1- بهرام بیضایی در گفتگو با دانشجویان دانشگاه تهران
نقل از وبلاگ احترام آزادی
من از سال 60 به بعد اجازه تدریس ندارم
2- یادداشت های
مطبوعاتی وقتی همه خوابیم
با نگاهي به «وقتي همه خوابيم»
وبلاگ نگاه( ایران)
ازآزاد جعفری
1-
بهرام بیضایی در میان دانشجویان دانشگاه تهران
بهرام بيضايي که بعد از نمايش آخرين ساخته اش «وقتي همه
خوابيم» مقابل دانشجويان دانشگاه تهران قرار گرفت در جواب سوال
دانشجویی به تدريس در اين دانشگاه و ممنوع التدريس شدنش در سال
۶۰ اشاره کرد.
«اجازه بدهيد درباره فرق فيلمنامه و نمايشنامه سخني نگويم، چون
جلسه به کلاس درس تبديل مي شود و من از سال ۶۰ به بعد اجازه
تدريس ندارم و استاد دانشگاه نيستم. البته اصراري ندارم کسي
اين موضوع را به ياد داشته باشد که من در اين دانشگاه تدريس
کرده ام ولي بدم نمي آيد پرونده ام را بدهند. چون هيچ يک از
مدارک تحصيلي ام را به من برنگرداندند و اگر بخواهم در جايي
شغلي بگيرم، دچار مشکل مي شوم،»
بيضايي درباره وضعيت و جريان سينما اين طور توضيح مي دهد؛
«معلم بنده عبيد زاکاني است. ما ملت تيزهوشي هستيم و نبايد
اجازه بدهيم، سينمايي که با کندي اش ما را عقب نگه مي دارد به
عنوان جريان اصلي سينما قلمداد شود، بلکه بايد بگذاريم سينما
ذهن ما را به حرکت وادارد. در تئاتر و سينما مکث معنايي ندارد،
چرا که مکث مرده است. هرچند گاهي از اين مکث به عنوان نوعي
گفتن و نگفتن يا نوعي بازي استفاده مي کنيم.» او در بخش ديگري
از حرف هايش از نخستين فيلم هاي وطني انتقاد کرد؛ «در سينماي
ما همه چيز خيلي کند پيش مي رود. نخستين فيلم هاي اوليه وطني،
آدم ها را بسيار ابله جلوه مي کردند و اصولاً فيلم هاي بسياري
در ستايش حماقت ساخته ايم. درحالي که واقعيت اين است که ما ملت
بسيار تيز هوشي هستيم و من اين همه خلاء خرد را که در طول
تاريخ داشته ايم، دوست ندارم.»
2 -
یادداشت های مطبوعاتی وقتی همه خوابیم
شنبه 19 بهمن 1387
وبلاگ نگاه( ایران)
ازآزاد جعفری
سينما، تئاتر نيست
بهرام بيضايي در نشست پرسش و پاسخ بعد از نمايش فيلم با بيان
اين كه اصلا تفاوت بازي تئاتري و سينمايي را نميفهمد و
اعتقادي به اين مساله ندارد از حاضران در جلسه خواست كسي اگر
ميداند، اين تفاوت را براي او توضيح دهد. كسي جوابي نداد.
شايد چون كسي جوابي نداشت يا اين كه چون همه اصحاب رسانه بودند
مثل ما گذاشتند جاي بهتري به اين پرسش مهم و اساسي پاسخ بدهند.
در اين نوشته به دنبال پاسخگويي به اين سوال هستيم با نگاهي به
آخرين ساخته او «وقتي همه خوابيم.»
فيلم از 2 بخش ساخته شده. جلوي دوربين و پشت صحنه. در واقع
«وقتي همه خوابيم» فيلمي درباره سينماست، اما فقط سينماي بهرام
بيضايي نه سينما آن طور كه هست. قصد موشكافي دقيق فيلم و ذكر
نقاط مثبت و منفي آن را نداريم چون بحث مهمتري در مورد بيضايي
و آثار او هست كه پرداختن به آن مهمتر از عيبجويي از اين
آخرين ساخته او يا تحسين و تقدير از برخي تدابير تصويري خوب به
كار رفته در آن است. نوشتن درباره فيلم كارگردان كاربلدي مثل
بهرام بيضايي اصولا شكل متفاوتي ميطلبد. بيضايي كارش را خوب
بلد است و به لحاظ دانستنيهاي مربوط به نويسندگي و كارگرداني
جايگاه ويژهاي بخصوص در نزد دوستداران تئاتر دارد.
انتقادي كه به كار بهرام بيضايي وارد است نه با شناخت او از
تكنيك كه با نگاه او به سينما در ارتباط است. اگر بازي كردن در
فيلمهاي او آرزوي خيلي از بازيگران ايراني است به دليل همين
تسلط او بر فنون كارگرداني و بخصوص بازيگري است. اما آيا
براستي سينما با تئاتر فرقي ندارد؟
«وقتي
همه خوابيم» در بين ديگر آثار بيضايي شباهت زيادي به سگكشي
دارد با اين تفاوت كه «تئاتريتر» از آن است و ديالوگهايش
پرطمطراقتر و شسته رفتهتر و كادره شدهتر هستند. درباره اين
ويژگي ديالوگهاي فيلم، سوالي از ميان سوالات كتبي حاضرين در
جلسه خوانده و مطرح شد كه گويا بارها از بيضايي پرسيده شده
بود. كسي كه اين سوال را نوشته بود من بودم و سوال اين بود:
«چرا شخصيتهاي فيلم، حرف نويسنده و كارگردان را ميزنند نه
حرف خودشان را. آيا شما به اين شكل ديالوگنويسي اعتقاد داريد
يا اين كه معتقديد چنين ادعايي درباره فيلم «وقتي همه خوابيم»
صادق نيست و درست همان واقعي نوشتن ديالوگهاست. آيا اين ترفند
كه فيلم، درباره سينماست قرار است اين گفتارها را منطقي و
باورپذير كند؟» پاسخ آقاي بيضايي اين بود كه فكر نميكند در
سينما همه چيز بايد واقعي باشد و با اين رويكرد كه پرحرفي،
وراجي، حرفهاي لوس و اضافي، سرفه، تپق و... لازمه
ديالوگنويسي درست است، مخالف است و درخصوص نوع
ديالوگنويسياش تصريح كرد: «ميدانم غيرواقعي است، ولي من
نوكر واقعيت وقتگير نيستم. زوايد را ميزنم و تبديل ميشود به
چيزي كه الان وجود دارد.» در ادامه هم تفاوت واقعيت سينمايي و
واقعيت خارجي را در ديگر موارد همچون زمانبندي فيلم شاهد مثال
آورد. البته حرف كاملا درستي است و پاسخ دندانشكني به آنها كه
فيلمسازي داستاني را با مستندسازي آن هم از نوع كسالتبار و
خستهكنندهاش اشتباه ميگيرند، اما اين پاسخ بيضايي به يك
نگاه رايج و غلط درباره سينما بود نه پاسخ او به اصل مساله
واقعيت سينمايي و واقعيت خارجي. همين طور به نظر ميرسد مخالفت
بيضايي با تفاوت بازي و بيان سينمايي و تئاتري هم مخالفت با يك
تلقي نادرست از تفاوت اين دو مديوم است و عدم مطرح شدن
تفاوتهاي اصلي و درست، او را به سمت اين باور سوق داده كه
منكر تفاوت بيان تئاتري و سينمايي شود. اين جمله تكراري و
كليشهاي كه «بيان فيلم، تئاتري است» يك قاعده كلي نيست كه با
آن كسي بخواهد نويسنده و كارگرداني را بكوبد و مورد انتقاد
قرار دهد. اغراق تئاتري برخلاف تصور شايع، ارتباطي با مساله
كلوزآپ در سينما و تماشاي با فاصله در تئاتر ندارد. (به
استثناي مساله رابطه فاصله و صداي بازيگر) چنانچه خيلي از
فيلمهاي خوب سينمايي با تكيه بر نماهاي دور ساخته ميشوند و
بهترين نمايشنامهها ازجمله «در انتظار گودو» اصلا ديالوگهاي
شسته رفته و سليس و به معناي مصطلح «تئاتري» ندارند. به علاوه
درخيلي از اجراهاي تئاتري فاصله تماشاگر و بازيگر بسيار كم است
و كوچكترين حركات صورت او هم ديده ميشود. مساله، اقتضاي
داستان و لحن و شرايط روايت است. خيلي از مخالفان اين نوع بيان
سينمايي بهرام بيضايي، «مسافران» را اتفاقا به دليل همين
بازيهاي غلوآميز بهترين اثر او ميدانند چون معتقدند آن
داستان بخصوص اقتضاي اين نوع اجرا را داشته است. مشكل اين است
كه همه داستانها «مسافران» نيست و تئاتر را هم نميتوان در
بيان اغراقآميز و غلوشده و ميزانسن اينچنيني خلاصه كرد. اگر
ما هم صفت «تئاتري» را براي بيان اين نوع روايت غلوآميز بيضايي
به كار برديم از باب حمل بر وجه غالب است. تئاتر و سينما با هم
تفاوت دارند. اما اين تفاوت واقعا چيست؟
لوكيشن در تئاتر تنها به مدد دكور ميتواند به وجود بيايد. فضا
از ابتدا به گونهاي نيست كه بتواند بازتاب عيني واقعيت باشد و
همين ويژگي ماهوي، نوعي قرارداد بين عوامل نمايش و تماشاگر
بهوجود ميآورد. تماشاگر ميپذيرد كه باور كند اين صحنه در
خيابان ميگذرد و صحنه بعد در محل كار و ديگري در منزل؛ با اين
كه هر سه در يك مكان كه سن نمايش باشد رخ ميدهد. بنابراين
تئاتر ماهيتا حالتي انتزاعي و دور از واقعيت عيني دارد و وجه
نمادين و استعارهاي آن در اجزاي اجرايياش كرد آشكار دارد.
ميزانسن تئاتري (مثل اين كه كسي رو موقع مكالمه با طرف مقابل
به جاي نگاه كردن به او، به تماشاگر نگاه كند)، بازيهاي متكي
به بيان و بدن و ديالوگهاي كادره شده و گزيده و حتي شاعرانه
در آن قابل باور است البته اگر واقعا شاعرانه باشد چون همجنس
با اصل رسانه تئاتر است. اما سينما چه طور؟ از همين جنس است؟
چه طور ممكن است تماشاگر بپذيرد شخصيت فيلم در كوچه و خيابان
به زبان مردم كوچه و خيابان حرف نزند و شاعرانه سخن بگويد؟ يا
وقتي دارد با كسي حرف ميزند بدون هيچ دليلي پشت به او بكند يا
آنطور كه در «وقتي همه خوابيم» ميبينيم، دور طرف مقابل بچرخد
و با او صحبت كند؟ تماشاگر سينما مثل تماشاگر تئاتر آن قرارداد
مذكور را با عوامل ندارد و انتظارش چيز ديگري است. اجزاي
اجرايي سينما مثل تئاتر، ذاتا استعاري و نمادين نيستند. واقعي
هستند آن هم به معناي عيني. ديالوگ گزيده و سليس در يك فيلم
سينمايي واقعگرا و نه سورئال يا فانتزي و... مثل طراحي دست
معروف پيكاسو است در تابلويي مثلا از رامبراند. هر مديومي
اقتضاء خودش را دارد و اگر گاهي فيلم خوبي با اغراق تئاتري و
يا تئاتر خوبي با پرداخت واقعگرايانه سينمايي ميبينيم به دليل
اقتضاي داستان و روايت است نه چيز ديگر…
|