عنوان
اصلی:
Die Fremde,
کارگردان: فئو آدالاگ، فیلمنامه: فئو آدالاگ، سولی آدالاگ،
فیلمبردار: یودیت کاوف من، موزیک: ماکس ریشتر، اشتفان مووشا،
تدوین: اندریا مرتنز.
بازیگران: سیبل ککیلی(اومای)، دریا آلابرا(حلیمه، مادر اومای)،
ستار تانریوگن(کاده، پدر اومای)، تمر ییگیت(محمد، برادر بزرگ
اومی)، سرهاد جان(آکار، برادر کوچکتر اومای)، فلوریان لوکاس(
استیپه، همکار اومای)، و دیگران
زمان، ۱۱۹ دقیقه، زبان: آلمانی، ترکی، محصول: ۲۰۱۰ آلمان.
***
حرامزاده. برای آنها جم، پسر اومای یک حرامزاده است، اگر پدر
او کمال، که شوهر اومای است نیاید و او را با خود نبرد. از نظر
آنها یک بچه بدون پدر فقط یک حرامزاده است. او با مادرش اومای
در حال فرار و گریز است: از دست پدر و شوهر بیرحم و کتک زن,
فرار از دهات کوچک و خفقان آور اطراف استانبول و بازگشت به
برلین بسوی خانواده مادرش. در غریبه، اولین فیلم فئو الاداگ
گریز و بازگشت و کش و واکش بیوقفه میان آندو در زندگیشخصییت
اصلیفیلمش اومای نقش تعیین کنندهای بازی میکند. شادی دیدن
دوباره خانواده در برلین فقط مقدمه ایست برای ترک دوباره آنها،
و این بار پدر و مادر و برادرانش.
لکه ننگ! ترک شوهر فقط گریبانگیر اومای نیست، این رسوایی
گریبان خانواده او را نیز میگیرد. برای مصون ماندن از خشم
انتقام برادر بزرگتر ابتدا او به یک خانه زنان پناه میبرد و
بعد از اینکه برادرش از طریق یکیاز دوستانش که به طور اتفاقی
از محل زندگیش مطلع میشود، اومای دوباره مجبور به فرار
میشود. او دوباره از صفر شروع میکند: کار تازه، دوستان
تازه و یک آپارتمان کوچک برای خود و پسرش. ولیپیوند خود با
خانوادهاش را نمی خواهد و نمیتواند به هیچ وجه بگسلد. رابطه
با پدر و مادرش، خواهر و برادرانش برای او خیلیمهمتر از آن
هستند، که بتواند از آن چشم بپوشد. بارها سعیدر آشتیبا
خانوادهاش میکند، ولیهر بار آنها دست رد به سینهاش
میزنند و او را با سرکوفت و سرزنش به خاطر آبروریزی که او با
ترک شوهرش موجب شده، از خودطرد میکنند. با هر تماس و دیدار
فاصله بین او و خانواده دوباره از نو هویدا میشود. سبیل
ککیلی نقش اومای را با قدرت ولیدر عین حال با تاثیری درد آور
به روی تماشاگر بازی میکند. همان بازی که در فیلم "در مقابل
دیوار" (۲۰۰۴) ساخته فاتیح آکین به عنوان اولین نقشش در یک
فیلم سینمائی جوأیز بسیاری برایش به همراه داشت. به عنوان مادر
قدرتمند ولیبه همان نسبت به عنوان دختر و خواهر شکننده است.
دلیل عصیان اومای در مقابل شرایط زندگیش نهفته در آرزوی داشتن
یک زندگیمستقل که در آن تصمیم گیرنده خود اوست و در عین حال
برخوداری از محبت خانوادهاش میباشد. در فیلم ما دائما شاهد
برخورد تناقضات و زور آزمائی آنها با یکدیگر هستیم. خوشحالی
اومای از قرار با یک همکار مردش بلا فاصله با بیرون انداختن
دردناکش از عروسیخواهرش توسط برادر بزرگتر او را در غم و
اندوهی بیپایان فرو میبرد. در اینجا تفکرات و عقایدی با هم
در مجادله هستند، که نقاط اختلافشان بسیار شدیدتر از نقاط
مشترکشان است. فئو آلاداگ که فیلمنامه اثرش را مشترکا نوشته،
شخصییتها و نقش آنان را بطور روشن ترسیم کرده: زمانیکه
خانواده پدری اومای بر سر دو راهیانتخاب به طرفداری از دختر و
نوهشان و یا حفظ اعتبار و آبرویشان در جامعه ترک هموطنشان
قرار میگیرند، بدون لحظهای تأمل تصمیم به راه دوم گرفته و
اومای را از خود میرانند. تمام اعضای خانواده مرزی بین خود و
اومای میکشند، و کسیتحت هیچ عنوانی اجازه عبور از آن را
ندارد. فقط برادر کوچک است، که به امید برگنداندن خواهر بزرگش
به راه راست گاه گاهی به سراغش میرود, ولیدر واقع هدف او
چیزی بیش از ایجاد فاصلهای بیشتر بین اومای و خانواده نیست.
آنها همه همانند انسانها یی به نظر میآیند، که راه فراری از
مسئولیتهای ناخواسته یی که جامعه بر دوش آنها گذاشته ندارند.
مجبور به اتخاذ تصمیماتی میشوند، که بر خلاف میل باطنی
آنهاست. مادر اومای که همیشه از دخترش پشتیبانی میکرد و
سرنوشتی جز سرنوشت خود برای او میخواست، قادر به حمایت از
دختر بزرگش نیست و در برابر خواست شوهر و پسرانش تسلیم میشود
و رابطهاش را با او قطع میکند. مسئلهای که تضادهای
درونیو چند پاره گی این افراد را نه تنها حل نمیکند، بلکه
به مشکلات آنها اضافه میکند. این چند پاره گی در وجود
شخصییتهای داستان تقریبا در همه صحنههای فیلم بطور محسوسی
نمایان است.
و این نکته را شاید بتوان به عنوان نقطه ضعف فیلم قلمداد کرد.
تمرکزبیش از حد فیلم بر روی مصائب و مشکلات آدمهای داستان و
بخصوص اومای از طرفیباعث به هدر رفتن زمان و انرژی فیلم و از
طرفیباعث پرداختی اغراق آمیز از وضعییت آنها شده. سماجت
کارگردان در این رابطه بخصوص در آغاز و در پایان فیلم با
ترکیبیاز تصاویر زیبا شناسانه مثل اسلو موشن و یا تصاویر مبهم
و ناواضح از طرفیو صداهای پسزمینه مثل ضربان قلب و یا صداهای
گرفته همراه با موزیک پیانو ی سنگین از طرف دیگر فیلم را تبدیل
به پارتیتوری از رنج و درد کرده است.
به زعم بعضیاز منتقدان فیلم خیلیاز مسائل جامعه ترکهای
آلمان را کلیشه وار به تصویر میکشد. عملیکه باعث به وجود
آمدن تصویری مخدوش و بیگانه از این اقلییت خارجیمیشود.
ولیخیلیاز این کلیشهها هر روز در حال تکرار هستند و جزئی
از گزارشات روزمره دادگاها میباشند. یکیاز نکات کلیشه ای!
که فیلم بر روی آن انگشت میگذارد، استنباط و درک از مفاهیمی
همچون ناموس و غیرت است. این نوع درک هر چند ظاهراً برای جلو
گیری از فرو پاشی و حفظ خانواده عمل میکند، و در عمل حتی دست
به جنایت هم میزند، در واقع بزرگترین عامل فروپاشی و از هم
گستن پیوندهای میان انسانها میشود. در پایان فیلم پدر و
برادران اومای جمعا و بدون حضور مادر تصمیم به کشتن او
میگیرند تا این لکه ننگ را از دامان خانواده بزدایند. ولیدر
روز مجازات! در اثر اشتباه جم پسر اومای به قتل میرسد،
کسیکه میباید از دست مادری که باعث ننگ خانواده بود، رها
میشد.
"چرا تو همه جا همیشه یه چیزی از خودت اونجا میذاری"؟ جم از
مادرش میپرسه، زمانیکه آنها دوباره مجبور به ترک سر
پناههشان میشوند.
"وقتیآدم از جاییمیره باید همیشه یه چیزی از خودش اونجا
بذاره"، جوابی که اومای به پسرش میده. و دست آخر هم چیزی
برای همیشه از خود به جا میگذارد.
|