1/حرفها
پدیدهی «جیرانیسم» در تلویزیون
جمهوری اسلامی ،پویا
نعمت الهی(
ایران)
2/خبرها
توضیح ضروری سینمای آزاد در ارتباط باخبرهای سینمایی• فیلم
سینمایی آرش ریاحی سینماگر تبعیدی در بخش مسابقه فستیوال ماکس
افولوس زاربروکن آلمان •در مراسم "گلدن گلوب"، برندگان شناخته
شدند• تئاتر موزیکال
شرک در
برادوی•
فستیوال بلایای سینمایی در تئاتر مصری شهر هالیوود•کاراگاه
دریک بازیگرسرشناس
آلمانی هم رفت•
جایزه انتخاب مردم •ناگفته های واترگیت در فیلم فراست-نیکسون.
کلود بری، کارگردان قدیمی فرانسه، درگذشت
1
•پدیدهی
«جیرانیسم»
سریال تلویزیونی «مرگ تدریجی یک رویا» به کارگردانی فریدون
جیرانی تقریبا موج همهگیری از اعتراض را در میان قشر نخبه و
روشنفکر جامعه پدید آورد که ذکر همهی آن موارد، خارج از
حوصلهی این بحث است و البته مخاطبان روشنفکر هم به نوبهی خود
در فضاهای وب و برخی رسانههای عمومی به نقد و تحلیل مفهومی آن
پرداختند.
در آن سریال، کاراکترهایی که نوعا به نگاه و مناسبات سنتی
وابستهاند (خانوادهی یزدان پناه- چنانکه از نام خانوادگیشان
نیز پیداست) همگی مظهر خصایل نیکو، نوع دوست، نماد پاکی و مظهر
سجایای اخلاقیاند و درعوض، پرسوناژهایی که داعیهی ارزشهای
نوین را دارند (طرح حقوق برابر زن و مرد- تأکید برحضور اجتماعی
زن و ...) همگی منحرف، فاسد، عیاش، هرزه، شکستخورده، عقدهای
و ناپاکاند. حتی «مارال عظیمی»که کارگردان محترم مثلاً سعی
دارد شخصیت او را خاکستری نشان دهد، فاقد صداقت و صمیمیت در
زندگی زناشویی معرفی میگردد؛ چنانکه ابراز علاقهی وی به
«حامد یزدان پناه» و ازدواج با او تنها در جهت بالا رفتن از
پلههای ترقی نشان داده میشود. در عوض، حامد یزدانپناه، یک
عاشق واقعی و از نوع اساطیری است.
ضعف عمدهی سریال مذکور آن بود که به یک اعلامیهی توهین آمیز
تنزل یافت.
سؤال بزرگ آن بود که چرا برای کارگردانی چنین اثری، فریدون
جیرانی انتخاب شده است. پاسخ کاملا روشن است. چه چیزی از این
بهتر که تخریب این مناسبات و ارزشهای مدرن، توسط کسی انجام
گیرد که خود پیش از این اثری ضدسنتی و در ضدیت با مردسالاری
آفریده است(فیلم قرمز!).
در یک کلام اینکه این سریال به هیچ روی نتوانست مخاطب خاص را
با خود همراه کند.
اما موضوعی که این چند روزه ذهن مرا کمی قلقلک میدهد این است
که ظاهرا پدیدهی «جیرانیسم» در رسانهی ملی رفتهرفته به
الگوی فیلمهای تلویزیونی هم سرایت کند.
چند روز پیش هم یک فیلم تلویزیونی به نویسندگی خانم «ْچیستا
یثربی» از شبکهی چهارم پخش شد که البته من اسم فیلم را هم
الان به یاد نمیآورم. ولی داستان فیلم چندان بیشباهت به همان
سریال آقای جیرانی نبود.
یک نویسندهی زن سر خورده ( والبته پولدار)، درگیر ماجرای
نوشتن یک کتاب است. اما گویی نمیتواند از پس نویسندگی یک کتاب
جدی برآید. این نویسنده به طور اتفاقی از طریق دوستش به دیدار
زنی میروند که از روی استیصال و از زور ناچاری، به فالگیری
در منزلش مشغول است و مشتری میپذیرد (همین زن با یک مرد
ناشناس که ظاهرا در یک انتشاراتی کار میکند و مدت یک سال است
که محرم! اوست ولی با او زندگی نمیکند، در ارتباط است).
زن نویسنده به این فکر میافتد که داستانهای مشتریان زن
فالگیر را از او بخرد. فالگیر هم قبول میکند و داستان
مشتریانش را با زبان خام خود به رشتهی نگارش درآورده و در
اختیار زن نویسنده قرار میدهد و پول میگیرد. زن نویسنده هم
با یک پرداخت ادبی بر روی داستانها، کتاب خود را مینویسد و
در یک جایزهی ادبی مهم هم برنده میشود.
اما زن فالگیر معتقد است که این داستانها در اصل متعلق به
اوست و نویسنده هم به رغم اینکه در مقدمهی کتاب از او تشکر
کرده، اما در اصل، داستانها را دزدیده است.
در نهایت، با یک پایانبندی آبکی، زن نویسنده در هنگام دریافت
جایزه، به طور رسمی از زن فالگیر تشکر میکند و خلاصه یک
happy end
به تمام معنا.
در رابطه با این فیلم، ذکر چند نکته لازم به نظر میرسد.
زن نویسنده (که در اینجا نمادی از حضور فعال زنان در عرصهی
ادبیات است)، یک زن بیاعتنا به خانواده معرفی میشود. او قبلا
طلاق گرفته و دارای فرزندی است که در اصفهان زندگی میکند. در
یکی از پلانها، صدای پسر را از طریق پیغامگیر تلفن میشنویم
که مادر خود را به کممحلی متهم میکند. حتی زن که درگیر روابط
عاطفی ناموفق با فرزندش است، برخلاف اینکه ابتدا تصمیم دارد در
مراسم اهدای جایزه و انتخاب کتاب برتر شرکت نداشته باشد و برای
دیدار فرزندش به اصفهان برود، ولی در نهایت، با انصراف از
ملاقات فرزند چشمبهراه، وارد مراسم مزبور میشود. این وضعیت
نمادی از لاقیدی این زن (و کلا این قشر) به مفهوم خانواده است.
از سوی دیگر، زن نویسنده در یک محلهی اعیاننشین زندگی
میکند. اصولا چه نیازی بود که وقتی برای اولین بار این زن
نویسنده میخواهد آدرس خود را به زن فالگیر بدهد، فقط واژهی
«نیاوران» را میشنویم. مگر قرار بود چه تاکیدی بر این موضوع
که محل زندگی نویسنده در یک نقطهی «بالاشهر» قرار دارد، بشود؟
غیر از اینکه قصد اصلی سازندگان این فیلم، تاکید بر
«شکمسیری» و اشاره به مناسبات مدرن در زندگیهای ساکنان آن
محلهها بوده که تلویحا نمادی از لاقیدی به باورهای سنتی در
نزد این گروه است؟
زن نویسنده بعد از موفقیت اثر، به هیچ روی حاضر به دیدار زن
فالگیر نیست. تو گویی او خودش این اتهام را که «دزد
داستانها»ست، قبول دارد و وقتی به ناچار با زن فالگیر روبرو
میشود، به طور تلویحی این اتهام را میپذیرد و حتی سعی دارد
با پرداخت پول، این «دزدی» را مخفی نگه دارد.
سازندگان اثر ظاهرا به دنبال اثبات این مسئله بودهاند که زنان
نویسندهی ما (و به طور کلی این قشر فرهنگی؛ اعم از زن و مرد)،
فاقد هرگونه توان خلق آثار هنری هستند. هرچند مضمون عمومی آثار
نویسندگان هر جامعه، ملهم از روابط و مناسبات مردم همان جوامع
است، ولی هرگز هیچ نویسندهای خود را تا این حد که در مظان
اتهام «دزد» قرار بگیرد، مورد استخفاف قرار نمیدهد. در این
فیلم، زن نویسنده تا حد یک ویراستار ساده، نزول مییابد و حتی
در جایی اعتراف میکند که نقشاش در این کتاب، صرفا ویرایش
ادبی متن داستانهای فالگیر است و با همهی اینها، برندهی
جایزهی مهمی در حوزهی ادبیات هم میشود که در این خصوص باید
به قصد سازندگان فیلم در طعنه به جوایز ادبی (که این روزها
خصوصا در صحنهی ادبیات ما به وقایع کم و بیش مهم و بحثانگیزی
تبدیل شده و نوع نگرش حاکمیت و مدیریت فرهنگی کشور هم جدا دل
خوشی از این گونه جوایز ادبی ندارد) هم دقت کرد.
این نویسنده، دوست و یار غار و همکاری دارد که علاقهی زیادی
به امور خرافی (همانند فال قهوه) نشان میدهد و همین دوست است
که زن نویسنده را برای وقتکشی و علافی، به دیدار زن فالگیر
میبرد.
زن نویسنده حتی بعد از توافق با فالگیر برای در اختیار گرفتن
داستانها، این موضوع را از دوست صمیمیاش پنهان نگاه میدارد
که اشارهای مستقیم به قبول همان داستان «دزدی» است.
البته جنبههای دیگری هم در این فیلم وجود داشت که متاسفانه،
مضمونی جز توهین و تخفیف این قشر فرهیخته (یعنی همان نویسندگان
زن) نداشت.
در پایان در برابر این پرسش قرار میگیریم که چرا باید خانم
چیستا یثربی در مقام نویسندهی چنین اثری قرا بگیرند؟ در مورد
سوابق ارزندهی ادبی و هنری ایشان هیچ حرف و حدیثی نداریم، اما
با پوزش از ایشان میخواهم دوباره یک سؤال بزرگ مطرح کنم که
البته قبلا هم طرح شده بود و مجددا ذکر آن خالی از فایده نیست:
«
چرا همهی دست اندکاران امور سینمایی و هنری باید به مراکزی
متمایل شوند که فیلمهای سفارشی توصیه میکنند تا در برابر این
پرسش که «چند میگیری فیلم بسازی» و یا «چند میگیری فیلمنامه
بنویسی»، تنها به اعلام قیمت خود بسنده نمایند؟
آیا بهتر نیست این عزیزانی که از سر اضطرار فیلم میسازند کمی
بیاندیشند که اصلاً چه شده است که معیشتشان مضطر گشته و
ارادهی مستقلشان در خلق آثار هنری تضعیف گردیده تا مجبور
شوند برای ادامه حیات و بقا متشبث به تولید اینگونه آثار
ناهمگون گردند؟ روشن است این همه بر میگردد به همان طایفهای
که کمر به نابودی سینمای مستقل بستند. سینمای مستقلی که
میتوانست پایگاهی برای ارتزاق شرافتمندانه ، ارتقاء هنری و
«برای خود بودگی» هنرمندان باشد
http://pooya1973.mihanblog.com/post/
***
2/خبرها
• توضیح ضروری سینمای آزاد در ارتباط باخبرهای سینمایی
بخش خبرهای سینمایی برای اطلاع خوانندگان از اتفاقات سینمایی
تنظیم می شود در این بخش ما قصد وهدف تائید آثاری که خبر مرتبط
با آن را انتشار میدهم نداریم.اگر خبرهای مرتبط با سینمای
امریکا را بیشتر منعکس میکنیم به دو علت است یکی اینکه اکثر
فیلمها، دست پخت کمپانی های گردن کلفت هولیودد است وحتا پرده
سینمای های اروپا نیز در اختیار سینمای امریکاست ودیگر اینکه
همراه ماعلی سیفی مقیم ایرلند است وخبرهایش را از منابع
انگلیسی زبان انتخاب می کند. بدیهی است اگر خبرهایی ازکشور های
دیگر هم برای ما ارسال شود از انعکاس آن دریغ نخواهیم کرد.
مسئله نقد وتحلیل فیلم، کاری جداگانه است وما سعی کرده ایم
هرماه تحلیل یک ویا دوفیلم را هم داشته باشیم وهمین طور سینمای
در تبعید، وسینمای تجربی وغیر حرفه ای برای مااز اهمیت واعتبار
بسیار برخوردار است انعکاس خبرها ونقد وبررسی کارهای تبعید از
اهداف ماست.
•
فیلم سینمایی آرش ریاحی سینماگر تبعیدی در بخش مسابقه فستیوال
ماکس افولوس، زاربروکن آلمان
*امسال
سی امین سال برگذاری جشنواره ماکس افولس زاربروکن آلمان است.
این جشنواره نام ماکس افولس از سینماگران بنام کلاسیک ضد
فاشیست که متولد زاربروکن بوده است رابر پیشانی دارد. این
جشنواره برای مسابقه، فقط فیلمهای کشور های آلمانی زبان را می
پذیردو با گسترش تدریجی هم اکنون 30 هزار بیننده دارد،چون به
فیلمهای آغازگران سینما اهمیت می دهد جشنواره ایست که در کشف
استعداد های سینمایی نقش دارد. از بین سینماگران ایرانی که در
آلمان فعالیت می کنند داریوش شیروانی وهوشمند عمران در بخش
فیلمهای کوتاه شرکت داشته اند واز اطریش هوشنگ الهیاری با
نمایش کارهایش در ماکس افولس موقعیت بدست آورد هر چند اعتبارش
را خرج شرکت در جشنواره مولانای احمدی نژاد نمود .آرش ریاحی
سینماکر جوان وخلاق تبعیدی مقیم اطریش هم از دوسال پیش در این
جشنواره شرکت می کند. سال گذشته نیز فیلم خانواده تبعیدی ساخته
وی دوجایزه فیلمهای مستند همراه با 11 هزار€
را بدست آورد وامسا ل با فیلم سینمایی جدیدش
یک لحظه برای آزادی
EIN AUGENBLICK FREIHEITدر
بخش مسابقه این فستیوال حضور خواهد داشت(بازیگران بهی جنتی
عطایی . پیام مجلسی. نوید اخوان .پوریا مهیاری . کامران
راد)جشنواره مارک افولس از 26 ژانویه تا اول فوریه 2009 در 8
سالن سینمای زاربروکن برگذار می شود ما در شماره بعد فیلم آرش
را بررسی می کنیم، همین طور اگر امکانش فراهم شود با او نیز
گفتگو خواهیم داشت و گزارش واکنش مطبوعات به این جشنواره را هم
منعکس خواهیم کرد. در اینچا آدرس سایت جشنواره را قید می کنیم
،همه اطلاعات را در سایت خواهید یافت.
www.max-ophuels-preis.de
K4 forum
(neben dem Kulturcafé)
آدرس دفتر فروش کارت
St. Johanner Markt 24
66111 Saarbrücken
•در مراسم "گلدن گلوب"، برندگان شناخته شدند
" گلدن گلوب" در ایالت کالیفرنیای آمریکا، برندگانش را اعلام
نمود. یکی از فیلمهایی که مورد استقبال این دوره گلدن گلوب،
قرار گرفته، فیلم "میلیونر زاغه نشین" بوده است.
فيلم زاغه نشین که قسمتهای بسیاری از آن در شهر بمبئی هندوستان
تهیه شده، سرگذشت جوانی است از اهالی بمبئی که در تنگدستی به
سر می برد، و به ناگهان دریک مسابقه تلويزيونی «چه کسی
میخواهد ميليونر باشد» برنده می گردد. کارگردان "میلیونر زاغه
نشین"، "دنی بویل" فیلمساز انگلیسی است که موفق شد جایزه
بهترین کارگردان را تصاحب کند. - این فیلم 3 جایزه دیگر هم
تصاحب کرده است.
گروهی از منتقدان
شانس
«ميليونر زاغهنشين» برای جايزه اسکار زیاد می دانند.
"سلی هاوکینز"، بازیگر انگلیسی، جایزه بهترین بازیگر نقش اول
زن در یک فیلم کمدی رابدست آورد.
وی، در فیلم کمدی "بی غم " نقش یک آموزگاری را بازی کرده که به
هر چیزی امیدوارانه نگاه می کند و در مجموع نگرش مثبتی از خود
نشان می دهد.
جایزه بهترین بازیگر نقش دوم زن در یک فیلم درام، به "کیت
وینسلت"، هنرپیشه انگلیسی تعلق گرفت. او که در فیلم "تایتانیک"
به اوج شهرت رسید، در فیلم "کتاب خوان"، رل یک زن نگهبان در
زندان آلمان نازی را برعهده داشته است.
بعلاوه،او به خاطر بازی در فیلم "جاده انقلابی" نیز جایزه
بهترین هنرپیشه زن در یک فیلم درام را از آن خود کرد.
اما فیلم وودی آلن، کمدین سرشناس، به نام "ویکی کریستینا
بارسلونا-به عنوان بهترین فیلم معرفی شد.
در
فیلم "در بروژ" هم، "کالین فارل" 32 ساله، ، جایزه بهترین
بازیگر مرد در یک فیلم کمدی یا موزیکال را از ربود.
پیشتر
در سال 2004 میلادی ،کالین فارل در فیلم "اسکندر" در نقش
اسکندر مقدونی ظاهر شده بود.
"میکی
رورک"، توانست جایزه بهترین بازیگر مردم در یک درام را به خاطر
بازی در فیلم "کشتی گیر" کسب نماید.
بهترین موزیک متن نیز،موزیک فیلم "کشتی گیر" شناخته شد.
فیلم "کشتی گیر"، سرگذشت ورزشکاری را روایت می کند که روزهای
اخر زندگی حرفه ای- ورزشی اش را سپری می کند و در حالی که
ناخوش است، برای واپسین بار پا به عرصه مبارزه می گذارد.
همچنین هیس لجر هنرپیشه استرالیایی که ژانویه گذشته درگذشت(مرگ
وی سن 28 سالگی ظاهرا بر اثر مصرف اشتباهی دارو، رخ داد)،برای
بازی در فیلم "شوالیه تاریکی" از سری مجموعه های "بتمن"، برنده
بهترین بازیگرمکمل مرد شد.
ریستوفر نولان، سازنده فیلم "شوالیه تاریکی"،جایزه لیجر را به
گونه سمبلیک از داوران جشنواره دریافت نمود.
به فیلم کارتونی «والس با بشير»ساخته فیلمساز اسراییلی"آری
فولمن"، جايزه بهترين فيلم غيرانگليسیزبان اختصاص یافت و «وال
ـ ای» محصول استوديو پيکسار، داستان فیلم به خاطرات یک سرباز
اسرائیلی (آری فولمن) از حادثه اردوگاه پناهندگان صبرا و شتیلا
که درآن دست کم ۸۰۰ فلسطینی غیرنظامی بدست نظامیان مسیحی هم
پیمان با اسرائیل در جنگ داخلی لبنان کشته شدند، مرتبط است.
مراسم گلدن گلوب در هتل هیلتون در شهر بورلی هیلز واقع در
ایالت کالیفرنیا انجام می شود.
هرساله، جوایز گلدن گلوب توسط اتحادیه رسانه های خارجی
هالیوود در ایالات متحده، به برندگان داده می شود.
استيون اسپيلبرگ، فيلمساز مشهورهالیوود،در شصتوششمين دوره
مراسم گلدن گلوب، جايزه يک عمر دستاورد سينمايی را که نام
"سسيل بی. دوميل" را بر خود دارد از دست مارتين اسکورسيزی گرفت.
مراسم دوره پیشین گلدن گلوب به خاطر اعتصاب سراسری
فيلمنامهنويسان هاليوود انجام نشد و نام برندگان آن تنها در
يک اجلاس مطبوعاتی به آگاهی عموم رسانده شد. نتایج اسکار کم
وبیش به منتحب های گلدن گلوب نزدیک است. هشتاد و يکمين دوره
اهدای جوایز اسکار در تاریخ ۲۲ فوريه، چهارم اسفندماه، برگزار
شود
قرار است.
•تئاتر موزیکال
شرک در
برادوی
*در
ماه دسامبر،تئاتر موزیکال شرک در برادوی در شهر نیویورک افتتاح
شد. این اولین کار سینمایی کمپانی مشهور دریم ورکز وابسته
استیون اسپیلبرگ" است که از فرم سینمایی به گونه یک تئاتر
موزیکال درآمده است.
نویسنده ترانه های این تئاتر موزیکال، دیوید لیندزی ابیر"، می
باشد که پیشتر برنده جایزه پولیتزر ادبی بوده و
آهنگ
آن نیز از ساخته های " جنین تسوری" است که قبل از این،
آهنگ
نمایش های موزیکال دیگری چون کارولین یا چنج را برای برادوی،
در کارنامه اش داشته است.
می توان گفت که تئاتر موزیکال شرک، ادامه دهنده فیلمی است به
همین اسم که در سال ۲۰۰۱ ساخته شد و اقتباس آزادی بود از روی
کتاب "ویلیام استیگ".
"برایان
دارسی جیمز" هنرپیشه این موزیکال تازه ایفاگر شخصیت اصلی شرک
بوده، و "ساتون فاستر" هم در نقش "پرنسس فیونا" در این نمایش
ظاهر می شود.
با این وجود
آن
دسته از منتقدینی که استفاده ابزاری از هنر برای سرگرمی به
سبک « والت دیسنی»، را نمی پسندند ( که عمدتا در سینمای
هالیوود معمول است) ، در کانون هنری تئاتر آمریکا( برادوی)
خرسند نیستند و براین باورند که این اثر جایگاه بادوامی در
صحنه برادوی نخواهد داشت.
بن برانتلی کارشناس تئاتر روزنامه نیویورک تایمز خاطرنشان کرده
است: «نمایش موزیکال شرک
آنچنان
هم بد نیست. شاید بتوان گفت از خیلی دیگر از نمایش هایی که در
سال های اخیر صحنه تئاتر برادوی را تبدیل به یکی از بخشهای
پارک های بازی و سرگرمی کودکان کرده بمراتب بالاتر است . با
اینحال تئاتر شرک مانند یک رژه بزرگ سالیانه روز شکرگزاری است
بعلاوه یک راوی که داستان رژه را برای تماشاگر بازگو می کند".
مایکل کوچوارا ازخبرگزاری آسوشیتد پرس نیز در ارتباط با این
نمایش موزیکال تازه نوشته است: « کمپانی دریم ورکز همه کوشش
خود را کرده است که ما با نگاه کردن این نمایش سرگرم شویم و از
آن لذت ببریم. بخش بزرگی از نمایش موفق بوده است که اعتبار آن
را باید بیش از هرچیز به بازیگران چهار نقش اصلی نمایش داد
صاحب نظران شیکاگو تریبیون نیز دیدگاههای تقریبا یکسانی ارائه
داده اند؛ این که حالت افت و خیز نمایش و تولید نتوانسته است
تام و کمال بیننده را خشنود سازد.
پیتر مارکز از روزنامه واشنگتن پست همچنین نمایش موزیکال شرک
را باورپذیر ندانسته که تماشاگر بتواند با
آن
همذات پنداری کند و در مجموع
آن
را نا امید کننده دانسته است.
*کرک
داگلاس، سوپراستار هالیوود، از ماه مارس سال ۲۰۰۷ برای اطلاع
افکارعمومی از کتاب خاطرات خود با عنوان «بگذار با آن روبهرو
شويم»، وبلاگ نويسی را شروع نمود.او با دیدن استقبال
دوستارانش، تصمیم به دنبال کردن اين کار گرفت بازیگر فیلم
مشهور اسپارتاکوس، در دهه ۱۹۵۰ ميلادی به جرگه ستارگان سينمای
آمريکا ملحق شد
کرک داگلاس در وب سايت خود، به تفسیر مسائل سياسی روز نیز می
پردازدوالبته
تفسیر سیاسی وی از حد وحدود خواست های دوحزب جمهوریخواه
ودمکرات فراتر نمی رود وخوشحال است که باراک او باما به کاخ
سفید می رود.
در نوشتههای کرک داگلاس طنز نيز به چشم می خورد. برای نمونه
در اعلان فيلمهای مورد پسندش،می گوید: «قهرمان، اسپارتاکوس،
راه پر افتخار و تنها هميشه شجاع است"، وسپس با حالت بذله
گویانه ادامه می دهد: «اينکه بازيگر اصلی تمام اين فيلمها خود
من هستم، يک نکته کاملاً اتفاقی است".
•
فستیوال
بلایای سینمایی در تئاتر مصری شهر هالیوود
اولین فستیوال بلایای سینمایی سال ۲۰۰۹ که سینما تک آمریکا از
روز ادینه دوم ژانویه در لس آنجلس،ان را اجرا خواهد کرد،به نام
"استادان وقایع سهمگین طبیعی، دوران درخشان دگرگونیهای
عظیم"،نامگذاری شده است.
«
از جمله فیلمئهای این جشنواره می توان به "یکشنبه سیاه» و
«زمین لرزه » با بازی سوپراستارهای دهه ۷۰ میلادی سینمای
آمریکا اشاره کرد.
فیلم برنده جایزه اسکار «زمین لرزه » با حضور چارلتون هستون
(که در سالی که گذشت فوت شد)، وقوع یک زمین لرزه ویرانگر و
فاجعه آمیز در شهر لس آنجلس را همراه با موزیک متنی دلهره آور
به تصویر می کشد. در این فیلم که در سال ۱۹۷۲ ساخته شده، هستون
به تنهایی می کوشد تا مردم شهر را از پیادمدهای این بلای طبیعی
هولناک در امان نگاه دارد.
ازسایر
فیلم های فستیوال، "ماجرای پوسایدون"، ساخت سال ۱۹۷۴ هالیوود
است که جریان فرورفتن یک کشتی گردشی در آب های اقیانوس اطلس
را با همه لحظه های اظطراب آورش نشان می دهد.
«
هیندلبرگ» فیلمی از رویداد واپسین سفر بالون هوایی غول پیکری
به اسم " زیپلین" است که در سال ۱۹۳۷ از آلمان به نیویورک
پرواز کرده و هنگامی که قصد پایین امدن و نشستن دارد، دچار
حریق و انفجار می شود که درنتیجه همه سرنشینان آن جان می بازند.
یکشنبه سیاه، ساخت سال ۱۹۷۶ هالیوود و از اثار" جان فرانکن
هایمر" است که ماجرای حمله یک گروه تروریستی عرب تبار به نام «
سپتامبر سیاه» به یک ورزشگاه پرازدهام در روز برگزاری مسابقات
« سوپر باول» است که پراهمیت ترین روز برای هواداران فوتبال
آمریکایی به شمار می اید.
عوامل
اجرایی این جشنواره دهشتناک و دلهره آور، برایان لانگ از
استودیوی « ساوند لابراتوری» و ران سرباتز از استودیوی صدای
دالبی را به کار گرفته اند تا جلوه خاصی را به صداهای موجود در
این فیلم های ترس
آفرین
که در آن زمان از تکنولوژیهای امروزی تولید و پخش اوا محروم
بوده اند، بدهند. سرباتز در این ارتباط اظهار داشته است:« ما
از آخرین امکانات صوتی و دستگاه های پخش صدایی که هم اکنون
گروه متالیکا با آن ها در حال کنسرت دادن است استفاده کرده ایم
تا داخل سالن سینما را به یک ایستگاه صدایی واقعی و باورپذیر
تبدیل کنیم.»
سرباتز هنگامی که با پدر خود برای نگاه کردن فیلم « اسمان خراش
جهنمی» با
حضور
سوپراستارهای دهه هفتاد هالیوود، استیو مک کوئین و پل نیومن،
فی دانوی و ویلیام هولدن رفت، پسربچه خردسالی بود. این فیلم که
کاندیدای دریافت چندین جایزه اسکار نیز بوده است آتش سوزی
فاجعه
آمیزی
را به نمایش در می اورد که همزمان با یک جشن باشکوه با نفرات
شرکت کننده بسیار در بالاترین طبقه یک برج بسیار بلند در شهر
سن فرانسیسکو بوقوع می پیوندد. باوجود کوششهای خستگی ناپذیری
که استیو مک کوئین و پل نیومن برای زنده ماندن شماری از
میهمانان نشان می دهند، این آتش سوزی هولناک، کشته و زخمیهای
بسیاری بر جای می گذارد.
برایان لانگ می گوید:« این مناظردر فیلم از آسمان خراشی که در
آتش می سوزد جنبه های واقعگرایی دارد و مرا به یاد وقایع
یازدهم سپتامبر در برجهای دوقلوی شهر نیویورک می اندازد.»
در واقع لانگ براین باور است که فیلم های ترسناک دهه هفتاد« از
ترس های درونی مردم آن دوران نشان دارد. احتمالا به همین علت
بوده که در دوران خود از محبوبیت بالایی برخوردار بوده اند.
بیم از خیلی از جریاناتی که در آن دوران اگرچه در خبرها از آن
ها حرفی به میان نمی آمد اما در ضمیر پنهان مردم جایی برای آن
ها وجود داشت.
»
لانگ اضافه می کند: « برای من تماشای فیلم یکشنبه سیاه، که با
اقتباس از کتابی به همین نام نوشته توماس هریس ساخته شده،
امروزه تداعی کننده واقعه یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ است.»
دوازده روز پس از نمایش فیلم « مرض چینی» با بازیگری مایکل
داگلاس، که داستان پنهان کاری از یک ماجرای مرگبار در یک
تاسیسات اتمی است، رویداد همانندی در شهرکی در پنسیلوانیا
رخداد. این رویداد، جهان رویایی و سرگرم کننده هالیوود را به
صفحات اول مطبوعات کشاند.
کارگردان
های این فیلم های فاجعه آمیز از جمله رونالد ریم، رابرت وایز و
فرانکن هایمر هر چند در آن دوران به دنبال سرگرم ساختن علاقه
مندان میلیونی خود در سراسر دنیا بودند اما در عین حال از
بازگوکنندگان حوادثی بودند که احساس بیم ونگرانی ژرفی در آن ها
پدید می آورد.
•
کاراگاه دریک بازیگرسرشناس
آلمانی هم رفت
هورست تاپرت وارائه گر نقش "کارآگاه دِریک" در سن ۸۵ سالگی چشم
از جهان فروبست. اورزولا، همسر تاپرت، در مصاحبه ای با مجله ی
بونته با اعلام این خبر گفت که همسرش روز شنبه(13 دسامبر) در
بیمارستانی در شهر مونیخ آلمان فوت کرده است.
تاپرت در آخرین گفتگویش در هشتاد و پنجسالگی تولدش، در ماه مه
سال جاری به گزارشگر مجله بونته گفته بود که مایل است از این
پس در تنهایی خود باشد و زندگیش را با همسرش در
آسایش
سپری کند. او همچنین اضافه کرده بود که که از این کارش بسیار
خوشحال بوده و از زندگی بدور از هرگونه هیاهو با همسرش سرخوش
است.
هورست تاپرت قدیمی ترین کارآگاه سریال های تلویزیونی آلمان
بود. او که در بیست و ششم ماه مه سال ۱۹۲۳ در شهر"البرفیلد"
(که امروزه به " ووپرتال" تغییر نام یافته) در ایالت" نوردراین
وستفالن" آلمان زاده شد، در سالهای ١٩٧٤ تا ١٩٩۹ بازیگر ِ
کاراکتر ِ "کارآگاه دِریک" در سریال پلیسی ِ "دریک"، و
پرطرفدارترین بازيگر سريالهای جنایی در آلمان بود ، او
ابتدابه
عنوان دفتردار در تئاتری در شهر "استندال(واقع در 125 کیلومتری
غرب برلین)" استخدام گشت و از همانجا بود که به حرفه بازیگری
روی اورد و به
آان
علاقه مند شد.هورست،کلاسهای بازیگری را پشت سر گذراند و نخستین
کارش
را در عرصه تئاتر در استندال، با بازی در نقش " دکتر استرایبل"
ارائه کرد.تاپرت در اواخر دهه 50 میلادی، به بازیگری در زمینه
فیلم و تولیدات تلویزیونی پرداخت. شاید بتوان گفت که
آغاز
سکوی پرتابش، به سال 1966 باز می گردد که در یک برنامه 3 قسمتی
تلویزیونی، نقش یک دزد به نام " مایکل دونگان" را ایفا کرد.اما
در سال 1968 در بازیگری ،تغییر رل داده و اینبار در فیلمهایی
بر اساس نوشته "ادگار والاس" روزنامه نگار و نویسنده داستانهای
جنایی، در نقش کاراگاه اسکاتلندیاردی به نام "پرکینز" ظاهر
شد.در واقع در سال 1973 بود که هنگامی که دومین کانال
تلویزیونی المان( زد دی اف) در نظر داشت تا یک سریال پلیسی با
ماجراهای مرموزانه با یک کاراگاه از نوع جدید، بسازد، تاپرت
برای نقش استفان درک انتخاب گشت که دستیاری به نام "هری" هم او
را در به چنگ انداختن قاتلان، همراهی می کرد.".
کارآگاه دریک در ۲۸۱ بخش،
سریال
با روش ویژه خود، با خونسردی و ملایمت بدور از هرگونه روشهای
قهرامیز، هر بار از یک پرونده جنایی پرده بر می داشت و
بینندگان را با خود به جهان اسرار امیز و هولناک تبهکاران می
برد. او برعکس اکثر کارآگاه های هم دوره خود، در زمینه پیگیری
قتلها و بازجوییها با افراد محترمانه رفتار می کرد و حتی
خلافکاران را نیز محترم می دانست.در اندک زمانی سریال " دریک"
تبدیل شد به بزرگترین سریال در
آلمان
که به کشورهای دیگر راه یافت. ۱۰۸ کشور جهان، این مجموعه را
ازکانالهای تلویزیونی اشان پخش نمودند این سریال
موفق شد
که
از
سریال های آمریکایی
پربیننده آن زمان چون "دالاس" و یا "دنور"
پیشی بگیرد..
برخی بر این باور بودند که کاراکتر هورست تاپرت بسیار به شخصیت
"کارآگاه دریک" نزدیک است. خودش درارتباط با این مسئله اظهار
داشت: «اگر کسی ۲۵ سال در سریالی نقش آفرینی کند، اتوماتیک وار
تبدیل به شخصیت نقش در سریال می شود".
جایزه انتخاب مردم
•در
ماه ژانويه هرسال، «جايزه انتخاب مردم» در ۴۰ قسمت در زمينه
هاي گوناگون سينما، موسيقی و تلويزيون اهدا میشود. بر پايه
راي گيري مستقيم از مردم آمريکا توسط اينترنت، برندگان این
جوایز مشخص میشوند.
مراسم امسال چهارشنبه شب، به زمان محلی در شهر لسآنجلس،
انجام شد و، طبق روال هر سال، به طور زنده از كانال تلويزيونی
سی.بی.اس به نمايش در امد.
«شواليه
تاريکی» نه تنها جايزه بهترين فيلم مراسم امسال، را كسب كرد
بلکه در امتداد اين موفقيت، کريستيان بيل، ايفاگر نقش "بَتمن"
در اين فيلم،نيز توانست جايزه «قهرمان برتر» را بدست اورد.
فزون براين،علاقه مندان زوج هنری" کريستيان بيل و هیث لجر" در
اين فيلم را به عنوان «بهترين زوج هنری» سال برگزيدند.
بخشي
از اين
آيين،
به بزرگداشت هیث لجر، كه به جاي جوکر در «شواليه تاريکی» نقش
افريني كرده( وي پس از پايان فيلمبرداری اين فيلم، ظاهرا به
خاطر مصرف بيش از اندازه دارو، در ۲۷ سالگی فوت شد)، ويژگي
داده شد.
کريستيان بيل به هنگام گرفتن جايزه خود طی نطقي جایزهاش را به
همبازي از دست رفته اش، هیث لجر، اهدا نمود.
در
سینماهای دنيا، «شواليه تاريکی» نزديك به يک ميليارد دلار فروش
کرده كه پس از فيلم «تايتانيک»، دومين فيلم پرفروش تاريخ سينما
به شمار مي رود.
"ويل
اسميت"، بازيگر سياهپوست آمريکايی كه چندسالي است در تيپهاي
مختلفي ظاهر شده و تحسين تماشاگران را بدنبال داشته است،در
ميان برگزيدگان «جايزه انتخاب مردم» امسال به عنوان بهترين
ستاره سينما و بهترين قهرمان مرد فيلمهای اکشن شناخته شد.
برد
پيت نیز عنوان «مرد برتر» اين مراسم را از ان خود نمود.
هنرپيشه آمريکايی "کيت هادسن"،نيز «زن برتر» شد.
ازهنرپيشگان
زن، يكي به نام"ريس وايترسپون"، که اسکار بهترين بازيگر زن در
سال ۲۰۰۶را به دست آورده، جايزه بهترين ستاره زن سينما، و
ديگري "آنجلينا جولی" هم جايزه قهرمان زن فيلمهای اکشن را
ربودند.
همراه با جوايز سينمايی، جوایزی نیز به هنرمنداني كه در زمينه
موسيقی فعاليت دارند، اهدا شد. براي نمونه مي توان به "کريس
براون" و "کری آندروود" اشاره نمود كه جوايز بهترين خواننده را
بردند، و گروه موسيقی کانتری «راسکال فلتز» بهترين گروه موسيقی
سال برگزيده شد.
بعلاوه، دو جايزه ديگر نيز به كري اندروود، داده شد: جايزه
«دوست داشتنیترين ستاره زير ۳۵ سال» و بهترين ترانه سبک
کانتری براي آهنگ «نام خانوادگی»
•
ناگفته های
واترگیت در فیلم فراست-نیکسون
گفتگوی تلویزیونی بین ریچارد نیکسون، پرزیدنت برکنار شده دهه
هفتاد امریکا، و مجری بلنداوازه تلویزیون بریتانیا، "دیوید
فراست"، سوژه فیلم جدیدی است که فیلمساز برنده اسکار، "ران
هاوارد" آن را ساخته است.
فیلم " فراست/ نیکسون" از روی نمایشی با همین نام به نگارش "
پیترمورگان"، درام نویس انگلیسی الاصلی که به تازگی برای نوشتن
فیلمنامه « ملکه » درباره زندگی ملکه الیزابت کاندیدای کسب
جوایزی شد، وام گرفته شده که روی سن «وست اند» لندن با بهره
گیری از افراد گوناگونی که ان را تعریف می کنند، به نحو خیره
کننده ای بازسازی شده است.
ماجرای فیلم نیز چون نمایشنامه نشان دهنده سرانجام دردناک یک
سیاستمدار و نیز وضعیت یک گفتگوگر معروفی است که دست به ریسک
بزرگی برای رسیدن به خواسته های بلندپروازانه و پیشرفت در
زمینه حرفه کاری اش وبهترکردن اوضاع زندگی خود می زند.
ولی برپایه ارزیابی جدیدی از رابرت هافلر، صاحب نظر سینمایی
مجله هنری واریته در هالیوود، آنچه باعث می شود که فیلم فراست
/ نیکسون درخورنگرش باشد، بازی های فوق العاده دو اکتور اصلی
آن است.
مایکل شین، که به جای دیوید فراست ظاهرشده، پیش از این با وجود
بازی چشمگیری که در نقش" تونی بلر"،نخست وزیر پیشین انگلستان،
در فیلم « ملکه» که درباره رویدادهایی در پیوند با تصادف و
درگذشت مشکوک " پرسنس دایانا" و واکنش ملکه بریتانیا به آن بود
ارائه داد، مورد بی توجهی وکم لطفی مسوولین برگزاری مراسم
اسکار قرار گرفت. ایفاگر نقش "ریچارد نیکسون" نیز، " فرانک
لانجلا"، یکی از شاخصترین هنرمندان تئاترهای برادوی در نیویورک
است که او نیز در سال ۲۰۰۵ در فیلم « گودنایت اند گودلاک»
کاندیدای اسکار بازیگر نقش دوم مرد شد اما به ان دست پیدا
نکرد.
وقتیکه دو هنرپیشه مرد و زن در یک فیلم نقش مقابل یکدیگر را
بر عهده دارند، در رده بندی برترینها برای گرفتن جوایز،عنوان
بهترین بازیگر نقش دوم نیز تعیین می گردد. برای مثال "جیک
جیلنحال" در فیلم « کوهستان بروکبک » نامزد گرفتن جایزه نقش
مکمل در برابر "هیت لجر" شد. ولی در زمینه فیلم فراست
/نیکسون، از آنجایی که نام دو شخصیت محوری در تیتراژ فیلم قرار
داده شده است هریک از این دو، بازیگران کاراکتر اصلی به شمار
می روند.
درچنین حالتی هر دو بازیگر معمولا یا یک جایزه را با هم می
برند و یا هیچکدام ان را کسب نمی کنند.
فیلم فراست/نیکسون با استناد به گفتگوی تلویزیونی که در سال
۱۹۷۷ از کانالهای جهانی به معرض دید همگان در امد، ساخته شده
است. سه سال پس از رخداد واترگیت ،این اولین بار بود که ریچارد
نیکسون درباره حوادثی که به برکناری اش از پست ریاست جمهوری
منجرگشت، سخن گفت. در این دوران ماجرای واترگیت همچنان در
اذهان مانده بود، اما ریچارد نیکسون تا آن زمان، در باره این
رسوایی سکوت اختیار کرده بود. نیکسون با انتخاب زیرکانه شومن
انگلیسی،" فراست"(که یک مجری ارام و ملایم می باشد)، برای این
اعتراف تلویزیونی، همه را غافلگیر کرد، او در پی ان بود تا
بتواند بار دیگر در نزد افکار عمومی مردم امریکا به اعاده
حیثیت از خود پرداخته و بدین گونه شاید باز هم در قلب انان
جایی داشته باشد.
براستی فراست چگونه می خواست با این چالش برخورد کند؟ایا او
واقعا در صدد ان بود که نیکسون را در ارتباط با یک ماجرای
فضاحت بار ملی مورد انتقاد شدید قرار دهد یا اینکه از پرسیدن
مسایل اساسی طفره می رفت؟
باوجودی که که عوامل برنامه تلویزیونی فراست اطمینان نداشتند
که دیوید فراست برای برگزاری چنین گفتگوی بحث برانگیزی آماد
گی داشته باشد، و در حالی که کسی گمان نمی کرد ریچارد نیکسون
پاسخهای روراست و درست به پرسشهای وی دهد، ماحصل کار یک گپ
ساده و دوستانه و سرشار از واقعیات ناگفته شده میان مردی که
همه چیز خود را باخته و مردی که درشرف دستیابی به همه چیزبود(
مانند جایگاه بهترین مجری جهان) ، انجام شد.
•کلود بری،
کارگردان قدیمی فرانسه، درگذشت
*کلود
بری، کارگردان مشهورفرانسوی و افریننده «ژان دوفلورت» و «مانون
چشمه» بامداد دوشنبه (12 ژانویه)،در اثر سکته مغزی در ۷۴ سالگی
در پاريس چشم از جهان فروبست.
وی علاوه بر کارگردانی، در زمینه هایی گوناگونی
چون:بازیگری،فیلمنامه نویسی، تهیه کنندگی نیز فعالیت داشت.
کلود بری قریب به نیم قرن در سينما کار کرد. او از سال ۱۹۵۳
تاکنون در ۲۷ فيلم به بازیگری پرداخت، ۲۳ فيلم ساخت، ۳۸ فيلم
تهيه کرد و سه فيلمنامه نوشت.
او در سال ۱۹۳۴ در پاريس زاده شد. نخست در زمینه تئاتر به
بازيگری پرداخت و با کارگردانان سرشناسی در تئاتر فرانسه چون
ژاک پير و ژاک رويسو کار کرد. در همين ارتباط نيز جايزه «تولد
يک ستاره» را در بخش بازيگری تئاتر به دست آورد.
پس از ان، بری که عاشق بازيگری بود، در نقش های کوتاهی ظاهر
شد، که برای نمونه می توان به «قاتلين در کوپه خواب» (۱۹۶۵)
ساخته کوستا گاوراس يونانی و «کنکن فرانسوی» (۱۹۵۵) به
کارگردانی ژان رنوار اشاره نمود، اما از اين نقش های کوتاه
خشنود نبود و مي گفت: «۲۹ سال دارم، نقش های کوتاه، نقش های
کوتاه... ديگر نميتوانم. پدرم مي گفت آدم بهتر است ولگرد
خيابان باشد تا بازيگر بيکار.» از این رو به صورت حرفه ای کار
فيلمسازی را دنبال نمود.
نخستين فيلم کوتاه بری، «مرغ» نام داشت که در سال ۱۹۶۳ ساخته
شد و در همان مرحله اغازین،هم جايزه جشنواره ونيز را به دست
آورد و هم سه سال بعد در ۱۹۶۶جايزه اسکار بهترين فيلم کوتاه
را از ان خود نمود.
منفقدان، بر این باورند که کلود بری پدرخوانده سينمای فرانسه
می باشد. او هم در زمینه سينمای مؤلف و اندیشمند و هم در عرصه
سينمای تجاری به چهره ممتازی بدل گشت..
کلود در طی زندگی بلندمدت هنری اش، تهیه کنندگی فيلم های
فیلمسازان زبده ای همانند رومن پولانسکی در فیلم "تس"، برتران
بليه، پاتريس شرو در فیلم "ملکه مارگو"، کلود سوته، ژان ژاک
آنو، ميلوش فورمن، پدرو آلمادوبار و بسياری ديگر را به عهده
داشت.
آخرين فيلمی که او تولید کرد با عنوان «به خانه استيکسها خوش
آمديد» ساخته دنی بون بود که سال گذشته در سينماهای فرانسه
اکران گشت و به دومين فيلم پرتماشاگر تاريخ سينمای فرانسه
تبديل شد.
فزون بر این،بری دو سال پيش در تهیه کنندگی فيلم «راز دانه» يا
«کوسکوس» ساخته عبدالطيف کچيچ تونسی تبار شرکت داشت که برنده
جايزه سزار فرانسه شد.
در
کارنامۀ هنری کلود بری، فیلم های تاریخی از جایگاه ویژه ای
برخورداربوده اند.او دو اثر مارسل پانیول "ژان دو فلورت " و
"دختر چشمه" را، که به فارسی نیز برگردانده شده اند،را بر روی
پرده آورد وبا استقبال چشمگیری مواجه گشت.
کلود بری یک کلکسیونر بزرگ نیز بود و در زمینۀ هنر نوین ،
طراحی و عکس، از حدود چهل سال پیش به جمع اوری اثار ارزشمندی
از هنرمندان برجسته معاصر فعال بود.
«بوسه
ها» (۱۹۶۴)، «سينمای پدر» (۱۹۷۰)، «دوستتان دارم» (۱۹۸۰)،
«ژرمينال» (۱۹۹۳) و «زن خدمتکار» (۲۰۰۱) از جمله ديگر فيلمهايی
هستند که کلود بری کارگردانی کرده است.
وی که از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷ سرپرستی سينماتک فرانسه را به عهده
داشت،در واپسین روزهای زندگی اش،در حال ساخت فيلمی کمدی به نام
«گنج» بود.
|