آنچه
می خوانید نقد یا گزارش فیلم نیست. شاید بتوانم بگویم نامه ی
عاشقانه ای ست برای یک فیلم خوب و شاید یک نوع فیلمسازی و
ستایشی کوچک است از فیلمسازی بزرگ که شاید این روزها دیگر کسی
نامی هم از او نبرد!
چند شب پیش در برنامه های تلویزیون دنبال فیلم خوب و قابل دیدن
می گشتم. اما متاسفانه جز سریالهای پلیسی دست چندم آلمانی یا
فیلمهای اکشن و قلابی آمریکائی چیزی پیدا نکردم. طبق معمول این
جور وقتها به سراغ گنجینه کوچک خودم که تعدادی از فیلمهای بزرگ
سینما را درخود جاداده است رفتم. میدانستم که حتی اگر فیلمی را
اتفاقی از آنجا بردارم برایم صدها بار دلچسبت تر و جالب تر از
برنامه های تلویزیون خواهد بود. در میان این فیلمها چند فیلم
از «ارنست لوبیچ» دارم که هرکدامشان برایم به نحوی عزیز و دوست
داشتنی ست. یکی از آنها، فیلم «بودن یا نبودن» است که به
آلمانی می شود
(Sein oder Nichtsein)
و
نام انگلیسی آن
( To Be or Not to Be)
است. نمیدانم برای چندمین بار بود که این فیلم را می خواستم
ببینم. آن هم با چه اشتیاقی! انگار دیدن این فیلم می توانست
لذت نوشیدن جرعه ای آب خنک از چشمه ای پاک و زلال را به من
ببخشد و آتش تشنگی مرا برای دیدن یک فیلم خوب فرو نشاند. «بودن
یا نبودن» را دیدم و بیش از همیشه لذت بردم. شاید برای این که
هربار آن را می بینیم نکات جذاب تازه ای در آن کشف می کنم.
برای آن که بدانید از چه فیلمی حرف می زنم، داستان آن را به
طور مختصر برایتان تعریف می کنم:
داستان «بودن یا نبودن» زمانی کوتاه قبل از جنگ جهانی دوم در
لهستان آغاز می شود. یک گروه تئاتری که چند هنرپیشه معروف در
آن همکاری دارند، نمایش «هاملت» شکسپیر را روی صحنه آورده اند
و همزمان نمایشی کمدی در ارتباط با روی کار آمدن هیتلر درآلمان
را تمرین می کنند. در شبهای اجرای«هاملت» هنگامی که هاملت
مونولوگ معروف «بودن یا نبودن» را آغاز می کند، افسر خلبان
جوانی از میان تماشاگران بلند می شود و به پشت صحنه و به سراغ
زن هنرپیشه ای که در واقع زن هنرپیشه ای ست که نقش هاملت را
بازی می کند، می رود و از عشق و علاقه خود به او حرف می زند.
این جریان چند شب متوالی تکرار می شود. تا اینکه یک اداره
دولتی به بهانه ای تمرین نمایش مربوط به هیتلر را متوقف می
کند. دیری نمی گذرد که آلمان به لهستان حمله می کند و آن را به
اشغال خود در میآورد. تئاترها و سایر فعالیت های هنری و فرهنگی
تعطیل می شود. افسر جوان از لهستان به انگلیس می رود و به گروه
خلبانانی که در آنجا برای مبارزه با آلمانی ها متشکل شده اند
می پیوندد. در خود لهستان هم گروهای مقاومت زیر زمینی به
مبارزه با اشغالگران می پردازند. در ادامه داستان، یک جاسوس
آلمانی که خود را به عنوان یک پروفسور لهستانی معرفی میکند، به
بهانه ای وارد جمع خلبانها می شود و فهرستی از نام اقوام و
دوستان این خلبانها – که در واقع اعضای نیروهای مقاومت هستند-
تهیه می کند و راهی لهستان می شود تا آن فهرست را در اختیار
فرمانده آلمانی بگذارد. افسر جوان که به رفتار او مشکوک شده ،
ماموریت می یابد که هرچه زودتر خود را به لهستان برساند و
هرجور که بتواند مانع اقدام پروفسور قلابی بشود.
کشمکش و ماجراهای بسیار غیرمنتظره، کمدی و هیجان انگیز فیلم
تازه از همین جا به درستی آغاز می شود و طی آن پس از کشته شدن
پروفسور جاسوس و از بین رفتن فهرست مزبور تمامی گروه تئاتر با
انواع حقه ها و صحنه های نمایشی، ضمن دست انداختن همه دم و
دستگاه آلمانی ها موفق می شوند از لهستان فرارکنند و خود را به
انگلستان برسانند. در آخرین صحنه های فیلم ، گروه تئاتر، نمایش
«هاملت» را در انگلستان به صحنه می آورند. در اینجا هم هنگام
بیان مونولوگ هاملت ، افسر جوان دیگری از جا برمی خیزد و به
پشت صحنه می رود. در واقع ماجرایی تازه آغاز می شود.
گفتم شاید این نوشته، نامه عاشقانه ای ست به یک فیلم. برای این
که فیلم «بودن یا نبودن» را آنقدر دوست دارم که می توانم از
عشق به آن حرف بزنم. شاید هم سرچشمه این عشق به یک نوع
فیلمسازی برمیگردد که آن را هم عاشقانه دوست دارم. نوعی فیلم و
نوعی فیلمسازی که محور موضوعی آن عشق، آزادی ، عدالت و ارزش
گذاری به حقوق انسان هاست. فیلمهایی که مثل خود زندگی سرشار از
غم و شادی ، ترس و شجاعت ، خستگی و هیجان و مرگ و زندگی ست.
شاید برای من بهترین نمونه این فیلمسازان بیلی وایلدر و بهترین
نمونه فیلمها، فیلمهای خود او باشد. نویسنده و فیلمسازی که
اتفاقاً در دوره اولیه کارش با ارنست لوبیچ همکاری داشته است و
سناریوی چند فیلم، ازجمله « هشتمین زن مرد ریش آبی» ساخته
لوبیچ در سال 1938، را او همراه با «چارلز براکت»
Charles Brackett
نوشته است. در فیلم «بودن یا نبودن» نیز همه آن عناصری که چند
خط بالاتر از آنها نام بردم، وجود دارد: عشق، شادی، غم، هیجان،
ناامیدی و امیدواری و بالاخره مرگ و زندگی! و همه اینها با
کمترین امکانات اجرائی و بودجه مالی که شاید این روزها خنده
دار به نظر برسد و در وسط جنگ دوم جهانی یعنی سال 1942 در یک
بافت ظریف و صادقانه، بدون هیچگونه جلوه ها و افکت های اضافی
کنار هم گذاشته شده یا بهتر بگویم در یکدیگر تنیده شده است.
همانگونه که این پدیده ها در زندگی ما به یکدیگر پیوند خورده
اند.
این فیلم اما از جهت دیگری هم برای من ارزشمند است. شاید
بتوانم بگویم فیلمی ست در ستایش تئاتر؛ به طور مستقیم و غیر
مستقیم. تمام فیلم مجموعه ای ست از بازی در نمایشی بر روی
صحنه، خیابان، پایگاه گشتاپو، یا خانه و اداره. آدمها همه
بازیگرانی هستند که در بازی مرگ و زندگی یا همان «بودن یا
نبودن» به طور مداوم در حال بازی کردن و حتی عوض کردن چهره ها
و نقشهایشان هستند. همین است که فیلم «بودن یا نبودن» فقط
فیلمی کمدی/ تراژیک مربوط به سال 1942 و برای استهزای هیتلر یا
مبارزه با آن نیست. «بودن یا نبودن» از رودررویی مرگ و زندگی و
عشق و نفرت به طور کلی حرف می زند و پیامش در زمان جاریست. از
دیروز تا امروز و از امروز تا فردا و همیشه می شود با عشق و
زندگی به مصاف نفرت و مرگ رفت. و چه خوبست که اسلحه ما در این
نبرد همیشگی می تواند تئاتر، سینما یا هر هنر دیگری باشد.
هنرمندانی چون ارنست لوبیچ که در جبهه عشق و زندگی مبارزه می
کنند ، همیشه پایدار می مانند و آنان که زیر پرچم مرگ آفرینان
به هنرنمائی مشغولند، جز نفرت و نکبت بهره ای نمی برند.
:
ارنست لوبیچ (Ernst
Lubitsch)
28 ژانویه ۱۸۹۲، برلین - ۳۰ نوامبر ۱۹۴۷، هالیوود
بازیگر ، نویسنده و کارگردان یهودی آلمانی
برای آشنائی بیشتر با ارنست لوبیچ می توانید به این آدرس
مراجعه کنید:
http://movies.nytimes.com/person/100296/Ernst-Lubitsch/biography
مشخصات فیلم بودن یا نبودن
کارگردان ارنست لوبیچ
سناریست: ادوین یوستوس مایر
موزیک ورنر ریچارد هیمن
فیلمبردار: رودلف ماته
مونتاژ: دوروتی اسپنسر
بازیگران اصلی: کارول لومبارد/ جک بنی/روبرت استاک/ استانلی
ریجز/ زیگ رومن
محصول آمریکا 1942
Filmdaten Deutscher Titel Sein oder
Nichtsein Originaltitel To Be or Not to Be Produktionsland
USA Originalsprache
Englisch Erscheinungsjahr
1942 Länge 99 Minuten
Altersfreigabe
FSK 12
Regie :
Ernst Lubitsch
Drehbuch
Edwin Justus Mayer
Produktion
Ernst Lubitsch,
Alexander Korda
Musik
Werner Richard Heymann
Kamera
Rudolph Maté
Schnitt
Dorothy Spencer Besetzung
|