لیلا قبادی: کیارستمی نه ستایشگر زندگی که ستایشگر وضع موجود بود

Leyla_Qhbadi_1لیلا قبادی

هرچند سبک و ساختار سینمایی فیلم های عباس کیارستمی مثل نماها و سکانس های طولانی، کارکردن در محیط های ساده روستایی، استفاده از نابازیگربه جای بازیگرحرفه ای، ملودرام نبودن فیلم ها و دوری جستن از احساساتی کردن تماشاگران، نزدیکی هایی با سینمای سهراب شهید ثالث دارد، اما نگاه شهید ثالث در سینما با نگاه کیارستمی دو نگاه کاملا متفاوت به انسان و زندگی‌است. فیلم های شهید ثالث درعین سادگی متفکرانه اند، شهید ثالث در فیلم طبیعت بی جان، در زندگی ساده و یک نواخت سوزنبان قطار، راکد بودن زمان را نشان می دهد و اینکه حتا سرعت زمان هم نسبت به شرایط زیستی آدمها متفاوت است… شهید ثالث نسبت به زندگی آدمهای ساده روستایی نگاه جانبدارانه دارد و دغدغه هایش برای این آدمها از پشت دوربین حس می شود در حالیکه کیارستمی دقیقا در نقطه مقابل نگاه شهید ثالث، نگاه توریستی به این آدمها و به زندگی شان دارد. هرچند این نوع نگاه پست مدرنیستی به ظاهر سیاسی نیست ولی‌در واقع سیاسی‌ترین نگاه در هنر و سینما است.

جمهوری اسلامی نه تنها مشکلی‌با این نوع نگاه در سینما نداشت بلکه بیشترین بهره را از سینمای کیارستمی برد. بعد از کشتار ده شصت و سرکوب خونین مردمی که انقلاب کرده بودند و بعد از ۸ سال جنگ طلبی، حالا این نوع سینما بهترین وسیله تبلیغاتی در دست رژیم و حافظان بین المللی ا‌ش برای بزک کردن چهره هیولای حاکم بر ایران بود. سینمایی که جامعه سرکوب شده ایران و نهاد های حکومت اسلامی را در هاله ای از مهربانی و تفاهم انسانی و عاطفی و سادگی نشان می داد. بوسیله این فیلم‌ها راه را برای تولیدات فرهنگی و سینمایی جمهوری اسلامی به خارج از کشور و حتا در بین تبعیدیان باز کردند. خشونت و سرکوب حاکم بر جامعه را آرایش کردند، سرکوب و کنترل نیمی از جمعیت کشور با حجاب اجباری و حتا سنگسار را پدیده هایی با “ریشه فرهنگی‌” و بی‌ارتباط با رژیم حاکم جلوه دادند، مراودات اقتصادی و سیاسی با چنین حکومتی را مشروعیت بخشیدند و با جایزه ها و هیاهوی تبلیغاتی پیرامون سینمای کیارستمی، موجی از فیلم سازی به تقلید از کیارستمی را در ایران به راه انداختند که به فیلم ‌های “گلخانه ای‌” و “فستیوالی” معروف شدند. تا جایی که فیلمسازانی مانند ناصر تقوایی و دیگران بارها اعتراض کردند که سانسور وزارت ارشاد کم بوده حالا نظر وخواسته های فستیوالهای غربی هم به سینمای ایران تحمیل شده و فیلم سازان ما بر اساس سلیقه و خوش آمد فستیوالها فیلم می‌‌سازند. زنده یاد سهراب شهید ثالث در یکی‌از آخرین گفتگوهایش با اشاره به بهره گیری رژیم حاکم از هنرسینما، درباره کیارستمی به تندی و چنین تلخ اظهار نظر می کند که: “کیارستمی یک روسپی است که فقط جمهوری اسلامی با او همخوابگی می‌کند” (نقل به مضمون)

زندگی و مرگ کیارستمی در ستایش وضع موجود

 مجامع هنری دولت های غربی، بی بی سی و صدای امریکا و رسانه های رژیم، کیارستمی را به عنوان “ستایشگر زندگی” معرفی می کنند. درصورتیکه بزک کردن تباهی و نابرابری های موجود و قابل قبول و زیبا جلوه دادن آن و حقیرانه به این وضع نکبت بار چسبیدن با ستایش از زندگی تفاوت بسیار دارد. کسی که ارزش زندگی را می داند با تباهی و فلاکت موجود به ستیز بر می خیزد، برای زنده ماندن و به نام و نان رسیدن به خفت و ذلت همکاری با حاکمان تن نمی دهد. کیارستمی اگر ارزش زندگی را می دانست به چپاولگران رژیم مثل احمدی نژاد نامه نمی نوشت و احمدی نژاد را آدم بی ریا و بی دروغ نمی نامید و جنایت پیشه ای چون رفسنجانی را آدم کاردان و لایق ریاست جمهوری معرفی نمی کرد.

 سال ۱۹۹۶ یک سال قبل از اینکه کیارستمی جایزه نخل طلای کن را بگیرد، سران جمهوری اسلامی در دادگاه میکونوس بخاطر ترور مخالفان در آلمان محکوم شده بودند. کیارستمی بعد از دریافت نخل طلا در مصاحبه مطبوعاتی می گوید این جایزه توانست فضای منفی علیه ایران را تغییر بدهد. همان زمان رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی در پاریس در نامه ای به کیارستمی تبریک می‌گوید و حرف های کیارستمی را به نوعی دیگرتکرار می‌کند که: “جناب آقای کیارستمی با سلام. تبریکات متعددی که از جانب هم میهنان ابراز می شد حاکی از تاثیر بسیار مثبت مطرح شدن نام جمهوری اسلامی در سطح چنین گسترده است.” در آن سال بنیاد سینمایی فارابی بخاطر اختلافی که بر سر تعداد نمایش فیلم های ایرانی در کن با این فستیوال پیدا کرده بود فیلم “طعم گیلاس” را تا روز های آخر به کن نمی فرستد در نهایت علی اکبر ولایتی وزیر امورخارجه رژیم شخصا دستور می دهد که فیلم را به هرچه زودتر به کن برسانند و فیلم از طرف وزارت امور خارجه به کن می رسد!

 احمد طالبی نژاد نویسنده سینمایی در مطبوعات سینمایی ایران می نویسد: “عباس کیارستمی و دیگر سینماگران ایرانی طی دو دهه اخیر حضور موثر و مستمری در عرصه های فرهنگی و بین المللی داشته اند. از نظر تبلیغاتی بیشترین نقش را در زدودن تنش های سیاسی علیه جمهوری اسلامی داشته اند. بسیاری از متفکران مغرض غربی که این نظام را ماهیتا ضد فرهنگ می شناختند با دیدن آثار این گونه سینماگران تغییر عقیده دادند. حتا گروهی از مخالفان جمهوری اسلامی نیز سرانجام ناچار به پذیرش این واقعیت شدند.”

بصیر نصیبی بنیان گذار سینمای آزاد و پژوهشگر سینما در تبعید در کتاب “با اجازه آقای فلینی” اسناد و مدارک بسیاری را در این زمینه ارایه کرده و نقش جمهوری اسلامی را در سینمای ایران مورد بررسی قرار داده است. همین کتاب به اندازه کافی گویا است که چگونه جمهوری اسلامی از سینما به عنوان یک ابزار در خدمت اهداف سیاسی و فرهنگی خود استفاده می کند.

  چرا بعد از مرگ کیارستمی از او مظلوم نمایی می کنند

  بعد از مرگ کیارستمی چنان از کیارستمی مظلوم نمایی می کنند که گویی تا قبل از مرگ کسی او را نمی شناخته و نمی دانسته چند فیلم ساخته و چه جایزه هایی گرفته است، چنان وانمود می کنند که گویا فیلم هایش در توقیف بوده اند! در حالیکه در تمامی این سال های سیاه سرکوب و گرسنگی، پیرامون هیچ فیلم سازی در ایران این همه هیاهوی تبلیغاتی و خبری به راه نیافتاده بود. کمتر فیلمسازی بوده که وزیر امورخارجه رژیم شخصا دستور بدهد که فیلم اش به کن برسد. این همه کتاب و ویژه نامه برایش چاپ شده باشد و این چنین ازامکانات مالی و تبلیغاتی برخوردار بوده باشد. در بستر بیماری هم در جامعه ای که بخش عظیمی‌از مردم از کوچکترین امکان درمانی برخوردار نیستند وزیر بهداشت رژیم دستور تشکیل تیم پزشکی برای معالجه کیارستمی را می دهد و کمپانی “ام کا دو” با جت شخصی او را برای معالجه به فرانسه می برد. اینگونه مظلوم نمایی و راه انداختن پروژه شهید سازی از کیارستمی از سوی فیلم سازان و بازیگران آلوده به رژیم جز این نیست که خفت همکاری و آلودگی خودشان را بپوشانند. حالا به چند پزشک معالج کیارستمی اعتراض می کنند که کارشان را خوب انجام نداده اند ولی حواسشان است طوری اعتراض کنند که شامل نظام پزشکی جمهوری اسلامی که بیمارستان را به قصاب خانه و پزشکان را به دزد سرگردنه تبدیل کرده، نشود.

وقتی چندی پیش دکتر بیمارستانی پستی و رذالت را به جایی رساند که مثل شکنجه گران رژیم دستور می‌دهد بخیه را از صورت دختر بچه ۴ ساله- بخاطراینکه مادرش توان پرداخت پول بیمارستان را ندارد- باز کنند و دختر بچه را با صورت خونین و پاره شده از بیمارستان بیرون کردند این هنرمندان بشردوست همیشه در صحنه، حتا یک اعتراض خشک و خالی هم نکردند. این ریاکاری و شارلاتان بازی نشانگر وضعیت هنر رسمی‌ایران است که با خفت و خواری نام و نان خود را از این حکومت و مجامع هنری اربابانش گدایی می کنند و نام آن را “ستایش از زندگی” می گذارند

  قبل از اینکه مرگ به سراغ کیارستمی بیاید او مرده بود

  دوره ای که موجی از فیلم سازی به تقلید از کیارستمی در سینمای ایران به راه افتاده بود و بادکنک های سفید و رنگی‌به هوا می رفت و جامعه سرکوب شده و کشتار شده و نهاد های اجتماعی و آموزشی حکومت را در هاله ای از مهربانی و روابط انسانی و سادگی دنیای کودکانه تصویر می کردند که اگر بچه ای دفتر مشق خود را گم کرده بود یا پولی از دستش افتاده بود همه بسیج می شدند و به کمک می شتافتند و… به سر آمده. در واقع چند سال قبل از مرگ کیارستمی دوران مصرف فیلم های به سبک او به سر آمده بود. حالا با امثال اصغر فرهادی در سینمای ایران موج سازی و الگو سازی می کنند و با این نوع فیلم ها زندگی اعیانی و فرهنگ مصرفی را- در راستای خط جهانی‌سازی دیکته شده به رژیم- ترویج می کنند. اما بدیهی‌است که این هنرفروشان وابسته به سیستم حاکم مصرف زمانی دارند و با تمام شدن مصرف شان محو می شوند و می میرند همانطورکه کیارستمی قبل از اینکه بمیرد مرده بود. در مقابل هنرمندان و روشنفکرانی مثل شاملو، ساعدی، هدایت، نیما و… که هیچگاه و در هیچ شرایطی از سنگر مبارزان و آزادیخواهان گامی پس نکشیدند و بر قدرت ماندند نه با قدرت، همیشه زنده اند وتاثیر آثار و زندگی شان بر جای می ماند

 شاملو چه به درستی از زبان همه این هنرمندان واقعی سخن می گوید که:” بنده هنر بدون تعهد را دو پول ارزش نمی گذارم. هنرمند هميشه بر قدرت است نه با قدرت، حالا اگر يکی می خواهد با قدرت باشد، بگذار برود خودش را با بند تنبان فلان رئيس جمهور دار بزند. اصلآ برايم مهم نيست نه زنده بودنش برايم مهم است نه مردنش. گفتند شهريار مرد گفتم اصلا بيخودی به دنيا آمده بود. يک آقايی که دست به قصيده ساختنش خيلی عالی است و ظرافتی درکارهايش است، وقتی مسئوليت سرش نمی شود، خطرناک تر است .هنر که می تواند چيز مفيدی را زيباتر عرضه کند و به آن قدرت نفاذ بيشتری بدهد بايد از خنثی بودن شرم کند. فضيلت هنرمند است که در اين جهان بيمار به دنبال درمان باشد نه تسکين، به دنبال تفهيم باشد نه تزئين، طبيب غمخوار باشد نه دلقک بيعار.”

 لیلا قبادی

جولای ۲۰۱۶

Print Friendly, PDF & Email

15 thoughts on “لیلا قبادی: کیارستمی نه ستایشگر زندگی که ستایشگر وضع موجود بود

  1. هر هنرمندی که تنها ضعف های جوامع را باز گو کند و به قوت های آن نپردازد ، تمام وظیفه اش را انجام نداده است و البته نتیجه جهانی آن هم ، این می شود که مردم معمولی تصور میکنند جامعه ما همان است که در فیلم بهترین کارگردانش ، به نمایش در آمده و اکثر جوایز هم به اینگونه فیلم ها داده شده .

  2. ندانستن سینما و لمس نکردن شرایط فاسیستی حاکم بر ایران. قاضی اینترنتی بودن و دیدن وضعیبت هنرمندان داخل کشور از سوراخ کامپیوتر آنهم در نقطه ای امن در دل کافه ای دور از ایران، نتیجه اش همینگونه نگاه کردن به یکی از بزرگان سینمای میهنمان خواهد بود. یکی دانستن سینما و سیاست با وجود نزدیکی و در هم پیچیدگیشان مشکلیست که به بسیاری از ما ها و از جمله نویسندۀ این مقاله آسیب وارد کرده است. این نگاه حتا اگر متعلق به یک حزب سیاسی با سیاست براندازی ج ا باشد نگاهیست نادرست. بهتر بود این نویسنده به فیلمهای کیارستمی اشاره ای میداشت و نشان میداد که کیارستمی در کدام قیلمش و چگونه حرفی در ستایش حکومت ضد بشری ج ا زده است. نقد هر موضوع، فرد و یا حتا سیاست جریانات سیاسی بدون توجه به شرایط زمان خودشان فاقد ارزش است و تنها نشان نسنجیده بودن آن نقد است. من بعید میدانم که نویسنده خود توانسته باشد قدمی در ارتباط با موضوعاتی که اشاره کرده برداشته باشد. اشاره به شاملو نمیتواند توجیهی برای درست بودن نگاه نویسنده باشد. شاملو یک ستاره در آسمان تاریک ادبیات و هنر بود. ولی آیا همه میتوانند و یا باید مثل او باشند. بردن نام نصیبی فقط جنبۀ رفاقت و همراهی نویسنده با ایشان را میرساند و الا این شخص در خارج مثلا چه قدمی در راه سرنگونی رژیم جنایتکار ج ا بر داشته است؟ آیا نوشتن مقالات تند و تیز و برخوردهای عصبی و گیر دادن به کسانی که در حد توانایی و خواست خویش به هنر و مسایل اجتماعی نگریسته و درک خود را بیان میکنند، میتوان مبارزه نامید که مثلن شخص نامبرده به آن مشغول است. لطفا اول یک سوزن به خودتان بزنید و بعد جوال دوز به دیگران.

  3. مقاله ای بسیار خوب و بی پروا. می شد اندکی بیشتر بسطش داد و با مثالهای بیشتری نظریات نویسنده را ساپورت کرد. در یکی از مصاحبه های کیا رستمی، این هنرمند فکور و زندگی گرا می گفت که من وقتی حکومت جمهوری اسلامی لمس کردن زن و مرد و .. (چیزی شبیه به این) را ممنوع کرده من اصلن در سناریوهایم چیزی از اینگونه نمی گنجانم که محتاجِ سانسور باشد. به این می گویند هنرمند آزاداندیش و غیروابسته!! همچنانکه در این نوشته آمده، فیلمهای کیا رستمی بسیار ساختگی و بیروح هستند و سوژه ها برای جلب توجه غربی ها انتخاب می شد، شهید ثالث چشم به واقعیت دردناک زندگی داشت و کارهای کیارستمی بسیار سطحی بودند که از دل برنمی آمدند و به دل نمی نشستند، پس از مرگ کیارستمی آنچنان از عظمت اندیشه و کارهای کیارستمی نوشتند و گفتند که تصمیم گرفته ام چندتا از فیلمهایش را بدون پیشداوری تماشا بکنم شاید که آنچه را که این تبلیغات ادعا می نمایند ببینم و بفهمم(چون از چند فیلمی که از او دیده ام سوژه های کلیشه ای را بسیار متظاهرانه و سطحی و بی جذبه و احساس یافتم).

  4. خانم قبادی عزیز، یک فیلم از کیارستمی نشان دهید که مطابق خواستهای رژیم باشد. اتفاقا خیلی ها سعی کردند که چهره این یگانه سینمای ایران و جهان را مخدوش کنند ولی باور کنید که بیراهه میروید. همه خواستهای سیاسی – اجتماعی و… خود را از یک هنرمند طلب نکنید. او همانطور که خود گفته بودید اهل دنیای سیاست نبود. او هنرمندی بود که سوژه اش انسان بود. نابغه ای بود که با ساده ترین امکانات مشکلات انسانها را به تصویر میکشید. دریغ که ما ایرانیها همچنان عادت به پاشیدن خاک به چشم دیگران داریم!

  5. آفرین، درود … چقدر خوشحالم که حقیقت در باره این سفیر هنری- نمایشی جمهوری اسلامی نوشته شد. درود

  6. با پوزش از اشکال تایپی من:
    خانم قبادی عزیز، یک فیلم از کیارستمی نشان دهید که مطابق خواستهای رژیم باشد. اتفاقا خیلی ها سعی کردند که چهره این یگانه سینمای ایران و جهان را مخدوش کنند ولی باور کنید که بیراهه میروید. همه خواستهای سیاسی – اجتماعی و… خود را از یک هنرمند طلب نکنید. او همانطور که خود گفته بود اهل دنیای سیاست نبود. او هنرمندی بود که سوژه اش انسان بود. نابغه ای بود که با ساده ترین امکانات مشکلات انسانها را به تصویر میکشید. دریغ که ما ایرانیها همچنان عادت به پاشیدن خاک به چشم دیگران داریم!

  7. لیلا قبادی در یکجا از این مطلب خوبش بر تعزیه خوان و بزک کننده چهره کثیف جمهوری اسلامی و از این طریق طبقه ی سرمایه دار و جهان یعنی عباس کیارستمی از زبان شهید ثالث می نویسد : “زنده یاد سهراب شهید ثالث در یکی‌از آخرین گفتگوهایش با اشاره به بهره گیری رژیم حاکم از هنرسینما، درباره کیارستمی به تندی و چنین تلخ اظهار نظر می کند که: “کیارستمی یک روسپی است که فقط جمهوری اسلامی با او همخوابگی می‌کند” (نقل به مضمون)”

    اما، به نظر من، کیارستمی روسپی بود که نه تنها جمهوری اسلامی بلکه طبقه سرمایه داری امپریالیستی با او مغازله و عشقبازی می کرد. به قول آرونداتی روی که در باره دموکراسی نوشت : “این هرجائی چهره بزک کرده خود را که از این بغل به آن بغل با سیل انداخته می شود و صورت سرخ شده ی خویش از سیلی را با رنگ آمیزی سرخاب می مالد” نقل به معنی از نوشته اش در سال 2003 بعد از حمله نیروهای دولت امپریالیستی ایالات متحده – ناتوئی به عراق و تسخیر و ویران نمودنش!

  8. دست مریزاد بابا ما مردیم از بس که از این آدم بی خاصیت و بی دغدغه تعریف و تمجید الکی کردن. دلمون لک زده بود برای دو کلمه حرف حساب که شما زدین. قربون قلمتون.

  9. دوستمون که یادداشت نوشته حتی فیلم های کیارستمی رو ندیده به طور کامل و فقط شاید یک یا دو تا رو دیده ی باشه. نوشته تون تجسد سطحی اندیشیه. فقط با رویه ضد جمهموری اسلامی بزک شده. حرف های تکراری اپوزوسیونی.

  10. در غیر مردمی بودن این یگانه سینمای ایران و جهان!!همینقدر کافی است که در باب ندانستن جراحش که ایشان را از روی نامش نشناخته بود ، گفت دکتر خیال کرده بود من از این خیابانی ها هستم .این خیابانی ها برای نابغه ما سوژه هایی بودند برای بالا رفتن از نردبان انواع جوایز و لاغیر.

  11. یک مهاجر همیشه یک مهاجر است و در وطن خودش در همان زمان که آن را ترک گفته، فریز شده. برای رهایی از فریزشدگی، هر مهاجری باید بتواند قبل از هر چیز به فرهنگ میزبان خوگیرد، ان را بپذیرد و در آن زندگی کند تا تازه بعد بتواند وطنش را از حالت انجماد زمانی بیرون بیاورد تا درکش کند. این حرفها بدجور بوی نگاه فریزشده ای را میدهد که نویسنده این متن را در همان دوره ای که وطن را گذاشته و رفته، نگه دشته انگار مردمان وطنش همانجور که بوده اند مثل مومیایی مانده اند و نشسته اند به نشخوار تحلیلهای دهه پنجاه و شصتی. حق با خوسه دونوسوست در باغ همسایه که یک مهاجر، باید خود را افریز شدگی زمان وطن خودش نجات دهد. تازه بعد از همه اینها میتواند بنشیند در مرود فیلمهایی که دیده فکر کند، قضاوت را بگذارد به عهده انها که بهتر می دانند. اینها را من میگویم که طرفدار سینمای کیارستمی نیستم اما نه به این دلایل، هرگز نه به این دلایل و دلایلی ازین دست.

Comments are closed.