تاریخ سینمای جهان: نگاهی گذرا به آثار ماندگار “فدریکو فلینی”(قسمت اول)

مریم غلامی

La Strada - Plano perfil Zampanóجاده ساخته فدریکو فلینی به سال ۱۹۵۴ ، فیلمی بود که برای وی شهرت جهانی به همراه داشت. فلینی پس از کار کردن با کارگردانی همچون روسلینی در شناخت و ساخت فیلم در ژانر نئورئالیسم زبده شد. پس از ساخت شیخ سفید و ولگردها در فیلم جاده، او امضای خود را پیدا کرده بود.

زامپانو ( با بازی آنتونی کوئین) ، جلسومینا را از مادر او میخرد و همراه هم پا به جاده می گذارند. مسیر خسته کننده است اما گریزی برای آن دو جز پیمودن مسیر همراه یکدیگر نیست. زامپانو مردی خشن است که قادر به بیان احساس خود نیست. تنهایی وی را می آزارد اما برقراری ارتباط با جلسومینا برایش غیر ممکن است. جلسومینا از سویی دیگر دختری معصوم است. او تلاش می کند خود را از شر زامپانو خلاص کند ولی علاوه بر نیازهای مادی کشش دیگری نیز به سوی زامپانو دارد که رهایی او را ناممکن می سازد. جلسومینا دلقک بودن و کار در سیرک را دوست دارد طناب بازی ایل ماتو او را تحت تاثیر قرار می دهد. ایل ماتو او را با موسیقی آشنا می کند. اما نه آن طور که در ابتدای فیلم زامپانو او را به وسیله شلاق با نواختن طبل آشنا کرد. جلسومینا یک بار فرار می کند و ناموفق است. به خاطر نیازهای مادی اش به ارابه زامپانو باز میگردد اما بار دوم زامپانو است که به زندان افتاده و راه برای جدا شدن جلسومینا باز است. سیرک حاضر ست که وی را به همراه ببرد. او گنگ است و با ایل ماتو مشورت می کند. او نمی داند اشکال کار کجاست. ایل ماتو به احترام با او رفتار می کند و اما حاضر به ماندن با وی نیست. ایل ماتو به او زامپانو را می شناساند و می گوید شاید زامپانو او را دوست دارد ولی قادر به نشان دادن این مطلب نیست. مثل سگ که فقط بلد است پارس کند. این بار انتخاب جلسومینا راه او را مشخص می کند. زامپانو تغییر کردنی نیست.   در انتهای فیلم پس از اینکه زامپانو کمی پایش را به آب دریا می زند و به گریه می افتد عمق تنهایی وی بر بیننده آشکار می شود.

جاده موفق به اخذ جایزه بهترین فیلم خارجی در اسکار سال ۵۷ شد . همچنین برای بهترین فیلمنامه کاندیدا شد. جولیتا ماسینا برای بازی در این فیلم نامزد بهترین بازیگر خارجی در جشنواره بفتا شد. جاده به علت مطرح کردن مسایل انسانی ، تنهایی انسان، روابط انسانی و استیصال انسان برای غلبه بر این تنهایی در تمام دنیا به خوبی دیده شد. در این فیلم پرسه گردی، دلقک، سیرک و تخیل پررنگ است. این فیلم از آنجا که از فیلمهای اولیه فلینی است بیشتر بر پایه داستان و روایت است و جاده به سوی فیلمهایی که بیشتر بر پایه کارگردانی هستند پیش میرود.

Die Nächte Caribia

شبهای کابیریا (۱۹۵۷)

شبهای کابیریا ساخته فدریکو فلینی به سال ۱۹۵۷ است. این فیلم برای بار دوم ، یک سال پس از جاده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی را برای فلینی به ارمغان آورد. این فیلم همچنین موفق به اخذ نخل طلای کن شد و جوایز دیگری که نشانگر شهرت جهانی آن است.

کابیریا با بازی جولیتا ماسینا، روسپی معصومی است که در پی خوشبختی می گردد. در سکانس اول مرد همراه کابیریا کیف او را می دزدد و او را به رودخانه پرتاب می‌کند. کابیریا تا پای مرگ می رود و وقتی بازمی‌گردد اوضاع دستش آمده که گول خورده بوده است. این روند تکرار شونده تا انتهای فیلم ادامه دارد. وجه معصوم شخصیت کابیریا با سماجت به زندگی خشن اش غلبه می کند و این موضوع برای او هزینه های گزافی دارد.

کابیریا معصومیت را از نقش های ماسینا به عاریت گرفته و پرسه گردی را از فیلم های فلینی. قبل از آن در فیلمهای جاده و ولگردها نیز پرسه گردی مشاهده شده بود. هر چند که از نظر نقش اجتماعی شخصیت ها کاملا با هم متفاوتند اما این نقشها انگار مظروفی هستند که در ظرف پرسه گرد گنجانده شده اند.

کابیریا نیز شخصیتی است جدا افتاده که در غالب تعریف شده اش نمی گنجد و تمام تلاشش را می کند تا این غالب را تغییر دهد. دستش به جایی بند نیست. دست به دامن کلیسایی می شود که خود به آن باور ندارد. شاید روزنه امیدی باشد. دست به دامن مردها از قشرهای مختلف می شود. مرد بازیگر ثروتمند، مرد پاکدامن خیر، مرد کارمند. شاید روزنه امیدی باشد.

در این فیلم نیز، همانند فیلم جاده ایستگاههایی وجود دارد که جوینده ما هرزگاه در آنها اطراق می کند و منزل خود را آنجا نمی‌یابد. از ایستگاه می گذرد و تا انتهای فیلم هم این ایستگاهها به پایان نمی رسند. فقط چند ایستگاه را این بین مانند چند اپیزود تماشا کرده ایم و می دانیم ادامه دارند. تغییرات درونی جوینده این بین، او را به خوشبختی نزدیک می کند و نه رسیدن به ایستگاه خاصی.

کابیریا در ابتدای فیلم خانه کوچک و محقری دارد که به آن افتخار می کند. حتی پیش آدمهای ثروتمند سرش را بالا می گیرد که خانه خودش را دارد و تا حالا فقط چند شب را در خیابان سپری کرده است. در همسایگی همین خانه است که دوستی حمایتگر دارد و تا انتهای فیلم این دوست حس سوء استفاده غالب شخصیت های دیگر فیلم را منتقل نمی کند. همین خانه است که هنگام تحویل دادنش، کابیریا چیزی را از دست داده حتی اگر با مرد متشخصی ازدواج کند. در انتهای فیلم او همان خانه را هم خرج خوشبختی خیالی کرده و تک و تنها بین جمعی است که یادآور جشن زندگی هستند. اشک می ریزد و سیاهی آرایشش به صورتش می ریزد و لبخند می زند و تلخی لبخند دلقک های فلینی را یادآور می شود.

Federico_Fellini_NYWTS_2

نقل ار سینما ۴

www.4cinema.org

Print Friendly, PDF & Email
Balatarin