سرکوب، زندان و محاکمه واژههای تلخی است که حاکمان
رژیم بدون این تلخ ترین واژهها نمیتوانند روبه به
قبله خدا نماز بخوانند. جای تعجب نیست که چرا پس از
قریب به 30سال، بعضی از مدافعین حقوق بشر هنوز
نتوانستهاند این واژهها را هضم کنند. واقعیت این است
که این رژیم با حیله و نیرنگ وضو می گیرد، با دروغ
نماز می خواند، با بیشرمی برای مردم از دین موعظه سر
می دهد، با مهرههای تسبیح شمارش اعدامها را ذکر می
کند، با سرکوب و زندان و محاکمه بقای خود را محکم می
کند و با نام اسلام ثروت و خون مردم را میفروشد و از
کیسه نامبارک امام زمان برای دامن زدن به خرافات مردم
و سرگرم کردن آنها هزینه می کند.
و شما بازهم بگوئید، چرا سرکوب و زندان؟ چرا شکنجه و
اعدام؟ این چراها و هزاران چرای دیگر را در بی چرایی
خودمان باید بجوییم! بله، در خودمان! این که ما که
هستیم؟ چه می خواهیم؟ چه نمیخواهیم و در کجا قرار
گرفتهایم؟
آقا و خانم روشنفکر، چرا از اصلاح طلبان امروز که همان
شکنجه گران و بازجویان دیروز هستند و در آن روزهای
سیاهی که جوانان این مرز و بوم را قتل عام می کردند
مهر سکوت بر لب زده بودند، حمایت می کنید؟
چرا تز و شیوه گفتگو و مسالمه را از بالا و پائین را
یدک می کشید؟
دوستان عزیز و هموطنان ،
چاره درد پیش خود ما یا در واقع گروهی از ما است که با
حمایتهای بی دریغمان از این حاکمان جلاد، در دل به
ریش این ملت
می خندیم.
مگر تاریخ را فراموش کردهاید؟ غیر از این نباید باشد!
از دل ستمگریهای وثوقالدوله و حکومت خیانت پیشه
قاجاریه، مشروطیت زاده شد. ولی همین مشروطیت به نه
ماهگی نرسیده، سزارین شد. در همان بدو تولد، راههای
تنفسیاش را بستند. هنوز آزادی را تعریف نکرده،
دیکتاتورها پشتش سنگر گرفتند ومریداناش را که هنوز
شهد شیرین آن را ننوشیده بودند، قتل عام کردند و چه
خونها که جاری نشد!
مردم هنوز خاطره مشروطیت را فراموش نکرده بودند که
28مرداد از راه رسید و باز هم همین مردم به دست جلادان
سیا و ام16 و پهلویها قتل عام شدند و باز هم هنوز نهر
خون درخیابانهای ایران خشک نشده بود که از دلش انقلاب
57 شکوفه زد. گرگهایی گرسنه، خاک و جان ایران را به
نام خدا به توبره کشیدند و تا مردم بخود بیایند،
روباهی وحشی را بنام ولایت فقیه به جان و ناموس مردم
انداختند.
عدم درک صحیح از تاریخ ایران ما را از داشتن یک اتحاد
سالم بدور میدارد. اگر فکر می کنید که با محکوم
کردنها و نامه پراکنی ها، این خفّاشان را که تشنه خون
جوانان برومند ایران هستند، آدم میکنید، باید بگویم
زهی خیال باطل! جالب این است که هیچکس هم حاضر نیست
دست دیگری را در دست خود بفشارد و مملکتی را که می رود
تا در خون و سرکوب روزانه غرق شود، نجات دهند. هر روز
باید در جراید و سایتها و رادیو و شبکههای ماهوارهای
نظاره گر اعدام جوانان و سنگسار و شکنجه و زندان آنها
باشیم.
امواج متلاطم تاریخ ایران تا به امروز نتوانسته در
ساحلی آرام فرو نشیند و این تلاطم همیشه بر دل ملت
سنگینی کرده است.
کو؟ کجاست آن قائم مقام فراهانی که دل به کشور و مردم
داده بود و ناجوانمردانه زیر توطئه های میرزاآغاسی و
اجنبیهای روس و انگلیس خفهاش کردند؟ آیا می توان با
میرزاآغاسیهای این دوران که هر کدام برای خودشان یک
میرزاآغاسی هستند، دست پیمان داد؟ شرم باد ..... که
شما همان سیاستی را پیشه کردهاید که امثال اطرافیان
میرزا ...پیشه کرده بودند. در کجای تاریخ جهان سراغ
دارید که با بودن سه نهاد متحجّر، بتوان مملکتی را
بسوی دمکراسی سوق داد؟
وقتی آقای خاتمی دست به دامن ناطق نوری می شود که کاری
کنید و حلقه وساطتی بین مقام معظم رهبری بوجود آورید
تا بچههای ما را رد صلاحیت نکنند و مثلا آقایانی اعم
از حسن حسین به مجلس وارد شوند و...و...حمایت از این
رژیم بهر شکل دست کمی از قرارداد ترکمنچای و خیانت
میرزا ........ در تاریخ ندارد!
قریب به سی سال به عناوین مختلف با شگردهای سیاسیتان
که همه ناشی از عدم درک درست از واقعیتهای تاریخی
است، حمایتهای خود را از رژیم نشان دادهاید. کدام
روزنه امید را گشودهاید که نشان از آزادی داشته باشد؟
من از شما که با وجود سه نهاد متحجر، دل به انتخابات
آزاد سپردهاید می خواهم برای نسلهای آینده بطور شفاف
به تاریخ پاسخ بدهید، چرا و چگونه از این حکومت حمایت
می کنید و چه راهکاری را برای نجات مردم با بودن این
سه نهاد پیش رو دارید؟ دستاوردهای حمایت سی سالهتان
برای مردم چه بودهاند؟ آیا واقعاً دستاوردی هم
داشتهاید؟
در دل این سرزمین خونین، نبوغ سیاسی در حال شکل گیری
می باشند. این نیرو فرمانبر هیچ روحانیای نیست، این
نیرو از تاریخ می آموزد و مردم را در جهت آموختن به
حرکت در می آورد و در همین جا باید بگویم که در
آیندهای نه چندان دور از دل این نبوغ، انسانهایی
همچون امیر کبیرها .. مصدقها .. وفراهانیها که دل به
مردم و کشور دارند، قد خواهند کشید.
شورای ملی ـ مذهبی ها چون می دانند که شورای نگهبان
آنها را رد صلاحیت می کند طی اعلامیهای به ملت ایران
می گویند که ما در انتخابات شرکت نمیکنیم و بعد به
حکومت نصیحت می کنند که بجای تداوم رویههای گذشته، در
جهت تامین شرایط برگزاری انتخابات آزاد و سالم،
عادلانه و موثر گام بردارد. سئوال این است که آیا شما
جرات دارید که ملت ایران را به خیابانها بکشانید و
خواستار لغو قانون اساسی و سه نهاد متحجر باشید؟ بجای
آه و ناله....فریاد بر آورید که ملت ایران خواهان حضور
این سه نهاد نیستند و تا این بساط ظلم با پر جاست، از
انتخابات آزاد حرف زدن بی معناست!
بجای دعوت از سازمان ملل در مراسم انتخابات، بجای
فراخواندن رژیم به انتخابات آزاد و بجای هو و جنجال
....کمی شهامت ..کمی شرف... کمی وجدان و کمی انسانیت!
ملت را با فراخوانهایتان بر علیه این همه سرکوب و
کشتار و سنگسار و اعدام ...و قطع کردن دست و پا ...به
خیابانها بکشانید .... این همه سال فقط آه و ناله
کردهاید، کافی است.
وقتی احمدی نژاد در برنامه پنچ سالهاش لایحه بودجه
مملکت را در سرمای یخبندان ایران به مجلس می برد و
اعلام می کند که برای ساخت حوزهها و مدارس علمیه
30میلییارد اختصاص داده و60میلیارد برای مساجد در نظر
گرفته است ...باید فاتحه مرگ مردم و مملکت را خواند.
گرسنگی ..فقر..اعتیاد ...قتل ..جنایت .. فحشا...و
هزاران درد دیگر را در فردای ایران شاهد خواهیم بود.
عکسالعملی که مردم گرسنه در شب بیاد ماندنی به آتش
کشاندن پمپ بنزینها از خود نشان دادند، بی دلیل نبود.
ولی رژیم از یورش مردم به پمپ بنزینها و به آتش کشیدن
آنها و حمله مردم به فروشگاهها درس لازم را گرفت.
آنها فهمیدند که در یک فاصله کوتاه چگونه مردم را قلع
و قمع کنند و دست به آن سرکوبهایی زدند که شاهد
بودیم. شما کجا هستید؟ چه کردهاید؟ جواب این سرکوبها
را چگونه باید داد؟ مگر نه این است که باید جبهه عظیم
مردم که همان صدای سوم می باشد را سازماندهی کرد و
تقویت کرد؟ چگونه؟ با چه ابزاری؟ با چه کسی؟ مهم این
است که با یک حتی اتحاد موقتی هم که شده فریاد صدای
سوم را به گوش جهانیان برسانید.
اگر به فکر اتحاد نباشید، با تدارکی که اطاق فکر رهبری
برای رفع این بحران گرفته بی شک دانه درشتهای مبارز
ما از زیر تیغ، جان سالم به در نمیبرند. برای اینکه
دو باره شاهد قتل عام مردم و رهبران مبارز و تکرار
تاریخ خونبار ایران نباشیم و برای غلبه به اطاق فکر
رهبری، تنها و تنها باید دست همدیگر را اگر چه از هم
گلهمند هستیم و خط و خطوطتمان با هم نمیخواند، در
دست بفشاریم. باید راه اتحاد را هرچه سریعتر به پیش
ببریم و گرنه در فرداهای دیگر فقط و فقط شرمسار مردم
و بعد خود خواهیم شد. باروی کار آمدن حکومت سپاهی ـ
نظامی، ترور دگراندیشان حکم خدا را برایشان دارد. تا
شورای نگهبان و تشخیص مصلحت و ولایت فقیه در ایران
خدایی میکنند و تا زمانی که زندانها مملو از فرزندان
کشورمان است، هر کس با هر اندیشه سیاسی که بخواهد از
انتخابات آزاد حرف بزند به مردم ایران و به سرزمین
ایران توهین کرده و باید رسوا و افشا شود. کدام
انتخابات، با چه دستاوردی؟ آیا باید این انتخابات آزاد
را ما از رژیم بخواهیم ؟ نه انتخابات آزاد را باید
خودمان با قدرت و پشتوانه مردم ایران بدست آوریم و قبل
از انتخابات باید خواستار لغو این سه نهاد شوم در
ایران باشیم.
برای نمونه، این نامه جمع کثیری از هنرمندان ایران می
باشد که به حمایت از طیف یاران خاتمی بلند شدهاند:
"
با آگاهي از تمامي رد صلاحيتها، تنگ نظريها و
ايجاد
محروميتها براي طيف وسيع اصلاح طلبي در کشور با رأي
خود به نامزدهاي ائتلاف
اصلاح
طلبان از تحول فراگير آزاديهاي مدني، توسعه فرهنگي و
رشد انديشه و فرهنگ در
کشور
خود حمايت مي کنيم تا برگي به يادماندني از تاريخ را
با همديگر ورق بزنيم".
آنها همچنين در بيانيه خود تاکيد کرده اند:
"رأي
ما به منظور تأييد روند برگزاري انتخابات
نيست،
اما براي اعلام وفاداري خويش به تفکر فرهنگ محور
اصلاح طلبي است که آينده
کشور
را جز در گروي آن نمي دانيم".
و یا نامه انتخاباتی منیژه حکمت خطاب به "خاتمی"!
منیژه حکمت، فیلمساز برجسته ایرانی، بی اعتناء به
تهدیدهای سیمای جمهوری اسلامی و روزنامه کیهان و
خبرگزاری فارس، نه تنها از نامه هنرمندان در حمایت از
لیست "یاران خاتمی" دفاع خود را تکرار کرد؛ بلکه در
نامه ای خطاب به خاتمی نوشت:
آقای خاتمی! نگرانیهایمان را با شما تقسیم میكنیم و
همراهتان میشویم. اهالی هنرمند این سرزمین به عنوان
یاوران شما اینبار نیز اعلام حضور میكنند، چون خوب
میدانند درد مشترك ما تك تك درمان نمیشود. درد مشترك
فرهنگی، سیاسی، اجتماعی درد تاریخی مردم این سرزمین
است. مطمئن باشید ما این درد را درمان خواهیم كرد.
ریشههای فرهنگی این سرزمین چنان گسترده است كه با
بادهای موسمی از ریشه در نخواهد آمد. ما این ریشهها
را حفظ میكنیم تا از دل این ریشهها نهالهای جامعه
مدنی بیرون بیاید و سبز كنند این سرزمین را و ما آن را
به آیندگان میسپاریم؛ آیندگانی كه قدر این سرزمین را
خوب خواهند دانست. ما با تجربه تاریخی به میدان
میآییم تا تجربه را دوباره تجربه نكنیم و حافظه
تاریخی خود را حفظ كنیم. ما 24 اسفند به یارانت رای
خواهیم داد. یاران تو، یاران ماست!
حرف من این است با توجه به این آگاهی که شما مطرح کرده
اید، واقعا فکر می کنید این چند نفر می توانند نقشی را
بازی کنند ..... نه سخت در اشتباه هستید. اتفاقاً رژیم
همین چند نفر را هم که تائید صلاحیت کرده است، بی آزار
می باشند چون به دست و پا بوسی سلطان فقیه شرفیاب
شدهاند. اگر این چند نفر در طول نمایندگیشان حرکتی
تحولسازاز خود نشان ندادند، آنوقت من باید شما
هنرمندان و دیگرانی را که به حمایت از ایشان بلند
شدهاید به زیر تیغ محاکمه بکشانم. چرا که همه اینها
مواضع سیاسی خود را نسبت به این سه نهاد شوم روشن
نکردهاند. شاخ اصلاطلبان مانع از حضور مبارزات
مردم برای به زیر کشاندن رژیم می باشد. چون هروقت مردم
به خیابانها ریختند، آنها بودند که مردم را به آرامش
وسکوت دعوت کردند وقول چانه زنی از بالا را به این
مردم دادند. با این خط فکری، سر بزنگاههای تاریخی به
رژیم مشروعیت دادند، آیا کافی نیست؟
جای تعجب ندارد که متاسفانه هنرمندان کشورمان بجای
اینکه در صف مردم قرار بگیرند طلب آزادی را از کسانی
میکنند که فکر می کنند می توانند از سد این سه نهاد
شوم عبور کنند وبه مردم آزادی ودمکراسی بدهند! شاخ
اصلاح طلبان را باید همین مردم بشکنند تا بتوانند شاخ
بزرگ این سه نهاد را خرد کنند. آنوقت می توان از آزادی
ودمکراسی وانتخابات آزاد حرف زد!
و در آخر باید گفت: هنرمند بدون مردم یعنی هیچ!
ی. صفایی
12مارس
2008
نقل
از سایت گزارشگران |