زندگی زن هنرمند در تبعید از مهستی شاهرخی و نامه لیلا خالد به یازدهمین جشنواره ی بین المللی سینمای در تبعید و توضیح دفتر جشنواره ،در مورد دعوت از لیلا خالد

دریک اقدام مشترک، جشنواره بین المللی سینمای تبعید و بی نال سالانه بین المللی هنر شهر گوتنبرگ، برنامه ویژه ای را با تم موقعیت و کارخلاق زنان هنرمند، نویسنده و شاعردر تبعید- شامل فیلم و سخنرانی – در یازدهمین دوره جشنواره برگزارکردند. دراین برنامه فیلم هایی همچون" هنر انقلابی زنان " ساخته خانم " لین هرشمن لی سون "، و فیلم  "Jassad & The Queen of Contradictions"     
ساخته خانم " آماندا هامسی اوتورسون" به نمایش گذاشته شدند. 
 
دراطلاعیه پیش آغاز جشنواره اعلام شده بود که در برنامه ویژه ی جمهوری سکوت /یک لحظه نفس.مهستی شاهرخی و ژیلا مساعد شرکت خواهند داشت. مهستی شاهرخی امکان سفر نداشت وخانم مساعد هم به علت بیماری نتوانستند حضور یابند، پس این برنامه به شکل اعلام شده نمی توانست برگذار شود. خانم شاهرخی متن سخنرانی اش را دراختیار فستیوال گذاشته بود که بعد ار مراسم ویژه ی سیروس وقوعی خانم مریم افشاری آنرا خواند. ما همانگونه که در گزارش فستیوال وعده داده بودیم تمام مطلب خانم شاهرخی را منتشر می کنیم همین طور پیام لیلا خالد به فستیوال وتوضیح دفتر فستیوال نیز برای ما ارسال شده که پیام وتوضیح هم عینا منتشر می شود.
***
زندگی زنِ هنرمند در تبعید
مهستی شاهرخی
Mahasti-02
 
هنرمند هم که نباشی، کافیست فقط زن باشی تا از آغاز تولدت و در مقایسه با برادران غیورت، همیشه نیمه از ارثیه ات را از دست بدهی.
دختر که باشی حق کار و حق ازدواج و حق سفر را از دست می دهی.
حقِ بی حقی زن، هیولایی است که همراه با بزرگ شدن زن، رشد می کند.
مادر که باشی حق سرپرستی کودکانت را نیز از دست خواهی داد.
زن مساویست با بشر بااجازه- یعنی مادینه ای که نیمی از بشر به حساب می آید. نیمه مونثی که اختیارش به دست نیمه مذکرش است.
زن مساویست با بشر بی اجازه- چون برای هر کاری به اجازه و موافقت مردش نیازمند است.
زن مساویست با موجودی که پرداختن به کار هنری، اعم از نوشتن تا سینما و بازی در فیلم و موسیقی، در سرزمین مردان سلطه گر برایش هزاران مشکل دارد.
خلاصه: زن بودن در کشوری زیر سلطه مردان مساویست با حق و حقوق بشری خود را برای همیشه از دست دادن!
در چنین شرایطی، موانع زیاد است و باز کم نیستند زنانی که در کشور مردان، دست به قلم دارند، زنانی که بر صحنه ظاهر می شوند. زنانی که در فیلم بازی می کنند یا زنانی که به پشت دوربین رفته و کنترل دوربین را به دست گرفته و به فیلمسازی مشغول می شوند.
عمر کوتاه است و از سوی دیگر کار کردن در چنین شرایطی غیر قابل تحمل است. تو، زنِ مهاجر، زنِ تبعیدی، برای رسیدن به آزادی های نداشته، یا برای حفظ جان خود، زادگاهت را ترک کرده ای؛ اما باز هم زنی. و علاوه بر زن بودن، مهاجر هم هستی و وضعیت هنرمند و خود را به عنوان هنرمند شناساندن، دشواری های خاص خود را دارد که مشکلات ترا چند برابر می کند.
شرایط هنرمند در تبعید و موانع ناشی از آن کم نیست. بیان خود به زبانی دیگر و حرف زدن به زبانی که مالِ تو نیست و از ابتدا، از کودکی آن را نیاموخته ای، ساده نیست. به فکر کردن و به حرف زدن به زبان دیگری عادت نداری و اُخت نیستی و نوشتن هم مثل حرف زدن می ماند.
در هر حال، سعی می کنی به کار هنری ات بپردازی. اما از چه بنویسی؟
از سنگسار مخفیانه در دوران وزیر اطو کشیده!
از کتک زدن زنان در خیابان؟
به انحصاری بودن حق سرپرستی کودک توسط پدرش اعتراض کنی؟
یا به مادرزاد بودنِ نابرابری تقسیم ارثیه بین فرزندان انتقاد کنی؟
از چانه زنی های دلاله ها بر سر حقِ دیه بنالی؟ یا از بحث بیهوده دیه برابر دوری کنی؟
چون نابرابری فقط شامل زنان زنده نیست بلکه مردگان را نیز در برمی گیرد.
خواستار آزادی زندانی های سیاسی بشوی؟
از اعدام های گروهی اعتراض بکنی؟
از تبعیض بین بلوچ و فارس و کرد و ترک بگویی؟
یا به افشای فروش دختربچگان تحت لوای «ازدواج شرقی» بپردازی؟
هنوز تمام نشده!
یا به لایحه چندهمسری بااجازه یا بی اجازه اعتراض کنی؟
یا به ازدواج سرپرست با کودکی که در تکفل داشته؟
از کدامیک بگویی؟
از تنوع و گستردگی مسایل و جرایم این جمهوری جنایت حیران می مانی!
از کدامین هنر این جمهوری سکوت و سانسور بگویی؟
هر چه از هنرهای جمهوری تباهی و سیاهی می نویسی و سعی می کنی چشمانت باز باشد تا هیچ یک از هنرهایش از قلم نیفتد؛ باز همیشه چیزی هست که غافلگیرت کند.
اما هنگامی که با همسرایی گروه های قدرت طلب و همنوایی گروه های رهبری طلب حامی حکومت، فضای بیرونی مغشوش می شود، و می بینی مبارزه با معناگذاری تقلیل پیدا کرده است و در حد دیدن یک فیلم یا بستن یک دستبند تخفیف یافته است؛ در آن هنگام چه بگویی؟ به خوبی می دانی که دستبندهای رنگی مانکن های ایتالیایی در دفیله مُد برایت بی معناست هم چنان که کالسله رانی در ونیز به همراه بادکنک های رنگی به نشانه اعتراض!
از دروغ بیزاری. حالا چه احمدی باشد و چه حسنی.
از عبا بیزاری. حالا چه شکلاتی باشد و چه تریاکی و یا زعفرانی.
از عمامه بیزاری. چرا که هر عمامه ای ترا به یاد خیل کفن پوش های نوجوان و جوان و قربانیان این جمهوری سلطه گر می اندازد. هر عمامه ترا به یاد سرهای بر باد رفته می اندازد.
گر چه به مرور ایام سن ات بالا رفته است و دیگر چون اسبی چموش در بلاد فرنگستان علیه سنگسار تاخت و تاز نمی کنی
با این که در خلال سالیان از نفس افتاده ای، اما از نفس افتادن به معنای از پاافتادن نیست.
تنگی نفس ات از سنگینی بار سالیانِ تبعید است. با باری سنگین، فقط می توان لاک پشتی گام برداشت و یا گاه چون شتری در بیابان، آرام و فروتن.
پس شب و روز آرام آرام در برهوت پیش می روی و با خود نجوا می کنی: چه می شد اگر این آیه های سنگین وجود نداشت؟ چه می شد اگر سنگ را نمی پرستیدند؟ چه می شد اگر دختران و پسران جوان را به خاطر این سنگها قربانی نمی کردند؟
بارت مدام سنگین و سنگیت تر می شود. روی پشت ات، دو کوه می شود. گرده ات، دو کوهان می شود.
مانند لاک پشتی، بارت سنگین است. اما آرام آرام به موازاتِ جمهوری جهالت پیش می روی.
حربه ها و ترفندهایشان را برای در هم شکستن قلمها و آدمیان را می بینی.
شاهد بالا رفتن بادکنک ها و فیل های بادی و مترسک هایشان هستی و هیچ نمی گویی و آرام آرام در سکوتی مرگ بار، حقایق را می نویسی و مانند کتابی در میان لاک سنگین روی گرده ات حک می کنی.
قلبت، قلب کوچکت، در حسرت یک فریاد شادی می تپد، اما ناچاری سکوت کنی تا زنده بمانی.
در سکوت گوشه ای به تماشای کارناوال جوایز نوبل و اسکار و بالماسکه خودی و ناخودی و بازی دست رشتهء تعویض نقشها می نشینی.
و زمان میگذرد و تو مدام پیر و پیرتر و خسته تر می شوی و آنها روز به روز ناقلاتر و حقه بازتر و مکار تر.
حرکت لاک پشتی خود را می نگری و تاخت و تازهای خرگوشان تیزپای حقوق بشری و گوزن های پر شاخ و برگ را به عرصه رسانه ها و مدیا و تصمیم گیری ها؛ و به خوبی می دانی زن یا مرد، تا زمانی که عدالتی وجود نداشته باشد، تا زمانی که قاتل زیبا، قاتل زهرا، قاتل ندا، قاتل عاطفه، قاتل سحر، قاتل اشکان، قاتل امیر، قاتل محسن، قاتل ترانه آزاد و ازادانه بگردند و هیچ دادگاه و دادرسی نباشد… جز همین حرکت لاک پشتی، کاری نمی توانی بکنی و حیف.
و به خوبی می دانی در چنین شرایطی حرف زدن از چادر اختیاری و حجاب اجباری چه حاشیه ای و چه بیهوده است.
پس آهسته و آرام با بار سنگینی بر پشت، و با دردی گران بر روی قلبت، به پیش می روی و… می دانی تا زمانی که کاغذی وجود داشته باشد خواهی نوشت.
تا زمانی که قلمی وجود داشته باشد خواهی نوشت.
تا زمانی که جانی در تنت و خونی در رگهایت، و مرکبی در دوات باشد، خواهی نوشت و خواهی نوشت و توطئه ها و ترفندها و جنایات این جمهوری جنایت را افشا خواهی کرد
و تا زمانی که نَفَسی باشد روز افول این جمهوری سکوت را آرزو خواهی کرد.
به امید آن روز
مهستی شاهرخی – پاریس – سی اکتبر 2013




" در هرجایی که بی عدالتی وجود دارد، آنجا خانه من است"!
پیام لیلا خالد به شرکت کنندگان در یازدهمین جشنواره بین المللی سینمای تبعید – سوئد
 
خانم ها و آقایان؛
من از اینکه می توانستم در کنار شما در جشنواره حضوریابم، بسیار خوشحال بودم. اما متاسفانه سفارت سوئد در عمان[پایتخت اردن] مانع از حضور من در جشنواره شما شد. آنها به این دلیل با دادن ویزا با من مخالفت کردند، که حضور من در سوئد امنیت ملی این کشور را به مخاطره می اندازد.
نخست بایسته است تا از دعوتی که از سوی برگزارکنندگان جشنواره از من به عمل آمده است تشکر کنم؛ با تاکید بر اینکه این دعوت برای من بسیار ارزشمند است.
جشنواره سینمای تبعید یک رویداد مهم و یک حرکت فرهنگی متفاوتی است که بر رویدادهای ناعادلانه تاریخی، از جمله آنچه بر مردم فلسطین در شصت و پنج سال پیش گذشت، از چشم اندازی متفاوت تاکید دارد. در آن زمان حدود یک میلیون فلسطینی از خانه و کشور خود با زور و ترور بیرون رانده شدند.
یکی از فیلم هایی که در جشنواره به نمایش در می آید درباره من است. زندگی من، که در واقع نماد تاریخ مدرن فلسطین است و گویای واقعیت رنجی است که بر مردم فلسطین تحمیل شده است. رنجی که پیامد اشغال سرزمین ما توسط اسراییل بوده و همچنان تا امروز ادامه دارد.
جشنواره شما یک اقدام عملی در راستای همبستگی و مقاومت علیه تمامی اشکال بی عدالتی و اختناق در هر جایی که خود را نشان دهد، می باشد. من از این فرصت استفاده می کنم و گفته ی چه گوارای انقلابی را یادآوری می کنم. او گفت
" در هرجایی که بی عدالتی وجود دارد، آنجا خانه من است"!
من امیدوارم این جشنواره در انتقال هر چه بیشتر آگاهی، و تقویت همبستگی پایدار با توده های تحت ستم، موفق باشد.
من برای همه شما آرزوی شادی وموفقیت دارم.
لازم می دانم سپاس مجدد خود را از برگزارکنندگان جشنواره سینمای تبعید و بذل توجه شان اعلام دارم؛ با این امید که بتوانم در فرصتی دیگر در فعالیت های شما شریک باشم.
با درودهای رفیقانه
دوست و رفیق شما
لیلا خالد
بیست ونهم اکتبر دوهزاروسیزده
 
leila Khaled
 
توضیح دفتر جشنواره
 
یازدهمین دوره جشنواره بین المللی سینمای تبعید ازاول تا هفتم نوامبر 2013 درشهرگوتنبرگ سوئد برگزارشد. یکی ازبرنامه های ویژه جشنواره، اختصاص به "جنبش رهایی زنان" داشت. برای این برنامه مجموعه فیلم هایی انتخاب شده بود که مسائل این جنبش را ازدو زاویه عام و خاص ازطریق فیلمهای داستانی و مستند به نمایش می گذاشت.
فیلم هایی که اززاویه عام در معرض نمایش قرار گرفتند، آ ثاری بودند که درسطحی وسیع ترودرحوزه هایی دمکراتیک به جنبش رهایی زنان می پردازند و دامنه آن ها به تعلق های جغرافیایی، ملی، نژادی، سیاسی واجتماعی ویا هنری و فرهنگی می رسند؛ ازجمله مبارزات زنان درافغانستان؛ ویا درعرصه فرهنگی وهنری فیلم هایی همچون "هنر انقلابی زنان"؛ و..
بخش دیگراین برنامه اختصاص به مجموعه فیلم هایی داشت که به زندگی و مبارزات زنان شاخص جنبش رهایی زنان می پرداختند ازجمله فیلم های درباره روزا لوگزانبورک، هانا آرنت، لیلا خالد و
طبق برنامه قرار بود که فیلم " لیلا خالد….. رباینده هواپیما" ساخته ی خانم لنا مقبول فیلمسازفلسطینی-سوئدی روزشنبه دوم نوامبر در سینما هاگا با حضورکارگردان فیلم لنا مقبول و لیلا خالد به نمایش گذاشته شود وبعد از نمایش فیلم نیز مهمانان جشنواره لنا مقبول و لیلا خالد به بحث و گفتگو با تماشاگران درباره فیلم ومسائل طرح شده درآن به پردازند.
جلسه های بحث و گفتگو با تماشاگران همواره ازمهم ترین بخش های جشنواره ما بوده است؛ ودر ارتباط با فیلم لیلا خالد نیز جلسه بحث و گفتگوی پیش بینی شده از جنبه های گوناگون اهمیت داشت؛ از بعد سیاسی واجتماعی، جلسه امکان روبرو شدن مستقیم با یکی ازچهره های زنان انقلابی را فراهم کرده بود؛ زنی که از اسطوره های بی همتای دهه شصت و هفتاد نسل جوان و مبارزان آرمانگرای آن دوران بوده وهست! دختر جوانی که در 24 سالگی با اقدام خود – ربودن مسلحانه هواپیما- توانسته بود مسئله فلسطین را به مهم ترین نقطه توجه جهانیان تبدیل کند. واینکه با گذشت بیش از نیم قرن از آن رویداد تاریخی، نگاه امروزه خود لیلا به آن دوران وبه روش مبارزاتی واقدام خود چگونه است، می توانست زمینه جدی و خلاقی برای بحث روشن گرانه ای پیرامون فضای سیاسی وموقعیت کنونی جنبش فلسطین باشد.
نکته مهم و محوری دیگر که می توانست چالش تاثیرگذاری را درحوزه فرهنگ وهنرسینما بوجود آورد؛ چگونگی ودشواری پرداختن و خلق اثرسینمایی ازچهره های الگو و اسطوره شده ی عمومی باشد؛ چرا که هر یک از تماشاگران با توجه به زمینه های ذهنی خود تصور ویژه ای ازآن شخصیت ها دارند؛ و اینکه فیلم ساخته شده تا چه حد با تصورات وانتظارهای آنان ازآن شخصیت هم خوانی دارد؟ جدا ازتصورات تماشاگران شیفته ی لیلا؛ ازسوی دیگر برخورد خود لیلا ازتصویرارائه شده ازاو در فیلم چگونه بوده است.
ونکات قابل بحث بسیاردیگری که فرصت حضور لنا مقبول و لیلا خالد درجشنواره فراهم می کرد. اما متاسفانه جلسه نمایش مطابق برنامه پیش بینی شده برگزارنشد و فقط کارگردان فیلم، خانم "لنا مقبول" درجلسه گفتگو با تماشاگران توانست شرکت بکند.
سفارت سوئد دراردن (محل اقامت لیلا خالد) ازصدور ویزای سفر به سوئد برای لیلا خودداری کرد. درتماسی که دبیرهنری جشنواره حسین مهینی با خانم " گونیلا یورت"( Gunilla Hjort ) دبیراول سفارت سوئد درعمان داشت، خانم " گونیلا یورت" به صراحت اظهارداشت که مخالفت با ویزای سفر لیلا به سوئد ازسوی وزارت امورخارجه سوئد صورت گرفته است وعلت آن را هم "به خطرافتادن امنیت ملی سوئد" عنوان کرده اند. خانم " گونیلا یورت" به بهانه سری بودن مسئله از دادن اطلاعات د یگر خودداری کرد وتاکید نمود که دراین باره نه از طریق تلفن ونه با پست الکترونیکی نمی تواند ا توضیح بیشتری بدهد. دراین باره فقط خود لیلا خالد و یا وکیل رسمی ایشان با مراجعه مستقم به سفارت سوئد دراردن؛ می توانند ازچگونگی مسائل پرونده آگاه شوند.
جشنواره رسما به این تصمیم سفارت اعتراض کرد؛ ودرجمعه اول نوامبر، دبیرهنری جشنواره
حسین مهینی، درسخنرانی مراسم افتتاحیه جشنواره تاکید کرد:
"…..دیوارهای (محدود کننده و بازدارنده آزادی های) انسان ها، دامنه خود را به عرصه های فرهنگ و هنرنیز گسترش داده اند، به خصوص در شرایط امروز جشنواره ما!
در آخرین لحظه های تدارک آغاز جشنواره مطلع شدیم که سفارت سوئد در اردن، جلوی سفر مهمان رسمی جشنواره ما را گرفته است. اقدامی که برای ما شوک آور و غیر قابل تصور بود. طنز تلخ قضیه آنجاست که لیلا قرار بود در جلسه نمایش فیلمی در باره زندگی خودش شرکت کند که تهیه کننده آن تلویزیون ملی و رسمی سوئد بوده است.
سفارت سوئد مدعی است که حضور لیلا در سوئد برای شرکت در جشنواره سینمای تبعید و جلسه نمایش فیلم، "امنیت ملی سوئد و اتحادیه اروپا" را به خطر می اندازد.
آیا شما … می توانید چنین چیزی را تصور کنید؟
ما تصور می کردیم که فقط دیکتاتور ها هستند که جلوی بیان نقطه نظرات دگر اندیشان را می گیرند!
جشنواره ما، قرار بود به طور رسمی روز هفتم نوامبر به پایان برسد. اما ما کار دوره یازدهم جشنواره را ادامه می دهیم، تا زمانی که لیلا خالد به سوئد و به گوتنبرگ بیاید. ان وقت ما با حضور او و با هم، نقطه پایانی دوره یازدهم جشنواره مان را جشن خواهیم گرفت"
دفترجشنواره بین المللی سینمای تبعید – سوئد
یازدهم نوامبر دوهزاروسیزده
 
 
vkort final 0810