هلمت احمدیان
در حاشیه فیلم "گریلاسون"
گریلاسون (پسر پیشمرگه) نام فیلمی بر اساس کوچ "زانیاز آدمی" در سن پنج سالگی از کردستان به سوئد است. این فیلم توسط او و "دیوید هیردلیس" در سوئد ساخته شده است و از تاریخ ۷ اکتبر به اکران درآمده است.
سناریوی فیلم روایت و یا دیالوگ "زانیار" با پدرش "طاهر آدمی" است تا بتواند پاسخ سئولاتی از قبیل اینکه چرا او در سن پنج سالگی بدون همراهی پدر یا مادرش به سوئد اعزام شده است؟ چرا والدین او در آن زمان به تنها ماندن او (به مدت یک سال که آنها هم به سوئد به او ملحق شده اند) فکر نکرده اند و او را تنها به خارج فرستاده اند؟
زانیار در شرایطی که خود قرار است بزودی پدر شود، در این فیلم و با دیالوگ هایی که با پدرش دارد می خواهد به او نزدیکتر شود. کوشش "زانیار" بر این بستر استوار است که کنجکاوانه می خواهد شرایط گذشته پدرش را چه در زندان و چه در دوران پیشمرگایتی بفهمد.
اگر چه شخصیت های نزدیک "زانیار" هم به اشکالی در این فیلم نقش دارند، اما محور فیلم کماکان دیالوگ بین پدر و پسر است.
من با اشتیاق و انتظار در افتتاحیه پخش این فیلم حضور یافتم. تعدادی چهره آشنا در سالن، اشتیاق من را برای دیدن فیلم بیشتر می کرد. احساس می کردم تعدادی از این آشنایان نیز که همچون من ریشه در این گذشته و تاریخ دارند، با همان انتظارات و انگیزه های من به دیدن این فیلم شتافته اند. دختر ۲۷ ساله ام، که او نیز در شرایطی شبیه "زانیار" بسر برده و سناریوی دشوارتری را در یادواره های کودکی اش دارد، همراهم بود، دختری که خود بدون هیچ امکاناتی در روستایی که تحت محاصر و توپباران نیروهای رژیم جمهوری اسلامی بدنیا آمده است و به محض تولد به همراه مادرش مجبور به ترک روستا شده تا به محلی امن برسد و بدنبال در همان روزهای اول تولدش مجبور به ترک مادر شد و چند سال اول کودکی اش را از محبت پدر و مادر بی نصیب ماند.
اینگونه روایت ها، که روایت "زانیار" در مقابل آنها تنها نمونه ای کوچک و محدود بحساب می آید، در جنبش انقلابی کردستان فراوانند. روایاتی که متاسفانه بسیار کم نوشته و انعکاس بیرونی یافته اند. از این زوایه من فیلم زانیار را که هنوز ندیده بودم، اقدامی با ارزش و قابل تقدیر می دانستم، و اکنون که فیلم را دیده ام ، علیرغم ملاحظاتی که بر این فیلم دارم هنوز این نظر را دارم.
و اما برای بررسی این فیلم مقدمتا لازم است به این نکته اشاره شود که هر روایت و اثری را می توان هم از بعد شخصی و فردی و هم از بعد اجتماعی و بیرونی و سیاسی آن دید. آکترهای این فیلم تا آنجا که به بعد شخصی و فردی روایت برمی گردد، می توانند چه برای گذشته و چه حال خود، به قول "زانیار" در مراسم افتتاحیه این فیلم از سرگذشت فردی، خود مسئله را بازخوانی کنند. این امر هیچ ایرادی ندارد و مسئولیت آن با هر ارزیابی ای که من و شما از آن داشته باشیم بعهده آنهاست.
اما سئوال این است که آیا واقعا دیالوگ های فیلم در چارچوب همین کاتگوری، یعنی روایتی شخصی پیش رفت و قضاوت هایی که بویژه از طرف شخص محوری فیلم یعنی پدر "زانیار" در فیلم بیان شد، تنها در دایره محدود شخصی و خانوادگی محدود ماند؟
به نظر من مطلقا نه؟ سناریوی فیلم هر چند بر اساس داستان واقعی یک خانواده تنظیم شده بود، ولی همواره این خانواده را بر بستر خانواده بزرگتری که کومه له است، به بحث و بررسی می گذاشت و اتفاقا این امر از نظر من نه تنها هیچ اشکالی ندارد، بلکه واقعیتی است که انسانها چه گذشته خود را قبول داشته باشند و چه نداشته باشند نمی توانند از آن بگریزند.
اما موضوع این است که وقتی روایت ها، بعد اجتماعی و سیاسی پیدا می کند، دیگر نمی تواند به عنوان یک کیس شخصی به مسئله نگریسته شود، زیرا مسئله به زندگی و گذشته انسانهای زیادی گره می خورد و در این حالت است قضاوت ها و ارزیابی ها در سطحی دیگر قرار می گیرند.
به نظر من، چه به عنوان فرد و چه به عنوان سازمانی سیاسی باید این تاریخ را از خود دانست و در همان حال هم از نقد دلسوزانه کاستی ها استقبال کرد.
با این مقدمه، بطور مشخص و کنکرت از نظر من این انتظار، کاستی و ایراد بر فیلم وارد بود:
۱. فیلم و فیلمسازان می توانستند از این فرصت مناسب که بودجه و امکانات بی نظیری در اختیارشان قرار گرفته بود، به زبانی مناسب و همخوان با سناریوی فیلم، بر ای افشای نقش مخرب عاملین و مصببین این نوع تراژدی های انسانی یعنی جمهوری اسلامی ایران، به افکار عمومی در خارج کشور بهره ببرند. بسیاری از مبارزات و جنبش های انقلابی، در تاریخ مبارزه شان برای رهایی و دستیابی به زندگی ای بهتر، با استفاده از همین قالب ها و فرم ها توانسته اند در بعدی جهانی مطرح شوند.
این امر نه الزاما با توقعات رادیکال و انقلابی، بلکه حتی از نگاه ناظرین فیلم جوامع سرمایه داری هم معیاری برای ارزش گذاری است و همانگونه که دیده ایم در بسیاری موارد با دلایل و انگیزه های سیاسی فیلم هایی که می توانند فشارهای معینی را بر رژیم های توتالیتر و یاغی در چارچوب نظم جهانی سرمایه داری وارد کنند، مورد توجه قرار گرفته اند و چه بسا جوایزی هم دریافت کرده اند.
اما مجزا از این جنبه، فیلم حتی در مقام روایت تاریخی معین و مشخص هم بشدت در رابطه با این سئوال که علت اینکه چرا صدها و هزاران خانواده بخاطر شرایط دشواری که رژیمی درنده بر مبارزات و توده های مردم تحمیل کرده است، دشوارهای فراوانی از قبیل جدایی ها، مصیبت ها، نقص عضو ها و جانباختن ها را تحمیل کرده است، ساکت ماند.
۲. نکته بالا را اگر در چارچوب انتظار من و امثال من قرار دهیم و فرض را بر این بگیریم که فیلم سازان خود را ملزم بر وارد شدن در این عرصه ندیده اند، ولی این انتظار بی ربط نیست که می بایست حداقل در بازخوانی روایت گذشته منصف بود. انصاف از نظر من این است که مسائل را با توجه به اوضاع و شرایط و محدویت های آن زمان بازگو کنیم. ممکن است انسانی کار یا مبارزه ای را در گذشته کرده است، اکنون قبول نداشته باشد، اما این نهایت بی انصافی است، که این را تا آن حد تعیمم داد که کاری را زمانی برایش جان داده می شد، اکنون با نفرین به سخره گرفته شود. حقیقت آنزمان بر خلاف این گفته پدر زانیاز که "عقل آنموقع ما همین بود" نبود، بلکه عقل سلیم همان موقع مان هم این تشخیص و انتخاب درست را در برابر ما قرار می داد که باید برای دفاع از حقوق محرومان و تهیدستان جامعه، برای دفاع از حقوق حداقل انسانها، در مقابل رژیمی درنده و ظالم و استثمارگر کوتاه نیامد و بسیاری از دشواریها را بر خود تحمیل کرد.
این گذشته افتخار آمیز نه تنها موجب ننگ نیست، بلکه برگی از تاریخ درخشان مبارزه ای است که هزاران نفر در پای آن جانباخته اند. این گذشته بخش مهمی از بهترین سالهای هزاران انسانی را تشکیل می دهد که بهترین سالهای عمرشان را با تحمل ناهمواریهای زیاد فدا کرده اند. این نه فقط در گذشته، بلکه هم اکنون هم کارزار و مبارزه رو در روی میلیونها انسانی است که با مسبب این فجایع در ستیزند. سرنوشت انسانهایی است که در سیاه چالهای رژیم تحت فشار و شکنجه اند و یا در آستانه اعدام قرار دارند. پشیمانی و نفرین این سرنوشت، نه در بعد فردی و شخصی آن، اما در بعد سیاسی و اجتماعی آن، دهن کجی به همه این واقعیات است.
مشاهده من حتی از نسل قبل تری که در قید حیات هستند و بخشی از آنها در شرایط "امن و امان" در خارج کشور بسر می برند، این است که اکثریت مطلق این انسانها، صرفنظر از موقعیت سیاسی کنونی شان، نگاهی احترام آمیز به این گذشته است.
۳. از انتظار و ملاحظه عمومی و اخلاقی اگر بگذرم، در یکی از دیالوگ های مشخص توضیح "طاهر آدمی" پدر "زانیار" بعدی حقوقی هم بخود می گیرد. او با نام بردن از یکی از مسئولین کومه له، تصویر انسانهایی را بدست می دهد که گویا کومه له در آنزمان قدرت تشخیص جدا ماندن فرزند از والدینش را نداشته است!
من تمایلی به وارد شدن به جزئیات کوچ "زانیار" به سوئد ندارم، ولی همه می دانیم این در آن زمان و در شرایطی که امکان مناسبی از طریق خانواده ای از کومه له، که فرصت سفر به خارج را پیدا کرده بود، امری کاملا خوشایند و مثبت بود که بتوان از آن بهره گرفت و "زانیار" را که در آن زمان بشدت نیاز به توجهات ویژه پزشکی داشت، به خارج اعزام کرد.
این در آن شرایط و موقعیت، بعکس قضاوت کنونی "طاهر آدمی"، درک و تصمیمی درست و عین توجه بود که پسری ۵ ساله را از امکانات محدود آنجا دور کرد و با استفاده از امکانات پیش آمده به خارج فرستاد و اتفاقا به این اعتبار امکانات سفر پدر و مادر را نیز فراهم کرد. همان اتقافی که بوقوع پیوست و والدین زانیار یک سال بعد به او پیوستند.
"زانیار" که خود اکنون ژورنالیستی موفق است و پدرش که سالها است در اروپا زندگی می کند، می دانند که منتصب کردن امری به فرد، از بعد حقوقی مسئولیت های خودش را دارد و معمولا همگان در این رابطه احتیاط کامل را مبذول می دارند، امری که متاسفانه در دیالوگ بین او با پسرش رعایت نشد، و این را در بهترین حالت خود، تنها می توان یک بی انصافی محض نامید.
با همه این ملاحظات من یک بار دیگر ساختن این فیلم را به "زانیار آدمی" و همکارانش تبریک می گویم و کسانی را که فیلم را ندیده اند به دیدن آن تشویق می کنم و امیدوارم نسل جوان، کنجکاو، مسئول و مدرن امروز بتوانند با استفاده موثرتر از ابزارهایی که در جوامع اروپایی وجود دارد، صدای انسانهایی را در محدودترین شرایط برای دستیابی به حقوق حداقل شان، برای دنیایی عاری از همه دردها و مرارت ها و ستم و استثمار مبارزه می کنند، رساتر منعکس کنند.
۲۰ اکتبر ۲۰۱۱
آخرین دیدگاهها