ممکن است برای یارانی این سئوال مطرح باشد که چرا نوشتار های آرشیو را هم باز نویسی ومنتشر می کنیم ؟ شاید یکی دوبار دیگر هم یاد آوری کرده ایم که آرشیو ما در دوره ای که بصورت مجله ی اینترنتی منتشر می شد فاقد ستون جستجوگر بود یافتن نوشته ی مورد نظر ما در آرشیوی که بیش از 400 مطلب دارد مشکل است پس ما خود نوشته ها را می یابیم البته در اکثر موارد هم بازنویسی و با شرایط روز تطبیقش میدهیم.
اما جدا از این مسئله یک جوان دانشجوی امروز 13 یا 14 سال پیش ،یک بچه ی 6 ویا 7 ساله بود و عملا برای جوان مشتاق امروز مطلب 14سال پیش به خصوص وقتی بازنویسی می شود می تواند تازگی داشته باشد، یک جوان آگاه در داخل اگر به مطالب سینمایی غیر حکومتی علاقمند باشد چگونه این عطش به حقش جواب بگیرد وقتی اکثر مطبوعات اپوزیسیون و سایت ها و برنامه های تلویزیونی خود مبلغ ومشوق سینمای جمهوری اسلامی هستد؟ تنها چند سایت و از آن جمله وب سایت ما و معدود برنامه های رادیو/ تلویزیونی خلاف جریان رایج حرکت می کنند بنا بر این خیلی طبیعی است که جوان خسته از ارتجاع و استبداد و یک نواختی به ما وهمراهان ما نزدیک شود ما هم اولویت را به عزیزان داخل ایران میدهیم که وقتی میخواهند به وب سایت ما دسترسی پیدا کنند و یا وارد فیس بوک بشوند با بد از صد ها مانع گذر کنند ما خود به عزیزان داخل توصیه می کنیم از خودشان مراقبت کنند در حد مقدور با اسم مستعار ظاهر شوند، این آخوند های آدمخوار نه رحم وشفقت سرشان می شود و نه باکی دارند از این که یک انسان را به خاطر لایک زدن در فیس بوک هم آزار دهند، ما هم خانه مان در فیس بوک را به روی کسی نمی بندیم و از مطالب در داخل هم برای وب سایت استقبال می کنیم اگر تنها یک شرط را بپذیرند با هر کس حتا با پشتیبانان نظام باواژه های مناسب سخن بگویند ومطمئن باشند آنچه اظهار نطرشان را موثر می کند استدلالی ست که ارائه می دهند اما خوشحالیم در این شرایط حضور همین میزان میهمانان مشتاق ما در فیس بوک و خوانندگان ما در وب سایت امیدوار کننده است و به خصوص جوانان و هنرمندان پاک و ناوابسته در داخل حضوری امیدوار کننده دارند.
جمهوری داعش اسلامی سالهاست خودش را تکرار می کند در این موقعیت ما (مگر در مواقع حساس مثل اعدام دلخراش ریحانه با مشارکت کلیت نظام اسلامی و یاپروژه ی جنایتی چون اسید پاشی ) همانگونه که گفتیم مطالب آرشیو را هم برای جوانانی که بما پیوسته اند و یا بزرگ سالانی که بخشی از مطالب گذشته از یاد شان رفته دوباره خوانی و تکرار می کنیم.
بعد از این مقدمه برویم به سراغ مرور کوتاه برخی از حوادت بعد از انقلاب. ..
در اوایل انقلاب که پشت بام خانه امامشان را به میدان تیر تبدیل کرده بودند چون اعدام شدگان اتهام همکاری با نظام سلطنتی را داشتند نه فقط هیچ اعتراضی به محاکمه های دو دقیقه ای نکردیم بلکه خود موافق و همراه بیدادگاه های جمهوری اسلامی شدیم این سروده همان زمان سیاوش کسرایی نمونه خوبی است که تفکر آن زمان جامعه روشنفکری را شفاف می کند (دارمت پیام این امام/ که زبان خاکیانم ورسول رنج … / حق ما بگیر، داد ما برس/ حالیا که می رود سمند دولتت بران/ حالیا که تیغ دشنه تو میبرد بزن . خوب با برخورداری از حمایت روشنفکرانی از این گروه خمینی که در ذاتش وبر اساس تعالیم مترقی! اسلام از خونریزنی لذت هم می برد جرات پیدا کرد تا راه پیاده کردن اندیشه های پلیدش را هموار کند.
بعداز اشغال سفارت وجدایی نویسندگان پیروی خط امام (به آذین، ابتهاج، فریدون تنکابنی، تقی برومند) از کانون نویسندگان ایران (1) ،این 4 روشنفکر شناخته شده با تلگراف به خمینی حساب خودشان را از کانون نویسندگانی که سعی می شد استقلال آن حفظ شود جدا کردند و پیوستند به اشغال کنند گان سفارت.
و بعد 14 تن دیگر اعلام همبستگی با تیم به آذین را کردند: هانیبال الخاص (نقاش), محمد قاضی (مترجم)، جلال سرفراز(شاعر) علی امینی نجفی ( همکار کنونی دویچه وله وبی بی سی) و… بعدجمعی از این اطلاعیه حمایت کردند، اصلانی(سینماگر)، شیبانی، بهزاد فراهانی، ( بازیگر تئاتر) کوش آبادی ی شاعر و…
« به امید اینکه خلق قهرمان ایران موفق شود استقلال سیاسی، مالی، نظامی و فرهنگی کشور را تحقق بخشد. ما اعلام میداریم که صف مبارزی ما همچنان صف واحد انقلاب به رهبری امام است» (جدا شده از تلگراف اعضای جداشده از کانون نویسندگان به خمینی)
بعد از نقل این قسمت کوتاه از تلگراف حضرات به خمینی بحث اصلیمان را دنبال می کنیم:
داشتیم حوادث بعد از انقلاب را مرور می کردیم رسیده بودیم به ترور در کافه ی میکونوس
به هنگام جشنواره کن 96 جايزه نخل طلا را به سينمای جمهوری اسلامی اهدا کردند و معلوم نشد به چه دليلی اپوزیسيون ضد رژيم! با هلهله وشادی از اين جایزه استقبال کرد با اينکه آقای کيارستمی همان زمان در مصاحبه باخبرگذاری جمهوری اسلامی با صراحت گفت:
«حضور ما در عرصه های بين المللی موقعيت خوبی است برای اينکه تصور وذهنيت مردم دنيا را نسبت به ملتی!! ( ترور های رژيم جه ربطی به ملت دارد؟) که از سوی غرب به عنوان تروريست معرفی می شود عوض کنيم. بله همین جمله کوتاه خود یک سند است چون بعد از این ترور رژیم در موقعیت متزلزلی قرار گرفت و دولت های غربی علیرغم میل باطنیشان مجبور به مقابله شدند سفرایشان را فرا خواندند. وخلاصه این که قبل از اهدای اين جايزه به کيارستمی، محکوميت جمهوری اسلامی در میکونوس رژيم ومتحدان اروپايی اش را دچار مخمصه کرد و آقای کيارستمی خود اذعان دارد که اين جايزه توانسته است ذهنيت دنيا را نسبت به اين جانيان تغيردهد، حالا ما اپوزیسيون سرنگونی طلب به جای اينکه از اين موقعيتی که در اثر مقاومت شجاعانه قاضی پرونده فراهم آمده بود بيشترين بهره را ببريم ، مجالس جشن وسرور بر پا می کنيم و اين موفقيت رژيم را به يکديگر تبريک می گويم !!! واقعا که… ( علامه زاده هم که در آن زمان از مواضع سابقش که کلیت نظام را رد می کرد برگشته بود برای اینکه خط جدیدش حمایت از اصلاح طلبان حکومتی را به نمایش بگذارد بر خلاف آنچه که در کتاب سراب سینمای جمهوری اسلامی ادعا کرده بود دست کیارستمی را به گرمی فشرد)
حتی رايزن فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی در فرانسه هم در تبريک و تهنيت به تاثير اين جايزه در به سايه کشاندن رسوايی رژيم در ميکونوس اشاره داشت:
«جناب آقای عباس کيارستمی با سلام تبريکات متعددی که از جانب هم ميهنان! وديگران بما ابراز می شود حاکی از تاثير مثبت مطرح شدن نام جمهوری اسلامی ايران در سطحی چنين گسترده می باشد. باا حترام سيد حسن هاشمی رايزن فرهنگی ج.ا در پاريس».
من از معدود کسانی بودم که سياسی بودن اين جايزه را با اتکا به اسناد مستند به ميان مردم آوردم ، آنچه اتهام هم بود از بابت صراحت بیانم تحمل کردم. حسود، مغرض، ضد هنر، ُسياه بين وطن فروش، واژه هايی بود که نثار من می شد. اما من به استدلالهای خودم اطمينان داشتم اعتنايی به اين جو سازی ها نکردم وايستادم و با ذهن های متوهم مقابله کردم، زمان گذشت، تا وقتی رسيد که در دولت به اصطلاح، اصلاح طلب وناجی! خاتمی آقای پزشک مدير عامل بنيادفارابی شد. او بود که معلوم نشد به چه دليلی ماجرای زد وبند دولتی را برای کسب اين جايزه برملا کرد و بعد از آن در مطبوعات چاپ داخل بارها، به اين مسئله اشاره شد، حتا در ماجرای حذف فيلم سفر با باد از بهرام بيضايی از مجموعه کيش و در جشنواره کن، درنامه ای که بيضايی به ژيل ژاکوب نوشت که هر چه بیشتر نقش دلال های جمهوری اسلامی بعنوان مشاوران ژیل زاکوب مشخص شد و کار به آنجارسيد که ژيل ژاکوب مجبور شد تا همه کاسه کوزه ها را سر پير ريسيان دلال فرانسوی کن بشکند و او را قربانی کند. اين اتفاق در مطبوعات داخل هم انعکاس وسيع يافت که ما به يک نمونه آن توجهتان می دهيم:
«اخراج مشاور مهم دبير کن و توضيحات مديرعامل فارابی اعتبار و اهميت نخل طلايی ايران را دربرابر يک سئوال بزرگ قرار داد. عنصر اخراج شده از کن چه ارتباطی با عوامل سينمای ايران داشت؟ هفته نامه سينما/ ويدئوشماره158 ستون بازتاب». نمونه های بسیار هم هست که نشان دهنده رفتار سیاسی فستیوال های مشهور است به یک نمونه آن توجه کنید:
«رضا عليپور يکی از تهيه کنندگان فيلم« شايد وقت ديگر »می نويسد: آقای “ژان پی یر ریسیان” (عضو سابق هیأت انتخاب فیلم برای جشنواره یاد شده) در گفتگویی با ماهنامه سینمایی “فیلم” (شماره 158) به صراحت اعلام کرده اند که فیلم “سالهای آتش زیر خاکستر”، محصول “الجزایر” و ساخته “محمد لخدر حمینه” در سال 1975، جایزه نخل طلا را گرفت چرا که قرار بود در همان سال آقای “والری ژیسکاردستن” (رئیس جمهور وقت فرانسه) یک تک پا تشریف ببرند “الجزایر” و برگردند (به مناسبت دوازدهمین سالگرد استقلال الجزایر از فرانسه). به هرحال دولت فرانسه یک جورهایی می بایست دل ملت و دولت “الجزایر” را به دست می آورد که گویا در به دست آوردن دل دومی موفق و کامیاب بود»
می دانيم جشنواره ها ی شناخته شده ی اروپایی از بودجه های دولتی تغذيه می شوند و استقلال سياسی برای اين رويدادها واژه ای است بی معنی. فقط هم جایزه سیاسی به فیلم های جمهوری اسلامی اهدا نشده نمونه الجزیره ای اش را از زبان رضا علیپور شنیدیم .همچنین گفته شده است اهدای نخل طلای کن به فارنهایت 9/11 ساخته ی مايکل مور که محتوای آن بر ضد سياست های بوش بود (دولت وقت فرانسه از سیاست ضد بوش حمایت میکرد ) روابط تیره فرانسه ودولت بوش بی تاثير نبوده است هر چند نمی توان در توانايی های فيلم سازی مايکل مور تردیدی داشت.
برگردیم به مسایل خودمان که وقتی شيفته ی شخصی يا کاری مِی شويم، ويا وقتی به اين توهم گرفتار شده ايم که اين امتياز ها برای ما غرور آميز است اين امکان را {ممکن هست ناخواسته} برای واسطه ها فراهم می آوريم تا با سوء استفاده از گرایش ناسيوناليستی ما جيب هايشان را از سکه انباشته کنند و در خفا به ما و ساده انديشان بخندند، اگر یک ایرانی به موفقیتی در تحصیل و یا کار و شغل در همین شرایط تبعید دست می یابد و یا یک امتیاز هنری کسب کند قاعدتا باید همت و کوشش و استعداد خود فرد و شرایط اجتماعی محیط در این موفقیت سهم داشته باشد یعنی یک ایرانی همان قدر برای پبشرفت، ادامه تحصیل و یا موقعیت اجتماعی و هنری توانایی دارد که یک افعان، یک کرد و یک ترک، یک عرب، یک افریقایی و… نه بیشتر و نه کمتر. و این گرایش غلیط ناسیونالیستی چشم حقیقت بین ما را بسته است و احساس را جانشین عقل و منطق کرده است. برای نمونه بهمن قبادی یکی از فیلمسازان صادراتی جمهوری اسلامی بود و برخوردار از همه ی امتیاز های حکومتی اما چون کرد بود محتوای فیلمهایش هم به مسایل کردستان ارتباط داشت. موقعیت ممتاز تری حتا در میان اپوزیسیون کسب کرده بود او هم در نها یت در جهت حفظ نظام حرکت می کرد، یک دوره خیلی اطراف خانواده مخملباف می چرخید با کیارستمی هم دوست جون جونی بود ولی بعدا با عباس آقا اختلاف پیدا کردند و کارشان به نامه پرانی علیه هم کشید. بهمن قبادی برای نفوذ در جشنواره ها از هر موقعیتی بهره می برد. وقتی رخسانا صابری که به جرم جاسوسی به 7 سال زندان محکوم شده بود و با معامله امریکا و ج. الف مجرم محکوم ناگهانی آزاد شد و برای اینکه زندان روی زیبایی پوستش اثر منفی نگذاشته باشد بعد از آزادی در یک کلینیک زیبایی در اطریش بستری شد. اما باز هم ناگهانی بهمن قبادی وارد گود شد با پخش نامه ای هیجان انگیز ! رخسانا را عاشق بیتاب خودش دانست اما بنظر میرسد این عشق و عاشقی هم یک پروژه بود که باعث شد بهمن قبادی بتواند از جشنواره کن امتیاز بگیرد اما زمانی نگذشت که آن خانم عاشق پنهان شد! نمیدانم، شاید هم آقا بهمن عشق تندش فروکش کرد (ما به روابط خصوصی کسی کاری نداریم اما بهمن قبادی خود روابط خصوصی اش را عمومی کرد) و موقعیت فستیوالی بهمن خان هم از دست رفت فیلم خارج کشوری اش فصل کرگدن با بازی بهروز وثوقی هیچ امتیازی نیاورد. اینها تا وقتی به ج. اسلامی سرویس میدهند امتیاز می گیرند. یک مورد دیگر هم در باره این رژیسور بگوئیم وبگذریم
یک بار هم رادیو فردا اعلام کرد که آقای قبادی برای سر و سامان دادن به سینمای عراق مسئولیت گرفته است !؟
وظيفه قبادي در اين سمت، بازسازي سالنهاي سينماها و باز کردن آنها، نمايش فيلم، برگزاري سمينار در مورد سينما و ايجاد مرکز امور سينمايي خواهد بود. به گفته اين راديو پس از سقوط صدام حسين و آغاز جنگ در عراق، قبادي بيدرنگ راهي بغداد شد به ادعای رادیو فردا با نمايش فيلم «گم گشته در راه»در بغداد براي اولين بار در عصر پس از صدام، سينما را در خاطره مردم اين کشور زنده کرد. اما ما نفهمیدیم وقتی ایران برای 70 میلیون جمعیت فقط 200 سینمای اکثرا مستعمل دارد سینما در ج. الف بحران زده بی مشتری است چرا مقامات محترم ج. اسلامی ایشان را برای سر وسامان دادن به سینمای عراق اعزام می کنند؟ حوادث بعدی نشان دادکه اصل خبر جعلی وساختگی بوده است من نمیدانم موقعیت کنونی سینما در عراق چگونه است اما خبری نداریم که با ریاست بهمن قبادی سینما در این کشور پیشرفت محسوسی کرده باشد. خود قبادی که نتوانست برای فیلم کرگدنش اکران و یا جایزه بگیرید چه دخالتی در سینمای عراق داشته است ؟
اتفاق دیگر مربوط بود به خانم فضا نورد ایرانی ( انوشه ی انصاری ) است که کلی به او افتخار کردیم
البته به روی خودمان هم نمی آوریم که این بانوی محترم امریکایی شده است و این افتخار لااقل 50% ش سهم ما نیست. اما ما که معتاد کسب افتخار متوالی هستیم مدتی بود سر بی افتخار بر بستر گذاشته بودیم دیگر نباید این موقعیت استثنایی را از دست بدهیم واین خلاء را تحمل کنیم. پس رادیو و تلویزیون های فارسی زبان شروع کردند به گشودن مباحثی پیرامون این زن شجاع تا دامنه افتخار را گسترش دهند.
بله یک زن ایرانی به فضا می رود و همین برای کسب افتخار ما کافیست به خصوص که شایع می شود که این زن شجاع به یکی از بازو هایش پرچم سه رنگ شیر خورشید نشان نصب کرده است و هنوز ما مستی وطن پرستی این قهرمان جدید از سرمان نپریده است که گفته می شود پرچم بازوی انوشه خانم انصاری بدون آرم شیر خورشید است، یکی دو روز بعد اعلام می شود اصلا پرچم منقوش به آرم جمهوری اسلامی است که این خبر میزان افتخار ما را دچار اختلال می کند و بین مشتاقان و محتاجان افتخار شکاف می اندازد.
خلاصه کنم تمام جنایت هایی که این نظام نا انسان ضد مردم، مرتجع، عقب مانده، تروریست از بدو تولد نا مبارکش مرتکب شده در همه وهمه موارد روشنفکران زادگاهمان نویسنده، عکاس، نقاش، مترجم، سینماگر، شاعر، پژوهشگر، تئاتر ساز، در بقا وشکل گیری آن سهم و دخالت داشته اند. چه آنها که در اوایل انقلاب به خط امام پیوستند، چه آنها که از دزد سرگردنه رفسنجانی سردار سازندگی ساختند ( مسعود بهنود و…)، چه آنها که به اصلاح طلبان حکومتی دخیل بستند و چه آنها که نظام را به دو بخش خوب و بد تقسیم کردند و خود به بهانه حمایت از مردم در جهت تقویت بخش خوب نظام گام برداشتند وجود و حضور آنان باعث شد که جمهوری داعش اسید پاش اسلامی بتواند بدون هیچ مانع بازدارنده ای قتل عام سالهای 60 و67 را سازمان دهی کنند، جنبش دانشجویی را که میرفت تا طومار نظام را در هم بشکند را سرکوب کند، و در سال 88 جنبش مردمی را به انحراف بکشد این که امروز موسوی و کروبی در زندان هستند، بار مسئولیت آنها را سبک نمی کند. این دو خود عامل توقف جنبش 88 بوده اند.
اگر روزی عمیقا از این بساط ببریم اگر به آن حد از آگاهی برسیم که در یابیم درد ما با متوصل شدن به شیرین عبادی ها، اکبر گنجی ها ، عماد باقی ها، خاتمی ها و روحانی ها مهاجرانی و کدیور ها، سینماگران صادراتی نظیر رخشان بنی اعتماد و تهمینه میلانی و باورمندان به استحاله نظام مافیایی و چشم امید دوختن به دکان هایی زیر عنوان دفاترمدافعین حقوق بشردرمان نمی شود. امید این که در آن شرایط بشود راهی بسوی روشنایی گشود.
این سروده برشت را مناسب این بجث دانستم ودر پایان نقلش می کنم
ﺯﻭﺭ، ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ
ﻫﺮ ﺻﺪﺍﺋﯽ ﺟﺰ ﺻﺪﺍﯼ ﺣﺎﮐﻤﺎﻥ ﺧﺎﻣﻮﺵ …!
ﻟﯿﮏ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺧﯿﻞ ﺑﺮﺩﮔﺎﻥ، ﻧﻮﻣﯿﺪ، ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ :
ﺁﻧﭽﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ …
ﻫﺎﻥ ﻭ ﻫﺎﻥ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎﻗﯽ ﺍﺳﺖ ﻭﺍﮊﮤ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ
ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﻮﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ
ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺖ ﺍﮐﻨﻮﻥ، ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ .
ﺣﺎﮐﻤﺎﻥ ﺁﻧﮕﻪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺲ ﮐﺮﺩﻧﺪ
ﺣﺮﻑ ِ ﻣﺤﮑﻮﻣﺎﻥ ﺷﻮﺩ ﺁﻏﺎﺯ .
ﭘﺲ، ﮐﻪ ﺭﺍ ﯾﺎﺭﺍﯼ ﺁﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ « ﻫﺮﮔﺰ » ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﺭﺩ؟
ﺩﯾﺮﭘﺎﺋﯽ ﺳﺘﻤﮑﺎﺭﺍﻥ، ﻣﺘﮑﯽ ﺑﺮ ﮐﯿﺴﺖ؟
ﺑﯽ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﺎ .
ﻣﺤﻮ ﺍﺳﺘﯿﻼﯼ ﺟﺒﺎﺭﺍﻥ، ﻣﺘﮑﯽ ﺑﺮ ﮐﯿﺴﺖ؟
ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺮﻣﺎ .
ﺍﯼ ﻓﺮﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﺑﺮﭘﺎ ﺧﯿﺰ !
ﺍﯼ ﺳﭙﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ، ﺑﺴﺘﯿﺰ !
ﮐﯿﺴﺖ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﻨﺪﺩ ﺭﺍﻩ ﺑﺮ ﺁﻥ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻭﺿﻊ ﺧﻮﺩ ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ؟
ﭘﺲ، ﺗﻮﺩﮤ ﻣﻐﻠﻮﺏ ﺍﻣﺮﻭﺯﯾﻦ، ﻓﺎﺗﺢ ﻓﺮﺩﺍ ﺳﺖ
ﻭﺍﻥ ﺯﻣﺎﻥ، « ﻫﺮﮔﺰ» ، ﺑﯽ ﮔﻤﺎﻥ « ﺍﻣﺮﻭﺯ» ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ .
ﺑﺮﺗﻮﻟﺖ ﺑﺮﺷت برداشت از صفحه علی رسولی در فیس بوک
(1) باقر پرهام در همین زمینه چنین گفت ونوشت:
…. حزب توده دید ادامۀ این جریان به نفع شان نیست. اما، متاسفانه موضوع در گیری ِ آقای به آذین و گروهش در کانون به همین جا ختم نشد: آنها مسالۀ جدیدی را بهانه قرار دادند برای فشار آوردن بر ما و کانون نویسندگان و منحرف کردن ما از مواضع یک کانون صنفی- فرهنگی برای روی آوردن به سیاست هائی صرفاً سیاسی در جهت حمایت رسمی از هر اقدامی که حکومت جدید برای تثبیت حاکمیت خویش و آماده کردن مردم برای رسمیت بخشیدن به استبداد انجام می دادند، یعنی کاری که در چارچوب منشور و اساسنامۀ کانون نمی گنجید و به کلی خلاف آن بود. منظورم حملۀ دانشجویان معروف به پیرو خط امام به سفارت آمریکا و به گروگان گرفتن کارکنان این سفارت برخلاف کلیۀ معاهدات بین المللی بود.(همه حرفهای پرهام را می شود در گوکل یافت)
آخرین دیدگاهها