“غربت من آنجاست است که می‌میرم”


سعید، شاعر و نویسنده ایرانی‌ در تبعید و یک دوست خوب ما در روز ۱۵.۰۵.۲۰۲۱ در مونیخ به ابدییت پیوست.

متولد ۱۹۴۷ در تهران،  در هفده سالگی برای تحصیل به مونیخ آمد. آشنایی اش با کنفدراسیون دانشجویان ایرانی‌ در ارروپا و فعالیت در آن او را از یک دانشجو تبدیل به مبارزی در تبعید کرد و پس از مدت کوتاهی عهده دار دبیر کلی‌  کنفدراسیون شد.

بعد از انقلاب پنجاه ی هفت به امید یک زندگی‌ آزاد در زادگاهش دوباره به ایران بازگشت، ولی‌ پس از مدت کوتاهی و تحت تعقیب قرار گرفتن از سوی رژیم به خاطر فعالیت‌های ازادیخواهانه‌اش مجبور به ترک ایران و روانه تبعیدی دوباره شد.

در آلمان به فعالیتهای ادبی‌ پرداخت و به عنوان یک شاعر و نویسنده شناخته شده از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۲ عهده دار ریاست انجمن قلم در این کشور بود. علاوه بر شعر ,کتاب‌های کودک  و نمایش نامه‌های رادیویی مطالب انتقادی در رابطه با مسائل روز جامعه هم می‌‌نوشت  .کتاب‌های آستین دراز ملایان، من و اسلام، و زندگی‌ در آلمان از جمله آثاری هستند که سعید در این رابطه منتشر کرده  .آثار ش همگی‌ حکایت از چند پارگی درونی‌ یک تبعیدی دارد. گرچه قلبا وابستگی شدیدی به زادگاهش ایران داشت، ولی‌ در تبعید ناخواسته‌اش در انتها خانه‌اش را در زبان آلمانی‌ یافت. در تمامی کارهایش صدای شاعرانه‌اش از همان ابتدا آلمانی‌ است: “آلمانی‌ زباینست که من در آن تنفس می‌کنم „.گویائ رابطه ناگسستنی او با این زبان است .

به خاطر فعالیت و پشیتیبانی‌اش از نویسندگان تحت تعقیب و آزار مدال هرمان کستن (Hermann-Kesten-Medaille) در سال ۱۹۹۷ به او اهدا شد. همچنین برای کارهای ادبی‌ ‌اش جوایز زیادی دریافت کرد. از جمله سال ۱۹۹۲ جایزه حمایتی شهر مونیخ، جایزه ادبیات در تبعید شهرهایدلبرگ در سال ۱۹۹۷، جایزه ادلبرت فون  شامیزو در سال ۲۰۰۲ و جایزه انجمن نویسندگان آزاد آلمان در سال ۲۰۱۰.

سعید مطمئناً همیشه در قلب ما و بسیاری از افراد دیگر زندگی خواهد کرد و آثارش برای نسل های بعدی زنده خواهد ماند. او صدایی پر طنین و گویا در ادبیات آلمان بود. صدایی که در هفتاد و سه سالگی در غربت خاموش شد. 

در اینجا غوغای حکومتییان
آنجا واژه در حال بیداری

در پس هر بوته

خدایی

که او هم غر و لند می‌کند

سیرسیرک‌ها چشمهایشان را میبندند

و ما را به فراموشی می‌‌سپارند

در آوازشان هیچ نشانی‌ 

از مرگ قریب الو قوع‌شان نیست.

نوشته داریوش شیروانی
ترجمه از پرویز صدیقی

Print Friendly, PDF & Email
Balatarin