در باره سینمای متداول فارسی ونقش آن در آسان پسند ی عامه کم نگفته اند و نگفته ایم . ما خود شاهد نقش تخریبی این سینما در اندیشه جوانان بوده ایم. ایجاد و گسترش سینمای آزاد ما خود به نوعی مقابله با این نوع سینما بود، سینمای آزاد فریاد نسل جوان بود که از یکنواختی و ابتذال سینمای متداول خسته شده بود.
در زادگاه ما انقلابی رخ داد و انتظار این بود که کاستی های سینمای حرفه ای هم جبران شود و با برداشتن سد سانسور آفرینش هنری هم متعالی شود ما هم سینمایی داشته باشیم هم سنگ سینمای امروز دنیا و اگر دنباله تحولات سینما در ده سال آخر نظام پیشین رها نمی شد دلیلی نداشت ما همچنان اسیر سینمای مبتذل باشیم که اسلامیزه شده است.
ما وقتی چشمان را باز کردیم دیدیم که انقلابمان اسلامی شده و آقای محسن مخملباف چاقوکش حرب الهی با فرمان خمینی مامور ایجاد سینمای اسلامی و هماهنگ کردن ان با اهداف خمینی شده است.
در نهایت همان دریچه های نیم باز گذشته هم بسته شد. فرامین کهنه شده اسلام ناب محمدی هم به سینمای متداول فارسی افزوده شد. به تدریج به آقا فهماندند که سینما وسیله تبلیغی موثری است و آقا هم با دستوری فتوا گونه نوعی از سینما را حلال فرمود، و سینما به دو شکل و شیوه تحمل شد یک نوع سینما برای عامه که 80 در صد محصولات سینمای جمهوری اسلامی را در بر می گیرد خودشان اسمش را گذاشته اند سینما بدنه ،نوع دیگر سینمای گلخانه ای برای بزک چهره ی آخوند که همان سینمای صادراتی باشد .شامل چند فیلم و چند فیلمساز وچند بازیگر خودی است و مرتب جوایز ریز و درشت فستیوال های اروپایی را تصاحب می کند البته چند سال است ارتباطشان با امریکا جهانخوار هم حسنه شده است اسکار را که خاتمی جون وسیله مسخ انسانها مینامید آب توبه سرش ریختند و پاک و طاهر شد حالا ج. الف یک شعبه هم در هولیود قبلا فاسد ایجاد کرده است! نمی شود منکر شد که معدودی ( جدا از انبوه شهرت طلبان و نان به نرخ روز خورها )هستند که چه در زمینه کارگردانی و یا بازیگری و یا تهیه کنندگی میخواهند مستقل باشند، اهل چاپلوسی ، باند بازی نیستند اینان اگر تهیه کننده باشند به تدریج خسته می شوندو کنار می کشند وا گر بازیگر و یا کارگردان باشند از امتیاز های ویژه ی اتحادیه اروپا و دیگر کشور های سرمایه داری بی نصیب می مانند.
این حرف ها هم به نوعی تکراری شد انگیزه من از طرح این مسئله اظهار نظر کوتاه بعد از در گذشت خانم فروزان بازیگر سینمای متداول ایران بود. این را هم گفته ایم که بازیگر ان زن قبل از انقلاب بسیار و بیش از مردان تحقیر شدند، آنها را به خاطر حضور در فیلمهای سابق فاحشه نامیدند، زندان کردند و شلاق زدند ،آنها که راه بی جایی نداشتند ماندند و هچنان تحقیر شدند.
اما اگر بخواهیم ابتذال در هنر و از میان انها ابتذال در سینما را بررسی کنیم نمی توانیم بدون توجه به ریشه ها ی درد فکر درمان باشیم و همه تقصیر را متوجه سازندگان این آثار بدانیم. وقتی نظام ها از انتشار تفکر آزاد ممانعت می کنند وقتی طرح مسایل اجتماعی در سینما سیا سی تلقی می شود و خوب کارگردان و تهیه کننده ای که میخواهد این گونه مسایل را مطرح کند در تنگنا قرار میگیرند. به تدریج سوژه های بی درد سر باب می شود و لحظه های فیلم را رقص و آواز عامه پسند پر می کند. معروف است که در شهرستانها یک تکه رقص مهوش را در آپارات خانه داشتند حتا به فیلم های خارجی با رقص و آواز مهوش چاشنی سرگرم کننده تزریق می کردند ، گفته شده در فیلمی از جان واین وقتی آقا آرتیسته وارد کافه می شود مهوش دارد میخواند و می رقصد. در این جو است که مردم هم عادت به ابتذال می کنند و اگر یک فیلم بخواهد این فرمول را رعایت نکند با شکست تجاری مواجه می شود. این ها را گفتیم حالا می رسیم به انقلاب که نوع اسلامی اش نصیب ما شد که اصلا با هنر به خصوص سینما عناد داشت وخود با آتش زدن سینما متولد شده بود.
من روشم در باره نگاه به سینمای عامه پسند گذشته با خیلی ها ی دیگر فرق می کند. من نقش بازیگر در ایجاد وگسترش سینمای فارسی را خیلی کم رنگ تر از دیگر عوامل فیلم مثل کارگردان، فیلمنامه نویس میدانم.
.در سالهای تسلط نازی هم کارگردانان و بازیگرانی بودند که با نازی ها هم کنار آمدند اما فریتس لانگ دعوت گوبلز را رد کرد و به تبعید رفت، همسرش که فیلمنامه نویس بود ماند و با نازی ها همکاری کرد.
خانم لنی ریفنشتال که اندیشه فاشیستی داشت بازیگر هم بود اما به زندان متفقین افتاد نه بدلیل سابقه بازیگری اش بلکه به خاطر کارگردانی آثار فاشیستی و به خصوص فیلم« پیروزی اراده» که از نظر ارزش های سینمایی کار فوق العاده ای بود. اما توانایی هنری این خانم مانع این نشد که در دادگاه نورنبرگ محاکمه و محکوم شود. یا ویتوریو دسیکا کارگردان و بازیگر برجسته ای بود اما در چند فیلم از نوع فیلمهای نان و عشق و… که کارهای سبک پول ساز بود بازی کرد با در آمد بازیگری اش توانست فیلمهای خودش را بسازد و آثاری چون دزد دوچرخه را بیافریند حالا کار درستی کرد یا نه مسئله دیگری است. اما بعنوان بازیگر فیلم های عامه پسند هیچ گاه سرزنش نشد. از این نمونه ها بسیار است. در باره سینمای فارسی دوران گذشته هم من تاملم بیشتر روی رفتار های کنونی آنگونه بازیگران است که داخل مانده اند و زیر ذره بین یک نظام سفاکند.
فروزان هم می توانست مثل چند تای دیگر از آن جمله پروانه معصومی به خدمت آخوند در آید و محبوبیت هم پیدا کند آنوقت اگر عمرش به پایان میرسید مراسمی دولتی هم برای درگذشتش ترتیب میدادند. همه بازیگران سینمای جمهوری اسلامی برایش اشک تمساح میریختند. اما تا آنجا که من میدانم فروزان به اخوند روی خوش نشان نداد و ترجیح داد از شهرت فراگیر به گمنامی مطلق برسد، گوگوش هم نمی خواست دیگر بخواند و بازیگر باشد او در دامی که مسعود کیمیایی برایش گسترد گرفتار آمد بقیه ماجر ا را که میدانید تبدیل شد به آرایشگر اصلاح طلبان و اکبر گنجی این عنصر فاسد
.اگر اجازه بدهید سخن را کوتاه کنیم.
بله من فروزان را که نه بازیگر فیلم های به اصطلاح هنری بود و نه مدرسه سینمایی دیده بود نه به محافل روشنفکری راه داشت ترجیح میدهم به خانم شهره آغداشلوی انتلکتوئل که این جاست و محدودیتی هم ندارد. زمانی هم خودش را ضد ج. الف قالب کرده بود اما به آخوند ها التماس می کند تا راهش بدهند حتا حاضر می شود محجبه بشود اما نمی پذیرندش. اگر زیان و ضرر های اجتماعی سینمای فارسی لطمه های فرهنگی بود و اشاعه ابتذال هنری زیان های دوام نظام کنونی به مراتب گسترده تر است و حمایت کنندگان از باند های این نظام نمیتوانند از زیر بار مسئولیتشان شانه خالی کنند . بله یک نظام ارتجاعی/ مذهبی و عقب مانده با اعمال فرامین پوسیبده 1400 سال پیش علاوه بر این که روی نسل ها ی آینده تاثیر مخربی دارد هزاران انسان را در جنگ خمینی با صدام کشت و معلول کرد ، از اوایل انقلاب ادمکشی و ترور را باب کرد و سالها ی 60 و 67 هزاران جوان مبارز را کشت و جامعه را از مغرهای متفکر تهی کرد. ایا شایسته است فروزان ها که لااقل یاری رسان آخوند نشدند حتا بعد از مرگشان هم تکفیر شوند در حالی که زنان بازیگر متمایل به باند حاتمی هم از منافع حکومت بهره میبرند و هم در جشنواره ها برایشان فرش قرمز پهن می کنند.
بله در نامه ننگینی اینان و سینماگران متمایل به باند خاتمی امضا کردند خامنه ای را رهبر اندیشمند انقلاب دانستند و از وی خواستند تا با تدارکچی شدن خاتمی موافقت بفرماید بله اینان مردم را فریفتند تا شارلاتانی چون خاتمی، دزد سرگردنه ای به گونه رفسنجانی و حالا امنیتی با سابقه یعنی روحانی وارد صحنه شوند و در نهایت مهره فاسدی چون روحانی با ساخت و پاخت با پاپ، ایتالیا، فرانسه و اتحادیه اروپا عمر ننگین این رژیم را افزایش دهند. همین مردم فرصت طلبی که امروز میترسند باخانواده فروزان همدردی کنند روزی برای دیدنش سر و دست می شکستند سا عت ها در صف سینما میماندند تا فیلمی با رقص و آواز او را تماشا کنند البته لذت وافور هم می بردند و گرنه فروزان نمی شد پولساز ترین بازیگر سینمای تجاری.
من هرگز با دست اندر کاران سینمای فارسی معاشرتی نداشتم اما از در گذشت این بازیگر درد کشیده و تحقیر شده که نزدیک 40 سال در انزوا بود و سر انجام دق کرد و رفت غمگین شدم و مرگ غریبانه اش متاثرم کرد.
بصیر نصیبی
فروزان ستاره ای که پانزده سال در سینمای ایران درخشید . یادش گرامی
غریبانه زیستن در وطن خویش درد سنگینی است ! از آن بدتر اینکه مدعیان هنر و سینما، بی تفاوت از کنار غریبانه بخاک سپرده شدن هنرمندی که بهترین خاطرات را برای ما به یادگار گذاشت گذشتند. در ایران هم امکان برای باقی مانده سینمای ایران بود که ایشان را آنگونه که شایسته ایرانی است به خاک بسپارند ولی نکردندو از آنهاشرمنده تر کسانی که درخارج لنگر انداخته اند . فروزان هم بمانند فریدون فرخزاد سالها طول خواهد کشید تا مدعیان هنر و دوستداران سینما بفهمند چه کسی را از دست دادند. این شرم بر پیشانی ایرانیان این دوران باقی خواهد ماند و آینده گان یقینن از این دوران بخوبی یاد نخواهند کرد.
ba dorood besyar be shoma
آقا بصیر عزیز ممنونم از تحلیل منصفانه و در عین حال افشاگرانه ات در باب در گذشت فروزان.
درود و افتخار برای فردین! و سکوت و تحقیر برای فروزان!
راستی چرا امّت مسلمان ایران-از مخالف تا موافقت حکومت- برای تشییع جنازه ی بازیگر محبوبشان
فردین در سال ۱۳۷۹ آنچنان راه بندانی طولانی در تهران و درجاده ی قدیم شمیران براه انداختند که
به روایتی شبیه آنرا تهرانی ها فقط در تشییع جنازه مهوش دیده بودند و خیلی از نشریات داخلی هم
در باره ی فردین سینمای ایران وسینمای فردین گفتند ونوشتند و او را تلویحاً مثل یک قهرمان ملی
معرفی کردند ولی در ارتباط با مرگ بعد از آن انزوای طولانی و غم انگیز فروزان کاملاً سکوت کردند!؟
شهرت و توانایی فروزان کم از فردین نبود و این هردو در کنارهم ومکمل سینمای مسلط و مردم پسند
آن دوران بودند.وبدتر از آن، سکوت ناشی از شاید پز فرهنگی یا اسنوبیسم خیلی از روشنفکران در تبعید
بود که اورا کم اهمیت تر و ناچیزتر از آن دانستند که حتی کلامی در باره اش بگویند.
آقای نصیبی گرامی، با شما همعقیده هستم و احساس همدردی میکنم.واکنش بموقع شما در ارتباط با مرگ در
انزوای مطلق وغم انگیز فروزان، صادقانه و انساندوستانه بود.روشنگری های سینمای آزاد، قابل قدردانی هستند.