مقدمه
از چندی پیش ما بازنویسی مطالب آرشیو را آغاز کرده ایم و دلایلش را هم در مطلبی با عنوان من افتخار میکنم، تو افتخار میکنی و …
( https://cinemaye-azad.com/1393/09/01/2055)
بر شمرده ام. البته باید اضافه کنم که من رفتار های افراد را تا زمان نگاشتن این مطلب با شما در میان میگذارم و بعد چه اتفاقاتی افتاد ه است؟ آدمها هم اکنون تا چه میزان بر مواضع آن زمانشان پایبند مانده اند؟ مسئله این بحث نیست.
بله رضا علامه زاده یکی از اعضای کانون سینماگران در تبعید بود که از ما جدا شده و اگر بهتر بگوئیم ما از او بریدیم، دلیلش هم بسیار واضح بود او قصد سفر به ج. اسلامی را داشت دلیل یا بهتر بگوئیم بهانه اش هم تهیه فیلم از احمد شاملو در بستر بیماری بود. ما با نفس این عمل یعنی ساختن فیلم از بزرگ انسان هنر و ادبیاتمان که مشکلی نداشتیم اما ما در تبعید هستیم وخیلی از کار های شایسته را قادر به انجامش نیستیم، اگر مثال را تا هنرمندان تبعید دوران نازی تعمیم دهیم، برشت، فریتس لانگ، مارلین دیتریش، و… هم شایدخیلی فکر و ایده داشتند که شایسته تر بود در زادگاهشان امکان ساختش فراهم میشد اما یک تبعیدی واقعی/ نه به قول زنده یاد ساعدی تبعیدی قلابی/که نمی تواند به سرزمینی که اسیر شده است قبل از آزادی آن قدم بگذارد مگر این که یا مخفیانه سفر کند ویا اظهار ندامت بنماید . اتفاقا در اطلاعیه جمع ما که در شماره 15 ماهنامه ی سینمای آزاد در تبعید چاپ شد /اسفند 77.فروردین/78 نیز به این مسئله توجه شد :
« میگوئیل لیتین در اوج قدرت پینوشه پنهانی و غیر رسمی به شیلی میرود و به طور پنهانی تا درون کاخ هم نفوذ می کند و تصاویر عریانی از واقعیت شیلی بعد ار کودتای امریکایی خلق می کند ایا لیتین می توانست با ارائه طرحش به سفارت شیلی و با اعلام رسمی به شیلی برود و سفرش را هم شجاعانه تصویر کند؟»
رضا با اعلامیه ای رسمی اعلام کرد که طرح فیلمنامه اش را هم با تقاضای سفر به سفارت جمهوری اسلامی در هلند تقدیم کرده است. آن زمان که تجمع فیلمسازان تبعیدی از امروز منسجم تر بود نسبت به این سفر اعتراض وسیع شد اما علامه زاده دل به خاتمی و خاتمی چیان سپرده بود دیگر دوستان واقعی او عوامل بخش خوب نظام مقدس یعنی اصلاح طلبان حکومتی بودند وقتی نمایش مصدق را به روی صحنه آورد برجسته ترین حامیش هوشنگ اسدی و سایت روزی اون لاین بود و دار و دسته دوم خردادی های دیگر به اضافه ی مسعود بهنود که قبلا هیچگاه طرف ما نمی آمد بعد از این که مطمئن شد رضا روی ریل خودشان حرکت می کند به ستایش از او و وب سایتش پرداخت تا آنجا پیش رفت که ادعا کرد اگر به وب سایت دشمن سابق (رضا علامه زاده) سرنزند روزش آغاری کسل کننده خواهد داشت (نقل به مفهوم)، در همین دوران رضا یک سلسله پروژه، برای جلب اعتماد خاتمی چیان تولید کرد از آن جمله تهیه مطلبی با عنوان کاش ما هم کمی گنجی بودیم (نقل به مفهوم) شنیده ام همان زمان استاد مسعود کیمیایی با مشارکت ویدئو کلوب شهر فرنگ و حسن عباسی نامی از تهران صادر شد تا تماشا گر نمایش مصدق باشد! دیگر نمی دانم چه اتفاق افتاد آیا در شب نمایش، سیمای مبارک استاد مسعود علنی شد و یا مثل آن بار که برای نمایش فیلمی از زندگی احمد محمود (انگار هیچ خوش نامی را اینها نمی گذارند خوش نام بماند) مقصود لو میزبان مهاجرانی بود چنین برنامه ریزی کردند که آقا مسعود را هم مثل آقای وزیر اسبق درتاریکی بیاورند ودر تاریکی ببرند. حالا که صحبت از مقصود لو شده است مسئله ای را هم در ارتباط با آن آقا بگویم ودنباله بحث را ادامه دهم …
بهمن مقصودلو را از سالهای قبل از انقلاب می شناختم (اگر معاشرت های مربوط به کار را دوستی به حساب بیاوریم با هم دوست بودیم) او بیشتر اوقات سال امریکا بود من بعد از انقلاب او را ندیدم اما میدانستم تعدادی فیلم از قبل انقلاب در ویدئو کلوبش دارد ،در مورد نحوه ی دست یابی به فیلم ها اطلاع دقیقی ندارم) . من آگاهی محدودی از موقعیت جدید مقصود لو داشتم تا اینکه شنیدم جوانی سینماگر به تبعیدو به امریکا آمده که فیلمی از احمد شاملو ساخته است و با تهیه کننده (بهمن مقصودلو) اختلاف دارد وظیفه ما این است که همراه و همدل این گونه هنرمندان باشیم اما در جو باند بازی, وسایل ارتباط جمعی لوس آنجلسی هم طراز های مقصود لو سعی داشتند نگذارند مسلم در تبعید حرکتش را آغاز کند /که البته ناکام شدند/ دوستان همجنس بهمن یعنی نوری زاده و میبدی هم برای به سایه بردن نام کارگران اصلی فیلم ونشاندن نا حق بهمن در جایگاه کارگردان همدست بودند من بی آن که مسلم را دیده باشم تصمیم گرفتم علیه باند بازی وارد میدان شوم و شدم و از مسلم دوست کنونی ام که آن زمان او را نمی شناختم دفاع کردم که این کار من باعث گلایه شدید مقصود لو از من شد. وقتی ما سمینارگسترده ی سینمای ایران در تبعید را همراه با نمایش فیلم در زار بروکن آلمان برگذار کردیم بعد ار اتمام سمینار رضا علامه زاده و پرویز صیاد چند روزی پیش من ماندند در صحبتهایی که با رضا داشتم او شرح مبسوطی از همکاری بهمن با نظام مقدس برایم تعریف کرد البته بهمن مرتب به ج.الف سفر می کرد و میهمان ثابت جشنواره فجر /زجر/بود و برایشان فیلم هم جور می کرد، یک بار هم میخواست آنتونی کوئین را با نیرنگ ببرد به فجر که پیرمرد متوجه شد و خوشبختانه در دام گرفتار نشد. حالا می بینیم که علامه زاده چند هفته پیش به بهانه بررسی کتاب مقصود لو در باره فیلم مشهور علف به ستایش از کسی مبادرت می کند که خودش او را عامل جمهوری اسلامی دانسته بود .سطور آخر ستایش علامه زاده از کتاب مقصودلو را بخوانیم:
«اگر بخواهم به نكات جالبى كه در كتاب آمده اشارهاى هرچند گذرا بكنم اين نوشته به سادگى پايان نخواهد گرفت. فقط به همين بسنده مىكنم كه شنيده ام در نقدى بر اين كتاب آمده است كه هر دانشجوى سينما بايد اين كتاب را بخواند. من اما گمان مى كنم نه تنها دانشجويان كه هيچ علاقمند به سينما نيست كه از خواندن اين كتاب بى نياز باشد» ملاحظه فرمودید این حرف من نیست این توصیه رضا علامه زاده است که از خواندن اثر مقصود لو غافل نشوند. اصل مطلب را اگر غیبش نکند، اینجا بخوانید:
اعتراض کانون سینماگران در تبعید و کل اعتراضات گسترده به رفتار های دوران جدید آقا رضا به حدی رویش تاثیر گذاشت که چند سال اصلا پیدایش نبود انگار دود و محو شده بود. اما ایشان نقشه ای طراحی کرد که به جای هارت و پورت برای معترضین با امضاء کنندگان از در دوستی وارد شود با اینکه کانون ها ومراکز فرهنگی و هنری معترض را نا دوست و فرمابر احزاب و حزب الله خارج از کشور دانسته بود و همه یشان را در لیست سیاه قرار داده بود اما به تدریج این لیست آب رفت !؟
انگار او قادر شده است بار دیگر جمعی را بفریبد وخودش را دوباره به تبعید به چسباند برای بهائیان وبرای زندانیان دهه 60 و 67 اشک تمساح بریزد که هیچ ادعا کند قبل از تهیه مستند با من از دریا بگو هیچ کوشش ثمر بخشی برای شناساندن جنایت های رژیم در دهه 60 و67 نشده است ( نقل به مفهوم)
من مستند جدید او را ندیده ام ونیاز هم نیست ببینم همین قدر که شیرین عبادی در نقش لابی این فیلم ظاهر شده، می شود اطمینان داشت که حد و حدود طرح مسایل درون فیلم از خواست و تمایل دوم خردادی ها فراتر نرفته است. آخر چطور می شود پذیرفت که ستایشگر گنجی، و دوست مسعود بهنود و سازگارا، هم کاسه ی مسیح علی نژاد و جامی مدیر اخراج شده ی رادیو زمانه فیلمی بسارد که باعث تکدر خاطره دوستان اصلاح طلب بشود به خصوص که هیچ اعتراضی از جانب دوستان اصلاح طلب به این فیلم نشده است.
این نوشته من با بهره از سند های زنده و دقیق شکل گرفته این اسناد تماما در مطالبی که ما در گذشته های دور و نزدیک منتشر کرده ایم مطرح شده است و اگر اشکالی در آن بود در این سالها کم نبوده اند آنها که دنبال بهانه ای می گشتند تا تمام نظر ها و حرفهای ما را بی اعتبار کنند حتما سر و صدا راه میانداختند با همه این احوال اگر به موردی برخورد شد که نیاز به تذکر و یا تصحیح بود از مادریغ نکنید.
به نظر من انتشار همین سندی که در این جا میخواهم برایتان نقل می کنم کافیست که هر انسان کنجکاوی با منش و ذات و رفتار رضا علامه زاده آشنا شود و بقیه اسناد اگر هم در اختیار نبود برای شناخت واقعیت وجود او با مشکل مواجه نمی شدیم.
اول این نامه/ سند را به دقت بخوانید وبه تاریخ آن توجه کنید 19 /10 /1996
بصیر عزیز
« چهارمین شماره مجله سینمای آزاد را پس از بازگشت از فیلمبرداری یک ماهه در مسکو دریافت کردم وخستگی کار وراه از تنم درآمد.اول به این خاطر که دیدم بار سنگینی را که به دوش گرفته ای همچنان به پیش می بری، چیزی که با شناخت دراز مدتی که از تو دارم البته غیر منتظره نیست که هیچ،کاملا هم قابل پیش بینی بودودوم اینکه بدون اینکه به تمجمج ویکی به میخ زدن ویکی به نعل ، وظیفه هنری، اخلاقی، اجتماعی ات را در این شرا یط حساس که سینمای ایران طی می کند انجام می دهی،وبا فراهم آوردن این دفتر راه را برای بازتاب آگاهانه ونگرش متفاوت یک بینش به سینمای امروز ایران باز نگاه داشته ای،راهی که من هم از نزدیک به 6 سال پیش با نگارش وانتشار کتاب سراب سینمای جمهوری اسلامی ایران پیموده ومی پیمایم. نا گفته پیداست وقتی که مقالات توودیگر همکارانت رادر سینمای آزاد می خوانم که با دقت و مسئولیتی ژرف وبدون نگرانی از بر چسب ها وهوچی گری های نان به نرخ روز خورها،دست ناپاک مجریان حکومت اسلامی وهمکاران آشکار و نهان آنها را در جشنواره ها وهفته های فیلم خارج از کشور رو می کنید، احساس می کنم همچون 6 سال پیش تنها وبی تکیه گاه نیستم، باور کن از وقتی سینمای آزاد منتشر شده است بیشتر به ساختن فیلم فکر می کنم تا به نوشتن در مورد این مسایل حساس، چرا که میدانم با شانه ای که توو یارانت زیر کار داده اید دیگر باری زمین نخواهد ماند . دست مهربان تک تکاتان را صمیمانه می فشارم رصا علامه زا ده
19 /10 /96»
به نظر من، رضا در باره من و رفتار هایم بزرگ نمایی کرده است حتا من اهمال و کم کاری هم داشته ام اما رضا تا زمان نظام گذشته هم به عقب برگشته و از رفتار آن دوران من هم با ستایش یاد کرده است (دیدم بار سنگینی را که به دوش گرفته ای همچنان به پیش می بری، چیزی که با شناخت دراز مدتی که از تو دارم البته غیر منتظره نیست) ما خودمان را گول نمی توانیم بزنیم ما در یک نظام بسته کار وفعالیت می کردیم هم من و هم آقا رضا زیر ماسک بودیم هر چه می خواستیم نمی توانستیم بگوئیم و هر کار که دوست داشتیم قادر نبودیم آنگونه که میاندیشیدیم انجام دهیم ،من خود صدها عیب ونقص در کارم و رفتار های آنروزهایم پیدا کرده ایم که در کتاب خاطراتم که امید دارم فرصت وامکان مالی انتشارش را بیابم با صراحت باز کرده ام ولی امروز می توانم بگویم، خودم هستم با همه صعف ها، توانایی ها وکاستی ها یم، اما رضا یک نقص هم در من وکار های گذشته ام حتا دوران تبعید من نمی بیند ومی نویسد:
(دوم اینکه بدون اینکه به تمجمج و یکی به میخ زدن و یکی به نعل، وظیفه هنری، اخلاقی، اجتماعی ات را در این شرایط حساس که سینمای ایران طی می کند انجام می دهی)
ضمن سپاس از ایشان اجازه میخواهم اگر حمل بر بی چشم و رویی نشود در باره خودش بگویم که رضا علامه زاده در تبعید چند چهره ازخود به نمایش گذاشته است نخستین چهره او تا زمانی است که با کانون سینماگران در تبعید همدل وهمراه بود، در سمینار ها و برنامه های ما شرکت میکرد در نشریه سینمای آزاد مطلب می نوشت ،ادعا میکرد تکلیفش را با کلیت نظام ج. الف روشن کرده است و در کتاب سراب سینمای اسلامی استفاده سیاسی از سینما را در جمهوری اسلامی فاش میکرد و مستند جنایت مقدس هم مربوط به این دوران فعالیت سیاسی / سینمایی اوست. اما چهره دیگر علامه زاده در زمانی عیان می شود که به باند دوم خرداد پیوست به تمام مواضع سابقش پشت کرد، برای باز کردن راه آشتی با فیلمسازان فستیوالی کتاب سراب.. را تفسیر دوباره می کند او که مدیر فستیوال هلندرا بابت سفرش به جمهوری اسلامی ملامت می کرد حالا خودش پای ثابت فستیوال ها شده است کارهای رخشان بنی اعتماد و قبادی و کیارستمی و تهمینه ی میلانی را می ستاید و یادش میرود که او خود کیارستمی را بابت این که درک ناشریفی از نئورالیست دارد سر زنش کرده بود بابت جایزه نخل طلای کن دستش را می فشارد .
اما همین آقا رضا با همه ستایش های اغراق آمیزی که از من وگذشته من ودوران تبعیدم داشته است یک باره دچار بیماری فراموشی می شود و بعد از ضربه ای که از مطلب من در باره طرح تخیلی تلویزیون ایران ندا متحمل شده است دوباره به سخن میاید اما دیگز نه فقط از من تعریف و تمجید نمی کند بلکه مطلبش را با این عنوان آغاز میکند.
«بصیر شریعتمداری و افشای “ایران ندا»
البته رضا همین رفتار را با دوستان هم مدرسه ای ورفقای سیاسی خودش هم دارد .
بعد از انتشار کتابی از رضا علامه زاده که بخشی از آن پرونده سازی برای عباس سماکار و طیفور بطحایی است این دو به پرت گویی های رضا علامه زاده جواب داده اند وقتی رضا با دوستان هم مدرسه ای و رفقای سیاسی اش چنین رفتار می کند دیگر من و شما چه توقعی از وی داریم. به قسمتی از جواب عباس به او اشاره می کنم
«مطالبی که رضا به عنوان افشاگری و رو کردن لاپوشانی های من و دروغ های طیفور نوشته، در مجموع از ۱۰ صفحه بیشتر نیست و طبعا نمی تواند در مقابل ۲۳۸ صفحه کتاب او به عنوان علت اصلی نگارش آن تلقی شود. البته علامه زاده حق دارد به هر شکل و با هر توجیهی که می خواهد کتابش را بنویسد و به عنوان یک انسان از گذشته سیاسی اش شادمان نباشد. اما برای محبوب شدن نزد دنیای راست کیش کنونی که فکر می کند سوسیالیسم مرده است شایسته نیست که دست به تخریب چهره رفقای پیشین خود بزند..( دو مطلب در همین زمینه از طیفور و عباس در آرشیو سینمای آزاد نگهداری می شود. با این نشانی بخوانید)
https://cinemaye-azad.com/1391/04/18/178
در مورد خودم هم که دیدید که بصیر عزیز رضا علامه زاده تبدیل شد به بصیر شریعتمداری یعنی آن کس که کوچکترین نقص و ایرادی در رفتارش نبود، مبارز بود، اهل سازش نبود، دست جمهوری اسلامی را رو می کرد ، شد همطراز کثیف ترین عنصر امنینی نظام مافیایی جمهوری اسلامی ،اما چرا وچگونه؟
وقتی رضا و شرکا خواستند دکانی زیر عنوان تلویزیون ایران ندا را علم کنند من یک مطلب جامع نوشتم و قصد و هدف این تلویزیون تخیلی را برشمردم که بخش کوتاهی از این مطلب را هم اینجا می آورم:
«جمعی می خواهند برنامه تلویزیونی راه بیندازند، بسیار خوب، خوش آمدند! جلسات شان را تشکیل می دهند، طرح ها و برنامه هایشان را پیاده و کارشان راآغاز می کنند. هرکس هم مجاز است با تماشای برنامه هایشان نظرش را بگوید و یا بنویسد. اما این جمع این روش معمول را انتخاب نکرده اند.
در وهلهء اول، با نگاهی گذرا به اسامی روشنفکرانی که هیات امنای ایران ندا را شکل داده اند، حامیان باند موسوم به اصلاح طلب در میان اعضاء هیات امنا وزنه سنگین تری دارند و همین طور برخی از این اعضاء هیات، از آن جمله مسیح (معصومه) علی نژاد، به شدت شیفتهء کروبی و موسوی و بانوی اول جناح موسوم به اصلاح طلبان است و برای «جرس ِ» کدیور/ مهاجرانی، یعنی اطاق فکر سبز الهی ها، خبرنگاری می کند.
حالا بیائید فرض را بر این بگذاریم که مردم سر خوردهء ما بخواهند تحقق آرزو های سال ها سرکوب شده شان را در یک کانال تلویریونی جستجو کنند؛
بیانیهء ایران ندا می گوید: «میخواهيم رسانهای پايهگذاری کنيم که نمونه ای از گشودگی به روی مردم ايران و تفاهم با جهان باشد و برای ايران آيندهای بکوشد که در آن اعلامیهء جهانی حقوق بشر ما در قانون اساسیاش باشد».
«اعلامیهء جهانی حقوق بشر ما در قانون اساسی آینده ایران باشد» یعنی چی؟ مگر نه این است که هر تصمیمی برای آیندهء ایران و قانون اساسی اش را باید به مردم واگذار کرد؟ از کجا معلوم است که اعلامیهء جهانی حقوق بشر پاسخگوی خواست جوانان آگاه جنبش باشد؟ خب، اگر اینان در برابر این رژیم تکلیف شان روشن بود، یا حتا اگر تکلیف شان را با دوم خردادی های خجل، که حالا ماسک سبز الهی (رنگ بنفش را اخوند امنیتی دکتر روحانی جانشین کرد و علامه زاده هم به پرزیدنت جدید روی خوش نشان داد) به چهره گذاشته اند، روشن کرده بودند، لااقل در اطلاعیه شان به صراحت حساب شان را از پیروان اندیشهء خمینی جدا می کردند.
اینان در بیانیه شان می نویسند:
«رسانهای که ما برای پايهگذاری آن تلاش می کنيم از نظر مالی شفاف است و میخواهد به کمک مالی ايرانيان متکی باشد.. کمی ادعایم را باز تر می کنم.
برای تأمین مخارج یک تلویزیون فراگیر و قابل توجه از طریق کمک های مردمی احتیاج به مردم کمک کننده داریم. این مردم چه کسانی هستند و تعدادشان چقدر است؟ در باره هزینه راه اندازی ایران ندا هم نوشتم:
پول راه اندازی « ایران ندا» از کجا می تواند تامین شود؟ البته کسانی در میان جمع امنای «ایران ندا» – مثل علامه زاده، براتی، جامی، علمداری- بعید است که ندانند کمک های مردمی برای تلویزیون هایی که اندیشه های دوم خردادی ها را پاسداری میکند فقط می تواند برای ژست استقلال گرفتن به کار آید. البته «ایران ندا» ئی ها اعلام کرده اند که فقط از مؤسسات مدنی ایرانی کمک می گیرند. حالا شما یک موسسهء ایرانی را به من معرفی کنید که خود دست بگیر نداشته باشد تا من این ادعا را بپذیرم که مؤسسات مدنی ایرانی(!) بخشی از هزینهء سنگین و همیشگی «ایران ندا» را تامین خواهند کرد.
آیا تبعیدیانی که سال ها در برابر همهء حیله های رژیم ایستادگی کردند و حاضر نشدند به سفارت ننگین جمهوری اسلامی پا بگذارند، مشتاق خواهند بود به رسانه ای کمک مالی کنند که یکی از اعضاء هیات امنایش رضا علامه زاده است که فیلمنامه ققنوس را به سفارت جمهوری اسلامی تحویل داد!؟ (نوری زاده که صدتا مثل علامه زاده باید پیش او , کار آموزی کنند هنوز مشخص نکرده هزینه سنگین اداره ایران فردایش از کجا تامین می شود چطور اینان این ادعای نادرست را بین مردم پخش می کردند که حساب دخل و خرجشان شفاف خواهد بود)
و یک مورد دیگر را هم با خوانندگان در میان گذاشتم
آقای مهدی جامی، مدیر اخراج شدهء رادیو زمانه، هم یکی از اعضای هیات امنای «ایران ندا» ست که رضا علامه زاده از او سپاسگزاری می کند که نخستین جلسهء گرد همآئی در لندن را تدارک دیده است. (علامه زاده البته نمی گوید جامی برای تشکیل نخستین جلسه چه کرده است اما جامی در دوران مدیریتش چنان رسوایی به بار آورد که «یانی کرون» و «آنیکه کرانن برگ» در روزنامهء هلندی «فولکس کرانت» در مورد رادیو زمانه، نوشتند که ، این رادیو در ابراز نظریات سیاسی بسیار یکجانبه گراست و همجهت با سیاست های رژیم جمهوری اسلامی عمل می کند «
مطلب من در شرایطی منتشر شد که جو آمادگی پذیرش آنرا داشت و چنان اثر گذاشت که این جمع روشنفکر با کلی ادعا بدون اینکه اعلام کنند بی سر و صدا در دکان را گل گرفتند، دیگر اعضای هیات امنا صدایشان در نیامد .اما رضا که درمانده از جوابگویی منطقی است به همان شیوه تهدید و پرونده سازی ادامه داد با انتشار مطلبی مثلا قصه گونه با عنوان “لطفا قرصتان را بموقع بخورید!” برای من قصه ای ساخت که مثلا بگوید من چون قرص هایم دیر شده تعادلم را از دست داده ام و اسناد را منتشر کرده ام. اتفاقا به نوعی درست می گوید که عقل موقعیت شناسی ندارم اگر من عاقل بودم راه و روش علامه زاده را برگزیده بودم هم کتاب در جمهوری اسلامی چاپ می کردیم همه هزینه کار هایم را ندای غیبی امام زمان تامین می کرد هم رادیو و تلویزون ها فارسی زبان غربی مصاحبه های هیچان انگیر با من می گذاشتند هم در سایت هایی مثل گویا نیوز هرقدر فحش و ناسزا که دلم میخواست نثار هر کس می کردم بی آنکه شخصی که به او اتهام زده ام امکان برابر داشته باشد تا از خود دفاع کند. بله من بیمار بودم که مواضعم را تغییر ندادم نسبت به کلینت نظام نه گفتم. با نبوی، هوشنگ اسدی، بهنود, سازگارا و گنجی طرح دوستی نریختم .اگر علامه در این سالها و بعداز لغزیدن به سوی باند خاتمی یک حرف درست زده باشد همین اظهار لحیه اش است. وقتی همه ی پیش بینی ها و بررسی های من در باره این پروژه مو به مو درست بوده و اصلا تلویزیونی با این نام برنامه ای پخش نکرده است. پس چرا به جای ملامت بانیان این همه ناسزا نثار واقعیت گویان شد؟
چنان علامه زاده همه عقده های ناشی از ناکامی سفرش را متوجه من می کند که انگار این فقط من بودم که اهداف این سفر را شفاف کردم انگار یادش میرود که هادی خرسندی در “اصغر آقا” یک ویژه نامه منتشر کرد و بر اساس سروده مشهور شاملو “پریا” یک قطعه ی طنز سرود و یک کاریکاتور هم خودش کشید با عنوان روزگار وقیحی است نازنین با شیوه ای طنز گونه نام علامه زاده را به عمامه زاده تبدیل کرد من فقط بخشی از سروده هادی خرسنیدی را باز نویسی می کنم. (همه سروده در هفته نامه نیمروز چاپ شد)
«پريای نازنين-چه تونه زارميزنين؟…/پريا خنده کنين- پريا شادی کنين/ خاتمی جون اومده- خدای ايرون اومده!/ خدا قربونی ميخواد- چريک کانونی ميخواد!/چريک فرصت طلب- با سابقه،/ آلت دست سه چهارتا نابغه/يکيشون شاعرخلق !/ يکيشون قصه نويس/یکيشون دکتر طب انگليس!/يکيشون…( آخ ننويس!)/زاروزار گريه ميکردن پريا.مث ابرای باهار گريه ميکردن پريا./دولت هلند پناهنده رو اخراج ميکنه،/عوضش شرکت شل، نفتارو تاراج ميکنه./حالا يک مبارزی!توی هلند، ميره از سفارت آخوند! ويزا بگيره/بعدش از چهارتا همپالگیش امضاء بگيره،/ که بگه آدمکشی تموم شده/مملکت امن شده، آروم, شده!/!…..( هفته نامه نيمروزشماره5239 با این توضیح که هیات دبیران آن وقت کانون از سفر علامه زاده حمایت کردند وسروده هادی خرسندی از این رفتار هیات دبیران آنوقت با زبان طنز انتقاد می کند.
اتفاقا یکی از اعضای کانون نویسندگان در تبعید که قرص و محکم به کانون چسبیده و در هر شرایط و هر موقعیتی از این امکان برای اینکه سری در سر ها در بیاورد بهره میبرد چند هفته پیش و ناگهانی با قهر و ستیز از کانون جدا شد او که اخیرا جواز فیلسوفی هم از اپوزیسیون مترقی! گرفته یکی از موارد اشکال در کانون را غیبت رضا علامه زاده تبعیدی میداند اما خود اقا رضا که با گفتگوی سفارشی با جواد طالعی، تبعید و کانون سینماگران در تبعید رابه زعم خود کوبیده بود حالا چرا میخواهند دوباره شناسنامه تبعیدی برای آقا رضا جور کنند؟ الله واکبر ،خمینی رهبر
آنگاه رضا بعد از اینکه هر آنچه در چنته دارد علیه من صادر میکند قصه ای هم برای مرعوب کردن من می آفریند به نیشی که در قصه اش هست اشاره واعتراف می کند که آنرا برای مرعوب کردن من سر هم کرده است ومی نویسد:
« اگر نیشی در این قصه هست باید کف پای کسی را قلقلک بدهد که خود را بر همه مسائل عالم و آدم بصیر میداند بیآنکه کمترین نصیبی از باریکبینی و درایت برده باشد»
ایا بهتر نیست علامه زاده بجای اینکه بخواهد با قلقلک کف پای من معمای من را حل کند،معمای چرخش 180 درجه ای خودش را شفاف کند، لااقل به چند سئوال کلیدی جواب دهد.
چرا او که برنامه سفرش را اعلام کرده بود قصدش نا انجام ماند؟ چرا سرنوشت تلویزیون ایران ندا اعلام نشد؟ ومعلوم نشد ایا پولی هم به حساب اعضا واریز شد و یا نه؟ چرا فقط متمایلین به باند دوم خردا د عضو هیات امنا بودند ( براتی، جامی، معصومه مسیح نژاد، شهرنوش پارسی پور) چطور شد که ناصر زراعتی بی آنکه عضو هیات امنا باشد از گوتنبرک سوئد خودش را به انگلستان رسانید و در جلسه ایران ندا حضور پیدا کرد؟ این همه سر و صدا که برای پذیرش فیلم با من… در جشنواره مونترال شد چرا بعد از نمایش دیگر نه صدای آقا رضا در آمد و نه حامیان نو ظهورش. یعنی این شیرین خانم با این همه ادعایش که علاوه بر اینکه به رضا علامه زاده افتخار حضور میدهد دایم توی کاخ های روئسای جمهور پرسه میزد نتوانسته بود فیلم را وارد مسابقه کند و یک جایزه ای، امتیازی ، پلاکی برای علامه زاده جور کند؟ این ها که مثل نقل و نبات جایزه به فیلمهای ارسالی وزارت ارشادجمهوری اسلامی میدهند خوب چی می شد که روی خانم نوبلی ملی/ مذهبی را هم زمین نمی انداختند ؟ اصلا چرا صد ها خبر نگار سینمایی نویس و گزارش نویس که میهمان مونترال هستند از نوشتن چند سطر در باره این کار آقا رضا دریغ کردند و یا گفتند و نوشتند و تحسین کردند اما آقا رضای ما که اهل تبلیغات وهوچیگری !نیست منعکش نکرد.!! سرانجام خواننده تکلیفش را با افشاگر ی های آقا رضا نمیداند آیا من بصیر شریعتمداری هستیم و یا آن بصیر عزیز رضا علامه زاده وقتی حضرتش متمایل به باند موسوم به دوم خرداد نشده بود؟ امید اینکه ایشان هم رگ غیرتشان را کمی قلقلک دهند امکان انتشار سئوال های مرا در سایت خودشان هم فراهم کنند، و اجازه دهند خوانندگانشان اگر در دنیای واقعی نیز وجود دارند خود به قضاوت بنشینند.
البته آقا رضا هم کم تحمل است هم از پرونده سازی رویگردان نیست اما در باره من میخواهد دوباره چه بگوید که قبلا نگفته است؟ دیگر اتهامی بالا تراز کارگزار شریعتمداری می شود به کسی بست؟ همه راه ها را رضا آزموده است البته میتواند با بهره از فراموشکاری سنتی ما باز هم همان حرفها را تکرار کند و باکی نیست .
این نوشتاررا با نقل جمله ای از هانا آرنت به پایان میرسانم.
«شکل گیری حکومت های خود کامه بدون حضور روشنفکران کوته بین و نا آگاه ممکن نیست این روشنفکران در عمل به رژیمی خدمت میکنند که مدعی مبارزه باآنند» /هانا آرنت اندیشمند ضد نازی که از آلمان هیتلری گریخت./
بصیر نصیبی
باز نگری همراه با تغییراتی در جهت تطبیق با شرایط روز 14 دسامبر 2014
مقاله در لینک زیر معرفی شد
http://dialogt.de/khandani_20150106