بصیر نصیبی: پرونده یک فیلمساز ج.ا. (مسعود کيمیایی) اسناد سحن می گوید

Masoud_Kimiaie_Jannatie
جنتی و مسعود کیمیایی
 
 
من مسعود کیمیایی را از دوران جوانیمان می شناسم،به نوعی من ونصیب وبرادر کوچکترم باصر دوست او بودیم ،همه ما پاتوقمان کافه قنادی ری در خیابان لاله زارنو نزدیک چهار راه مهنا بود. وقتی مسعود آسیستان خاچکیان شد،با نطری که جمع ما درباره کلیت سینمای فارسی آن زمان داشت از او فاصله گرفتیم وبه تدریج ارتباط ما با هم قطع شد. من گهگاه اورا در استودیو ها ویا در خیابان می دیدم سری تکا ن می دادم ورد می شدم.
از آغاز انقلاب او محبوب آخوند شد ابتدا به باند قطب زاده وصل شد ،بعد از اعدام قطب زاده خودش را با دیگر عوامل نظام مرتبط کرد آن روز ها شغل ومقامی هم در تلویزیون گرفته بود یک روزدر راهرو های تلویزیون وقتی نگاهش به من افتاد جلو آمد خیلی خوش وبش کردوگفت: کاری از دست من برمی آید؟ گفتم نه کاری ندارم اما تو اگر مدیریت می خواستی زمان شاه هم می تونستی به این آرزو برسی. یادم نمی آید چه جمله هایی بین ما رد وبدل شد. ومن چندی بعد زادگاهم را برای همیشه ترک کردم.
در باره مطلبی که میخوانید توضیح بیشتری لازم نیست این مطلب نشان میدهد که چطور گوگوش در دام مسعود می افتد ،خواننده وبازیگری با استعداد و محبوب نسل جوان به وسیله ای در دست واواک تبدیل می شود.در ایجاد این وضعیت برای گوگوش حضور وهدایت مسعود کیمیایی دخالت بسیار داشت. باید اضافه کنم در چهره سازی دو باره کیمیایی، تلویزیون های لوس آنجلسی هم نقش داشتند وسهم علی رضا نوری زاده مدیر محترم! تلویرون ایران فردا(وای به حال ایران فردایی که نوریزاده ها پی ریزی اش کنند) گسنرده تر وموثر تر از دیگران بود. امید وارم وقت و حوصله داشته باشید تا با تامل مطلب را بخوانید وهر جا تعلل وکوتاهی یا پرده پو شی ای دیدید بدون اغماض مطرح کنید.
***
به هنگام سفر مسعود کيميايی وگوگوش به اروپا وامريکا وممالک ديگرمن   ضمن بررسی دقيق اين سفر قصد وهدف آنرا شفاف نمودم . اين نوشتار با عنوان« گوگوش يا مسعود کيميايی آری مسئله اينست» در کتاب سوم من « راه کن از قندهار می گذرد!» نيز باز چاپ شده است ) که انعکاس وسيعی داشت ودر برخی از برنامه های کنسرت خانم گوگوش نيز تکثير وپخش گرديد و حاميان صادرات فرهنگی را وحشت زده کرد برای کاستن از تاثيرآن نوشتار ؛ قلم ها وزبان ها به حرکت درآمد وسعی شدعلاوه بر تشويق مردم برای حضور در کنسرت ها؛ آلوده گی ها ئ مسعود کيميايی را نيز سر پوش بگذارند ( در این مسیر دکتر!نوری زاده بزرگ چاپلوس معاصر خیلی جان فشانی کرد) حالا که مسعود کيميايی به آغوش اسلام ناب محمدی عودت داده شده است وخانم گوگوش شايد از ترس اينکه آخوند های طمعکار بخواهند درآمد کنسرت ها را از چنگش درآورند به بهانه طرح دعوا در دادگاه در ديار کفر مانده است؛* برای هر کس مشخص است که انگيزه های آن سفر چه بود وسر انجامش نيز آنگونه شد که ما پيش بينی کرده بوديم اما هنوز پرده آخر نمايشنامه به اجرا در نيامده است ( باز گشت خانم گوگوش ظاهرا بايد پرده آخر باشد.البته بعدا معلوم شد پرده اخر همان بود که اجرا شد یعنی گوگوش بماند واینحا مبلغ خاتمی وخاتمی چیان شود). برای يادآوری خوانندگان؛ ما خلاصه ای از استنباط های همان زمانمان در خصوص آن سفررا باز گو ميکنيم وآنگاه نگاهی گذرا خواهيم داشت به يکی از مصاحبه های کيميايی در دار الخلافه اسلامی؛ ما نوشته بوديم :
 1- شايعه فيلمسازی مسعود کيميايی دروغ محض است اماآنها وبلندگوهای تبليغاتيشان در خارج کشور مدام اعلام ميکردند که خانم گوگوش را در نقش دختر ناراضی ی فيدل کاسترو زيارت خواهيم کرد.
 2- بر ملا شدن همکاری مسعود کيميايی با واواک آنهم در نشريه به اصطلاح خودشان دوم خردادی «عصر آزادگان» باعث شد حکومت تا سروصدا ها بخوابدوبرای مدتی مسعود کيميايی را از جمهوری اسلامی دور کند . برگشت مسعود خان وفرزند دلبندشان پولاد بعد از گذشت دوسال وحرف های ضد نقيض و پرتی که نامبرده طی گفتگوهای سفارشی   اش در تهران مي گويد ؛ شاهدی است برای اثبات ادعای ما وروسياهی به آن ها ماند که در مطبوعات وراديو تلويزيون های خارج از کشور آن چه در توان داشتند بکار گرفتند تا چهره رسوا شده ای را بزک کنند وبرای کنسرت واواک مشتری جمع نمايند.
 3- خانم گو گوش نيز دستور داشت تابه سهم خود برای آقای خاتمی وحاميانش چهره سازی کند هر چند او تا خواست بساط تبليغش را علم کند گفتگوی تمدن های آقای خاتمی به روز های فلاکت بارش نزديک مي شد وديگر حنای حمايت از اصلاحات! رنگی نداشت .
 4-آقای مسعود کيميايی درسفر هم ماموريتی را بايد به انجام ميرساند وآن تتظيم برنامه های کنسر ت بود البته با نظارت ماموران امنيتی که زير عنوان تهيه کننده فيلم وبرنامه گذار همراه گروه بودند ؛ ما همان موقع که تب گوگوش تا اعماق قلب اپوزسيون مترقی! نفوذ کرده بود با صراحت از دخالت عوامل واواک در کار بر گذاری کنسرت های گوگوش خانم مطلعتان کرديم وهمچنين نخستين برنامه ريز وی (کانون پويای پاريس) بعد از اين که از بر گذاری برنامه کنار رفت ودرست تر بگوییم کنار گذاشته شد ؛ اسنادی را منتشر کرد که آن اسناد نيز تائید کننده نظر ما بود 
 بعد از اين ياد آوری مي افزايم: چند نشريه داخلی که در ارتباط با باز گشت مسعود کيميايی مصاحبه گونه هايی دارند گويا دستور داشته اند ذهن های پرسنده را از کنجکاوی بيشتر دور کنند وما با اتکا به ضرب المثل « مشت؛ نمونه خروار» به بررسی يکی از مصاحبه ها بسنده مي کنيم (1)
 روزنامه نوروزشماره ی 324؛ 25ارديبهشت 81 مصاحبه ای دارد با کيمياييِ با عنوان:« برای ما دسيسه چيده بودند» اين مصاحبه مزين است به تصويری از مسعود خان که اين تصوير وضعيت متهمينی راتداعی ميکند که به هنگام انتقال به دادگاه صورتشان را از عکاسان مخفی ميکنند. در اين عکس جناب کيميايی هم به همان شکل وشيوه؛ با دست جلوی صورتش را گرفته است .
 مصاحبه گر اين نشريه (مهردادحجتی) در مقدمه مصاحبه خود تلويحا اعتراف مي کند اين گفتگو به نوعی سفارشی است و بعد مي پرسد:
 «دو سا ل پيش؛شما به اتفاق همسرتان به قصد ساختن دو فيلم(!)از کشور خارج شديد اما طی دوسال دايم شنيده مي شد که فيلم اول در کوبا(!) کليد خورده است بعد شنيده شد که فيلم اصلا کليد نخورده است وشما در مکزيک(!) دنبال لوکيشن ميگرديد بعدشنيده مي شود که شما به امريکا(!)رفته ايد وپشت پرده(!) داريدکنسرت های همسرتان را برنامه ريزی مي کنيد بعد شنيده شد که شما با همسرتان اختلاف پيدا کرده ايد وبا هم زندگی نمي کنيد» …
همين نظرپرسشگر که زير عنوان سئوال مطرح می شود خود روشنگر بسياری از مسايل است ؛اما شايد برخی از خواننذگان تصور مي کنند که آقا مسعود مي خواهد دو دوزه بازی را کنار بگذارد لااقل يکبارصادقانه جواب گويد اما جناب ايشان در جواب آسمان وريسمان را بهم مي بافد ؛ داستان آن دو فيلم ( کدام دو فيلم !) را تحليل! مي کندوبعد از کلی گنده گويی اندرتفاوت فيلم ايشان با فيلم مهجوری (!) که در گذشته و در هوليود از رمان «عاشق مترسک» ساخته شده بودميرسد به آن جايی که قاعدتا بايد دلايل توقف پروژه فيلمسازی اش را اعلام کند امابا چند جمله سر وته قضيه را هم مي آورد و مي گويد:
 « … متاسفانه به دلايلی ( انگار نه انگار که قرار بوده دلايل را باز گو کند ) فيلم ساخته نشد» .
 پرسشگر که خود در مقدمه ی مصاحبه هم مي گويد قول داده است که استاد را نرنجاند بی آن که از سئواال اولش نتيجه ای گرفته باشد می گويد :
 اين از فيلم اول(!) فيلم دوم شما چه شد ؟
 جواب :«فيلم دوم؟ همين فيلمی است که در تدارک ساخت آن هستيم با عنوان مانکن (!)» (اصلا همچنین فیلمی ساخته شد؟
( اين جناب اصلا به روی خودش نمي آورد که مقدمات تهيه فيلم بر اساس ادعا های قبلی شان قبل از   سفر دوسا ل پيش فراهم شده بود وخانم گوگوش هم قرار بود در نقش دختر ناراضی کاسترو ظاهر شود. وی باز هم چند سطری بابت قصه فيلم دوم که هيچ ربطی با آنچه که به هنگام آن سفر مصلحتی به هم بافته بودند ندارد به خورد خوانندگان مي دهد ومی افزايد:
 بله بازی خانم گوگوش منتفی است (باز هم دليل اعلام نمي شود مگر نگفته بود سفر گوگوش به خاطر بازی در فیلم هست؟)
 اما بی آن که منتظرطرح سئوالی در زمينه هايی که شک و ترديد راافزايش مي دهد بشود خود مي افزايد:
 «اما در باره ی ماجراهايي که در اين ميان رخ داد ( خواننده باز تصور می کندآقا مي خواهد سر انجام واقعيت ها را مطرح کند) آنها يی که در اين ماجرا دخيل بوده اند بايد حرف بزنند»( تا آنجا که ميدانيم وزارت ارشاد ؛واوک وخود ايشان در ماجرا دخيل بوده اند اما آقای کيميايی علاوه بر اين که نقش خودش را به دلايل قابل فهم کتمان می کند؛ به مانند مسئله فيلمسازيش در خارج از کشور نقش ديگران را هم در پرده ابهام نگه ميدارد وبعداز خودش هم نظری مي دهد که با آنچه خانم گوگوش بعد از خروج از ايران مطرح کردند در تضاد کامل قرار دارد. کيميايی مي گويد :
 «ايشان (گوگوش)پاسپورت گرفت ومي خواست برود پسر ونوه اش را ببيند وقصد داشت دست به يک سفر کوتاه بزند ودر ضمن اين سفر فيلم هم بازی کند.» انگار يادمان رفته که با چه انرژی وتوانی خانم گوگوش حضور دوباره در صحنه را اعلام داشت وحتی برنامه گذار اول اطلاع داد که اين خانم اروپا وامريکا استراليا وکانادا واکثر کشور های شوری سابق را خواهند چرخيد حتی خروج وآواز خوانی ايشان را دليلی بر باز شدن فضای هنری قلمداد کردند وخبر نگاران را از اقصی نقاط جهان فرا خواندند تا بر گذاری کنسرت ها وساخت فيلمها را اعلام کنند. ايا همه اين کار ها برای يک سفر کوتاه و به منظور ديدار پسر ونوه ( مثلا يک ماه ويا حد اکثر دو ماه ) تدارک ديده شده بود؟ البته تقيه در حکومت ولايت فقيه مجاز است اما وقاحت زير هر عنوانی که باشد حدی دارد .
 وحالا کنسرت های به قول خودشان 20 هزار نفره را بر گذار کرده اند ورژيم آخوند ها که مو را از ماست مي کشد خوب ميداند درآمد کنسرت ها چقدر بوده است وبايد سر کيسه را مسعود خان شل کند. اما ايشان آن همه سر وصدا وجنجال را که بابت باز گشت شاه ماهی به صحنه به راه انداخته شده بود به دسيسه وصل مي کند . پرسشگرکه از طرح انبوهی معما د وچار سر گيجه شده می پرسد :
 »يعنی شما گرفتار يک دسيسه شديد ؟ »
 جواب :-«بله يک دسيسه بود دسيسه ای حساب شده که ما را غافلگير کرد» وبعد انگار هيچ کس مصاحبه ها وکنفرانس های مطبوعاتی وراديويی خانم ايشان را نشنيده میِ افزايد :
 »ايشان ( گوگوش ) اگر قصد خواندن داشت که همان اوايل در جوانی ميرفت واين کار را مي کرد…. به اين دليل به آن طرفی ها؛ لوس آنجلسی ها ؛ احساس بيگانگی مي کرد … اين برايش از همه چيز مهمتر است دوباره بر گشتنش به وضعيت قبل از سفر .» پرسشگر برای اين که مسعود خوان باز به صحرای کربلا نپرد وموضوع بحث را عوض نکند بلا فاصله می پرسد:« مگر اين فرصت از ايشان گرفته شده ؟ «
 م .ک (مسعودکيميايی) که ميفهمد بند را آب داده ومسئله ای نا گفتنی را بازگو کرده است بلافاصله می افزايد :
 « نه نه ايشان قصد بر گشتن دارد. بر خواهد گشت به قول خودش هر اتفاقی ميخواهد بيفتد» ( اما چه اتفاقی قرار است بيفتد ايشان اگرشرايطشان به مانند ديگر بانوانی است که به خارج از کشور رفته اند وکنسرت داده اند؛ بهره تبليغاتی شان را به رژيم رسانده اند؛ خوب مثل آن ها و بدون هيچ عارضه ای می تواند به آغوش پر مهر ومحبت رژيم ولايت فقيه بر گردند. پس چه مسئله ای باعث شده که به قول پرسشگر اين فرصت از ايشان سلب شده است در اين مورد هم؛ همه چيز در پرده ابهام ميماند ) وپرسشگر لااقل تصور مي کند در مورد دسايس نابکاران! ديگر؛ از کارگردان بزرگ! معاصر جواب واضح وروشنی بشنود چرا که دسيسه گران ظاهرا خارج نشين بوده؛و مانعی برای افشای نامشان وجود نداشته است واگر هم داخل کشوری باشند نام دسيسه گر شناخته شده را که ديگر مخفی نگه نميدارنداما در اين خصوص نيز مسعود خان نم پس نميدهد ودر جواب پرسشگر که مي پرسد :
 «اين دسيسه توسط چه فرد وافرادی طراحی شدواصلاماجرای اين دسيسه چه بود ميتوانيد راجع آن توضيح دهيد ؟» جواب می دهد
 –در آنجا اتفاق افتاد طراح آن يک ايرانی بود که متاسفانه به دليل عذری که دارم نميتوانم نامش را ببرم (چه عذری دارد؟) واما ماجرا به همين جا خاتم نميشود م. ک که زمانی دستيار ساموئل خاچکيان جنايی ساز سينمای فارسی بوده است به شيوه فيلمهای معلم سينمايی ش داستانی پليسی- سينمايی را سر هم می کند ومی افزايد :
 »اما همين را مي توانم بگويم که همه ی ماجرا توسط يک نفر که در دو نقش (!) ظاهر شد طراحی واجرا شد بعد ها ما دانستيم آن دونفری که مدام از آن ها نام برده مي شوديک نفر است «
 (مصاحبه گر ؛ اگر هم به هنگام آغاز مصاحبه نسبت به کنه مسايل در ارتباط با سفر آن دو شناخت کافی ندارد به تدريج ميفهمد که تمام آسمان و رِیسمان هايی که جناب م.ک می بافد برای کتمان حقايق است وآن چه در باره اوگفته اند نه تنها شايعه بی اساس نيست بلکه واقعيت ها ئيست که در نظام های ديکتاتوری نمي توان بيانشان کرد , وبه ناچار دهان به دهان مي گردد ) مصاحبه گر با تعجب وشک مينويسد :
 «برای من اين سئواال پيِش مي آيد چطور مي شود آقای کيميايی در طول اين دوسال حاضر نشده راجع اين توطئه ويا دسيسه حرفی بزند اين سکوت راز آلود (!) به چه منظوری اتخاذ شده است؟ اما برای اين سئوال هنوز جواب روشنی نيافته ام» ( به آقای خبرنگار اطمينان ميدهيم تا وقتی اين رژيم نيمه نفس هايش را ادامه مي دهد هيچ مسئله ای که ريشه ی امنيتی داشته باشد روشن نخواهد شد(
 آقای کيميايی قبل از باز گشت گوگوش و از هم اکنون به آخوند ها يی که به در آمد های کنسرت چشم طمع دوخته اند آگاهی مي دهد که آه در بساط ندارند واز حق وحساب خبری نيست ومي افزايد:
 « ايشان علاوه بر اين که پولی از بابت آن کنسرت ها نگرفته بلکه از بابت دادگاه خرج ومخارجی را هم متقبل شده است (!)»
 اما آقای م.ک برا ی انحراف افکار عمومی ؛ بعد از بازگشت به دامان اسلام ناب محمدی رمان گونه ای با عنوان« جسد های شيشه ای» را هم سر هم بندی کرده ودر هر مصاحبه ای سعی ميکند مسير گفتگو را از موضوع غيبت دوساله اش وفيلمهاِيی که قرار بود در خارج بسازد وهمين طور ماجرای کنسرت های گوگوش به کشاند به سمت شبه رومانی که به تازگی مرتکب شده است. اما اين رمان را هم بيشتر برای تسويه حساب با« پرويز صياد » که در نمايشنامه« محاکمه سينما رکس» چهره واقعي او را نموده بود سر هم بندی کرده است م.ک مثلا شخصيتی را وارد رمان کرده است به اسم« صمد پرويزی» وپرويز شکارگر باتوسل به کنايه واشاره ميخواهد هم از پرويز صياد انتقام بگيرد هم با فحاشی وبد دهنی به مخالفين کليت رژيم به شيوه کيهان شريعت مداری؛ برای حکومت خوش رقصی کند. جالب اين که وزارت ارشاد جمهوری اسلامی که حتی واژه پستان را در کتابها نمي تواند تحمل کند به سهولت به اين شبه رومان اجازه انتشار مي دهد بخشی از رومان م.ک را نقل ميکنيم:
 «صمد پرويزی به سرعت فندک راروی پاکت سيگار برداشت ودر جيبش گذاشت … وگفت :
 –خيلی خوار جنده ای … اگه برات تياتر نذاشتم اگه تو تلويزيون برات برنامه نريختم من ريدم تواستعفای سينماگران پيشرو … وبه ظاهر تياتر هم دوست داشت ومثل بار بر های خرمشهری حرف ميزد و…گفت :-عين تياتره؛ بازی مي کنه …خوار جنده
 »بعد ازخواندن اين تکه از شاهکار آقا مسعود که آميخته به ادب وفرهنگ والای اسلامی است ؛بايد در انتظار بود اين اثر(!) جايزه بهترين کتاب سال را هم بربايد . برای حسن ختام بهتر است تکه ای از فرمايشات آقای کارگردان بزرگ را اندراحواال فرزند بروند ايشان« پولاد کيميايی »البته از زبان گويای پدر بشنويم . پولاد خان که در اين دوسال همراه پدربه ديار کفر پرواز کرده بوددر آن مدت بر نفس اماره غلبه کرده و پاک وطاهر به سر زمين اسلام ناب محمدی بر گشت داده شده است .بهتر است بقيه شرح ماجرا را از زبان پدر بشنويم:
 «او امريکا را دوست نداشت؛ کانادا را هم دوست نداشت از همان اول سفر پر پر مي زد برای اينجا وقتی هم که بر گشتيم؛گفت: ديگرنمي خواهم بر گردم؛ بعد هم بلا فاصله (يعنی به محض ورود به سر زمين اسلامی ) رفت يک زنجير خريد باچند تا از رفقايش ّبه سبزه ميدان رفت تا در يک مکان سنتی (!) به عزا داری به پردازد» (آقای کارگردان پيشرو مشخص نکرده اند که ورود ايشان به سر زمين اسلام آيا در ساعتیِ بوده که امکان خريد زنجير وجودداشته ؟ وديگر اين که آيا برنامه شان را طوری تنظيم کرده بودند که درروزهاوشب های عزاداری به تهران برسند ويا اين که سرويس کشيک 24 ساعته برایسنت(!) عزاداری داير شده است؟ ايشان که با آن صراحت (!) وصداقت(!) به تمام سئوال ها جواب داده اند وهيچ نکتهِ ابهامی باقی نگذاشته اند (!) بهتر بود در اين زمينه هم باز تر صحبت مي فرمودند. اما برای اين که ما که در ديار کفر زندگی مي کنيم و به ناچار به گناه آلوده شده ايم از فيض برکات عزاداری غافل نمانيم (هرچند از دسترسی به زنجير محروم مانده ايم اما آن گونه که بيادمان مانده با سينه زنی هم ميشود به عزا نشست) شايسته است نوحه ای را با هم بخوانيِم ودستهايمان را با بيشتريِِن توان به سينه بکوبيم اميد اين که اجرمان ملاخور نشود .
 – ياد آوری ضروری
 ياد آوری مي کنيم که هر کدام از کارگردانان حکومتی خود در داخل سيستم مافيايی سينمای جمهوری اسلامی باندمحافظ ومراقب خودشان را دارند که در مطبوعات هم نفوذ دارند ومراقب جوانب امر هستند آقای مسعود کيميايی هم از اين قاعده متداول جدا نيستند ودوسال پيش که مجرای همبستگی آقای کيميايی با تشکيلات امنيتی را«سينا مطلبی »در نشريه« عصر آزادگان» بر ملا کرد نشريه گزارش سينما که هوشنگ اسدی ونوشابه اميری آنرا مي چرخاندند به مقابله با اين رسوايی بر خواست ؛احمد رضا احمدی شاعر که از زمان های پيش جز باند مسعود خان است به دفاع از او وارد ميدان شد ودکتر اميد روحانی هم که در حمايت از فيملسازان حکومتی سابقه طولانی دارد به ياری مسعود خان شتافت ودر باز گشت دوباره او هم همين تيم بار ديگر فعال شده اند البته جواد طوسی که هم سينمابنويس است وهم وکيل دادگستری وهم به پای مسعود خان برای رفع ورجوع ماجرا به تکاپو افتاده وهمين گفتگو که بخشهايی از آن را بررسی کرديم به توصيه ايشان فراهم شده است .
 تاریخ نگارش21 تیر 92
 
 * بعدا گوگوش با بوسیدن پرچم شیر خورشید نشان از رادیو تلویزیون های لوس آنجلسی حکم برائت گرفت وماندگار شد. مسعود کیمیایی هم نه فیلم مانکن راساخت ونه هیچ طرحی دیگر مربوط به آن سفر به انجام رسید وی بار دیگر شد استاد بزرگ سینمای جمهوری اسلامی وبرای فجر احمدی نژاد هم فیلم ساخت- تمام حرف ها، نظر ها وپیش بینی های من مو به مو به واقعیت پیوست.

One thought on “بصیر نصیبی: پرونده یک فیلمساز ج.ا. (مسعود کيمیایی) اسناد سحن می گوید

  1. آقای نصیبی،کیمیایی در پیش از انقلاب فیلم سفر سنگ را ساخت که بشارت از آمدن یک سید و رهبر می داد.
    رءیس پویا در پاریس: عباس بختیاری از همکاران رژیم بوده وهست. در حال حاضر طرفدار سبز هاست. و همکار محسن مخملباف.
    مهرداد حجتی آدمی فرصت طلب و هرزه است. البته او هم از ماموران واواک است. و پست های فرهنگی در حوزه هنری و تله ویزیون داشته است. شاد باشید و پرتوان

Comments are closed.