«دیوید لینچ» بر این باور است که اتفاقِ‌ نظر درباره‌یِ معنی «کله‌پاک‌کن» غیرممکن خواهد بود

ویژه ی وب سایت سینمای آزاد.

دیوید لینج و فیلم کله‌ پاک‌ کن
پرسشBilge Ebiri  :
پاسخ: دیوید لینچ
برگردان فارسی از بهروز. ف

 
David_Lynch
David Lynch
 
 
کله‌ پاک‌ کن نخستین فیلم بلند دیوید لینچ، این هفته بر روی «کرایتریون کالکشن» در قالب نسخه‌ای مجلل و به همراه امکاناتِ بسیار ارائه خواهد شد. دیگر وقت‌اش هم شده بود. فیلمِ نامتعارف و غیرقابل‌دسته‌‌بندیِ لینچ که در طی چندین سال و با بودجه‌ای ناچیز فیلم‌برداری شده، یکی از مهم‌ترین آثار سینمای مستقل امریکا به شمار می‌آید. به عنوان پایِ ثابتِ سانس‌های نیمه‌شبِ دهه‌های 70 و 80، کله‌پاک‌کن به نسلی از تماشاچیان ماجراجو این درس را داد که قابلیتِ فیلم‌‌ها بسیار بیش از آن چیزی است که مخاطبِ عام به آن عادت کرده بود. لینچ در این فیلم پائین‌شهری صنعتی و محزون را آفریده که قهرمان‌‌اش (جک ننس) با موهایی افشان در آن به سر می‌برد و درحالیکه آمیزه‌ای همیشگی از سرگشتگی و ترس بر روی صورت‌اش نقش بسته با مسئولیت، عشق و مرگ مقابله می‌کند. فیلمی است فوق‌العاده و باعث افتخارمان است که توانستیم درباره‌یِ این اثر با لینچ صحبتی داشته باشیم:


س) – می‌دانم که بودجه‌یِ چندانی برای کله‌پاک‌کن نداشتید. چطور به جلوه‌ها و نمای مورد نظر رسیدید؟

ج) – خب لازم بود که نمای خاصی داشته باشد و این نما از چیزهایی که جلوی دوربین قرار دارند و نحوه‌یِ نورپردازی‌شان به وجود می‌آید. خودم طراحی‌اش کردم و خیلی از چیزها را ساختم. باید این‌قدر کار کرد تا به نتیجه‌یِ درست رسید. می‌دانستم چه می‌خواهم چون ایده‌ها را در ذهن داشتم و من عاشق دنیای کله‌پاک‌کن هستم. آرزوی زندگی در یک چنین دنیایی را دارم. در طی آن سال‌ها عاشق حضور در آن‌جا بودم.   


س) – درباره‌یِ صدای کله‌پاک‌کن چطور؟ موقع تولید، به دنبال صدایی که در سر داشتید بودید یا طراحی صدا بعداْ شکل گرفت؟

ج) – این فیلمی بود که از شهر «فیلادلفیا» الهام گرفته بود که دنیایی صنعتی است. دنیای صنعتی و دودکشی‌. خانه‌های کارگریِ سوت و کور. حس خاصی دارد و صداها می‌بایستی با آن حس جفت شوند و اَلن اسپلت (تدوین‌گر صدا) و من مدام کار می‌کردیم تا به نتیجه‌یِ درست برسیم
 

س) – آیا در چند سال اخیر به بخش‌هایی از فیلادلفیا که فیلم را تحت‌تاثیر قرار داده بود رفته‌اید؟

ج) – چند سال پیش به آن‌جا رفتم، شهر به کلی متفاوت شده و به نظرم خیلی معمولی می‌آمد، برخلاف چیزی که در گذشته بود. شاداب‌تر و تمیزتر بود و پر از گرافیتی. و گرافیتی آن فضا را نابود کرده.  
 

س) – چطور مگه؟

ج) – زیباییِ معماری را مخدوش کرده و دیگر نمی‌توان جایی برای فیلم‌برداری پیدا کرد که روی دیوار، آجرهای رنگی نداشته باشد. نابود شده. همه‌جاهایی را که دوست‌شان دارم به همین سرنوشت دچار شده‌اند؛ مثل کارخانه‌ها و ریل‌های راه‌آهن و پل‌ها. همه‌‌یِ‌ این‌ها به طرز ناشایستی مخدوش شده.
 
DavidLynch_Erasedhead
 

س) – می‌دانم که نمی‌خواهید علناً درباره‌یِ معنای کله‌پاک‌کن گمانه‌زنی کنید، اما فکر می‌کنید چرا بعد از این همه سال همچنان موردِ پسندِ مردم قرار می‌گیرد؟

ج) – خب توضیح‌اش مشکل است. من همیشه حرف‌ام این است: هر تماشاچی منحصربه‌فرد است. مردم وارد دنیایی می‌شوند و آن را تجربه می‌کنند و خیلی از چیزهایی که به واکنش وامی‌داردشان را خود بوجود می‌آورند، از قبل درون‌شان بوده. هر تماشاچی چیزی بخصوص را از هر فیلم برداشت می‌کند. پس هستند کسانی که کله‌پاک‌کن با آنها در گفتگوست، و دیگرانی که اصلاً با آنها صحبت نمی‌کند. کاری‌اش هم نمی‌شود کرد.
 

س) – عجیب‌ترین چیزی که تا به حال کسی درباره‌یِ کله‌پاک‌کن به شما گفته چه بوده؟

ج) – من دوست دارم که مردم را وادار به شکل‌دادنِ نظریات‌شان درباره‌یِ معنای فیلم کنم و اینکه ایده‌های خودشان را داشته باشند. اما در عین حال تا جایی‌که می‌دانم هیچ‌کس تا به حال فیلم را آن‌گونه که من می‌بینم، ندیده است. تفسیرها درباره‌یِ معنایِ فیلم هرگز به تفسیرِ من شبیه نبوده
 

س) – چیزی که خیلی‌ها می‌گویند این است که فیلم درباره‌یِ هراس از مسئولیت و بچه‌دار شدن است. کنجکاو شدم بدانم فرزندان‌تان درباره‌یِ فیلم چه فکری می‌کنند؟

ج) – خب من چهار تا بچه دارم و سه نفرشان تقریباً بزرگ‌سال‌اند و یکی‌شان دختربچه‌ای 2 ساله، که هنوز فیلم را ندیده.
 

س) – آن سه فرزند دیگر با شما درباره‌یِ فیلم صحبت کرده‌اند؟

ج) – راستش را بخواهید نه. می‌دانم که فیلم را دیده‌اند. خوب هم درباره‌اش می‌دانند. اما برداشت‌شان را درباره‌اش نمی‌دانم. فکر می‌کنم خیلی دوست‌اش دارند، اما برداشت‌شان را نمی‌دانم.
 

س) – وقتی فیلم برای اولین‌بار اکران شد، خیلی موفق نبود. مخاطب‌اش را در سانس‌های نیمه‌شب پیدا کرد. فکر می‌کنید امروز فیلمی مثل کله‌پاک‌کن بتواند مخاطب‌اش را پیدا کند؟

ج) – نه. سانس‌های نیمه‌شب چیزی بود که خیلی از فیلم‌ها را نجات داد یا به اطلاع عموم رساند. در واقع، واژه‌یِ کله‌پاک‌کن برای سال‌ها روی سردرِ سینماها بود. مردم چه فیلم را تماشا می‌کردند و چه نه، اسم‌اش را می‌دیدند و همین در خودآگاه جمعی‌شان ثبت می‌شد‌. اکران فیلم‌هایِ نیمه‌شب زیباترین اتفاق برای سینمای مستقل و هنری به حساب می‌آمد. برای کله‌پاک‌کن خیلی مهم بود. اگر به‌خاطرِ «بِن بَرن‌هُلتز» که معروف است به «پدربزرگ سینمای نیمه‌شب» نبود، فکر نمی‌کنم کله‌پاک‌کن اصلاً کشف می‌شد.
 

س) – پس از موفقیتِ کله‌پاک‌کن با «مِل بروکس» برای ساختنِ «مردِ فیل‌نما» کار کردید. اگر کله‌پاک‌کن موفقیتی که پیدا کرد را پیدا نمی‌کرد، آن‌وقت چه می‌کردید؟ فیلم بعدی‌تان به چه صورت می‌شد؟

ج) – فیلم بعدی «رانی راکت» می‌شد، که درست بعد از کله‌پاک‌کن نوشتم‌اش.
 

س) – فکر می‌کنید هیچ‌وقت بسازیدش؟

ج) – نمی‌دانم. تا حالا که نساختم‌اش.
 

س) – به عنوان یک فیلم‌ساز، فکر می‌کنید از کله‌پاک‌کن به این‌سو چه تغییری کرده‌اید؟

ج) – از خیلی جهات تغییر کرده‌ام، اما یک‌چیز همیشه یک‌سان است. ایده‌ها به ذهن‌ام می‌رسند و سعی می‌کنم‌ درک‌شان کنم، به زبانِ این یا آن رسانه ترجمه‌شان کنم. در مورد سینما سعی بر این است که ایده‌یِ موردِ نظر را به بهترین شکلِ ممکن به زبان سینما برگردانی. این همان چیزی است که یکسان باقی مانده.
 

س) – فیلم‌سازی معمولاً به عنوان یک‌سری «اتفاقاتِ خوب» تعریف می‌شود. بهترین «اتفاقِ خوب» در جریان تولید کله‌پاک‌کن چه بود؟

ج) – تا به حال یک‌چنین تعریفی از سینما را نشنیده‌ام، اما به‌شخصه بیشترِ فرایندِ هنری را اتفاقات خوب می‌دانم. پر و بال دادن به ایده‌ها می‌تواند بسیار زیبا باشد. حرف من فقط این است که باید در تمام طول مسیرِ این فرایند، همواره مراقب و گوش‌به‌‌زنگ باشی. حتی زمانی‌که فیلم‌نامه را از قبل آماده داری ممکن است اتفاقاتی بیافتد که ایده‌هایی تازه را مطرح کند و در ادامه ممنون‌شان خواهید شد. در مورد کله‌پاک‌کن، از ابتدا چیزی به اسم «خانمِ داخلِ رادیاتور» وجود نداشت. خانم داخل رادیاتور اولین بار در قالب یک طراحی مطرح شد و بعد بیشتر و بیشتر به دنیا آمد، شاید پنج یا شش ماه بعد از فیلم برداری.
 

س) – آیا در حین ساخت کله‌پاک‌کن بود که با مدیتیشن ماورایی آشنا شدید؟

ج) – بله. مدیتیشن را تقریباً یک سال یا شاید کم‌تر بعد از آغازِ فیلم‌برداری شروع کردم. در واقع شاید همان‌وقت که خانم داخل رادیاتور به دنیا آمد.
 

س) – به این ترتیب به نظر می‌رسد مدیتیشنِ ماورایی به مقدار زیادی در کارتان بر روی فیلم تاثیرگذار بوده؟

ج) – می‌گویند مدیتیشنِ ماورایی همه‌یِ مسیرهای زندگی را تحتِ تاثیر قرار می‌دهد. وقتی مدیتیشن می‌کنید به آن تجربه‌یِ کلی‌نگر می‌گویند، در همه‌یِ مسیرهای زندگی شروع به پیشرفت می‌کنید. این زیباترین اتفاق برای همه‌یِ انسان‌هاست، اما برای یک فیلم‌ساز یا نقاش یا عکاس، اثر را هم به اندازه‌یِ زندگی تحت تاثیر قرار می‌دهد. ایده‌ها آزادانه‌تر به حرکت در می‌آیند، از کار بر روی اثر لذت بیشتری می‌برید، انرژیِ بیشتری برای کار دریافت می‌کنید و بارِ سنگینِ منفی‌گرایی، مثل افسردگی یا خشم یا نفرت یا همه چیزهایی که مانع جریان آفرینش می‌‌شوند، این منفی‌گرایی شروع به از بین رفتن می‌کند. این زیباترین اتفاق برای انسان است و به همه پیشنهادش می‌کنم.
 

س) – هیچ‌وقت فیلم‌های‌تان را تماشا می کنید؟

ج) – بعضی وقت‌ها. احساس می‌کنم مثل دنیای نقاشی بهتر است هر از گاهی به گذشته بازگشت و کارهای قدیمی‌تر را تماشا کرد، چراکه می‌تواند ایده‌هایی ارائه کند برای جایی که الان هستی. تماشای فیلم‌های گذشته به‌نوعی می‌تواند همین کار را انجام دهد. اما فیلم‌ها را خیلی‌وقت است که ندیده‌ام.

برگردان فارسی از بهروز ف.

DavidLynch_Eraserhead_2

http://www.vulture.com/2014/09/david-lynch-interview-eraserhead-midnight-movies.html