سینمای جمهوری اسلامی زیر ذره بین (در باره فیلمی با عنوان ناهید)

جاری کردن صیغه میان سنت و مدرنیسم!

نقد و نظر امید بهرهنگ

 مقدمه سینمای آزاد

در باره سینمای جمهوری اسلامی کم نگفته ایم و فیلمی با عنوان «ناهید » هم در  همان چهار چوب سینمای صادراتی ارزیابی  می شود که سینماگری به اسم « آیدا پناهنده » ساخته است به ادعای صدا وسیمای ج. الف نمایش این فیلم در جشنواره های غربی موفق بوده است، انجمن منتقدان فرانسوی آن را ستوده اند و فستیوال کن در بخش نوعی نگاه نمایشش داده است، در جشنواره فجر/ زجر هم حضور داشته است.

صدا و سیما جمهوری اسلامی بعد از نمایش فیلم در فجر یک برنامه نقد و بحث برای آن راه می اندازد «مسعود فراستی» سینما بنویس حکومتی که در نقش مخالف فیلم های فستیوالی ظاهر می شود با یک منتقد تازه از راه رسیده در نقش موافق وارد گود شده اند در باره فیلم ناهید مناظره می کنند .در نهایت این بحث هم مشخص می شود که فیلم نه محیط سازی دارد نه قصه انسجام دارد نه بازیگران به نقش خود تسلط دارند و نه امور تکنیکی فیلم جاذبه ای دارد، حالا سئوال این جاست پس چراجشنواره ها فیلمی با این مشخصات را انتخاب کرده اند ؟ آیا بهتر نیست روی نظر همیشگی ما هم کمی تامل کنید که گفته ایم این گونه جوایز را به نظام جمهوری اسلامی میدهند نه به خود فیلم و یا سازنده آن .

همراهمان امید بهرنگ نیز محتوای این فیلم را باز کرده اهداف نظام از ساخت این فیلم را شکافته است. بررسی دقیق امید  بهرنگ را با هم بخوانیم:

nahid_still

شدت ستم بر زنان، فقر جانکاه اکثریت مردم و بروز انواع و اقسام مصائب اجتماعی چنان در جامعه گسترش یافته که به سینمای رسمی ایران نیز راهیافته است. اما گویی برای اغلب سینماگران ایرانی، سینما وسیله ای برای تحمیق بیشتر مردم شده است. مسئله این نیست که آنان از ارائه راه حل عاجزند یا اجازه انجام چنین کاری را ندارند (و درنتیجه از سطح و بیان واقعیتهایی که همگان میدانند و حس میکنند فراتر نمیروند) بلکه زشتی و پلشتی در این است که آنها اسارت را به چالش نمیگیرند. مسئله فقر مادی مردم نیست. مسئله فقر معنوی هنرمندانی است که به اشکال گوناگون به توجیه این فقر مادی می پردازند.

«صیغه امری بدی نیست اگر منجر به تشکیل خانواده شود!» این است پیام اصلی فیلم ناهید ساخته آیدا پناهنده که برنده جوایزی از برخی جشنواره ها مانند کن و براتیسلاو نیز شده است. کارگردان فیلم در مصاحبه ای با بخش فارسی رادیو فرانسه بر پیام فوق تأکید کرد. نه زن بودن کارگردان، نه موضوع مشکلات زندگی زنی به نام ناهید (با بازی ساره بیات) که قهرمان اصلی فیلم است، ذره ای به فمنیسم و رهایی زن ارتباط ندارد. ته مایه کمرنگ فمنیستی اساساً به کار پوشاندن واقعیت پررنگ ستم بر زن میآید. دیگر جذبه های فیلم نیز دردی از تناقضات فکری کارگردان درمان نمیکند. روایت زندگی پرتلاش زن زحمتکش طلاق گرفته، فضا و مناظر زیبای بندر انزلی، تقلید لهجه شیرین گیلکی (البته نه گویش گیلکی) همه از گیرایی های اولیه فیلم است که کمتر در دیگر فیلمهای فارسی مشاهده میشود. اما این گیرایی ها در خدمت بزک کردن پیامی واپس گرایانه دربارهٔ عشق و زندگی است.

 ناهید زنی است که به دلیل اعتیاد شوهرش طلاق گرفته و مهریه اش را در مقابل حضانت بچه اش بخشیده است، با این شرط که در صورت ازدواج، حق حضانت به پدر بازخواهد گشت. او پیش یکی از دوستان نزدیکش در مغازه کوچک فتوکپی ای کار میکند و درآمد حاصل از تایپ پایان نامه های دانشگاهی کفاف زندگی او و پسر سرکشش را نمیدهد. همیشه سرماه با فرارسیدن موعد کرایه خانه، هشتش گرو نه بوده و مجبور است با قرض گرفتن از این و آن، این دست و آن دست کند. در این میان رابطه عاشقانه ای با مردی از طبقه متوسط، نسبتاً پولدار و بانفوذ برقرار میکند. مرد (پژمان بازغی در نقش مسعود) مالک و گرداننده هتلی در کنار دریاست. فیلم اشارهای به بستر آشنایی ناهید با این مرد و دلایل آن نمیکند. مرد که همسرش فوت کرده و با دختر خردسالش زندگی میکند خواهان ازدواج با ناهید است. ولی برای حل معضل حضانت پسر ناهید، به خواسته ناهید مبنی بر ازدواج موقت تن میدهد. صیغه ای که قرار است ماه به ماه تمدید شود. یا به قول محضردار فیلم، ازدواج آبونمانی صورت گیرد. ناهید به عنوان زنی که میخواهد مستقل باقی بماند نه تنها در رتق وفتق زندگی با خانواده، پسرش، صاحبخانه و دیگران کشمکش روزمره دارد بلکه با رو شدن صیغه، بحرانی زندگی اش را فرامیگیرد و مدام مجبور است برای حل این تنشها به این و آن حتی مرد مورد علاقه اش دروغ بگوید.

او میان علاقه به فرزند و همسر گیر میکند. فرزندی که نسبت به مادرش بی مهری میکند. سرانجام با گذر از رنجهای گوناگون به سستی تصمیم میگیرد به نزد مرد مورد علاقه اش برگردد و خانواده تشکیل دهد. کندی و لختی فیلم انعکاس تردیدهای زنی است که نمیخواهد پل های پشت سرخود را خراب کند و مدام از این ور آب به آن ور آب میرود. قایقها، بناهای فرسوده، همگی رنگ و بوی کهنگی دارند. حتی خزه های سبز نقش بسته بر دیوار متروکه، نورپردازیها و صحنه پردازیها زیبا و فیلمبرداری کارت پستالی هم نمیتوانند به این کهنگی جلوهای نو بخشند.

کارگردان در برخی صحنه ها تلاش دارد به ظاهر پا را از کدهای تصویری سینمای جمهوری اسلامی فراتر گذارد. هرچند حجاب از سر زن حتی هنگام خواب برنمیافتد اما ابراز عشق و علاقه زن به مرد مستقیم تر صورت میگیرد، غیرمستقیم و بسیار سربسته بیننده از رابطه زن و مرد خارج از نهاد خانواده باخبر میشود. اما این کد شکنی در تصویری که میخواهد تماس بدنی زن و مرد نشان داده شود شکل مسخره و تأسف باری به خود میگیرد. بدل به بازی عهدبوقی نان بیار کباب ببر با دستان آسیب دیده ناهید میشود: شکنجه ای عاشقانه؟!

پناهنده، مستقیم و غیرمستقیم و جابه جا به برتری ارزشهای طبقه میانی نسبت به طبقات پایینی جامعه تأکید دارد. طبقه میانی که رنگ و بوی مدرنی دارد، افرادش دروغ نمیگویند، منطقی و مدافع راستگویی اند  و اینجا و آنجا در مقابل کسانی که به زن تنها ظلم میکنند میایستند. یعنی همه ویژگی های مردی که ناهید عاشقش شده است.

آیدا پناهنده کوشش دارد به لحاظی برتری اخلاقی زنان بر مردان را نیز نشان دهد. مردان فیلم چه در قالب قماربازان قهوه خانه، چه کسانی که دست اندرکار شرط بندیهای بازیهای فوتبال اند اغلب خروس جنگیهایی هستند که مدام بر سر کوچکترین مسائل به زد و خورد با یکدیگر مشغول اند و فضای مهر و محبتی میانشان نیست. پسر ناهید نیز تحت تأثیر چنین فضا و جوی قرار دارد و شاهد خواری های پدرش نیز هست. درصورتیکه برخورد زنان با یکدیگر بهتر بوده و حس دلسوزی، همیاری و همبستگی میانشان دیده میشود. حتی زن مرد صاحبخانه دندان گرد تا جایی که میتواند یاری رسان ناهید است. اما فیلم از مقطعی که صیغه شدن ناهید علنی میشود دچار تناقض گشته و بار سنت و دفاع از ارزش و اخلاقیات سنتی به دوش زنان میافتد. بی دلیل مادر شوهر و زن برادر ناهید در نقش سرزنش گران اصلی ناهید درمی آیند. شوهر سابق معتاد (نوید محمد زاده در نقش احمد) که غیرتش گل کرده بود و زمانی میخواست مسعود را به قتل برساند طلبکار مادرش میشود و همه چیز را تقصیر او می اندازد که با ازدواج میخواسته او را از اعتیاد نجات دهد. زن برادر ناهید مدافع همسرش است که به خاطر آبروی خانوادگی سیلی بر گوش ناهید زده است. اما مضحک آن است که مسعود نماد مرد مدرن به ظاهر روشنفکر که مدام اندرز اخلاقی میدهد خواهان آن است که ناهید دیگر سر کار نرود و از دخترش نگهداری کند و هنگام مرافعه با همسر سابق ناهید یاد ناموس پرستی میافتد و به طرف مقابل هشدار می دهد که دنبال زن مردم نباشد و بدینوسیله مالکیت خود بر ناهید را به رخ میکشد.

ظاهراً آیدا پناهنده خواسته شکاف بین سنت و مدرنیسم را در فضای یک شهرستان به تصویر کشد. اما این شکاف یا تضاد محرک فیلم نبوده چرا که هر دو سوی تضاد سنت است و بس. یک قرارداد و یک نهاد که هر دو تا عمق استخوان سنتی اند. هرچند که نمیتوان بر صیغه نام سنت و عرف گذاشت. زیر این ارزشی دینی است که اساساً توسط جمهوری اسلامی به لحاظ حقوقی به جامعه تحمیل شد. احیا حقوق عهد قرون وسطا که معنایی جز بردگی و فحشای اسلامی نداشته و ندارد. بیجهت نیست که مردم همواره صیغه را امری مذموم دانسته و می دانند. سوی دیگر تضاد یعنی خانواده نیز خود نهادی سنتی است که اساساً با فرودستی زن تعریف می شود. آن پرسشی که جامعه و تاریخ در دستور کار قرار داده گذر از خانواده در شکل سنتی است. در ایران نهاد خانواده آمیزه ای از سنن فئودالی – مذهبی و روابط کالایی سرمایه دارانه است که خود موجب درد و رنج مضاعف بر زنان می شود. مردان مدرن متعلق به طبقات میانی نیز به همان اندازه از روابط سنتی و قوانین مذهبی سود می جویند که دیگر مردان جامعه. اگر کسی بخواهد از سطح به عمق، از ظاهر به باطن پدیده خانواده در ایران برود، می تواند در هم تنیدگی سنت و مدرنیسم و خدمت هر دو به یک مناسبات کلی ستمگرانه و استثمارگرانه را مشاهده کند. در سطح و ظاهر پدیده ها ماندن در بهترین حالت مشاهده درد است نه ارائه درمان. فیلم ناهید در این زمینه نه پرسشی در بیننده برمی انگیزاند و نه به فکر وادارش میکند.

آیدا پناهنده عملا به دفاع از صیغه برمی خیزد. درست است که به جز موارد آشکار تن فروشی، برخی زنان برای دور زدن از گشت های پلیس دینی جمهوری اسلامی و سفر و حتی زندگی مشترک از صیغه سود می جویند. اما این امر نشانه عقب گرد جامعه ماست. تن دادن به قوانین، ایده ها و ارزشهای ارتجاعی اسلامی است. صیغه صرفاً بیان چند جمله به زبان عربی نیست که گفته میشود و راه خلاصی برای دردسری کوچک یا بزرگ است. همانطور که نماز روزانه عادت دادن خود به تسلیم و رضا در مقابل خداوندان آسمانی و زمینی است، صیغه نیز مهر تأیید زدن بر ارزش زن به عنوان یک ابژه جنسی محض است. فراموش نشود که با به قدرت رسیدن ملاها، صیغه از دایره اماکن مذهبی در شهرهایی چون قم و مشهد به سراسر جامعه به زور و با حمایت انواع و اقسام بنیادها – مانند بنیاد شهید- گسترش یافت.

پیام “صیغه خوب است اگر به تشکیل خانواده منجر شود” به نوعی فضای فکری بخشی از هنرمندان و فعالین زن را نشان میدهد که امروزه تحت عنوان “فمنیسم موقعیتی” در مقابل عقب مانده ترین نهادها، رفتارها و روابط ارتجاعی سر تعظیم فرود میآورند. از نظر آنان هر آنچه مفید است حقیقت است. صیغه مفید است پس استفاده از آن مجاز است. این تن دادن به موقعیت ها و فایده گرایی طناب داری است برای حلق آویز کردن جنبش زنان و طولانی کردن درد و رنج زنان جامعه ما. چنین تفکری همواره به قول سیمون دبووار دنبال “پرت کردن تکه استخوانی جلوی” زنان از سوی مردان و قدرت حاکم است. بلندای آمال، آرزوها و افق های صاحبان چنین تفکری از ضخامت سرگین گاو فراتر نمی رود. تا زمانی که معضل فقدان آرمانخواهی حل نشود نه شانسی برای خلق آثار هنری برجسته و ماندگار است نه شانسی برای رهایی از ستم و استثمار و انواع و اقسام بدبختیهای مادی و معنویای که جامعه ما با آن دست بهگریبان است.

امید بهرنگ – هشت مارس 2016

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Print Friendly, PDF & Email