میتری (
Jean Mitry)
، نظریه پرداز فرانسوی سینما در باره فالکونتی (Marie
Falconetti
Renee'
) بازیگر نقش ژاندارک ، در فیلم " مصائب ژانداراک " (
(La Passion de Jeanne d'Arcاثر
جاودانه ی فیلمساز دانمارکی ، کارل درایر (
Carl Th. Dreyer )
ـ 1928ـ
می گوید :
ـ " فالکونتی چنان در نقش ژاندارک حل شده بود که او را
با برانکارد سر صحنه می آوردند".
درایر در این فیلم متنی کهن را با ساخت مدرن ارائه می
دهد . برای او عینی کردن احساسات و نیروهای درونی
ژاندارک به زبان سینما از خود موضوع اهمیت بیشتری
داشته است.
باور به انسان و نیروهای درونی او و تقابل بین انسان
خاکی و رنج ها و دردهایش در مقابل قداست ِ آسمانی و
قدرت مسلط کلیسا قرار می گیرد.
این فیلم یکی از شاهکارهای مدرنیستی سینماست. کارگردان
برای طراحی صحنه و ساختن دکور تا حد امکان انتزاعی از
هرمان وارم
(
Herman Warm
) دکوراتور آلمانی ِ فیلم معروف " کابینه ی
دکتر کالیگاری " استفاده میکند. درایر تحت تاثیر
Formalism
روسی سالهای 1920 و هم
چنین فیلمسازان سوئدی چون
Stiller
و
Sjöström
سبک رئالیسم روانشناسانه را در سینما ایجاد می کند.
این فیلم نمونه ای است از تولید اثر در جامعه ای که
روابط مدرنیستی بر آن حاکم است ، برای درک این فیلم
مخاطب نیازی به ترجمه کردن شرایط اجتماعی به روابط
مدرن در هنر را نداشته است. بازخوانی ِ متن کهن با
ساختار جدید خود درک نوین از الگوی ِ ارتباطی است.
اما مصیبتِ ژاندارک ِ ایران اسلامی از جنس دیگری است.
او مشغول بازخوانی ِ متن ِ معاصر و بازتولید آن بر
اساس ساخت سنتی و کهن است. این روند با همنوایی
مخاطبین همراه است که با همین نگاه و شیوه ، زندگی
روزانه و الگوی ارتباطی خود را تنظیم می کنند.
امروز فیلم سازان و دیگر تولید کنندگان آثار فرهنگی
نمی توانند از ساختار پیچیده ی قدرت در جامعه ی سنتی و
پیش مدرن و نقش آن در کنترل و یا ایجاد رسانه های
ارتباطی ، بی خبر باشند.
جلسه ی تعدادی از فیلم سازان ِ معاصر در جمهوری اسلامی
ایران با رهبر مذهبی ِ تمام خواه می توانست در کنار
خبرهای نه چندان تعجب بر انگیز آن دیار قرار بگیرد.
حتی می توان پیروزی محجبه کردن ِ سوپر استار فرانسوی ،
ژولیت بینوش (Juliet
BinocheJuliet BinocheJuliet BinocheJuliet
Binoche)
و یا اجازه ی بر صندلی نشستن ِ نخبگان ِ فرهنگی سینما
در جلسه ی وعظ رهبر را ساده انگارانه بصورت نمادین ،
نشانه هایی از دوران گذار از جامعه ی سنتی به مدرنتیه
گرفت . اما قبول نگاه مسلط ِ قیم پذیری و اعتراف به
صغیر بودن ذهن ِ این نخبگان خبر از روابطی پیچیده در
جامعه ی اسلامی میدهد که یکی از مولفه های آن درک و
نگاه افراد این جامعه از جامعه ی بسته و سنتی و در تبع
آن از مدرنیته است.
فیلسوف و جامعه شناس انگلیسی ،
جان ب تامپسن (
John B Thompson)
در تحلیل مشهور خود بنام " رسانه ها ومدرنیته"
( The media and modernity , a social theory of the
media)
به نقش و ساختار رسانه ها در دوران مدرن می پردازد ،
او رابطه ی قدرت و نقش فعال ِ گیرنده ی پیام و "
رسانه ای " شدن ِ خود ِ پیام را به بحث می گذارد.
تامپسون در بررسی جامعه سنتی به الگوی ارتباطی دایره
ای که در آن انتقال پیام از طریق " روـ درـ رو " (
Face to face
) صورت می گیرد اشاره می کند. او معتقد است " من ِ
فردی" در یک جامعه ی سنتی نیازی به دانستن اطلاعات
خارج از مدار جامعه ی سنتی خود را ندارد. در حالیکه
این "من ِ فردی" در جامعه ی باز و مدرن با رشد
تکنولوژی و پیچیده شدن ابزارهای رسانه ها ، از الگوی
ارتباطی روـ درـ رو یا سینه به سینه عبور می کند و
حضور فعال مخاطب
( Interactive)
در درک یک پیام را می طلبد. رسانه ها ( رادیو ،
تلویزیون ، سینما و غیره ...) کدهای ویژه ای را در شکل
گیری ِ من ِ فردی ایجاد می کنند.
مخاطب
در جامعه ی باز و غیر سنتی اطلاعات رسانه ای شده ، که
از نظر زمانی و مکانی با او فاصله دارند را با دیدی
انتقادی درک می کند. اما این اتفاق در جامعه ی سنتی و
بسته نمی افتد.
روند
ارتباطی و انتقال پیام در جوامع سنتی و بسته با ورود
ابزاری تکنولوژی ، سنتها ، آئین ها و شکل انتقال آنها
را ظاهرا بر هم می زند. اما در نهایت به علت حضور این
مناسک و آئین ها در زندگی روزانه ی مردم در تمام سطوح
و تکرارِ رسانه ای شدن آنها ، مثل پخش برنامه های
تلویزیونی مذهبی و سنتی دلیلی برای الگوهای مدرن
ارتباطی نیست. و این بدین معنی است که مخاطب ِ جامعه ی
بسته و سنتی هم چنان غیر فعال در روند ارتباطی زندگی
می کند و تنها وظیفه اش را ترجمه ی سنتها و روابط
جامعه ی پیش مدرن به ابزار مدرن ارتباطی میداند.
به عنوان نمونه مخاطبی که برنامه های تلویزیونی مذهبی
کلیسا را در یک جامعه باز مدرن تماشا می کند هم چنان
از امکان فاصله گذاری از پیام و نقد آن برخوردار است ،
اما همین مخاطب در جامعه ی سنتی و بسته تحت تاثیر
الگوی ارتباطی روـ درـ رو ، این برنامه ی مذهبی را
درک می کند.
به همین دلیل مفاهیمی چون دمو کراسی ، حقوق بشر و...
در شکل رسانه ای شده اشان برای مخاطب ِ این جامعه در
ردیف سنتها و مناسک و آئین هایشان قرار میگیرد. نخبگان
این جوامع هم در پی آن ، قادر به تولید پیام فرهنگی
منطبق با الگوهای مدرن نیستند. از اینجا تنش های سیاسی
و اجتماعی شدن انتقال پیام ، در جامعه رخ می دهد.
با قدرت گرفتن جریان مسلط سنتی مذهبی در ایران ، سینما
و تلویزیون به عنوان ابزار ارتباطی ِ مدرن در حال باز
تولید سنتها و ارزش های جامعه ی بسته هستند. به همین
دلیل تعاریفی چون " سینمای معنا گرا" و یا " سینمای
عرفانی " در ابعادی وسیع تولید و تبلیغ می شوند.
در جهان سینمایی کسانی دیگر که کار خود را جدای از
الگوی ارتباطی سنتی می دانند ، با زدن شیپور از سر
گشادش از الگوی ارتباطی جامعه ی مدرن در ساخت ، که در
آن تماشاگرفعال در متن شرکت دارد ، مدرنیته و فرهنگ
جامعه را زیر سئوال می برند و سنت ها و فرهنگ جامعه
بسته و سنتی را سوژه اصلی می دانند.
در طرف مقابل ارائه ایده های مدرن در متن که در ساخت
جامعه ی سنتی و بسته پایه ای ندارند از طریق الگوهای
ارتباطی سنتی ، تبدیل به زجموره هایی می شود که مخاطب
تنها شکل ظاهری آنها را درک می کند. الگوی ارتباطی این
جامعه بر اساس اشکال مذهبی و آئینی تنظیم شده است.
روضه خوانی ، نماز جمعه ، دعای کمیل و مجالس وعظ ،
همگی بر اساس الگوی ارتباطی فرد به فرد
Face-to-face
در مکان و زمان واحدی ارائه می شوند . این ساختار با
استفاده ی ابزاری از رسانه ها ، بعد مکانی خود را از
دست می دهد اما این روند باعث فاصله گذاری مخاطب از
پیام نمی شود.
حال می شود شکل روایی شرکت فیلمسازان ایران اسلامی در
جلسه ی وعظ سینمایی را فهمید.
انتخاب کنندگی ، دید انتقادگر و فاصله گذار ، از ویژه
گی های درک پیام رسانه ای شده در جامعه ی باز ، از
سوی مخاطبین این جوامع است. اما ژاندارک ِ ایران ِ
اسلامی ، چه در جلسات دادخواهی و چه در تولیدات فرهنگ
سینمایی اش هم چنان به باز تولید سنتها و ترجمه ی آنها
به ابزار مدرن رسانه ها مشغول است.
یادش بخیر آن صدا که گفت :
" هیچ صیادی در جوی حقیری که به
گودالی می ریزد ، مرواریدی صید نخواهد کرد "
( فروغ فرخزاد ـ تولدی دیگر)
آگوست 2006 |