بصیر نصیبی: شاملو و سینما

به مناسبت سالگرد تولد انسان برجسته شعر وادب معاصر احمد شاملو من مطلبی را که در اکتبر ۲۰۰۳ برای برنامه ی بزرگداشت او اماده و اجرا کردم را باز نویسی میکنم .اول این توضیح کوتاه را بخوانید:
کانون فرهنگی خیام مونیخ روز ۱۸ اکتبر۲۰۰۳ برنامه شایسته ای را برای بزرگداشت احمد شاملو برگذار کرد در ابتدای این برنامه بخشهاِیی از دو فیلم شاملو شاعر آزادی (مسلم منصوری) وشاملو به روایت تصویر (رضا علیپور متعلم ) نمایش داده شد و بعد از بررسی کارنامه سینمایی احمد شاملو (مطلبی که من فراهم کرده بودم) بهزاد میهن خواه در باره شاملو و ارزش کارهایش سخن گفت آنگاه نعمت آزرم شاعر و سخنور خاطره های مشترکش را با شاملو بیان کرد- داریوش شیروانی و هنرمند همکارش GillesZimmermann قطعات زیبایی را که به یاد احمد شاملو ساخته شده بود اجرا کردند .با ترانه خوانی ایرج جنتی عطایی که بخش هایی از آن را داریوش شیروانی با سنتور همراهی می کرد و با استقبال پر شور شرکت کنندگان مواجه شد شبی به یاد ماندنی به اتمام رسید. تهیه و تنظیم چنین برنامه ای منظم و موثر کار مهمی بود که کانون خیام از انجام آن سربلند بیرون آمد شایسته است از شیروانی و همراهانش برای تدارک چنین برنامه ای قدردانی نمود و همچنین باید از پرویزصدیقی که کار دشوار ترجمه مطالب به آلمانی را به عهده داشت به نیکی ِیاد کرد. در شرایطی که بخشی از کانون های مثلا اپوزسیون مبلغ صادرات فرهنگی- هنری رژیم شده اند حضور و وجود چنین کانونهایی پشت گرمی شایسته ایست برای آنان که به کلیت این رژیم و همه باندها و دسته بندیهایش نه گفته اند.
در اینجا نوشتاری راکه من برای آن شب تنظیم کرده بودم میخوانید
*****
بیشتر کسانی که در باره احمد شاملو بعد از خاموشی اش سخن گفته اند با او و آیدا دوستی والفت داشته اند ومن از این شانس محروم بوده ام/ من نه با او ونه با دیگر بزرگان هنروادب آن دوران نشست وبرخاست نداشتم ؛ البته من در سالهایی که بسیار جوان بودم و قبل از اینکه سینمای آزاد پا بگیرد به پاتوق های هنری سرمیزدم؛ از کافه نادری تا؛کافه تریای هتل تهران پالاس و بار هتل کمودر ویابار هتل مرمر که مشتریانش اکثرأ روشنفکران آن دوران بودند که روزها در مطبوعات به جان هم می افتادند وشبها لب تشنه شان را باآبجوی بشکه خنکی که شاغلام به دستشان می داد تر می کردند .کافه قنادی ری در لاله زارنو که اصلاپاتوق خودمان بود.( احمد رضا احمدی ؛ شاهرخ صفایی/نصیب نصّببی/ اسماعیل نوری علاء/ / بهرام اردبیلی و…پای همیشگی کافه ری بودند)
اما با گسترش سینمای آزاد آنگاه که بعد از سالها سرگردانی وحمل پرونده سینمای آزاددریک کیف کوچک دستی ؛ محل ثابتی پیدا کردیم -دیگر وقت و فرصتی برای پاتوق نشینی نداشتم؛ ترجیح میدادم وقت های آزادم را هم با همان بچه های خودمان بگذرانم
من دردوران پاتوق نشینی هم دراین گونه مجالس با شاملو برخورد نکردم وشاید هم او خود به حضور درآنگونه محافل گرایشی نداشت.
اولین بار که با او صحبت کوتاهی داشتم به هنگامی بود که برای تحویل نقدی که برفیلم شوهر آهوخانم نوشته بودم به دفتر خوشه رفتم؛ شاملو که ژورنالیست برجسته ای نیز بود از خوشه که یک نشریه متداول بود و دکتر عسکری مدیرش ؛ یک مجله با اعتبار ساخت ودوره ای که او خوشه را میگرداند؛ خوشه به پایگاه راستین جوانان جستجوگر در زمینه شعر واد ب؛تئاترو سینما و …مبدل شد که گرد احمد شاملو؛ جمع شده بودند در همان دوران من با دودلی وتردید مطلبی را که در باره ،آن فیلم نوشته بودم به او سپردم دل تودلم نبود که ایا شاملو این نوشته راخواهد پذیرفت ؟ وقتی آن نوشتار چاپ شدانگار از یک امتحان سخت به سلامت جسته بودم من تازمانیکه عمر کوتاه انتشارخوشه ادامه داشت همکاریم رابا آن ادامه دادم ؛ بیاد دارم آخرین نوشتار من در خوشه شاملودر باره فیلمی بود به اسم کلاه سبزها که آقای جان واین برای سازمان سیا ساخته بود این فیلم روی اکران آمده وبا استقبال سینمارو ها مو اجه شده بود البته کسی هم در باره محتوای ضد انسانی این فیلم سخنی نمی گفت ؛فیلم ظاهر فریبنده ای داشت دیوید جانسون در نقش یک خبرنگار امریکایی بود که اعتراض به حضور امریکا در وییتنام دارد اما آنگاه که خود به جبهه می رود وشقاوت و بیرحمی!! ویتکنگ را به چشم می بیند به امریکا حق می دهد که همچنان در ویتنام بماند. عنوان نوشتار من سینما در خدمت استعمار بود ودر محتوای مطلب به کسانی که فیلم را وارد کرده بودند؛ به آنهایی که در کار دوبله دخالت داشتند وبه سینما های نمایش دهنده به سختی حمله شده بود وقتی مطلب را شاملو خواند هیچ نشانی ازتردیددر چهره اش نقش نبست وبی تامل گفت چاپش می کنم وچاپ کرد اماخوشه ۲۴ ساعت بیشتر روی بساط روزنامه فروش ها نماند ومامورین امنیتی آن شماره را جمع کردند وبعد از در آوردن آن مطلب اجازه دادند دوباره بخش شود هرچند دستگاه سانسور از انتشار خوشه ناخوشنود بود وپی بهانه ای می گشت تا این صدارا خاموش کند اما نمیدانم علت توقف خوشه دقیقا چه بود؟
بهر حال این آخرین شماره انتشار خوشه نیز بود و یک کار مهم فرهنگی برای همیشه از حرکت باز ماند. تماس من هم با شاملو قطع شد و دیدار های دیگر من گهگاه و بیشتر در راهروهای تلویزیون یا قسمت مونتاژ فیلم بود و درهمان زمان که او درگیر مستندهایی بود که برای تلویزیون می ساخت- و این دیدار ها هم از یک سلام و عیلک عادی و چند جمله ای که رد و بدل می شد تجاوز نمیکرد.
بعد از انقلاب دیگر هرگز شاملو را ندیدم در برنامه های خارج از کشورش هم حضور نداشتم .
آنگاه که او برای همیشه خاموش شد به حق از وی تجلیل بسیار شد اما ایا تنها عظمت شعرش این چنین ستایش همگانی را برانگیخت ؟ نه واقعیت تنها این نبود/رفتار؛گفتار؛اعمال وایستادگی اش در برابر خودکامگی واستبدادوشهامتش دربیان حق وحقیقت در این گرایش همگانی نسبت به وی سهم عمده ای داشت. به خصوص او از امتحان نیرنگ دیگر رژیم یعنی خیمه شب بازی دوم خرداد به سلامت عبور کرد همان نیرنگی که جمعی از اهل قلم را فریفت؛ انان رابه مدافع بال اصلاح طلب تبدیل کرد ومحمود دولت آبادی را به سقوط تاحد دستیاری عطااله مهاجرانی کشاند و سیمین بهبهانی را در مجلس آشتی کنان مهاجرانی نشاند.
چرا هما ن روشنفکرانی که بعد از خاموشی وی در رسای او مرثیه سرودند به هوشدار های او برای پرهیز از باند مشاطه گر رژیم توجهی نداشتند؟ و به گفته شاملو با گوشتی گندیده که همان دوم خردادیهای حکومتی باشند میخواستد غذای خوشمزه طبخ کنند؛ شاملو در جواب این سئوال که چرا با روزنامه دوم خردادی جامعه مصاحبه نمی کند آگاهانه گفت :
«آخرین باری که بامن تماس گرفتند ّبه آنها گفتم با شما مصاحبه کنم که چه بگویم؛ بگویم که شما بی شرف تر از روزنامه کیهان هستید چون لااقل این یکی فریبم نمی دهد و موضعش را پنهان نمی کند… »
امرور که بوی گند و عفن باند دوم خردادی هر شامه ای را میآزارد قدر کلام شاملو, را بیشتر می دانیم .آنگاه که او به خواب ابدی فرو رفت مجالس بسیاری در ستایش از او برگذار شد- مطالب زیادی در باره وی وکارهایش نگاشته شد اما در همه این مراسم؛ درتمام مقالات ونوشته هاو یاد بود نامه ها به کارنامه سینمایی او حتی اشاره ای نشد/ ایا کارهای سینمایی اوناشناخته بود؟ نه این کارها گسترده وچند سال تداوم داشت هیچ پوینده ای نمی تواند از آن کارها بی اطلاع بوده باشد. به گمان من چون در مجموع کارنامه سینمایی شاملو کارنامه قابل دفاعی نبودبه غلط سعی همگانی برحذف آن بکار گرفته شد؟ وچرا باید این چنین رویه ای متداول باشد ؟ ایا شایسته نیست به جای سرپوش گذاشتن به واقعیات به بررسی وتحلیل علل آن توجه کنیم ؟
چطور می شودکه سمبل ادب وفرهنگ معاصر ما در دورانی به کاری روی می آورد ( بین سالهای ۴۲ تا ۴۴)که کارش نیست ونه از آن اطلاع دارد نه توانایی انجام شایسته اش را_ او در همان زمان حتی به فیلمفارسی آن دوران که سینمای ضد اندیشه ومروج آسان سازی وآسان پسندی بود نیزکشانده می شود.
ماابتدا به کارهایی در رمینه سینما که شاملو در انجام آن سهمی داشته به اختصار اشاره می کنیم وبعد به مدد مصاحبه ای که با خودش انجام گرفته علت این حضور ناهماهنگ را بررسی خواهیم کرد.
شاملو در فیلم فرار از حقیقت به کارگردانی ناصر ملک مطیعی چند سکانس بازی کرد/؛ فیلم داغ ننگ به کارگردانی اوآغاز شد در تیتراژ نام او با عنوان کارگردان وفیلمنامه نویس قید شده است( این فیلم را ایرج قادری تهیه کرد ورضا بیک ایمان وردی همبازی ایرج قادری در داغ ننگ بود )
فیلمنامه دخترکوهستان (کارگردان محمد علی جعفری )هم به نام او ثبت شده ؛ تارعنکبوت فیلمی بودکه مهندس میرصمد زاده که از مدرسه سینمایی ایدک مدرک داشت ساخت نام احمد شاملو در تیتراژ این فیلم هم به عنوان فیلمنامه نویس آورده شده(این فیلم هم با سرمایه ایرج قادری بازی پروین غفاری ایرج قادری تهیه شد در سکانسی از این فیلم دکتر هوشتگ کاووسی منتقد سرشناس سینما که از مخالفان سرسخت فیلمفارسی بود به خاطر دوستی با میرصمد زاده بازی داشت).
در کار نوشتن فیلمنامه مردها وجاده ها با بازی وکارگردانی ناصر ملک مطیعی هم احمد شاملو دخالت داشت- در کتاب تاریخ سینمای جمال امید از این فیلم بعنوان کاری بی ادعاوبه دور از ابتذال که دربازار آشفته فیلمفارسی گم می شود نام برده شده است.
تنظیم فیلمنامه یک سریال تلویزیونی هم در کارنامه سینمایی او ثبت شده است تخت ابونصر براساس قصه ای از صادق هدایت با کارگردانی مرتضی علوی.
کوشش برای ساختن مستند های تلویزیونی هم دورانی از فعالیت های سینمایی او را در برمی گیرد این فیلم ها که در کادر متداول فیلمهای تلویزیونی( ۱۶ میلیمتری) ساخته شده این نام ها را همراه دارد:
رقص ترکمن/ رقص دیلمانی/رقص قاسم آبادی/ عروسی در داراب کلا/گیله مرد/مراسم صوفیان/یالانچی پهلوان/ویکی دو کار دیگر …
این میزان کار چه در درون سینمای متداول فارسی وچه در زمینه سینمای مستند از آن حد فراتر است که بتوان از آن چشم پو.شید . شاملو خود نیز هرگز نخواست این بخش از کارش پنهان بماند او خوددر گفتگویی باماهنامه فیلم(شماره۶۸ شهریور۶۷ )با عنوان کارسینمایی من کارنامه بردگی بودبه صراحت این دوره از کارش را سرزنش می کند.
از اوسئوال می شود:
س:چطور به کار سینما علاقه پیدا کردید؟
…علاقه ای هم در کار نبود ناگریزی بود برای تهیه لقمه نانی؛ روزهایی بود که در آمد من به زحمت کفاف پنیری را می داد که به نان وچای اضافه شود واگر آنقدر گشایشی دست می داد که حلوا ارده ای هم به پای سفره برسد؛ ضیافت وریخت وپاش به حساب می آمد.
کار سینمایی من چنین حال وحکایتی داشت یک جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم.ودر حقیقت به نحوی قلم به مزدی.
اما چرا یاید انسانی توانا ؛ پر کار؛ شاعر؛ محقق؛ مترجم, ژورنالیست با انرژی حیرت انگیز که کارهایش با مقبولیت عموم مواحه می شود یعنی ازطریق عرضه کارهایش به مردم باید در رفاه زندگی کند؛ درچنان شرایطی قرار می گیرد که برای گذران مخارج روزمره دیالوگ فیلمهای محمد کریم ارباب را تنظیم کند.؟
اگر جلوی انتشار کتابهای اورا نمی گرفتند اگر نشریاتی که او سرپرستی می کرد متوقف نمی کردند؛ واگر نسبت به کارهای خلاقه او اینقدر حساسیت ابلهانه نشان نمی دادند وبه سیم ؛جیم نمی کشاندندش شاملو کسی نبود که به کاری تن دردهد که نه علاقه ای بدان داشت ونه شناختی از آن.
ُسینمای متداول ما یا همان فیلم فارسی نه خودش ارزش واعتباری داشت ونه برای انسانها واندیشه شان احترامی می شناخت ؛تنها به گیشه می اندیشید وانباشتن بیشتر جیب هایش
به گوشه هایی دیگر از درد دل های شاملوِ توجه کنیم:
… دیدم در مشخصات پاره ای از فیلمها نام من به مثابه نویسنده فیلمنامه آمده است …آنهاقصه ای به ذوق خودسرهم می کردندیا از فیلمهای هندی؛ عربی؛ترکی وغیرآن برمی داشتند ومی آوردند پیش من؛ ومن حد اکثرگفت وگوهایش را می نوشتم این که اسم من هم آنجا بیاید نه درست بود ونه نامجویانه ونه اصولی…
در باره فیلم داغ ننگ که کارگردانی اش هم به نام اوثبت شده می گوید:
فقط یک بار برای تهیه کننده ای سناریو یی نوشتم که خودم بگردانم ورسیونی بود از رستم وسهراب… دیدم فیلمبردارچشمش به دهان تهیه کننده است نه با دل من.گفتم آنها را به خیال خودشان بگذارم سنگین ترم ؛ جل وپوستم را برداشتم رفتم پی بدبختی ام.
کارهای اودر تلویزیون البته در فضایی جدا از فیلمفارسی ساخته شده وچون اینکارها در زمینه مسایل مختلف فرهنگ عامه؛ آداب ورسوم وباورهاو..ساخته می شد به نوعی با ذائقه شاملو هماهنک بود .میدانیم اشتیاق شاملو به فرهنگ کوچه منجر با آغاز کار مهم او کتاب کوچه شد اما برای فیلمسازی در همین زمینه هم فقط اشتیاق کفایت نمی کرد من چند تای آن کارها را در اطاق تدوین تلویزیون وروی موویولا( دستگاه تدوین فیلم )دیده ام آن فیلمها هرچه که بودبیشتر نتیجه کوشش فیلمبردار بود واندیشه کارگردان پشتوانه آنها نبود
وقتی نام شاملو همراه اثری باشد به حق توقعی ایجاد می کند که این کارها نیزپاسخگوی آن توقع برحق نیست
شاملو یکبار یک فیلمنامه شخصی هم نوشت با نام حلوا برای زنده ها که فیلمنامه ای دکوپاژ شده بود یعنی جای قرار گرفتن دوربین ودیگر مشخصات فنی را هم را مشخص کرده بود و تلویزویون جمهوری اسلامی بدون اجازه او وبدون تقبل حق وحقوق وی آنرا به فیلم تبدیل کرد- شاملو خود در باره این سرقت می گوید:
یک شب اتفاقا اواخر فیلمی رااز تلویزیون دیدم که آیدا گفت حلوا برای زنده ها است. فاجعه بود مال مارالازم نیست لااقل یه اجازه ای بگیرند ؛ جزو بیت المال است.
نگاشتن گفتار متن برای فیلمهای مستند وخواندن گفتار اینگونه فیلمها هابخشی از کارنامه اورادر برمیگیرد حضور صدای استثنایی وجذاب شاملو روی هر فیلمی وتنطیم گفتار توسط اوحتی یک کار کم ارزش را قابل دیدن می کرد
خود نیزدر این مورد می گوید:
فیلم کو.تاهی بود (حمام گنجعلیخان) این فیلم در واقع از بین رفته بود وگفتار وموسیقی نجاتش داد.
فیلم بادجن مستندکار تقوایی هم صدای زیبای شاملو را همراه دارد هر ارزشی برای این کار بشناسیم صدای شاملو در متن آن به تاثیر وگیرایی اش افزوده است.
در باره کار شاملو در سینما بازهم می توان گفت وحتی شایسته است به جای مخفی داشتن سهم ونقش او در سینما- امکان نمایش کارهای او به خصوص مستندهایش برای تلویزیون را فراهم آوریم تا راه برای بررسی دقیق تر هموار شود امید اینکه این نوشتار مقدمه ای برای آغار این کار باشد.
با نقل خاطره ای از او به این نوشتار پایان می دهم
..«. وضع من درست مثل وضع همسر سابق یکی از دوستان است که خانم شیرازی خیلی با مزه ای است این زن وشوهر.در یکی ازتوریستی ترین نقاط که دانوب دیده می شود ایستاده بودند شوهر گفته بود؛ چقدر این رودخانه با شکوه است ؛ زن گفته بود؛ «یعنی از او آب رکنابادما هم با شکوه تره؟»
حالا نمی دانم آب رکنآباد را دیده ایدیا نه یک شاش موش آب است… بله وضع ما هم با این سرزمین این جوری است.
Print Friendly, PDF & Email
Balatarin