بررسی فیلمهای رطیل ـ نصرالله شیبانی* وقتی که قلب هایمان می
میرند ـ فرهاد پوراعظم * بچه ،علی یگانه * هواسه محمد فرهومند
* امام زاده ،کیانوش عیاری* موج حسن ،بنی هاشمی* مرگ یک قصه،
نصیب نصیبی *
گزارش سومین جشنواره سینمای آزاد *گزارش شب یادبود عبدالحسین
سپنتا
گزارش ماه ـ مجله نگین شماره 75
چهارشنبه 13 مرداد
به همت «سینمای آزاد» شب یادبود سپنتا در دانشگاه آریامهر (نام
کنونی: دانشگاه شریف) برگزار شد. برنامه این شب تشکیل می شد
از: نمایشگاهی از آفیش های مربوط به فیلم های سپنتا، نقدهای
نوشته شده در باره این آثار و نشریات و کتب تألیف شده توسط او
ـ سخنرانی دکتر کاووسی در باره سپنتا و آثارش ـ نمایش اسلاید
به همراه بیوگرافی سپنتا ـ نمایش یک فیلم 8 میلیمتری که خود
سپنتا در اواخر عمر آن را تهیه کرده بود ـ فیلمی از مصاحبه ای
با سپنتا و بالاخره نمایش صحنه هایی از فیلم لیلی و مجنون.
عبدالحسین سپنتا مردی بود ادیب، دانشمند و محقق، وی به زبان
پهلوی تسلط داشت. در سفرش به هندوستان و مطالعه در امر زبان
فرصتی پیش آمد تا او با «وست اند کمپانی» که توسط پارسیان هند
اداره می شد آشنا شود. این کمپانی یک شرکت فیلمبرداری بود و
سپنتا با مشاهده صحنه هایی از فیلمبرداری به فکر تهیه یک فیلم
ایرانی می افتد. فیلمی با امکانات فوق العاده محدود، تا جایی
که حتی پرسناژ زن فیلم «دختر لر» روی شخصیت یک دختر کرمانی که
همسر راننده ای در هند بوده است تنظیم می شود. معهذا در این
فیلم سپنتا استعداد و کارائی خود را آشکار می کند ـ فیلم های
بعدی سپنتا عبارت بودند از لیلی و مجنون ـ شیرین و فرهاد ـ
فردوسی و چشمان سیاه.
آن چه در این شب ناگفته ماند آشنایی عمیق سپنتاست با تاگور ـ
می دانیم که در سفر تاگور به ایران سپنتا مصاحب او بوده است.
همین مسأله را ما در فیلم هشت میلیمتری که سپنتا در اواخر عمر
آن را تهیه کرده بود ـ به وضوح می توانستیم ببینیم.
این فیلم درک عمیق سپنتا را از سینمای تصویری نشان می داد. به
عنوان مثال توجه کنید به صحنه ای که یک دوره گرد پیری را نشان
می دهد، و حرکت نرم دوربین روی جریان آب رودخانه و بعد یک برش
سریع روی پیاده رو، و مردی تنها در جاده خاکی، و آن گاه تصویری
از یک ساختمان مخروبه که بی شباهت به گور نیست و بالاخره در
آخر جریان آب و برگ های پژمرده ای که روی آن حرکت می کنند و یا
توجه کنید به فصل فوق العاده زبیای تعارف انگور به وسیله
روستایی و توقف پرمعنای دوربین روی بشقاب انگور.
به هر حال سینمای آزاد در شناساندن سپنتا کاملاً موفق بود. اگر
چه برای من سئوالی پیش آمد و آن این که آیا نمی شد یکی از
سینماگران سینمای آزاد از تلفیق همه آن چه در این شب به نمایش
گذاشته شده بود، به اضافه گفتگویی با همسر و فرزندان و کسانی
که به نوعی از سپنتا خاطره داشتند فیلمی تهیه می کرد ـ فیلمی
که احیاناً با گفتارها همراه بود. شک نیست که این سئوال از
اهمیت آن چه سینمای آزاد انجام داد چندی نمی کاهد. توفیق
فراوان همراهشان باد
مجله نگین ـ شماره 76
فیلم های سینمای آزاد
از ماه گذشته ما سعی کرده ایم که فعالیت های سینمای آزاد ایران
را به نحو گسترده ای مورد بررسی قرار دهیم و از این ماه می
کوشیم تا در هر گزارش با یکی از سینماگران جوان گفتگویی داشته
باشیم. این قول را می دهیم که اگر گره ای از مشکلاتشان نمی
گشاییم، لااقل سد راهشان نیز نخواهیم بود.
به هر تقدیر بیست و هفتمین جلسه سینمای آزاد با نمایش فیلم های
رطیل ـ وقتی که قلب هایمان می میرند ـ بچه
و ترافیک برگزار شد. در این جا یکایک این فیلم ها را در حد
امکان بررسی می کنیم:
1ـ رطیل ـ نصرالله شیبانی ـ مدت 45 دقیقه
رطیل فیلم یک دستی نبود. در برخی از سکانس ها نصرالله شیبانی
فوق العاده موفق می نمود ولکن در بعضی صحنه ها هم شدیداً راهش
به قهقرا می رفت. مهم ترین اشکال کار او این بود که چند فیلم
ناهماهنگ را بدون هدف با هم مونتاژ کرده بود. و این است که اگر
در لحظاتی فیلم او سرشار از حس زندگی و درک عالی سینمای تصویری
بود، در مقابل دقایقی بالنسبه دیر پا بیهوده می کوشید تا مگر
به وهم آفرینی و ایجاد هیجان و ترس بپردازد که صد البته رد پای
هیچکاک و پولانسکی هم مزید بر علت می شد که متأسفانه تماشاگر
را سرخورده و دمغ برجای بگذارد.
از نکات درخشان کار شیبانی سکانس افتتاحیه فیلم ـ تیتراژ خوب
آن ـ و سکانس کشته شدن دایناسور بود در تلویزیون، و مقارن با
آن قتل مردک به همان وضعی که دایناسور کشته می شد.
2ـ وقتی که قلب هایمان می میرند ـ فرهاد پوراعظم ـ 4 دقیقه
پوراعظم بدون تردید موفق ترین فیلمساز این جلسه بود. وی در مدت
کوتاه چهار دقیقه موفق شده بود پیام خود را به وضوح و به
زیبایی به تماشاگر برساند. او را در تصویر ذهنیت دراماتیک خویش
بسیار موفق دیدیم. با این امید که در طول تجربیات آتی خویش به
تکنیک برتری دست یابد.
3ـ بچه ـ علی یگانه ـ 20 دقیقه
گرایش به شناخت بیماران روانی گویا از ویژگی های کار علی یگانه
باید باشد. این گرایش لاجرم او را به سوی ساختن فیلم های روانی
سوق خواهد داد. «علی یگانه» فوق العاده جوان است و با توجه به
مسیری که اختیار کرده است، برخورداری از منابعی در زمینه دانش
روانی و شناخت مبانی علمی فرضیه پسیکانالیست هایی چون فروید ـ
یونگ ـ آدلر ـ و یا لااقل مطالعه کتاب «شاله» برای او ضرورت
بزرگی است.
در فیلم «بچه» ما با عواطف یک مرد میانسال کودک مانده روبرو
هستیم. یگانه با استعانت از این پرسناژ یک تراژدی را پیاده می
کند. مردک شدیداً به چند عروسک خود علاقه دارد. ولی چند جوان
عروسک را از او می دزدند و به دار می کشند. در اوج فاجعه مردک
عروسک را به خاک می سپرد. در عین پرداختن به این محتوای تراژیک
کار «یگانه» از طنزی آگاهانه نیز برخوردار است. توجه کنید به
سکانسی که جوان ها از روی یک دیوار می پرند و مردک از پله ها
پایین می آید. این سکانس ها تماشاگر را به تفکر وامی دارد. آیا
واقعاً مردک بهتر و عمیق تر درک نمی کند؟ تیتراژ فیلم اگر چه
درخشان بود ولی به فیلم ربط پیدا نمی کرد. به نظر می رسید که
یگانه بیش از حد می خواهد واقع گرا باشد.
پیدا کردن یک روکش لاستیکی مقاربتی و یا ادرار کنار دیوار با
فضای عاطفی پاک و زیبای تراژدی جور در نمی آمد. از سکانس های
بسیار درخشان انتقال توجه مردک از عروسک به دخترک خردسال بود.
یگانه توانسته بود بازی های فوق العاده زیبا و راحتی از
هنرپیشه هایش ارائه کند. با یگانه به صحبت نشستم. او فوق
العاده متواضع و فروتن است. انتقاد را به راحتی می پذیرد و
خودش می گوید که بیشتر از 10 در صد به کار خویش مؤمن نیست.
گزارش ماه مجله نگین شماره 78
بیست و نهمین جلسه سینمای آزاد ویژه فیلم های 8 و 16 میلیمتری
در آمفی تئاتر دانشگاه آریامهر برگزار شد ـ در این جلسه فیلم
های هواسه ـ همهمه ای نبود ـ پدری که پسرش را می فهمید ـ
امامزاده و موج را تماشا کردیم.
1ـ هواسه
محمد فرهومند ـ سازنده فیلم «هواسه» شعر فوق العاده زیبایی را
تصویر کرده بود ـ چند کودک روی شن های ساحلی قلعه ای می سازند
و چند لحظه بعد بولدوزری که رودخانه را لاروبی می کند این قلعه
را خراب می کند ـ برداشت تصویری فرهومند فوق العاده زیبا و رسا
بود ـ سکانس خراب شدن قلعه به وسیله بولدوزر بسیار آگاهانه
تهیه شده بود ـ و خراب شدن قلعه به وجهی دردآلود شکل می گرفت.
بازی کودک بسیار جالب بود و گریه به هنگام او از صبر و حوصله و
دقت زیاد فیلمساز حکایت داشت
2ـ همهمه ای نبود
این فیلم که به عنوان پایان نامه تحصیلی از طرف محمد رضا
فرهومند تهیه شده بود، سوژه فوق العاده احساسی و ظریفی داشت.
فیلم لحظات کسالت بار و خسته کننده زندگی یک دختر و دوست پسرش
را ـ که کارمند ساده ای بود ـ تصویر می کرد. بازی هنرپیشه مرد
«هدا» بسیار خوب و پخته بود، و در کنارش بازی سوسن تسلیمی از
استعداد سینمایی پرباری نوید می داد که آینده خوبی در سینمای
روشنفکر ایران خواهد داشت.
3ـ پدری که پسرش را می فهمید
این فیلم نیازهای جنسی یک پسر جوان را در یک خانواده خرده
بورژوا به وجهی طنزآلود بررسی می کرد. «ساندافکت» بسیار خوب
شهاب و برخورداری آگاهانه فیلم از آن در زمره امتیازات فیلم
بود ـ بازی های خوب هنرپیشگان کارگردانی موفق امیر افشاری را
گواهی می داد.
4ـ امامزاده
برای اولین بار از اهواز کیانوش عیاری فیلم «امامزاده» را برای
سینمای آزاد تهیه و ارسال داشته است. و این عجب که فیلم او
تقریباً بی نقص و در قیاس کلی فیلم بسیار خوبی است. سوژه فیلم
حاوی یک طرح کلی است که در پس آن فکری عمیق را نهفته دارد.
میوه فروش دوره گردی برای قضای حاجت به آبریزگاه یک امامزاده
می رود ـ در کنار دیوار امامزاده مردی به انتظار نشسته است،
وقتی که میوه فروش از آبریزگاه برمی گردد می بیند که مردک کنار
دیوار بار الاغ او را دزدیده است. او پس از اندکی تلاش و تفکر
چراغ امامزاده را به تلافی برمی دارد. عیاری در این فیلم قصد
هیچ نوع داوری ندارد. بیننده به خود واگذار می شود تا درباره
کردار دوره گرد پیر قضاوت کند. فیلم برداری بسیار خوب است ـ
کلوزآپ های صورت مرد منتظر در کنار دیوار و هم چنین سکانس های
داخل امامزاده بسیار آگاهانه تهیه شده است.
5ـ موج
«موج» بی گمان یک اثر فوق العاده سینمایی است و تجلی نبوغ
توفنده یک ذهن سینمایی. تجربه ای حساس و دشوار در این فیلم به
وسیله حسن بنی هاشمی شکل می گیرد و آن ارائه کاراکتر «مرسو»
است. هرچند که این مرسو سخت تنهاتر بی تفاوت تر از آن بیگانه
کاموست.
سکانس افتتاحیه فیلم با موسیقی وحشی و خشن جنوب حاوی یک
فیلمبرداری فوق العاده عالی با زوایای حساب شده و دقیق از
زندگی کپرنشینان ساحل جنوب است. آن گاه دوربین مردی تنها و
بیگانه از این محیط را نشان می دهد ـ به خود فرورفته و به خویش
پرداخته در ساحل دریا. آن گاه دوربین با حرکات بسیار نرم به
جستجوی کاراکتر عاطفی این مرد برمی خیزد. تمام لانگ شاتها و
کلوزاپها آگاهانه و حساب شده است. سکانس کشتن خرچنگ به وسیله
مرد و سکانس خراب کردن مجسمه شنی زن در ساحل دریا فوق العاده
زیبا و عالی است. لانگ شات های وهم انگیز از دریا و کشتی های
آن خالق تصورات و انتظارات بسیار برای مرد و برای تماشاچی
آنست.
6ـ مرگ یک قصه
جلسه فوق العاده سینمای آزاد توفیق تماشای فیلم خوب نصیب نصیبی
را نصیبمان می کند ـ مرگ یک قصه فیلمی است تفکر انگیز و عمیق ـ
نمادهای فیلم تلخ، گزنده و دردآلود است. فیلم حاوی جستجویی است
هشیارانه در قالب ناهشیاری ها ـ جستجوی ابدی برای یافتن پاسخ
به سؤالی گم شده.
راه یافتن به دنیای فکور ذهنی این سینماگر مرموز کاری نه چندان
آسان است. چرا که او خود در آخر تماشاگر را برای یافته های
ذهنی خویش به سؤال می گیرد. و ما او را در قالب آن فیلمسازی که
در فیلمش نشان می دهد به کنکاش و کاوش در باره نمادهای فیلم،
می بینیم. ما نیز چون زن آن نمایشنامه در کوچه های نعش های
فراوان باید که گردش کنیم، باید «مثل همه یک هفته مرگ خویش را
به تعویق افکنیم» و بی گمان این هفته تنها هفته نخواهد بود.
در آخرین تحلیل نصیبی به خاطر آن که فیلمساز باشد فیلم نساخته
است، به گمان من او این فیلم را ساخته است، به خاطر آن که نیاز
به ساختن آن را حس کرده، و به خاطر آن که باید این فیلم را می
ساخته و شاید این فیلم قسمتی از زندگی او بوده باشد.
گزارش ماه مجله نگین شماره 79
جشنواره سینمای آزاد
سومین جشنواره سینمای آزاد با یک داوری خوب و سنجیده به کار
خود پایان داد. در این جشنواره مجموعه کارهای کیانوش عیاری و
فیلم «انعکاس» برنده ی جایزه لوح زرین شد. عیاری با مجموعه
فیلم های خود نشان داد که از یک خط سیر فکری درست و منطقی
پیروی می کند. چندی قبل ما در گزارش ماه فیلم «امامزاده» او را
نقد کردیم و اینک خوشبختانه با توجه به فیلم های «انعکاس» و
«دیوانه و بچه» خوشحالیم که در داوری قبلی نسبت به او به راه
خطا نرفته بودیم. عیاری با بیانی گیرا و دیدی دقیق سوژه ی خود
را از عادی ترین فرایندهای روزمره انتخاب می کند. پرسناژهای او
همگی یک خصلت مشترک دارند و آن اینکه در متن حادثه همیشه مغبون
هستند. در «انعکاس» پسرکی که به سوی شیئی درخشنده می دود با یک
قوطی حلبی مواجه می شود. در «دیوانه و بچه» تصور بچه از بی
آزاری دیوانه به خطاست و در «امامزاده» نگرانی مردک میوه فروش
در باره ی آن ولگرد مرموز صورت تحقق به خود می گیرد. نقطه اوج
کارهای عیاری به گمان من امامزاده است، هنگامی که پرسناژ فیلم
در قبال مغبونیت عکس العمل نشان می دهد. در حالی که روی دیگر
این سکه نیز قابل مطالعه است و آن اینکه فقر و محرومیت مردک
میوه فروش چگونه او را به پشت پا زدن به همه ی معتقدات خود
وامیدارد.
به هر حال انتخاب کیانوش عیاری انتخاب کاملاً درست و به جایی
بود.
هیأت داوران لوح سیمین جشنواره را به «موج» داد. در باره این
اثر زیبای حسن بنی هاشمی در شماره گذشته به تفصیل صحبت کرده
بودیم. و در این جا تنها اشاره می کنیم که ای کاش بنی هاشمی در
انتخاب سوژه ی فیلم دومش وسواس بیشتری نشان می داد.
لوح برنز جشنواره به دو فیلم «تشنه» از همایون پایور و «مرد
شماره 2» از رامین فر تعلق گرفت که این انتخاب هیأت داوری مورد
پسند من نیست چرا که اگر به ذهنیت منتشر در «تشنه» جایزه داده
شده است «ریش تراشی» و «مگس ها هم» از کیفیت ذهنی پربارتری
برخوردار بودند و اگر مسایل تکنیکی در این فیلم مطرح بود
«عاشورا» و «دیده بانان را...» از تکنیک چشمگیرتری برخوردار
بودند و اگر جسارت و شهامت فیلمساز در طرح مسایل نو مطرح بود
فیلم «تبلور» ساخته ی پایور بسیار تا بسیار بیشتر شایسته
دریافت لوح زرین بود. از سوی دیگر انتخاب فیلم «مرد شماره ی 2»
با توجه به این که این فیلم ناتمام بود به عقیده من بزرگترین
اشتباه هیأت داوری است. چرا که سازنده این فیلم تنها با سکانس
اختتامیه می توانست نحوه تلقی خود را از مسایل مطروحه فیلم
مشخص و روشن نماید. بنابراین هیأت داوران با این انتخاب به یک
چیز مبهم و نامشخص رأی داده است و ای کاش دلیل این انتخاب را
روشن می فرمودند.
دیپلم افتخار جشنواره از سوی هیأت داوران به بهنام جعفری تعلق
گرفت. همچنین بهنام موفق شد دیپلم افتخار هیأت داوران را برای
بهترین فیلمبرداری تصاحب کند. بهنام جعفری در میان سینماگران
سینمای آزاد به سینما به نحو جدی تری می نگرد. وسوسه ارتباط
عمیق با تماشاگر از خلال فیلم هایش کاملاً به چشم می خورد.
نحوه بیان او در سینما فوق العاده مشخص و فوق العاده روان و
گیراست.
هیأت داوران از دو فیلم «مگس ها هم» از عباس مرشدی و «کوله
بار» از عبدالحمید حمیدی تقدیر کرد. بی گمان این دو فیلمساز با
تجربه ی بیشتر به توفیق بیشتری دست خواهند یافت چرا که از
خمیرمایه استعداد سینمایی برخوردار هستند و این از فیلم هایشان
به خوبی مستفاد می شد.
فیلم «موج» دیپلم افتخار تماشاچیان و انجمن فیلم دانشگاه
آریامهر را نیز به دست آورد که این نشانه داوری سنجیده هر دو
گروه بود با این امید که در فرصت تماشای یکایک فیلم های
جشنواره به تفصیل بیشتری به بررسی شان بنشینیم.
|