مبارزه و مقاومت آلمانی ها علیه رژیم نازی ها همواره
یك موضوع حساس و مشكل بوده است. این اواخر تعدادی از
فیلم های آلمانی به مبارزین و مقاومت كنندگان مذهبی كه
به مقابله با رژیم نازی برخاسته اند، توجه نشان داده
اند. از جمله این فیلم ها می توان از « رز سفید» ساخته
میشائیل فرهوفن و فیلمی از مارك روتموند به نام « یك
ردیابی» كه در باره سوفی شل
Sophie Scholl (دختر
قهرمانی كه به دلیل مبارزه با نازی ها تیرباران شد)،
ساخته شده، نام برد.
نمایش مقاومت در برابر دیكتاتوری نازی ها در فیلم های
آلمانی درواقع برخورد افکار عمومی آلمان با این موضوع
را بازتاب می دهد. حتی وقایعی مثل ماجرای 20 ژوئیه
1944 (سوء قصد به جان هیتلر از طریق بمب گذاری در دفتر
كار او كه ناموفق از كار درآمد) و زمانی بسیار زیاد به
عنوان خیانت به میهن شناخته می شد، در سال های اخیر با
مخارج و كوشش بسیار در رسانه ها از آن یاد شده است و
سال هاست كه به عنوان سندی برای وجود آلمانی بهتر و
زیربنائی برای اسطوره ی جمهوری در آلمان به حساب می
آید! در فیلم های جدیدی كه از این موضوع ساخته شده
است به ندرت اثری از انتقاد نسبت به انگیزه ی عوامل
بمب گذاری دیده می شود. از سوی دیگر به مقاومت كمونیست
ها و سوسیال دمكرات ها كم توجهی می شود. و به جای آن
گروه مقاومت «رز سفید» كه مربوط به خواهروبرادر
دانشجوی مونیخی، هانس و سوفی شل می شود،
–اگرچه واقعا خیلی دیر- در مركز توجه رسانه های عمومی قرار
گرفته است. زیاد شدن مدرسه ها و خیابان هایی كه به نام
خواهروبرادر «شل» نامیده شده اند نشان دهنده آنست كه
افکار عمومی سیاسی در وجود آنان زمینه ای را یافته كه
به آن احتیاج داشته است تا به وسیله آن موجودیت آن
آلمان انسانی «دیگر» را تضمین كند و مسئله گناه را
ازدیدها پنهان سازد.
نمایش و مطرح ساختن «مقاومت با زیربنای
اخلاقی و مسیحی» كه به نوعی با شرح مصائب مذهبی همراه
می شود، شاید دلیلی باشد كه چرا امروزه شخصی مثل سوفی
شل - با این كه در میان مقاومت كنندگان نقش پائین تری
داشته است - بارها در مركز توجه قرار گرفته است. در
وجود این زن جوان بی پناهی و شكنندگی از یك سو و شجاعت
اعجاب انگیز و شرافت اخلاقی از سوی دیگر در تركیبی
تكان دهنده كنار هم قرار گرفته اند. در فیلم «پنج روز
آخر» كه به گونه ی نمایشی كوچك (Kamerspiel ) توسط پرسی آدلون
Percy Adelon در
سال 1982 ساخته شده است، فیلمساز شخصیت اول خود را
شهیدی معرفی می كند كه مقاومت او از اعتقادش به ارزش
های اخلاقی و مسیحی نشئات می گیرد.
همچنین در فیلم « رز سفید» (82-1981) ساخته میشائل
ورهوفن، سوفی شل (كه اینجا هم مثل فیلم آدلون توسط لنا
اشتولتره بازی می شود)، هرچه بیشتر - به ویژه از نظر
بصری- در مركز توجه قرار می گیرد. تصویرهای درشت او،
اغلب تصویری از «چهره»ی گروه مقاومت است كه دیگر
اعضایش به عنوان افرادی مستقل بسیار كمتر قابل تمایز
هستند. البته مقاومت بر مبنای مسحیت كه مسئله اصلی
سوفی شل بوده است، در فیلم فرهوفن موضوعیت مهمی ندارد.
آن سوی 20
ژولای
اكنون در فیلم «آخرین روزهای سوفی شل» كه
امسال برای اولین بار در فستیوال برلین به نمایش
درآمد، كارگردان فیلم، مارك روتموند و نویسنده آن، فرد
براینرزدورفر
Fred Breinersdorfer دوباره شدیدا به این مسئله (زیربنای مسیحی
مقاومت سوفی شل( می پردازند. آن ها به عكس العمل های تعلیم و
تربیتی و مذهبی توجهی نشان نمی دهند و همواره آن ها را
به كناری می گذارند. اما بیشتر زیربنای مسیحی، به ویژه
پروتستانی نشان داده می شود كه رفتار سوفی شل را مشخص
می كند. برای سوفی شل دریافت شخصی و مستقل خودش از
مذهب بیش از آموزش منظم و فرموله شده مذهبی ، اهمیت
دارد. این موضوع بیش از هرجا در مقابله سوفی شل با
جنایتكار نازی، مور Mohr خود را نشان می دهد. اطاعت برده وار مور در
برابر صمیمیت سوفی شل قرار می گیرد و او (مور) كه برای
اثبات حقانیتش در برابر سوفی خود را تحت فشار می بیند،
روبروی عقل، اعتقاد و انسانیت او واقع می شود.
مذهبی بودن زن جوان در این صحنه ها به عنوان انگیزه ی
او برای مبارزه با نازی ها، بسیار باوركردنی تر از
صحنه هایی است كه او با تاكید سناریست دعایی را می
خواند و یا دعای خیری كه كشیش لحظاتی قبل از مرگ برایش
زمزمه می كند. تاكید بر مذهب به روشهای سیاسی مبارزه و
هدفمندی گروه لطمه می زند.
بحران منطق و اعتقاد!
آن جائی كه فیلم «آخرین روزهای سوفی شل»
ارتباط بین مسیحیت و مسائل سیاسی را باز می گذارد،
فیلم « بن هوفر -آخرین پله» ساخته اریك تیل
Eric Till
(محصول آمریكا، كانادا و آلمان 1999)
بدون آن كه عملكرد دیتریش بن هوفر را بسیار آشكار
سازد، چنین پیوندی را ایجاد می كند. صرف نظر از نا
بسامانی هایی كه از نظر تاریخی و دراماتورژی در فیلم
وجود دارد، از جهت مذهبی فیلم مستحكمتری ست. شعار بن
هوفر كه در آغاز فیلم در برابر اعضای كلیسای بشارت
دهنده
Bekennenden Kirche
بیان می شود و بارها در طول فیلم به صورت های مختلف تكرار
می شود این است: فقط یك «رهبر» وجود دارد و او متعلق
به این جهان نیست: عیسی مسیح.
دایره مذهبی هنگام برخورد بن هوفر با كاراكتر
مقابلش- یعنی قاضی شیطان صفت نازی، رودرRoder
در زیر چوبه دار در اردوگاه كار اجباری
فلوسن بورگ، بسته می شود! رودر می گوید: «مرگ پایان
كار است» بن هوفر پاسخ می دهد: «نه» و مصمم به سوی مرگ
می رود! از بحران منطق او كه فیلم مدعی وجود آن است،
چیزی دریافت نمی شود. تفكرات و تاملات مذهبی بن هوفر
كه در مورد آن ها در زندان مطالبی می نویسد، خارج از
موضوع می ماند. این تاملات در شخصیت اخلاقی و شدیدا
مبارزه جوی بن هوفر هم نقشی ندارند.
همچنین فیلم «روز نهم
Der neunte Tag »
(2004) ساخته فولكر شلوندورف، از ناتوانی كلیسا در
مبارزه با نازیها حرف می زند. روحانی كاتولیك، هنری
كرمر
Henri Kremer
نمی تواند در لحظه تعیین كننده، بر مبنای استقامت اخلاقی و مذهبی كلیسائی -
كه در یولی سال 1933 با پذیرش قراراد بین واتیکان و
رایش سوم خود را درکنار حاكمان جدید قرارداده است-
چیزی را بنا كند.
این مسئله كه كرمر باید به خاطر نجات جان خود، یا
برادران ایمانی اش با جنایتكاران نازی كنار بیاید،
برای او به یك تصمیم گیری فردی تبدیل می شود كه
مسئولیت آن را هم تنها خود او باید به عهده بگیرد.
مجادله مذهبی كرمر با نقش مقابلش، گبهارت مامور اس اس،
در مورد نقش یهودا در داستان مقدس مسیحی، یك درگیری
آزاد دراماتیك است چون درحقیقت چنین بحثی در واقعیت
نمی توانسته است اتفاق بیفتد. مشكل این فیلم و همانند
آن در این است كه یك گفتگوی جدی مذهبی، در روابط معمول
و دراماتیك یك فیلم سینمائی نمی گنجد.
اكنون سینمای مستند به عنوان وسیله ای انعكاس
دهنده، تاملات خود را درباره موضوع مسیحیت و مقاومت به
نمایش گذاشته است. از جمله در فیلم های
Rebell wider Willen
و « قرنُِ مارتین نیمولمر» ساخته «هانس كارنیك» و «ولفگانگ
ریشتر» در سال 1985، كه اكنون به صورت
DVD هم به بازار آمده اند، این تاملات به چشم می
خورد! این فیلم ها زندگی مردی را بازسازی می كنند كه
در جنگ اول جهانی به عنوان فرمانده یك زیردریائی خدمت
می كرده است و حالا در دوره هیتلر علیه فرصت طلبی
كلیسائی كه به آن وابسته بوده است قیام كرده و به جنبش
مقاومت پیوسته است. او به عنوان «زندانی شخص رهبر» هفت
سال در زندان به سر می برد و حتی بعد از جنگ هم به
عنوان یكی از پیشتازان جنبش صلح به عنوان عنصری
ناخوشایند به حساب آورده می شود. فیلم از هرگونه
قهرمان سازی خودداری می كند و به شخصیت اصلی خود امكان
می دهد كه از شك و تردیدها و ناتوانی هایش سخن بگوید.
مانند آن جا كه نیمولر می گوید: از «كلیسای بشارت
دهنده» یك «كلیسای سکوت کننده» به جای مانده است !
|