کافه ی کوچه ی هفتم (رادیو کوچه) بررسی ارتش سایه ها ،فیلمی از ژان پیر ملویل

 فایل صوتی +متن نوشتاری از خلاصه ی برنامه

http://radiokoocheh.com/article/259895

تهیه کننده برنامه: آزاد عزیزیان

میهمان برنامه: فرید اسماعیل پور

سینمای متعهد و پیشرو سینمایی است که به اوضاع دنیایش با نگاهی آوانگارد می‌‌نگرد.اوضاع منطقه و مقاومت در مقابل نیروی متحجری همچون «داعش» توسط مردمی که از داشته‌هایشان دفاع می‌کنند، امروز می‌تواند ایده‌ای باشد برای کارگردانانی که میخواهند عمل اجتماعی داشته و چنین فجایعی را به تصویر کشیده و نقش رهبری سازمانده را بازی کنند. در مجموعه‌ای پنج قسمتی در پنج هفته‌ی متوالی از «کافه کوچه هفتم» همراه با مهمانانمان به سینمای جنگ و مقاومت خواهیم پرداخت.

 

 ارتش سایه‌ها

 «ارتش سایه‌ها» فیلمی از «ژان پیر ملویل» در سال ١٩۶٩ است. این فیلم براساس رمانی به همین نام اثر «ژوزف کسل» ساخته شده است. فیلمی که به اشغال فرانسه توسط نازی‌ها در جنگ جهانی دوم و جنبش مقاومت فرانسه می‌پردازد. این فیلم بعدها درسال ٢٠٠۶ در سطح جهانی دوباره اکران شد. در بسیاری از نظرسنجی‌ها پس از اکران دوم، این فیلم به عنوان بهترین فیلم سینمای مقاومت فرانسه شناخته شده است. این در حالی بود که پس از ساخت این فیلم در سال‌١٩۶٩ بسیاری از منتقدان فرانسه این فیلم را به شدت راست‌گرایانه و «گلیستی» دانسته و ملویل و کارش را مورد نقد شدید قرار دادند. فیلم با این عبارت آغاز می‌شود: (سال‌های دور زندگانی‌ام نثار جوانی از دست رفته‌ام). روزهایی که ملویل خود عضو جنبش مقاومت فرانسه بوده و در ایام جوانی به سر می‌برده است. آن‌چه در این فیلم به شدت به چشم می‌خورد روابط بین گروهی‌ است که یکی از گروه‌های «ارتش سایه‌ها» هستند. گروهی‌هایی که چند اسمی بودن افراد آن، در مکان‌های متفاوت بودن، تغییر چهره و حضور پنهانی در میان مردم از ویژگی‌های آن‌هاست. انگار هم‌چون سایه‌ای در شهر حضور دارند و این تنها راه‌حلشان برای مقاومت در مقابل بختکی است که روی فرانسه افتاده است.

Jean-Pierre_Melville2ژان پیر ملویل

 ملویل در مورد پرنسیپ‌هایی که در فیلم در چنین گروهی وجود دارد گفته است که این روابط بیشتر براساس چیزی بود که در ذهن وی وجود داشته است و نه بر اساس آن‌چه که در واقعیت بوده و اضافه کرده است که نمی‌خواسته است فضای وحشتناک اشغال را به تصویر بکشد. آن‌چه در فیلم می‌تواند نظر بیننده را به خود جلب کند کشتن «پل» در ابتدای فیلم و «ماتیلد» در انتهای فیلم توسط رفقایشان است و ملویل می‌خواهد بگوید که در چنین شرایطی گاه فرد باید قربانی جنبش شود و آن‌چه که مهم است جنبش است.. هر چند ممکن است افرادی که رفقایشان را می‌کشند از کاری که انجام می‌دهند ناراحت باشند اما ملویل به بیننده‌اش می‌قبولاند که کشتن کسی که رفقایش را لو می‌دهد، شاید امری غم‌انگیز ولی در نهایت منطقی است. افراد درون گروه اما در حین ترجیح گروه بر تک تک افراد با خود همواره نوعی تنهایی و ترس از گروه را نیز حمل می‌کنند و این شاید سختت‌ترین کاری است که ملویل در این فیلم به تصویر کشیدنش را بر عهده دارد. ملویل آمده است که بیننده‌اش را با آن‌چه که وی بدان باور دارد، همراه کند. افرادی که از ارتش سایه‌ها به ما معرفی می‌شوند تا قبل از خروج نیروهای نازی از فرانسه می‌میرند و رییس گروه زمانی کشته می‌شود که اسمی را لو می‌دهد و آن اسمی نیست جز اسم خودش.

 مهمان این برنامه: فرید اسماعیل‌پور

Farid_Esmailpour

 سوال: بعضی از منتقدان این فیلم را به دلیل حضور خود ملویل در جنبش مقاومت فیلمی شخصی تلقی کرده اند. تا چه اندازه چنین برداشتی می‌تواند از ارزش فیلم بکاهد؟

 فرید اسماعیل‌پور: به نظر من هر فیلمی برای فیلم‌سازش یک فیلم شخصی است و این حداقل برای من یک قاعده‌ی کلی است که در این سال‌ها با توجه به تجربه برایم ثابت شده است. درباره‌ی این فیلم نباید از یادمان برود که «ملویل» با آن‌که به سینمای آمریکا و سیستم تولید هالیوودی و استودیویی گرایش و علاقه دارد، اما یک فیلم‌ساز فرانسوی است و اگر کمی سینمای فرانسه را بشناسیم، همین صفت فرانسوی بودن، هر فیلمی را شخصی‌تر هم می‌کند. از یک نکته‌ای که در کنار این مساله مطرح شده است نباید غافل ماند و آن هم این است که ارتش سایه‌ها فیلمی است که یک فیلم‌نامه‌ی اقتباسی دارد و «ژان پیر ملویل» با یک دقت و وفاداری حدودن نود درصدی به متن اصلی و رمان «ژوزف کسل» این فیلم را ساخته است. به همین دلیل فرضن اگر این فیلم شخصی هم باشد، برپایه‌ی روایت شخصی دیگر از آن دوران ساخته شده است. این رمان را «کسل» در سال ١٩۴٣ در اوج دوران اشغال فرانسه می‌نویسد. ما می‌دانیم که «کسل» هم روزنامه‌نگار و هم یک نویسنده‌ی بزرگ فرانسوی است. وی در هنگام مرگش عضو آکادمی فرانسه و مشخصن یکی از اعضای مهم جنبش مقاومت فرانسه نیز بوده است. به همین دلیل روایتی که «کسل» از آن سال می‌دهد، هم‌چنان که شخصی است و بار ادبی دارد ولی نسبتن مستند است. این‌جا می‌خواهم چیزی اضافه کنم. واقعیت این است که شکل شکست فرانسه و پذیرش حضور و برتری آلمانی‌ها در آن جنگ، فرانسه را نه تنها از لحاظ جغرافیایی (که به دو قسمت فرانسه‌ی آزاد و فرانسه‌ی تحت اشغال تقسیم شده بود) بلکه از لحاظ اجتماعی و سیاسی هم به دو بخش تقسیم می‌کند. دوگانه‌ی فرانسوی مبارز و مقاوم و در کنار آن فرانسوی همکار آلمانی‌ها را ایجاد می‌کند. پس اگر کمی کلی‌تر نگاه کنیم، غیر از آن روایتی که ما امروز از دوران مقاومت داریم که فرانسویی‌ها مقاومت کردند و روایتی که در جمهوری پنجم «ژنرال دوگل» بعد از جنگ جهانی درست شده است و به همه فروخته می‌شود که بخشی از آن هم درست است، روایت‌های شخصی دیگری هم موجودند که روایت «ژوزف کسل» که فیلم «ارتش سایه‌ها» از آن برآمده است یکی از این روایت‌ها است، که به نظر من روایت صادقانه‌ای است.

 سوال: آن‌چه در فیلم دیده می‌شود مقاومت تا حد مرگ در مقابل اشغال فرانسه به دست آلمان‌های نازی است. اما در مقابل حالت تعلیق و لانگ شات‌هایی فراوانی که در فیلم وجود دارند نوعی نا امیدی و سردی را به تماشاگر القا می‌کند. به نظر شما این تضاد درونی در ملویل از چه سرچشمه می‌گیرد و اگر ارادی است ملویل می‌خواسته است با چنین تضادی به تماشاگرش چه بگوید؟

 فرید اسماعیل‌پور: درباره‌ی سردی فیلم ما به طور عمومی می‌دانیم که سینمای «ملویل» و لحن وی خیلی سرد و خشن و خاکستری است. آدم‌های تنها، سرنوشت‌های تلخ و تراژیک و یک دنیای بی‌رحم در آثار وی به شدت دیده می‌شوند. به نظر من خود این لحن «ملویل» یک نوع جذابیت به فیلم «ارتش سایه‌ها» داده است. قبل از هر چیزی ما باید بدانیم که مقاومت در فرانسه به چه معنی است. ما به چه چیز مقاومت می‌گوییم و این در چه فضایی، چه حالت و زمانی ایجاد می‌شود. همان‌طور که اشاره کردم، فرانسه خیلی زودتر و حتی مفتضحانه‌تر از آن‌چه که انتظار می‌رفت در مقابل آلمان نازی شکست را می‌پذیرد. در اصطلاح جنگی به پاریس «شهر بی‌دفاع» گفته می‌شود. این ما را یاد فیلم معروف ایتالیایی، «رم شهر بی‌دفاع» می‌اندازد. شهر بی‌دفاع شهری است که ملتی که ساکن و صاحب آن شهر هستند، در جنگ می‌بازد و برای آن‌که شهر تخریب نشود و کشتاری صورت نگیرد، رسمن ورود سربازان متجاوز را می‌پذیرد و دروازه‌ها را باز می‌کند. فیلم‌های زیادی وجود دارند که در هنگامی که آلمانی‌ها وارد پاریس می‌شوند، خیلی از پاریسی‌ها در حال اشک ریختن‌اند. اگرچه دستگاه تبلیغاتی آلمان در آن موقع این فیلم‌ها را نشان نمی‌دهد ولی بعد‌ها در آرشیو‌ها راه پیدا می‌کنند. این حالت را در کنار بخش زیادی از مردم بگذارید که این شکست را می‌پذیرند و یک اقلیتی که مخفیانه در مقابل آلمان نازی مبارزه می‌کنند و آن هم به رهبری «ژنرال دوگل» که بخش زیادی از این رهبری از «لندن» انجام می‌شود.  پس عملن یک جنبش اقلیتی و محدود و خیلی فداکار به وجود می‌آید ولی این جنبش همه‌ی جامعه‌ی فرانسه را در بر نمی‌گیرد. پس می‌توان گفت که این سردی «ملویل» در کنار این عذاب وجدان و این غصه‌ و سرشکستگی‌ای که فرانسوی‌ها تا به امروز هم نسبت به این دوران دارند، ترکیب جالبی ایجاد کرده است.

Schattenarmee_LinoVentura

 سوال: پس از ساخت ارتش سایه‌ها در سال ١٩۶٩، این فیلم مورد انتقاد شدید منتقدین قرار گرفت و به شدت راست گرایانه و گلیستی توصیف شد. در آن زمان عوامل اصلی این نقد‌های تند به فیلم چه بود؟

 فرید اسماعیل‌پور: در این‌که این فیلم «گلیستی» است، هیچ شکی وجود ندارد. «فیلیپ ژربیر» یعنی آن مهندسی که در فیلم است و نقشش را «لینو ونتورا» بازی می‌کند، به دلیل ظنی که گشتاپو به تفکرات «گلیستی‌»ش می‌برد دستگیر می‌شود و قصه به این طریق شکل می‌گیرد. پس معلوم است که فیلم در وصف «ژنرال دوگل» و تفکر او و «گلیسم» است. اما این ایرادی که از فیلم گرفته شده است، بیشتر از شرایط اجتماعی آن دوران ناشی می‌شود. یادمان باشد که «دوگل» سال ١٩۶٩ و یا ١٩۶٨ که فیلم در آن زمان ساخته می‌شود با «دوگل» ١٩۴٣ که رمان نوشته می‌شود و وی در آن زمان رهبر جنبش مقاومت فرانسه است، حداقل برای بخشی از مردم فرانسه و جوانان بسیار متفاوت است. امروز دیگر به خوبی می‌دانیم که در ماه می سال ١٩۶٨‌ در پاریس چه اتفاقاتی افتاده است. جوانان مارکسیست و مائویست معترض که به خیابان‌های فرانسه آمده بودند توسط حکومت «ژنرال دوگل» سرکوب می‌شوند و این عمل بسیاری از جوانان را نا امید می‌کند. تعداد زیادی از این جوانان در آن زمان فیلم‌ساز و یا منتقدان «کایه دو سینما» بودند. اتفاقن یکی از انتقادات جدی‌ای که در آن زمان به فیلم می‌شود از طرف منتقدان «کایه دو سینما» نوشته می‌شود. من دوست دارم در این‌جا به «جشنواره‌ی کن»١٩۶٨ اشارهای داشته باشم. غائله‌ای که ایجاد می‌شود و این‌که «گدار» و رفقا جشنواره‌ی کن را به هم می‌‌ریزند. فرانسه‌ی اواخر سال‌های ۶٠، فرانسه‌ی آشوب‌زده و بحرانی‌ای است که بر قضاوت یک منتقد سینمایی تاثیر می‌گذاشته است. بخش دیگری که من هم آن را می‌پذیرم آن است که «ملویل» یک انسان سیاسی است که به کمپ فکری راست نزدیک‌تر است. اما یک تضاد وجود دارد. اکثر شخصیت‌هایی که در این فیلم «ملویل» آن‌ها را وارد داستانش کرده است و در اصل از داستان «ژوزف کسل» برای فیلمش قرض گرفته است، اکثرن از اعضای بلندپایه و الهام‌بخش جنبش مقاومت فرانسه هستند. این را باید در نظر داشته باشیم که مقاومت فرانسویی یک رنگ و بوی کاملن چپ دارد. این هویت آن موقع پذیرفته شده بود و همه این را می‌دانستند و حتی یک اختلافاتی در دولت «ژنرال دوگل» به دلیل جناح‌های چپ و راستش در سال‌های ۶٠ پیش می‌آید. در نهایت بحث من این است که آن انتقاداتی که در سال ١٩۶٩ از فیلم می‌شود، یک سال پس از وقایعی است که در سال ١٩۶٨ در فرانسه اتفاق افتادند. شما فرض کنید که یک جوان فرانسویی هستید که یک سال قبل از نمایش این فیلم بر پرده‌ی سینما، در خیابان‌های پاریس به شدت سرکوب شده‌اید. من از شما سوال می‌پرسم. شما با دیدن صحنه‌ی معروف فیلم که آلمان‌ها در «شانزه‌لیزه» رژه می‌روند، آیا به یاد سربازان گارد ملی فرانسه نمی‌افتید که یک سال قبل از آن خیابان‌های پاریس را گرفته بودند و به شدت جوانان را سرکوب می‌کردند؟ در نهایت اگر واقعیتش را بخواهید، فارغ از اندیشه‌ی سیاسی که هر کسی می‌تواند داشته باشد، من فکر می‌کنم بعد از سال‌ها فیلم «ارتش سایه‌ها» به فیلمی ماندگار تبدیل شده است و نسبتن به عنوان یک فیلم منصف بوده است.

 سوال: با توجه به شرایطی که امروز بر خاورمیانه حاکم است اگر کارگردانی متعهد بخواهد فیلمی در باب مقاومت موجود در کشورهایی مانند سوریه و عراق بسازد، این فیلم تا چه اندازه می تواند برای وی الگو قرار گیرد؟

 فرید اسماعیل‌پور: این سوال سختی است و حداقل من به سختی می‌توانم برایش پاسخ بیابم. اما شاید بشود برای بهتر فکر کردن در مورد این سوال پیست‌هایی را مطرح کرد. به نظر من پیش از هر چیز فیلمی که قرار است در هر زمانی و به وسیله‌ی هرکسی الگو قرار بگیرد باید ماندگار باشد که «ارتش سایه‌ها» ماندگار شده است و در ثانی باید درست ساخته شده باشد. این یک نگاه فنی، هنری و سینمایی صرف است که اگر یک فیلم درست ساخته نشده باشد، نمی‌تواند الگو باشد. اما اگر منظور از این سوال بیشتر یک مضمون ایدئولوژیک است و متوجه مضمون فیلم یا لحن ایدولوژیکش است، باید بگویم که برای این مقایسه و این‌که آیا می‌شود از آن الگو گرفت یا نه؟ باید یک سری مولفه‌های اجتماعی_سیاسی جنگ‌ها و ملت‌ها را در این الگوبرداری مدنظر قرار داد. «ارتش سایه‌ها» روایت مقاومت یک ملت باسابقه با مرزهای سیاسی مشخص است که در بافت و ساخت تاریخی و فرهنگی جامعه‌ی اروپا نفوذ کرده است. منظورم از این گفته این است که ما به طور مشخص با ناسیونالیسم فرانسوی مواجه هستیم که هم جنبش مقاومت را شکل داده است و هم بعدها به یک معنایی سینما را شکل می‌دهد. درست است که بسیاری از مبارزان فرانسوی در آن سال‌ها کسانی هستند که فرانسوی نیستند و کسانی هستند که در جنگ اسپانیا می‌جنگند و در پاریس هم می‌جنگند. کسانی هستند که جهان‌وطن و اکثرن چپ هستند. اما واقعیت آن است که این جنبش برآیند یک ناسیونالیسم است. سوال این است که ما می‌خواهیم فرانسوی‌ها و سینمای‌شان را با چه ملتی در خاورمیانه مقایسه کنیم. این سوالی جدی است که به نظر من برای تطبیق و یا الگوبرداری باید کاملن مدنظر داشت وگرنه این‌که فقط از لحاظ فنی مورد الهام قرار گیرد، یک مساله دیگر است.

Schattenarmee_Poster