد. پس جوایز اهدایی این کشور ها چه افتخاری تواند داشت .؟ اما این جوان کرد گویی از جنس دیگری است . سالهاست در شرایط سختی که دولت استرالیا برایش فراهم اورده زیسته و تن به سازش نداده است .حتا حالا هم اجازه ندارد از زندانی زیر عنوان خانه متقاضیان پناهندگی موقتنا خارج شود . بهروز 120هزار دلار پول نقد میگیرد البته در دنیای سرمایه داری این ها رقمی نیست کسانی هر چند اقلیتی هستند که هر دقیقه همین میزان در امد دارند اما این انسان پاک سرشت باید مراقب باشد که هویتش با این میزان جایزه گم نشود . انسان گرایی اعتبا ری است که با پول نمیشود خریدش . این نوشته را از فیس بوک دوست وهمراه هنرمندد مان نریمان برداشتیم.

Nariman Za

متن سخنرانی بهروز بوچانی که نماینده‌ او آن را هنگام دریافت جایزه‌‌اش خوانده است.

بهروز بوچانی پناهنده ی کُرد ایرانیست که شش سال است در جزیره‌ی مانوس محبوس است.
او به‌خاطر رمان «هیچ دوستی جز کوهستان ندارم»
که آن را به‌مرور در موبایلش می‌نوشته، برنده‌ی نفیس‌ترین جایزه‌ی ادبی استرالیا شد

هویت من هویت انسانی است
شش سال پیش که با یک قایق فرسوده به جزیره‌ی کریسمس رسیدم، مأموران ادارە‌ی مهاجرت من را به دفتری فراخواندند.

یکی از مأموران گفت که ما شما را به کمپی در جزیره‌ی مانوس در قلب اقیانوس آرام تبعید می‌کنیم. به او گفتم که من یک نویسنده‌ام، اما او تنها پوزخندی زد و بلافاصله به مأموران قوی‌هیکلی که آن‌جا بودند دستور داد من را ببرند.

من این تصویر را سال‌هاست که در ذهنم نگاه داشتم.
حتی زمانی که این رمان را می‌نوشتم و حتی همین الان که دارم این سخنرانی را می‌نویسم.

رفتار آن‌ها آشکارا تحقیرآمیز بود!
اما زمانی که به مانوس رسیدم تصویری دیگر در ذهنم خلق کردم؛ تصویر رمان‌نویسی جوان در زندانی دوردست.

بعضی وقت‌ها نیمه‌برهنه در داخل زندان و در کنار حصارها قدم می‌زدم و نویسنده‌ای را تصور می‌کردم که اسیر شده
این تصویرسازی‌ها برای من جهت غلبه بر بیم‌ها و سختی‌ها الهام‌بخش بود.

سال‌هاست این تصاویر را در ذهنم نگاه داشته‌ام.
حتی زمانی که مجبور می‌شدم برای دریافت غذا در صف‌های طولانی بایستم و یا دیگر حقارت‌ها را تحمل کنم.

بهتر است بگویم این‌ها تصاویری هستند که برای سال‌ها با خود حمل کردم.
این تصاویر همیشه به من کمک کردند تا از شأن و منزلت انسانی‌ام پاسداری کنم.

تصاویری الهام‌بخش تا هویت خودم را به‌عنوان یک انسان حفظ کنم.
در واقع، من این تصاویر را برای مقابله با تصویری که سیستم سعی می‌کرد بر ما تحمیل کند خلق کردم.

بعد از سال‌ها مبارزه با سیستمی که به طور کامل هویت انسانی و فردیت ما را نادیده می‌گرفت، خوشحالم که حالا به این‌جا رسیدم.

بودن من در این‌جا و در برابر شما ثابت می‌کند که هم‌چنان کلمات قدرت این را دارند که روش‌های ضدانسانی سیستم‌ها و ساختارهای قدرت را به چالش اساسی بکشند.

من همیشه گفته‌ام که به قدرت کلمات و ادبیات باور دارم.
من باور دارم که ادبیات توانایی ایجاد تغییر دارد و می‌تواند سیستم و قدرت را به چالش بکشد.

ادبیات قدرت این را دارد که به ما آزادی بدهد. بلی، این واقعیت دارد.

من سال‌ها درقفس بوده‌ام، اما ذهن من همیشه واژه‌ها را خلق می‌کرد و همین واژه‌ها من را از مرزهای این زندان و این جزیره عبور داد

این واژه ها من را به دنیای بیرون از زندان و به مکان‌های ناشناخته رسانده‌اند.
به طور واقعی باور دارم که کلمات بسیار قوی‌تر از نرده‌ها و سیم‌های خاردار زندان هستند.

این‌ها فقط شعار نیست، من یک ایده‌آلیست نیستم و این‌جا خیال‌پردازی نمی‌کنم.

بلکه این کلمات را به‌عنوان انسانی واقعی می‌گویم که این‌جا، در این جزیره، به مدت شش سال به‌زور گروگان گرفته شده

کسی که شاهد شگفت‌آورترین تراژدی‌های انسانی در این مکان بوده

این واژه‌ها به من اجازه می‌دهد تا امشب در حضور شما ظاهر شوم.

با فروتنی هرچه تمام‌تر، می‌خواهم بگویم که این جایزه یک پیروزی است.

این نه تنها یک پیروزی برای ماست بلکه یک پیروزی برای ادبیات و هنر و فراتر از همه‌ی این‌ها، یک پیروزی برای انسانیت است

پیروزی برای انسان بودن و شأن و منزلت انسانی اوست.

این پیروزی بر سیستمی بود که هیچ‌گاه هویت انسانی ما را به رسمیت نشناخت.
این پیروزی علیه سیستمی بود که ما را به اعدادی ریاضی و هویت‌هایی ماشینی و مکانیکی تقلیل داده بود.

عمیقاً خوشحالم که می‌بینم این سیستم بسیار پیچیده‌ی مدرن که همیشه شبیه یک هیولا بر ما ظاهر شده، در برابر قدرت کلمات و ادبیات با خفت زانو زد

این لحظه‌ای زیبا و شگفت‌آور است.
بگذارید همگی ما امشب برای قدرت ادبیات جشن بگیریم!

بهروز بوچانی_ جزیره‌ی مانوس_ ژانویه‌ی ۲۰۱۹