«رنه کلر» ابتدا در برابر سینمای ناطق موقعیتی مخالف برگزید؛
اما پس از آن که در لندن نخستین آثار سینمای ناطق را
مشاهده کرد، دیدگاه های تغییر ناپذیر خود را تغییر داد.
فیلم زیر شیروانی های پاریس ـ 1930ـ در حقیقت بیانیه
هنری سینمای ناطق بر شیوه فیلم فراریان اثر «پودوفکین»
به شمار می آید: گفت و گوها تا حداقل مورد نیاز کاهش
داده شد و گاه نیز حالتی بدیهه گونه به خود گرفت:
تصویر و صوت در رابطه ای کنتر پوان وار نسبت به هم
قرار گرفتند؛ از سوی دیگر گفت و گوی خاموش دو نفر (به
صورتی صامت) از پشت شیشه ای مات مشاهده می گردید.
«کلر» در فیلم تازه خود دنیای سال های جا به جایی قرن را
ترک گفت و به زمان حال رسید: به محیط خوانندگان
خیابانی پاریس، دزدها و جیب برها. داستان فیلم تا
اندازه ای لحن رمانتیک و احساساتی داشت: «آلبر»،
خواننده دوره گرد خیابانی، عاشق «پولا»ی زیبای
رومانیایی است؛ اما وقتی که او به مدت چهارده روز بدون
گناه به زندان می افتد، «پولا» عاشق دوستش «لوئیس» می
شود و «آلبر» ناچار از تسلیم در برابر اوست. در جریان
این موضوع، ماجراهایی از محیط قشرهای پایین جامعه به
میان کشیده می شود ـ یکی از دوستان «آلبر» چمدانی را
که دزدیده است، نزد او به امانت می گذارد و همین موضوع
باعث بدبختی او می شود؛ به خاطر «پولا» با گانگسترها
درگیری پیدا می کند ـ این صحنه بسیار موفق از کار
درآمده است: در حالی که صحنه، پس از عبور یک
لوکوموتیو، انباشته از بخار می شود، با شکستن و خرد
شدن فانوس ها به تدریج تاریکی جایگزین می گردد و صدای
فریاد و ناله و رفت و آمد به گوش می رسد.
«کلر» این حقه های سینمایی را با ماجراهای بی شمار
طنزآمیز فرعی و حالت های شاعرانه درهم آمیخت. شاه مایه
فیلم، ترانه های آوازخوانان دوره گرد در میدان ها و
کوچه پس کوچه هاست که دنیای ویژه آثار «کلر» را احاطه
کرده اند؛ آکوردئون نواز کور، زوج خشن فیلم، پلیس و
نگهبان راحت طلب تن پرور.
یک حرکت حساب شده عمودی دوربین در تضادهایی خنده آور،
انعکاس ترجیع بندی را در همه طبقات یک خانه اجاره ای
دنبال می کند. فیلم «زیر شیروانی های پاریس» در نخستین
نمایش رسمی اش در پاریس نتوانست موفقیتی به دست آورد.
تغییر موضع «کلر» از فیلم های خنده دار به فیلم های
عاشقانه و تجربیاتش با دنیای ناطق، تماشاگران را شگفت
زده کرده بود، ولی نمایش این فیلم در برلین، کامیابی
بزرگی نصیب «رنه کلر» کرد. این توفیق تأثیر خوبی نیز
بر نمایش مجدد آن در فرانسه از خود برجای گذاشت.
«کلر» با ساختن فیلم میلیون ـ 1931 ـ بار دیگر به شیوه
فیلم کلاه حصیری ایتالیایی بازگشت. سناریوی فیلم
براساس یک کمدی موزیکال اثر «بر» و «گیلمو» نوشته شده
بود و داستان ناپدید شدن یک بلیت بخت آزمایی را شرح می
داد که به دنبال آن به هم ریختگی ها و آشفتگی های خنده
آور و تعقیب و گریزهای بسیار پدید می آمد. «رنه کلر»
از امکانات سینمای ناطق به این شکل بهره گرفت: گفت و
گوهای قطعه را به صورت ترانه ها و آوازها تغییر شکل
داد. شخصیت های فیلم اغلب با آواز، خود را بیان می
کنند: و به همین ترتیب گروه مومنان، نانواها، بقال ها
و زن شیرفروش، که در جست و جوی «میشل»، نقاش بیچاره
سرگردانند، در حالی که میشل خود به دنیال کتش می گردد
که بلیت را در آن گذاشته و در همین زمان یک خواننده
اپرا آن را خریده است.
دیری نمی گذرد که ماجرای پرهیجان آن تا دیواره های دکور
داخل اپرا نیز کشانده می شود. چند نفر از تعقیب
کنندگان، خود به صورت شخصیت های بازی اپرا در می آیند.
«کلر» باطنز خود داستان عاشقانه بی ارزش نمایش را ـ که
در صحنه اپرا جریان دارد ـ با برابر هم گذاشتن یک صحنه
واقعی عاشقانه، به سخره می گیرد. در نهایت بلیت بخت
آزمایی پیدا می شود و به صاحبش مسترد می گردد. کر گروه
مومنان به کر گروهی از تحویل دهندگان خوش روی کالاها
بدل می شود. از سوی دیگر برخی از رویدادها به سبب شکل
موزیکالشان غیرواقعی جلوه می کنند؛ البته دکورهای ساخت
«لازار میرسون»3 با پرده های سفید کشیده اش در این
تأثیرگذاری به خصوص موثرند. فیلم در این میان برخی از
شیوه های رفتار اجتماعی مردم را نیز مسخره می کند.
فیلم میلیون باله پرتخیل و گرمی از انواع «تیپ ها» و
موقعیت ها بود که گویا از واقعیت سرچشمه می گرفت، ولی
در حقیقت فقط با عناصری از واقعیت، به بازی شادی می
پرداخت.
شاید شیوه کار «رنه کلر» در فیلم میلیون، ناب ترین جلوه
خود را یافته باشد، و این تنها بدین سبب بود که «رنه
کلر» با همکاری صمیمانه آرشیتکت خود یعنی «میرسون» و
فیلم بردارش «ژرژ پرینال»4 این مهم را به پایان رساند.
آن ها در هرصحنه، با یکدیگر، برتمامی جزئیات نظارت
داشتند.
گرایش به نوعی طنز اجتماعی که در بیشتر آثار «رنه کلر»
به صورتی نامرئی وجود دارد در فیلم آزادی از آن ماست ـ
1931 ـ به گونه ای کاملا آشکار خودنمایی می کند، گرچه
این می تواند مسأله اصلی نباشد.
«کلر» به گفته خود در این دوران چپگرا به شمار می رفت.
او می خواست فیلمی برضد سلطه گری مدرن ماشین و علیه
«فکر مقدس بودن کار در صورتی که جالب و فردی نباشد» به
وجود آورد.
فیلم بر شالوده فکری بنیادی و در عین حال ساده بنا شده
است: مشابهت کاری که زندانیان در زندان انجام می دهند،
با کار روی تسمه نقاله مدرن بیرون زندان.
یکی از زندانیان موفق می شود از زندان بگریزد. او با
نامی مستعار دست به تأسیس یک فروشگاه آلات موسیقی می
زند و دیری نمی پاید که کارخانه عظیم تولید گرامافون
از آن پدید می آید. او اکنون از همه تجربیات دوران
زندان خود بهره برداری می کند: در کارخانه او با
کارگران مانند آدم های مصنوعی رفتار می شود. تمامی
زندگی و رفتارشان مانند بردگان تحت کنترل در می آید.
اما سرانجام روزی از روزها، سر و کله یکی از دوستان
قدیمی آقای مدیرعامل، که دوران زندانش به پایان رسیده
است، پیدا می شود؛ در خلال همین زمان یک گروه گانگستر
نیز او را زیر فشار می گذارند. بالاخره مرد کارخانه
دار تصمیم می گیرد همراه دوست قدیمی اش آزادی را
برگزیند و به زندگی ولگردانه رو کند و کارخانه را به
کارگران واگذارد. «کلر» این موضوع اجتماعی را در شکلی
اپرت گونه و خنده دار، که در فیلم های گذشته اش دیده
نمی شد، ارائه کرد.
به جای گفت و گو، بیشتر صدای آواز یا آوازصدا به گوش می
رسد. ترانه «آزادی از آن ماست» که هر دو قهرمان فیلم
سر می دهند، به صورت شاه مایه آزادی در می آید.
این سرود نه تنها یادآور فرار از زندان است، بلکه نشانه
فرار از دیکتاتوری کارخانه نیز هست. منشی پرتحرک و با
محبت، شخصیتی است که در همه آثار «کلر» به نوعی ظاهر
می شود. وقتی در پایان هوایی طغیانی، اجتماع تشریفاتی
گروهی برآشفته می شود و از صندوق های برجا مانده،
اسکناس ها مانند باران برزمین می ریزند، شخصیت های
بسیار محترم درهم می لولند و به دنبال اسکناس ها سر و
دست می شکنند. در این حال مانند این است که باله ای
جریان دارد؛ مانند کلاه حصیری ایتالیایی یا میلیون.
دکورهای فیلم موجب گردیدند که دنیای کار، شکلی انتزاعی،
غیرانسانی و ناشناخته پیدا کند. در پایان فیلم، ورود
دو دوست به دنیای بی مسأله و افسانه وار ولگردی، به
گونه ای کاملا غیرواقعی جلوه می کند. با این همه در
فیلم آزادی از آن ماست روح طغیان آشکار است و این
توقع وجود دارد که تماشاگر در این باره داوری کند. این
فیلم «کلر» است که در برابر واقعیت های اجتماعی خود را
«متعهد» احساس می کند. با این حال این التزام، خصوصیات
ویژه «کلر»ی را با خود همراه دارد: شوخی، طنز و فاصله
گرفتن از خود.
یکی دیگر از مسائلی که «رنه کلر» در آثارش به کار می
گیرد و در این جا نیز از آن استفاده می شود، مسأله
دوستی است: دوستی میان دو زندانی سابق در پایان فیلم
نشان دهنده پیروزی بر همه وسوسه های سازش کثیف با
شرایط محیط است؛ و این خود به فیلم لحنی انسانی می
بخشد.
سکانس خنده دار تسمه نقاله در فیلم آزادی از آن ماست
بعدها الهام بخش «چاپلین» در فیلم عصر جدید ـ 1935ـ او
گردید. موسسه تولیدی «توبیس» متعلق به «کلر» تلاش کرد
تا «چاپلین» را به دادگاه بکشاند اما «کلر» به آن
نپیوست.
فیلم چهاردهم ژوئیه ـ 1932 ـ بار دیگر به محیط «مردم
معمولی» پاریس بازگشت. قهرمانان این داستان (یک دختر
گل فروش و یک راننده) سر آخر پس از آشفتگی های بسیار و
دخالت های «دنیای زیرزمینی» موفق می شوند به هم دیگر
برسند؛ فیلم آن طور که باید و شاید به پایه فیلم زیر
شیروانی های پاریس نرسید. کار بعدی «کلر»، هجویه ای
سیاسی بود به نام آخرین میلیاردر ـ 1934 ـ در باره
دیکتاتور یک سازمان اداری در شهری کوچک و تخیلی. ساختن
این فیلم ابتدا برای مدتی به تعویق افتاد، زیرا به
قدرت رسیدن «هیتلر» به عنوان موضوع یک فیلم «کلر»،
برای موسسه «توبیس» بیش از اندازه تحمل ناپذیر می
نمود. اما سرانجام وقتی این فیلم از سوی یک موسسه دیگر
به نمایش درآمد، درست مصادف بود با قتل پادشاه
یوگسلاوی. جمعیت تماشاگر واکنش مساعدی به فیلم نشان
نداد و در نتیجه فیلم آخرین میلیاردر به طور کامل شکست
خورد.
به سبب سرخوردگی از این شکست، «رنه کلر» پیشنهاد
«الکساندر کردا» را برای ساختن سه فیلم در انگلیس
پذیرفت.
نخستین فیلم انگلیسی «کلر» با نام روحی به غرب می رود ـ
1935 ـ که براساس داستان آقای تریسترام به غرب می رود
اثر «اریک کئون»5 ساخته شده، ماجرای طنزآمیز داستان
ارواح است. فیلمی است درخشان همراه با عناصر «کلر»ی که
با شوخ طبعی اسکاتلندی درآمیخته و «امریکایی گری» را
دست می اندازد. روحی در یک قصر اسکاتلندی پرسه می زند،
اما روزی این قصر از سوی یک امریکایی ثروتمند خریداری
می شود و سنگ به سنگ آن به امریکا انتقال داده می شود.
روح به طرزی غریب و غیرمنتظره، به آرامش مورد آرزوی
خود می رسد. «کلر» موفق می شود که مهر شخصیت خود را بر
این قصه جن و پری بکوبد و آدم هایش را ـ به اضافه روح
ـ با نگاهی طنزآلود که از ویژگی فیلم های فرانسوی او
بود، ترسیم کند.
فیلم دومی که «کلر» برای «کوردا» پدید آورد فیلم خبرها
را قطع کن ـ 1937 ـ بود که کاملا رضایت بخش نبود و در
نتیجه کارهای اولیه فیلمی برای کودکان به نام هوای ناب
ـ 1939 ـ به سبب آغاز جنگ جهانی دوم قطع گردند. «رنه
کلر» در سال 1940 قراردادی را امضا کرد که وی را به
هولیوود فرا می خواند. در فیلم شعله های نیواورلئان ـ
1940 ـ «مارلنه دیتریش» نقش کنتسی تقلبی را بازی می
کند که می خواهد با یک بانکدار ازدواج کند، اما سر آخر
همراه ملوانی به می سی سی پی می گریزد. این فیلم در
امریکا با استقبال چندانی مواجه نگردید. دو فیلم
برجسته ای که «رنه کلر» در سال های جنگ جهانی در
امریکا ساخت یکی فیلم با یک جادوگر ازدواج کردم ـ 1942
ـ بود و دیگری فردا اتفاق افتاد ـ 1943.
فیلم «با یک جادوگر ازدواج کردم» داستانی مربوط به
ارواح بود که در واقع موضوع فیلم های «روحی به غرب می
رود» و شبح مولن روژ را با تغییراتی به کار بسته بود:
زتی که به عنوان جادوگر سوزانده شده بوده، مجددا از
خاک برمی خیزد تا انتقام مرگ خود را بگیرد؛ اما مصرف
اشتباهی یک محلول عشق، او را به دام یک ازدواج می
اندازد. «فردا اتفاق افتاد» برعکس، داستان روزنامه
نگاری را تعریف می کند که روزنامه های روز بعد به طرزی
عجیب به دستش می رسد؛ در این فیلم چیزهای خنده دار در
کنار چیزهای شگفت بروز می کند. و بعد هیچ نمانده بود ـ
1945 ـ فیلمی است جنایی که براساس یکی از داستان های
«آگاتا کریستی» ساخته شده است که البته فیلمی است
درخشان، اما چیزی بر آثار «رنه کلر» نمی افزاید. در
سال 1946 ـ پس از دوازده سال دوری از وطن ـ «رنه کلر»
بار دیگر به فرانسه بازگشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
3: Lazar Meerson.
4: Georges Perinal.
5: Eric Keown.
|