متن کامل توبه نامه محسن نامجو
:
"
محسن نامجو در متنی كه از سوی مشاور مطبوعاتی او در
اختيار خبرگزاریها قرار گرفته ، نوشته است: « بنده ،
محسن نامجو ، طی اين نامه بدون ذكر هيچ مقدمهای بابت
تبعات اجتماعی كه تجربه شخصی و خصوصیام اينگونه در
پی داشته ، به طريق زير رسما عذرخواهی میكنم .» «
آقای سليمی عزيز، من بزرگترين ضرر و زيان را از طريق
سايتهای اينترنتی كه هيچكدام متعلق به من نيست
ديدهام و چندينبار برای پخش شدن غيرقانونی كارهايم
توسط مخاطبان ناشناس، مجبور به توضيح رسمی يا غير رسمی
شدهام. برادر عزيز تنها سايت رسمی متعلق به بنده كه
بعد از دانشجو شدنم در كشور اتريش تاسيس شده است با
آدرس
www.mohsennamjoo.at
میباشد كه هرگونه خطايی در آن مشاهده شود، مسئوليت آن
مستقيما متوجه بنده خواهد بود. میتوانيد خودتان
ببينيد و قضاوت كنيد.» .« بنده در حال حاضر روی ۲ دعا
از كتاب مفاتيحالجنان ملودیهای مذهبی ساختهام.
همچنين ۳ ملودی مختلف متناسب با كلام اذان آماده ضبط و
انتشار دارم كه هر كدام از آنها اگر خدا بخواهد
میتواند برای روح ملت مسلمان ايران، مانند اذان مرحوم
موذنزاده تا چند سال به يادگار بماند.». « سه روز بعد
از نوشتن اين ندامتنامه قرار است در سانفرانسيسكو و
چند شهر ديگر كشور آمريكا روی صحنه بروم اما حلقه «و
ان يكاد»ی كه مادرم برايم خريده است را چه اينجا و چه
در هر جای ديگر بر گردن دارم. باور كنيد اگر پای
ماجراجويی و مطرح كردن خويش در ميان باشد میتوان از
شكايتهايی اين چنين استفاده كرد و كار اقامت هميشگی
در خارج از ايران را به سامان رساند، اما خداوند شاهد
است كه دوری از ايران برايم مرگ مسلم است»
«آقای
سليمی عزيز، بدينوسيله خواهش میكنم بعد از دريافت
اين عذرخواهی رسمی كه رو به تمام ملت ايران میباشد،
تا آنجا كه ممكن است شما هم با مراجعه به آن
«ناجوانمرد» از اشاعه بيشتر جلوگيری فرماييد، باشد كه
روزی من شكايت رسمیام را از آن آقا به مراجع تسليم
كنم. اين درست مثل اين است كه كسی خدای ناكرده با
دوربينش سر در شخصیترين حريمهای زندگی خصوصی من و
شما كند
.»
»قبلا
هم اقدام من بهخاطر شركت نجستن و قبول نكردن دعوت
گروههاي سياسي خارج از كشور، توسط مراجع دولتي كشورم
پس از بازگشت، مورد تقدير واقع شده است. اين پرگوييها
را اضافه كردم كه بيرون بودنم از ايران، حمل بر
سوءاستفاده يا خداي ناكرده موضعگيري در قبال ملت
ايران و اعتقادات آنان نشود. چرا كه اگر ايران اسلامي
را نفي كنم يعني بيش از 30 سال هوايي را كه استشمام
كردهام نفي ميكنم، يعني مشخصا خودم و تمام
ريشههايم نفي شده است و من چنين بيبته نيستم.
»"
جواب شاهین نجفی
شاید میشد این نوشته تجزیه ای باشد برای آنچه تو تجربه
کرده ای، ولی افسوس میدانم تعزیه ای میشود برای ندامت
نامه ات. برای کسی که اشتباه فهمیده شد. چه خوب که در
این قسمت از تاریخ و جهانی تا افتخاراتمان سنگین تر
شود ویکی بر شمار توابین و نادمین و عریضه نویسان در
گاه و بارگاه افزوده.
از سفره چه می جویی ... با خودت چه می گویی
این گناه بر گردن حافظه ی تاریخی ماست که از یاد بردیم
وقتی گفتی که هیچ گاه در هیچ اعتصاب غذایی شرکت نکردی
و با هیچ دانشجویی در روزهای خونین تیر ماه در هیچ
سالی همراه نبودی و قلع و قمع قلم به دستان را به سکوت
نشستی و با مخالفان این سیستم ۳۰ ساله که در آن زنده
بودن را استشمام میکنیم هم سخن نشدی و عاملان بارگاه
خلیفه از تو تقدیر کردند و با هیچ جمع مشکوکی پیوند
نخوردی و دوری از این خاک سوخته برایت مرگ آور بود.
نامجوی دوست داشتنی من. مرد نعره های رندانه در بلوز
ترکیب شده با ناله های تاریخی. به شرمگاه این جنازه
چنان لگد زدی که ازخوف سب متولیان و خادمان بقعه به
علم کشی و سینه زنی کشانده شدی. آی سامری خفن شدی...
در سه راه آذری کفن شدی
ای کاش زندگی را در فریاد های عاصی لنگستون هیوز
میشنیدی: بگذارید این وطن دوباره وطن شود بگذارید
دوباره همان رویایی شود که بود. در راه نیشاور وقتی که
د دورز گوش میکردی حتمن میدانستی که چرا جیم موریسون
از آمریکا هجرت کرد. از آیدای شاملو تاییدیه می گیری
که اگر شاملو در قید حیات بود کارهایت را تایید میکرد.
آیا از خود پرسیده ای که شاملوها چرا چنین شدند وچنان
ماندند؟ نه می مانی سر بلند و نه هجرت میکنی خشمگین.
قسم خروس را باور کنیم یا دم آقا را؟
تو امروز به یقین تنها می توانی مورد تایید شهریار
شاعر باشی. در این شک نکن و بدان از تو چیزی بیش از یک
افتخار ملی هم وزن حسین رضازاده نمی سازند. هر آنچه
خواندی آب بکش و دوباره آغاز کن. شاگرد کدام مکتب بودی
که یکباره وان یکاد مادر از گردنت آویزان میشود تا از
آن در روز خطر مایه بگذاری که این خود نفس توانایی آن
خدا که واعتصموابه حبل الله را فرمان می دهد نفی می
کند و امروز اذان گو و دعا خوان ملودی های مذهبی شدی و
قرار داشتی که بته دار بودنت را در پنتاتونیک خواندن
مراثی به عالم موسیقی عرضه کنی. مرا یاد میلان کوندرا
میاندازی وقتی از رقصنده ها میگفت، وقتی که ماسکهای
انسانی بر صورت دارند و در باطن منافع و مصالح شخصی
خود را زمزمه میکنند. آری ما بی بته ایم که زنده بودن
و نفس کشیدن در فضای مسموم و چندش انگیز۳۰ سال سلطه و
خفقان و بحران و تشویش و ریا و شرارت و زندان را انکار
میکنیم. ما بی بته ایم که فقر و فلاکت و فشار و
فرومایگی و رذالت و جهالت و خیانت را چشم در چشم
قاریان حکومتی و مطربان ولایتی و مداحان مزد بگیر
فریاد می زنیم. ما بی بته ایم که زنانمان را از حقوق
انسانی خود محروم میکنند و چشم نمی بندیم، و مردان این
سرزمین را به دار می آویزند و قتل عام میکنند و نظاره
نمیکنیم. ای کاش به آن آزادی که مولایت حسین از ذلتی
تاریخی هیهات میکشید کمی عشوه میکردی تا زمان در سوگت
به مویه نمی مرد محسن جان. وقتی که برشت می گوید هنر
پتکی ست که قرار است واقعیت را شکل دهد، تو در خلاف
جریان آنچه آفریدی خودت را ویران میکنی. تو باب دیلان
نبودی و نیستی اما گویی قرار است باب دلان کسانی شوی
که یک خط از تو را نمیفهمند و امروز از تو به عنوان
هنرمندی گمنام با شجاعتی توامان با خفتی تحقیر آمیز
یاد میکنند.
از کدام ملت عذر میخواهی عزیز؟ تو که از نسل خودمانی و
میدانی که ما در خلوت و آشکار به ریش و ریشه ی اینان
که تو بته دار بودنت را با آن می سنجی، می خندیم. اما
به تو نمیخندیم. چرا که این روز ها محسن نامجو گریه
دار شده است. حتمن حساب کردی و می دانی.
غم انگیز است که کسی گیتار جاز را در کنسرواتواری در
اتریش تعلیم ببیند و مفاتیح الجنان بخواند و بلوز
بنوازد و محسن نامجو هم باشد و سهمش را از ملتی طلب
کند که او را کشته اند. مردمی که بدیهی ترین حقوق
انسانی از آنها دریغ شده است و سینمایش ده نمکی ست و
موسیقیدانش
...
تو اعتراض به واقعیت دردناک این زمین را هرج و مرج
طلبی میخوانی وبه محافظه کار بودنت می بالی و دلایلی
داری که بعد ها می گویی. پس چرا ما از تمامیت تو فقط
آن چند تا مثلن ترانه اعتراضی یا انتقادی را به قول
خودت بر گزیدیم؟
چون تشنه ایم برای شنیدن، چون خسته ایم از انسان فرض
نشدن، و باور کردیم که تو دردهایمان را از حنجره با
قلبت نعره می کشی. چشم بر این ستم فرهنگی که بر
موءلفان وهنرمندان این سرزمین میرود میبندی و با کمال
افتخار سانسور دولتی را مجاز میشماری و امروز به توبه
مینشینی.
آی محسن دوست داشتنی. کاش در همان کوچه- باغ های
خراسان میماندی و کشف نمیشدی.کاش شاگرد حاج قربان
نبودی. امروز حتی از آن عشق پانزده سانتی که به تو
داشتیم نیز دیگر خبری نیست عزیز
.
ما از تو عذر میخواهیم که اشتباه فهمیدیمت.
ما از تو عذر میخواهیم که با ترانه هایت زندگی کردیم و
حق وحساب نپرداختیم.
هنوز در پی آنیم که آن عرش کبریایی با ما راه بیاید و
ار نماینده اش در زمین امان بطلبیم. ما ثابت میکنیم که
تایید گر این سفاهت محتومیم و دیازپام های مقدس را می
بلعیم و هنوز سرنگ انسولین سهم ماست و خیابان شهید
قندی سهم ماست و قبری که به آن می خندی و هیچ آینده ای
و هیچ
...
»به
بغض مینشیند خنده، به نوار زخم بندیش گر ببندی، رهایش
کن رهایش کن«
.
سروده ای از شاهین نجفی در ارتباط با موضوع
داستان ماس که راس خاص خواست یه عدس حالی بدم من به
آریان که کمر برخه و مغزشون وولی وولی بخوره و دس تو
دس هم لازم نیس مس باشن کریس دبرگ و رجب ور بزار ختم
هر ی دیس و رجز بشه این کار دستور
"
نه جلومو نگیر بزار بگم این حقیقتو بزار فاش کنم راز
این خیانتو
این شعر به پنج زبون میره ترجمه میشه واسه کسیکه لایی
میکشه تجربه بشه
کسی که واسه پول یه ملت و فروخته میخواد کنسرت بده تو
این زمین سوخته
حالا تهرون از لندن واست امن تره کنسرت تو ایران از
نون شب واجب تره
ولی من میدونم که تودل تو چی می گذره هنوز دیر نشده به
خودت بیا بهتره
تو نمیشناسی کوچه پس کوچه های این شهرو نمی دونی یه
ذره از درد این مردمو
تو تو شهر خودت گنگستر دیدی اینجا مامورا گنگسترن
شنیدی؟
آره امن واسه تو بیست تا بادیگارد داری هنوز جایی
نرفتی که شلوارتو در بیاری
شده جلو دیگرون یهو ضایت کنن میدونی تو چک چیه وسط
جمعیت
تو که مایه رو می گیری اینا بازیه فقط یکی سود می بره
از قصه راضیه
ولی رو سن نیگا نکن به چش مردم شاید چش یه بچه زل بزنه
بهت
شاید پاکی اون به بگیردت یه لحظه به جوش بیادشاید اون
غیرتت
عمو کریس نخون نخون تاوون داره مهم اینه که فقط واست
پول توش داره
ببین عمو کریس واسه من از صلح قصه نخون یه بلیط از
کنسرتت سه شب شام واسمون
نیگا نکنکه راحت قرار بری رو سن اینجا گوجه گرونه که
نمی زنن بهت
اکی دیر واست دوباره کسب شهرت ولی تو استفاده کن قشنگ
از این فرصت
میخوای مثلن چی بگی ؟بگی صلحدوستی؟ ولی تو یه گرگی که
رفتی توی پوستین
عجب! دو روزه فهمیدی اینجا آزادی کسی غمگین نیس همه جا
شادیه
حتمن دانشجو ها رفتن اوین مهمونی بگو که آماری نداری
از بند و زندونی
جمع کن بساطتو معنی عشقت چیه بدون که خفقان تو جامعه
بد دردیه
ما هشتو نه مون پیچ به هم باز شدنی نیس تو مث اینکه
اصلن تو باغ نیستی کریس
آره تو زاییده ی همون استعمار پیری که آدما رو می
خواین تو بند و اسیری
مگه شما نبودین دشمن خونی گاندی آقای کریس دبرگ
تاریختو که خوندی
سانسور خوبه واسه تو که فرقی نداره تو کاری می کنی که
فقط واست پول بیاره
من که لطفی نیستم یهو بشم منقلب یه روز توده ای یه روز
ریشوی متقلب
اینجا باید دستمال بکشیو اذان بگی اینجا یا تو ارشادی
یا توی زیر زمین
اینجا اگه خودتو نفروشی باختی نامجو اگه باشی یه کاری
واسشون ساختی
یه تریپ باید بیای از مولا علی یا هو کریس دبرگ همون
ممدلی
نه عمو به هیکل تو نمیاد این حرفا تو لاوی نازی یهچیز
تو این مایه ها
نه تو معترضی نه آریان صدای نسل ماست آریان که در گیر
قرو کمرو این حرفاس
ببین از رپ و راک کیا مجوز دارن جز اونا که هر چی
ارشاد گفت می خونن
برو بپرس حقیقت لخت تو خیابون میدونی چن نفر واسه
موسیقی ویلوون
بپرس چن نفر واسه هنر آواره شدن چقد از جوونا تو سری
خوردن و بریدن
کریس به خودت بیا آخرعمری برات بده یه روز میاد که از
این کارت میشی شرمنده
از صفای این مردم سواستفاده نکن کریس برگرد برو تو
همون انگلیست بخون
عمو کریس نخون نخون تاوون داره مهم اینه که فقط واست
پول توش داره
"
http://sharr.blogfa.com |