نمایش فیلم یک لحظه آزادی ساخته آرش ت.ریاحی از سیزدهم آگوست
در سینماهای آلمان شروع شده. در این رابطه روزنامه چپگرای
آلمانی
Jungle World
با کارگردان جوان ایرانیاتریش این فیلم، که تا به حال از بیست
و دو جشنواره بین المللی فیلم جایزه گرفته، مصاحبهای انجام
داده، که ترجمه آن را در زیر میخوانید. ریاحی در این مصاحبه
در باره موضوعاتی مثل شوخ طبعی و شادابی ظاهری و در عین حال
خلع سلاح کننده پناهندگان، منتقدان دور از واقعیت، رابطه
فیلمسازان ایرانی داخل کشور با هم حرفه ایها یشان در تبعید و
امیدش به جدایی دین از سیاست در ایران حرف میزند.
JW:
بعد از فیلم مستند موفق آمیز
Family Exile Movie,
که در باره خانواده خودتان بود، شاهد اولین فیلم داستانیشما
هستیم. آیا فیلم روایت فرار خود شما از ایران میباشد؟
ریاحی: تا حدودی. من در سن نه سالگی به همراه خانوادهام و با
کمک قاچاقچیان کرد از ایران به ترکیه فرار کردم. این واقعه را
من هنوز خیلیخوب به خاطر دارم. در آنجا چند ماهیماندگار
شدیم، تا اینکه توانستیم به اطریش بیاییم. آن زمان در بین
کوهها من تقریبا از شدت سرما منجمد شدم و هنوز هم در حسرت
چکمههای چرمی زیبایم هستم، که در بین راه درب و داغون شدند.
خواهر و برادر جوانترم، که در آن زمان هنوز خیلیکوچک بودند،
مجبور به ماندن نزد پدر و مادر بزرگم شدن. آنها بعدها به طور
قاچاق از کشور خارج شدند. خواهرم که آن موقع چهار ساله بود، از
ماجرای فرارش با برادرم فقط یک صحنه با مزه را به خاطر دارد.
در شب فرار برادر کوچکترم در بین راه مدام گریه میکرده. برای
آرام کردن او خواهرم بهش اخطار میده، که اگه ساکت نشی، خمینی
مییاد و میبرتت. جملهای ماندگار در حافظه خانوادگی مان.
یکیاز سه داستان فیلم بازگویی چگونگیخارج شدن خواهر و برادرم
از ایران است. در مورد دو داستان دیگر هم به تفصیل تحقیق کردم.
آنها نمونه وقایعی هستند، که برای هزاران پناه جو از ایران و
دیگر کشورها اتفاق افتاده. هدف من در این فیلم به نمایش گذاشتن
سرنوشت شخصیخودم نبود. قصد من ارایه تصویری کلیاز موضوع فرار
و زمان نامعلوم بعد از آن بود. یک لحظه آزادی برای من چیزی فرا
تر از یک فیلم است. این فیلم تجلیلی ست از همه انسانهایی که
مجبور به ترک سرزمین خود میشوند و همچنین سهم من در مبارزه و
مقاومت مردم ایران.
JW:
شما در ترکیه بعضا از پناهندگان واقعی به عنوان هنرپیشه در
فیلمتان استفاده کردید؟
ریاحی: در آنجا ما در حین تحقیق روی موضوع با تعداد زیادی از
پناهندگان صحبت کردیم. بعضیاز آنها هم قبول کردند، که در
نقشهایی کوچک و یا به عنوان سیاهی لشکر در فیلم بازی کنند.
مسئلهای که مرا شگفت زده کرد، شوخ طبعی، بشاش بودن و طنز
باورنکردنی این انسانهای "غیر مجازی" بود که هر لحظه امکان
دیپورت آنها وجود داشت. از این طریق آنها سعیمیکردند از
عهده مشکلات زندگیبرایند. با استفاده از طنز آنها اغلب موفق
به تغییر واقعیت و از این راه تحمل شرایط سخت زندگیرا برای
خودشان آسانتر کنند. به همین خاطر من عصبانی میشم،
وقتیدستهای از منتقدان را میبینم، که با این مسئله مشکل
دارند، که من در فیلمم در بعضیجاها با این موضوع جدی بصورت
طنز برخورد کرده ام. آنها اصلا از زندگیپناهندگان هیچ اطلاعی
ندارندو گمان میکنند که آنها یک عده افراد گردشگر افسرده
هستند. من و آن سازمان غیردولتی که به من در این مورد مشاوره
داد، طور دیگری فکر میکنیم. اکثر پناهجویان انسانهای با عزت و
محترمی هستند که سرشار از امید و شور زندگیاند. اینکه سیاست
پناهندگی تا حدودی باعث از بین رفتن این خصوصیات در آنها
میشود، مسئله دیگریست.
JW:
واکنش جامعه ایرانی در تبعید نسبت به فیلم شما چطور بود؟
ریاحی: بطور حیرت انگیزی خوب بود. بعضیها به من گفتند، که
آنها سیسال در انتظار چنین فیلمی بودند. بعد از "پرسپولیس"
ساخته مرجان ساتراپی این اولین فیلمی بود که با عکسالعمل مثبت
گروههای مختلف ایرانیدر خارج از کشور مواجه شد و توانست آنها
را بهم پیوند دهد. به عنوان مثال بصیر نصیبی به عنوان یک منتقد
بسیار چپ و یکیاز بنیان گذاران سینمای تجربی و زیرزمینی*
در ایران نقد خیلیخوبیدر مورد "یک لحظه آزادی" نوشت. و جالب
اینکه روزنامه "کیهان" چاپ لندن ، نشریهای نزدیک به سلطنت
طلبان، همان نقد را چاپ کرد. حتی صدای آمریکا هم به دفعات از
من برای انجام مصاحبه دعوت کرد. از این بابت خیلیخوشحالم که
فیلم از سوی همهٔ گروهها از چپ تا راست مورد استقبال قرار
گرفت.چون هدف من تبلیغ سیاسی نبود. قصد من انتقال ارزشهای
دمکراتیک و انسانیبود. بیش از همه ایمیل یک پناهجوی ایرانیاز
وین مرا تحت تاثیر قرار داد. او نوشته بود که سه ماه پیش به
اطریش آمده و در این مدت از تنهایی و انزوا در رنج است. اما
زمانیکه در سینما فیلم رو میبینه، و متوجه میشه که
تماشاگران اطریشیدر کنار او و با او در حین تماشای فیلم
میخندند و یا گریه میکنند، و در پایان دست میزنند، برای
اولین بار حس کرده که درک شده و بدین ترتیب کمتر احساس تنهایی
میکنه.
JW:
جامعه ایرانیان تبعیدی در اروپا و آمریکا از نظر سیاسی دچار
چند دستگی و تفرقه ست ودر سیسال گذشته آنطور که باید و شاید
نتوانسته کاری از پیش ببرد. آیا این وضعیت با توجه به جنبش
اعتراضی در ایران تغییر خواهد کرد؟
ریاحی: بله، بنظرم اینطوره. ولیاین یک پروسه آهسته خواهد بود.
قبل از هر چیز فعالان نسل گذشته حاضر به گذشت و بخشیدن یکدیگر
نیستند. کسیکه در زندانهای رژیم شاه شکنجه شده، طبیعی ست که
در تظاهرات سلطنت طلبان شرکت نمیکند. یکیاز فاکتها در حال
حاضر اینه که این بچههای تبعید یان هستند که شروع به صحبت در
باره سیاست کردهاند. و این نشانه خیلیخوبیست. دست اخرهم
تصویر ایران به عنوان یک "دولت خبیث" تغییر پیدا کرده. ما
همیشه میدونستیم که ایرانیها خواهان یک سیستم سیاسی دیگر و به
دنبال آزادی هستند، ولیمدت زیادی در افکار عمومیغرب و بعضا
هم در بین احزاب و گروههای سیاسی، این مردم و سرزمین ایران
بودند که به عنوان شرور و شیطانی قلمداد میشدند. این مسئله
احتمالا تمام شده.
JW:
ارزیابی شما از رویدادهای اخیر ایران و جنبش اعتراضی مردم
چیست؟
ریاحی: در وحله اول برای من خیلیشفگت انگیز ست، که صدها هزار
نفر با جرات و جسارت به خیابانها میآیند. آنها روش اعتراض
صلح آمیز را انتخاب کردهاند، ولیرژیم آنها را وحشیانه سرکوب
میکند. در روز چهلم ندا حتی قرائت قرآن برای ابراز عزاداری
ممنوع شد. در اینجا مسلمانان از خود میپرسند، که این چه
حکومت اسلامی ست؟ اخیرا با زن کارگردانی که در ایران بود صحبت
میکردم. او شدیدا به این مسئله معتقد بود، که ولایت فقیه
دیر یا زود سقوط خواهد کرد. طبق نظر او حتی چهرهٔهای مشکوکی
مثل رفسنجانی در پشت پرده به این کار مشغولند. و اگر واقعا
چنین اتفاقی بیفتد، قدم خیلیبزرگیدر راه جداییدین از سیاست
برداشته شده.
JW:
در سالهای اخیر فیلمهای ایرانیدر بین سینما دوستان اروپایی از
محبوبیت زیادی برخوردار شده و این موضوع تا حد زیادی هم از طرف
رژیم برای تبلیغات خارجیمورد استفاده قرار گرفته. در این
رابطه نقش سینماگرانی مثل محسن مخملباف که در حال حاضر یکیاز
صداهای اپوزیسیون بشمار میاد، چیست؟ کسیکه بعد از انقلاب در
یکیاز فیلمهایش از زندانیان استفاده کرد (زندانیان زندان عادل
آباد شیراز، که به زور مجبور به بازی در فیلم او شدند و در
صورت امتناع از این کار تهدید به شکنجه میشدند. -مترجم) و
همچنین سازنده فیلمهای تبلیغاتی برای رژیم بود؟
ریاحی: اول باید به این نکته اشاره کنم که سینمای ایران با
وجود یک رژیم دیکتاتور توانسته تا به حال بیهمتاترین فیلمها
را در کلّ منطقه خاورمیانه عرضه کند. من بر خلاف بعضیاز
ایرانیان تبعیدی هر فیلمی را که از ایران میاید به عنوان یک
حربه تبلیغاتی محکوم نمیکنم. خیلیمواقع آنها از
فیلمهاییانتقاد میکنند، بدون آنکه آن فیلمها را دیده باشند.
با این دید این مسئله میتونه پیش بیاد، که با بعضیاز
کارگردانان ایرانی که در تلاشند تا صدای منتقدانه خود را بلند
کنند، بطور غیر منصفانه برخود بشه. این دید اما در مورد
بعضیها بجاست. فیلم "گبه" از محسن مخملباف را صاحبان
کارخانههای فرش سازی تامین مالیکردند. و این در تیتراژ آخر
فیلم به فارسیدیده میشود. و طبیعی ست که چنین چیزی تصویری
کاملا دیگر از فیلمی با یک مضمون شاعرانه خیلیسطحی بدست
میدهد. در ضمن در فیلم صحنهای هست، که مرد پیری با دختر خرد
سالیلاس کلامیمیزند. این صحنه شاید برای کسیکه ایران را
نشناسد، جالب باشه. ولیاین صحنه در واقع ناچیز و بیخطر جلوه
دادن خشونت روزمرهای ست که در ایران به دختران اعمال میشود.
دخترانی با خانوادههاییاز طبقات پائین تر که مجبور میشوند
با مردانی خیلیمسن تر از خود ازدواج کنند. مخملباف در مجموع
فرد خیلیپیچیدهای ست. او نه تنها فیلمهای مساله دار ساخته،
بلکه فیلمهای مهیج و مهمیهم در کارنامهاش به چشم میخورد. او
بود که در فیلم "عروسیخوبان" شکست ایدههای مختلف انقلابیرا
مطرح کرد. در این فیلم همچنین برای اولین بار تصاویری مستند از
معتادان مواد مخدر در خیابانهای تهران دیده میشود. هیچکس جز
یک فرد رژیم اجازه پرداختن به چنین موضوعی را نداشت. یک بار
به اتفاق مادرم مصاحبهای با او در وین انجام دادیم. از او
نظرش را در باره سینمای ایران در تبعید پرسیدیم. در جواب گفت
که سینمای ایران در تبعید اصلا برایش اهمیتی ندارد، چون به نظر
او تمام کسانیکه ایران را ترک کردهاند، فقط به خاطر خوش
گذرانی، سکس و رفتن به پارتی بوده. برای ما، بخصوص برای مادرم
که بخاطر مسائل سیاسی و نجات جانش از ایران فرار کرده بود،
شنیدن چنین حرفیغیر قابل باور بود. از طرفیدر حال حاضر در
رابطه با وقایع ایران خیلیجسارت به خرج داده. بعد از اینکه با
مرجان ساتراپی در پارلمان اروپا به روشنی علیه رژیم موضع
گرفته، دیگه راه برگشتیبرایش نیست.
JW:
تعدادی از فیلمهای ایرانیمثل "دایره" ساخته جعفر پناهی در
مورد هشت زن بازداشتی در تهران که در اروپا طرفداران زیادی
دارند، اجازه نمایش در خود ایران را ندارند.
ریاحی: این مثل راه رفتن روی طناب است.در مصاحبهای که با
پناهی داشتم، به من گفت که موضوع فیلمهای او به ایران محدود
نمیشوند . برای من روشن است که خشونت در اروپا هم علیه زنان
وجود دارد، اما مقایسه وضعیت اینجا با تبعیض سیستماتیک و شدیدی
که در ایران بر علیه زنان وجود دارد، بیمعنی و مسخره ست. او
شاید مجبور به چنین ادعائی باشد، برای اینکه بتواند در ایران
به کارش ادامه دهد. اما حتی کسیمثل او را هم آخیرا بازداشت*
کردند.
JW:
آیا سینمای تبعید ارتباطی با سینمای داخل کشور دارد؟
ریاحی: نه به هیچ وجه. ریاحی: فیلمسازان تبعیدی بنا به دلایل
مشخص قبل از هر چیز روی موضوع تبعید کار میکنند و یا اینکه
آگاهانه از این موضوع صرف نظر میکنند. در موارد خیلینادر هم
هستند کسانیکه به ایران بر میگردند، و در آنجا دوباره به
فیلمسازی ادامه میدهند. کارگردانان داخل کشور یا اینکه با
رژیم همکاری میکنند و یا اینکه سعیمیکنند بمثابه آن بند
بازی که قبلا توضیح دادم، از رژیم انتقاد کنند. نسل مسن تر
کرگردانان ایرانی که گریخته اند، مدتها در شوک ناشیاز تبعید
به سر میبردند و همزمان هم درگیر مشکلات اداری، مالیو
زبانیبودند و موقعییتی برای کار فیلمسازی نداشتند. به عقیده
من این وظیفه کارگردانان نسل جوان تبعیدی است، که آن فیلمهایی
را بسازد، که نه نسل تبعیدی قبل از آنها و نه فیلمسازان داخل
کشور هنوز موفق به ساختن آنها نشده اند.
توضیح کوتاه ما
سینمای آزاد فعالیت علنی ی روی زمینی داشت.
* جعفر پناهی از حامیان دار ودسته دوم خردادی است .گفته شد به
هنگامی که میخواست. سر مزار ندا برود بازداشت شده .اما 2 ساعت
بعد درمنزلش بود . پناهی الان مبلغ توهم سبز موسوی وشرکاست.
|