باربد طاهری:
انتخابات ریاست جمهوری اخیرایران و حوادث مربوط به آن را چگونه
ارزیابی می کنید؟
مسلم منصوری:
تا آنجا که به مجموعه رژیم بر می گردد، همواره هدف از برگذاری
انتخابات کشاندن هر چه گسترده تر مردم پای صندوق های رای و
مشروعیت دادن به کل نظام بوده است. این بار یکی از مهم ترین
اهرمی هایی که رژیم برای این منظور به کار گرفت، مناظره های
تلویزیونی به سبک آمریکا بود. با انتخاب موضوع مناظره ها از
طرف کاندیداها،
در نظر داشت اقشار وسیعی را تهییج کند تا گرایش های مختلف فکری
در جامعه، سخنگوی خود را در این مناظره ها پیدا کند و به دنبال
آن به پای صندوق های رای گیری روانه شود.
در کنار مناظره ها فضا را برای بیرون آمدن مردم و خیابانی کردن
تبلیغات باز گذاشت. اینبار برخلاف دوره های قبل، تبلیغات
کاندیداها بیشتر از اینکه ستادی باشد، خیابانی بود.
همانطور که شاهد بودیم احمدی نژاد با داشتن پرچم دفاع از
محرومان و اهداف اولیه انقلاب به میدان آمد و موسوی با پرچم
دفاع از نوعی لیبرالیسم . تمامی اینها به خاطر این بود که رژیم
نشان دهد پایبند به دموکراسی و دمکراتیزه کردن جامعه است. چون
در این انتخابات بیشتر چشم به سوی سیاست های بین المللی و
انتخابات اخیر در آمریکا و خط دولت جدید این کشور داشت.
کلیت رژیم چند هدف را از این انتخابات در نظر داشت. می خواست
انتخاباتی مقابل انتخابات اخیر آمریکا بگذارد تا تمامی گزینه
های روی میز آمریکا را به جز مذاکره بدون پیش شرط بسوزاند. پس
می بایستی مشروعیت مردمی کل حاکمیت را در ظرف انتخابات به
اثبات برساند و برنده را با اختلاف بسیار از بقیه کاندیداها
اعلام کند تا بتواند خط و خطوطی را که مقابل دولت جدید آمریکا
می رود، دارای پایه مردمی در جامعه معرفی کرده تا آمریکا را نه
در مقابل رییس دولت بلکه در مقابل اکثریت مردمی که این رییس
دولت را انتخاب کردند قرار دهد.
در ورای این هدف، موضوع دیگری هم از طرف کلیت رژیم دنبال می شد
و آن تخلیه بغض و خشم جامعه، به شکل و شیوه ای که در کشورهای
غربی جهت بیرون نیامدن ِ واقعی مردم معمول است، یعنی بیرون
آمدن مسالمت آمیز که دردها را بگویند، اعتراض کنند و به خانه
برگردند. این شیوه بیشتر برای باز کردن پیچ فشار جامعه و ایجاد
دریچه سوپاپ است. اینجا هم حکومت در نظر داشت مردم را کنترل
شده بیرون بیاورد تا بیرون آمدن واقعی جامعه را یک دوره عقب
بیاندازد.
تا اینجا چه باند خامنه ای و احمدی نژاد و چه باند رفسنجانی و
موسوی اهداف مشترکی داشتند. تضاد آنها نه بر سر چگونگی
انتخابات و اهداف آن، بلکه بر سر این بود که چه کسی صاحب
اکثریت آرا باشد.
اما همانطور شاهد بودیم پتانسیل موجود در جامعه ، از حد
خواسته های دو جناح رژیم رد شد و ترفند موسوی را که می خواست
نشان دهد که مردم حول محور او و انتخاب نشدن او به خیابان آمده
اند را سوزاند و نشان داد که مردم در ضدیت با کل رژیم و بخاطر
مطالبات مشروع خود بیرون آمده اند و بدین جهت اعتراضات بسمت
مقابله قهرآمیز با ماشین نظامی رژیم پیش رفت تا آنجاکه جناح
غالب مجبور به سرکوب گسترده شد .
باربد طاهری: با توجه به تاکتیک رییس جمهور آمریکا در مقابل
ایران که خواستار حل مسائل از طریق دیپلماتیک است، قاعدتا
بیرون آوردن احمدی نژاد از صندوق رای با سیاست فعلی آمریکا،
خوانایی ندارد و به نظر می آمد که موسوی را در مقابل این خط
بگذارند، چرا حکومت خط قبلی را دنبال کرد؟
مسلم منصوری: تحلیل خامنه ای که بلافاصله پس از پیام نوروزی
اوباما بیان شد، چیز دیگری بود . خامنه ای گفت دستی که از سوی
امریکا به طرف رژیم دراز شده، همان دست چدنی دوره بوش است که
حالا به خاطر انحراف افکار عمومی این دست چدنی را با دستکش
مخملی پوشانده اند. بنابراین ولی فقیه رژیم سیاست های تهاجمی
احمدی نژاد را مناسب تر از مابقی برای مقابله یا معامله با
امریکا می بیند. در معنا در مقابل دست چدنی، دست چدنی ارائه می
دهد نه مخملی. برای همین احمدی نژاد را با فاصله زیاد از رقبای
دیگر از صندوق رای بیرون می آورد تا نشان دهد که این دست چدنی
پایگاه توده ای دارد
.
باربد طاهری: صف آرایی باندهای رژیم در انتخابات ریاست جمهوری
بر سر چه بود؟
مسلم منصوری: جناح های رژیم هم مثل بسیاری از حکومت ها بر سر
یکسری منفعت ها و دیدگاه های سیاسی با هم اختلاف نظر دارند.
این اختلاف برای این است که کانال چپاول این دو با هم فرق می
کند. جناح خامنه ای از بازار جهانی سهم دلالی می خواهد، می
خواهد کنترل خرید و فروش کالا در بخشی از بازار منطقه و جهان
زیر نظر آنها باشد. تضادش با امریکا و کشورهای غربی بیشتر از
همین زاویه است. می خواهد با آنها در بخش دلالی و خرید و فروش
کالا شریک باشد. ولی باند رفسنجانی و آقا زاده ها بیشتر در
شرکت های چند ملیتی سرمایه گذاری کردند و با کمپانی های بزرگ
مالی آمیخته شده اند و بیشتر به دنبال ادغام در این بخش هستند.
اما نکته خیلی مشخص این است که این صف آرایی جناحی به هر
غلضتی هم که برسد صف آرایی بر سر داشتن سهم بیشتر در چپاول
توده هاست و ربطی به خواسته های مردم ندارد. باندهای مختلف
رژیم نیز مانند دیگر حکومت ها با برداشتن پرچم مطالبات مردم می
خواهند اصل موضوع دعوا در بین خودشان را پنهان کنند.
تمامی حاکمیت چه اصلاح طلب چه اصولگرا، مسئله اصلیشان حفظ
حاکمیت در برابر خشم توده هاست و اینکه چگونه انفجار خشم نهفته
در اعماق جامعه را یک دوره به عقب بیاندازند. در همین مناظره
های تلویزیونی شاهد بودیم، کاندیداها به فرد حمله کردند، نه به
سیستم
.
احمدی نژاد نمی گوید امثال هاشمی در چه سیستم و مناسبات
افتصادی می توانند فقیران را غارت کنند.
اگر می بینیم که تضاد دو جناح در این مرحله حاد می شود بخاطر
این است که هر جناحی که مقابل امریکا در این دوره باشد ، نقاط
کلیدی حاکمیت را کامل بدست می گیرد و جناح مقابل به حاشیه می
رود
.
باربد طاهری: پس حمایت غرب از جناح خاتمی که اکنون به باند
رفسنجانی و موسوی رسیده است در همین رابطه است که اشاره کردید؟
مسلم منصوری: غرب از هیچ جناح و حکومتی در جهان دفاع نمی کند،
غرب از منافع خود دفاع می کند. اگر ساختار حکومتی عربستان،
پاکستان، کویت و دیگر کشورهای نظیر آن را ببینید وسرکوب آزادی
های فردی ، اجتماعی و سیاسی را در آنجا نگاه کنید، می بینید
که عربستان سعودی که می خواهد مدره بشود و بجای صد و پنجا تا
گردن که در سال گذشته زده امسال به شکر خدا ! صد تا گردن زده ،
جزو متحدان اصلی غرب و امریکا در منطقه هستند. به لحاظ تنظیم
رابطه با گروه هایی مثل مجاهدین افغانستان و یا طالبان هم
نگاه کنیم. که یک روز همین طالبان را ایجاد کردند تا در مقابل
شوروی بایستد و روز دیگر توی سرش زدند. آیا این طالبان است که
عوض شده یا منافع امریکاست. در مورد ایران نیز اینچنین است که
زیر پوشش حقوق بشر و دموکراسی و غیره آن منافع دنبال می شود.
می دانیم که موسوی نماینده جناح نیست بلکه سخنگوی جناحی هست که
مهره اصلی آن رفسنجانی و دیگر آخوندها و آقازاده هایی هستند که
منابع مالی بسیاری را در دست دارند. این دسته به خاطر نوع
سرمایه گذاری و کانال چپاول آن ، تضادی با غرب و امریکا بر سر
شراکت ندارد و بیشتر خط همسویی بی درد سری را با آنها دنبال
می کند .
جدا از این موضوع نکته دیگری که باید به آن توجه کرد اینکه
تضاد امریکا و غرب فقط با جمهوری اسلامی نیست بلکه تضاد
کشورهای بزرگ امپریالیستی هم هست. همانطور که امریکا در عراق
فقط صدام را نزد بلکه فرانسه، روسیه و چین را هم زد. جناح غالب
رژیم با آگاهی به این تضاد کشورهای امپریالیستی ، با غرب تنظیم
رابطه می کند و دنبال شراکت خودش است
.
باربد طاهری: حالا برگردیم به جامعه، اگر چنین پتانسیلی در
جامعه وجود دارد و تبلور آن را در چند هفته گذشته شاهد بودیم،
پس چگونه است اینهمه پتانسیل موجود در توده های مردم در راه
سرنگونی کلیت حکومت آزاد نمی شود؟
مسلم منصوری: اتفاقآ سمت و سوی تمامی اعتراضات که در اشکال
مختلف خود را نشان می دهد در جهت سرنگونی رژیم است . اما اینکه
چرا این اعتراضات به هم وصل نمی شود علت آن را بایستی در
جاهای دیگر دید
.
باید زخم هایی که در جامعه وجود دارد را ببینیم. اگر فقط به
ترفندهای حکومت و مسئله سرکوب انگشت بگذاریم برای رژیم اعتبار
کاذبی را قائل می شویم در صورتی که اگر به زخم های جامعه نگاه
کنیم، خواهیم دید که ترفندهای رژیم چیزی بیش از این نیست که
نگذارد این زخم ها بهبود پیدا کند.
بگذار به جای تحلیل ، خود جامعه و مشخصات آن را ببینیم، برای
همین اجازه بدهید برگردیم به اوایل انقلاب. یک انقلابی در
ایران صورت گرفته، مردم به خیابانها آمدند، فعلا به خمینی و
کارتر هم کاری نداریم، مهم این است که مردم در خیابان بودند و
خواسته هایی داشتند. خواسته هایشان هم این نبود که مثلا نماز
همگانی بشود، خواسته های تیز و تندی داشتند که در تاریخشان
ریشه دارد و آن آزادی، عدالت اجتماعی، استقلال و ضدیت با
استعمار بود.
مردم ما برخلاف لیبرالیسم ، آزادی را خیلی زیبا مطرح می کند.
با اینکه در حال حاضر بیشتر روشنفکران تضاد اصلی را نبود
دموکراسی می دانند ولی عمق جامعه خواستار آزادی است
.
باربد طاهری: فرق دموکراسی با آزادی چیست؟
مسلم منصوری: مفهومی که از آزادی در توده های مردم جاری است،
عدالت اجتماعی و تقسیم ثروت را هم در دل خودش دارد. آزادی ای
که می خواهد یک مجموعه است، شامل آزادی فردی، سیاسی، عقیدتی و
مهمتر درهم شکستن مناسبات اقتصادی است. وقتی می گوید رهایی ،
یعنی اینکه زحمت کشان از آن فقر و بدبختی رها بشوند. مفهوم این
آزادی در توده ها ریشه عمیق و تاریخی دارد و بر می گردد به قبل
از مانی و مزدک. این مفهوم از آزادی با دموکراسی غربی فرق می
کند که دمکراسی را بیرون از مناسبات اقتصادی تعریف می کند.
بهرحال در سال 57 مردم انقلاب نکردند که حجاب اجباری بشود .در
معنا انقلاب مذهبی نکردند بلکه به ظرف مذهب برای رسیدن به
اهداف انقلاب توهم داشتند . می دانیم که توهم با ناآگاهی فرق
می کند . مردم می دانستند چه می خواهند و چه نمی خواهند . و
این توهم چیز غریبی هم نبود ، چون قرنها بود که این خواسته ها
را به شکل رسمی از امام خود می خواستند . علی را به عنوان
سمبل عدالت اجتماعی و حسین را سمبل پرداخت بهاء مبارزه می
دانستند . حالا یک امامی بنام خمینی پا به میدان گذاشت .اینکه
خودش آمد یا برایش درست کردند ، فرقی در خواسته ها و حرکت مردم
نمی کند . می خواهیم ببینیم چه چیزی جامعه را شکست داد . وقتی
امامش می آید نه تنها به خواسته هایش جواب نمی دهد بلکه خواسته
های انقلاب و توده های زحمتکش را به نفع سرمایداری سر می
برد. امامش یعنی بالاترین نقطه اعتقاد و اتکایش بهش خیانت می
کند برای همین اعتماد و امیدش درهم شکسته می شود . و این
آغازی است بر شروع بحران بی اعتمادی در جامعه
.
در نتیجه جامعه تکه تکه می شود . یکی دنبال صوفی گری می رود ،
یکی دنبال زرتشت ،یکی دنبال بودا و... ، بخشی هم با رژیم می
ماند . بعضی ها اعتقادی ، بعضی ها پولی
.
حالا برگردیم نقطه مقابل خمینی . از همان روز اول انقلاب یک
سری اپوزیسیون وجود داشت
.
سازمان هایی با قد و قواره بسیار بزرگ مثل فداییان و مجاهدین و
خیلی های دیگر . آنهایی که در این سازمان ها فعالیت می کردند ،
در معنا بخشی از توده مردم بودند که حالا هویت سازمانی و
تشکیلاتی پیدا کرده بودند
.
بنابراین از همان اول بخشی از جامعه بسرعت دریافت که خمینی یک
توهم است و بر سر اهداف انقلاب جلوی خمینی ایستاد . ولی بعد
متاسفانه هرکدام این سازمان ها و جریان ها که بخشی از توده های
انقلاب به آنها پیوسته بودند ، سرنوشت دیگری پیدا کردند . یکی
قلع و قمع شد . یکی انشعاب کرد و تکه تکه شد . یکی راه اش را
از مردم جدا کرد . به هر تقدیر نتوانستند راهی باز کنند
.
باربد طاهری: منظورتان این است که آن کشتار و سرکوب دهه شصت
باعث شد که نتوانند ؟
مسلم منصوری: نه منظورم این نبود . اتفاقا تا آن نقطه افتخار
آمیز است ، اینکه آن نسل به این شکل مقابل خمینی ایستاد .
افتخاری است که نسل 57 برای همه نسل ها باقی گذاشت
.
منظورم این است که بعد از آن کشتارها ، باقی مانده آن جریانات
نتوانستند حامل آرمان های نسل اول انقلاب به نسل های بعدی
باشند . بیشتر آنها تغییر مسیر دادند . جریان های چپ به جای
دیگری پیوند خوردند . بجز یکی دو جریان و تک افراد هایی که
تلاش کرده اند بدرستی پرچمدار اصول و ارزش های فداییان اولیه
و سیاهکل باشند ، مابقی جای دیگری رفتند
.
در بخش مذهبی هم گروه های مختلفی بودند که قلع و قمع شدند ولی
بزرگترین آنها از لحاظ تشکیلاتی مجاهدین بودند که آنها هم
گرفتن قدرت سیاسی را هدف اصلی قرار دادند و اساساّ از ریل
انقلاب و اردوگاه زحمتکشان و تهی دستان بیرون آمدند و برای
رسیدن به هدفشان، پایشان را جای دیگری گذاشتند . حالا هم
مجبورند منافع غارتگران بین المللی را به حقوق توده های محروم
ترجیح دهند . این همسویی با غارتگران عوارض و آسیب های اجتماعی
خود را بدنبال داشت
.
پس می بینیم جامعه هم از طرف رژیم و هم از طرف بخشی از
اپوزیسیون خنجر خورده ، بحران بی هویتی و بحران بی اعتمادی
ذهنیت جامعه را به هم ریخته و بخشی از این بی اعتمادی به
اپوزیسیون نوع هخاییسم بر می گردد . هخاییسم با آمدن هخا ایجاد
نشد . دو سه سال بعد از انقلاب ایجاد شد . هر روز صد جور وعده
وعیدها دادند ، بدون اینکه یکی جامه عمل بپوشد
.
از رضاپهلوی تا طیفی از اپوزیسیون سرنگونی طلب تا تلویزیون های
24 ساعته ومجموعه این جریانات هخاییسم ، هر کسی بنوعی به
اعتماد مردم صدمه زده اند و به سهم خود اصل مبارزه را لوث و
تخریب کرده اند
.
باربدطاهری: بنظر می رسد وجود این نوع اپوزیسیون ها بیشتر به
سود رژیم و قدرت های جهانی است که از شکسته شدن ساختار اقتصادی
موجود وحشت داردند
.
مسلم منصوری: دقیقآ . حکومت ایران هم مثل تمام حکومت ها از
بودن چنین اپوزیسیون هایی به عنوان یک اهرم مجانی برای کنترل
اجتماعی سود می برد . چرا که حضور اینگونه جریان ها و اثرات
منفی ای که بر جا می گذارند ، خود بخود از التیام زخم های
جامعه جلوگیری می کند . حکومت ها نبود چنین جریاناتی را مساوی
آماده شدن شرایط رشد اپوزیسیون واقعی می بینند .
ببینید ریشه رنج مردم ایران از کجا می آید ؟ از عمامه آخوند یا
از این تبعیض عظیم طبقاتی . این تبعیض از کجا می آید ، بغیر از
شیوه استثمار نظام سرمایداری که جمهوری اسلامی حافظ آن است .
تمامی خلق های جهان از این تضاد اصلی در رنج هستند از جمله
مردم ایران
.
وقتی یک اپوزیسیون سرنگونی طلب برای همسویی با سرمایداری جهانی
همان خواسته هایی را دامن می زند که دوم خردادی های رژیم دامن
می زنند ، مثل طلاق دو طرفه ، آزادی ادیان و حضانت بچه ، و
دیگر نمی گویند چه فرق می کند بچه پیش مادر گرسنه اش باشد یا
پیش پدر بیکار و در مانده اش . این به سود رژیم است یا مردم ؟
درست است که حق طلاق دو طرفه یا حضانت بچه خواسته مشروع همه
زنان از جمله زنان زحمتکش است ، اما مسّله بخش بزرگی از زنان
جامعه فراهم کردن پول شیر بچه شان است ، مسّله اصلی بدبختی و
فقری است که کمرشان را شکسته . ترفند حکومت و سرمایداری جهانی
اینجاست ، که فقط این خواسته ها را عمده می کنند تا دعوای اصلی
که بر سر تقسیم ثروت و درهم شکستن شکاف عظیم طبقاتی است روی
صحنه نباشد
.
حالا یک اپوزیسیونی مثل مجاهدین که معتقد به سرنگونی است همان
خواسته هایی را دارد که بخشی از رژیم دارد . تفاوت فقط در این
است که یکی این را با سرنگونی رژیم می خواهد تا از این راه خود
به جا و مکانی برسد و دیگری آن را قدم به قدم در درون نظام می
بیند . هردو یک دمکراسی بی بو و بی خاصیت را برای توده های
زحمتکش و یک دمکراسی پر خاصیت را برای صاحبان سرمایه تبلیغ می
کنند
.
این نقطه مشترک رژیم و کشورهای غربی و بخشی از اپوزیسیون است .
پایه ترین چیزی که مشترک هستند حفظ روابط استثماری و بهره کشی
به اسم احترام به مالکیت خصوصی و بازار آزاد است . به این
ترتیب اپوزیسیون سرنگونی طلب خود بخود ضد انگیزه سرنگونی می
شود . خودش ترمزی می شود برای سرنگونی . چون اگر مسّله اصلی
در ذهنیت جامعه حضانت بچه و قانون هایی از این دست باشد که
دیگر جامعه به سمت سرنگونی نمی رود . دیگر مبارزه مسلحانه چه
معنایی دارد ؟ مبارزه مسلحانه می کند که بازار آزاد تضمین شود
؟
مبارزه مسلحانه می کند که بچه بجای بابا به مادرش برسد ؟ می
بینیم خود اصل مبارزه مسلحانه چقدر تحقیر و تخریب می شود . و
مشخص است که رژیم چه سودی از این تخریب می برد
.
مبارزه مسلحانه در دعوای اصلی بین تهی دستان و چپاول گران است
که مشروعیت پیدا می کند و گر نه قاچاقچی ها هم دم مرز بزن بزن
می کنند
.
وقتی یک اپوزیسیون سرنگونی طلب که مدعی آلترناتیو رژیم است به
این درجه از حقارت و دریوزگی می افتد که خواستار سلامتی موسوی
میشود که در سال 67 نخست وزیر حکومتی بوده که زندانیان سیاسی
را قتل عام می کند و حالا مترسک باند رفسنجانی ا ست برای
ایجاد توهم و تمام رسانه های امپریالیستی تلاش می کنند تا او
را به عنوان رهبر جنبش مردم غالب کنند، حالا این سرنگونی طلب
هم دارد همین توهم را دامن می زند
.
در همین مدت دیدیم که مبارزه مردم چند روز قهرآمیز می شود .
بخشی از جامعه در مقابل ماشین نظامی سرکوب رژیم با دست خالی
ایستاده و می جنگد ،جریانی که ادعای مبارزه قهرآمیز دارد اگر
یک حداقل مشروعیت را در مردم داشت با جمعیتی که جواب گلوله را
با سنگ می دهد پیوند می خورد و رژیم نمی توانست از مرحله بعدی
مبارزه جلوگیری کند ، چون از این نقطه مسیر را خودش بدست می
گرفت . اما می بینیم بجای اینکه خود را در صحنه واقعی نشان
بدهند با صدور اعلامیه و پیغام های هخایی خواستار ابطال
انتخابات می شوند و بدنبال موسوی به راه می افتند
.
اینجا بحث بر سر پیروزی و یا شکست نیست ، حرف در چگونه پیروز
شدن و چگونه شکست خوردن است . این چگونگی طی کردن راه است که
می تواند بصورت یک عامل ترمز و یا یک عامل حرکت برای توده مردم
عمل کند .
هر پدیده ایی که در یک دوره ای از تاریخ متولد می شود ، به
همان اندازه خود در جامعه اثر می گذارد . هم در زمان خودش و هم
در ذهنیت تاریخی جامعه اثر باقی می گذارد
.
ببینید چرا عمده ترین خواسته مردم ایران در دوران های مختلف
عدالت اجتماعی و تقسیم عادلانه ثروت است . در یک زمانی مزدک می
آید ، بحث اشتراک و تقسیم مساوی ثروت را مطرح می کند . حرفش
چون با فطرت انسانی مطابقت دارد از طرف مردم آن زمان پذیرفته
می شود و وارد فرهنگ مردم می گردد
.
حالا نمی خواهم فقط روی مزدک تأکید کنم ، بوده اند بسیاری در
تاریخ قدیم ایران که به نحوی روی همین تقسیم ثروت انگشت گذاشته
اند . پایه اصلی مرز بین خیر و شر ، نور و ظلمت بر همین اساس
بنا شده است . می بینیم جامعه و تاریخ ایران از هزاره های قبل
از مارکس " چپ " را در فرهنگ خود دارد .
بنابراین هر نیرویی که در این راه حرکت کند چه پیروز بشود و
چه پیروز نشود در مسیر تکامل قرار دارد و با جنبش های بعدی
پیوند می خورد . یک پیوستگی تاریخی بین تمامی نیروهایی که در
صدد حل تضاد اصلی دوران خود بوده اند وجود دارد . همانطور که
یک سرنوشت مشترک بین نیروهای میرا که در مسیر ظلمت قرار دارند
وجود دارد
.
وقتی جریانی با شر دوران همسویی می کند و با اهریمن بزرگ با
امپریالیست ها یکی می شود تا اهریمن کوچک را شکست دهد ، مردم
را بیشتر در میان دو ناحق یعنی رژیم و اپوزیسیون قرار می دهد
، تا آنجایی که می بینیم این بی اعتمادی در جامعه تبدیل به
بحران شده است
.
و این امکان را به رژیم و امپریالیست ها می دهد که جامعه را
بین جناح های رژیم از این سو به آن سو به کشند .
وقتی همه نگاه به بالا معطوف می شود به همان اندازه پیوندش
با پایین یعنی با توده ها قطع می گردد .
وقتی جریانی تمام نیروی خود را در دستگاه صاحبان قدرت می گذارد
و خودش را بشکل کاریکاتور یک دولت در می آورد تا به غرب بگوید
همه چیز ما همانی است که شما می خواهید جدا از عوارض سیاسی و
اجتماعی که دارد ، گریبان خودش را هم می گیرد . بعید نیست وقتی
دیگر مورد استفاده و مصرف نداشته باشد توی سرش بزنند . همانطور
که رژیم دنبال آن است تا آنها را به در مانده گی بیشتری بکشد
و در عین حال آنها را به عنوان اپوزیسیون خودش جلوی جامعه
نگهدارد . خود این جریانات با مسیری که رفتند این امکان را به
رژیم داده اند تا از آنها به عنوان یک اهرم در مقابل جامعه
استفاده کند . همان نقشی که حزب توده برای شاه داشت و شاه هر
جریان چپی را به حزب توده می وصل می کرد تا در ذهنیت مردم آن
را تخریب کند ، حالا این جریانات همین نقش را برای رژیم دارند
.
باربدطاهری: چرا رژیم در طی این چند سال این همه کتاب های
مارکس و مقالات مارکسیستی را در ایران چاپ می کند ؟
مسلم منصوری: اگر به ترفند های رژیم در این رابطه توجه کنیم ،
می بینیم ترس و نگرانی حکومت از زمینه های رشد چپ در بخشی از
جامعه است. آن زمینه ها اتفاقا از همان فداییان اولیه دارد
نشات می گیرد، حالا رژیم برای مقابله با این خطر ، یک مجرا باز
کرده که همه کار آکادمیک بکنند، بنشینند اشکال مارکس را
بگیرند، ببیند هگل چه گفته، کانت چه کرده و مثل حوزه علمیه
روزها و سالها با هم جدل کنند. رژیم برای اینکه یک نفر عنصر
میدانی و اعتقادی از نوع سیاهکل از جامعه بیرون نیاید، انجمن
اسلامی اش برای چگوارا بزرگداشت می گیرد و "سرود سر اومد
زمستون " فدایی و سرود چگورا را برای کسی چون موسوی مصرف
می کند.
اگر این بخش از چپ زمینه رشدی در جامعه نداشت، رژیم نیازی نمی
دید که این همه کار کند و انرژی بگذارد و گروهی از تئوری
پردازان به اصطلاح مارکسیست را وسط بیاندازد تا از تمام شدن
دوران چپ از نوع چگوارا و سیاهکل حرف بزنند و بنویسند.
اتفاقا اینجا تجربه احزاب کمونیستی اروپا روبروی چپ ایران است.
احزاب چپ و مارکسیست اروپایی زمانی که به این توهم دچار شدند
که با شرکت در انتخابات از درون دستگاه بورژوازی مبارزه کنند
می بینیم سرنوشتشان به کجا انجامیده که خود ابزاری شده اند در
دست بورژوازی.
مردم به امید شرایط بهتر یک دوره احزاب به اصطلاح چپ و
سوسیالیست را انتخاب می کنند ولی دوره بعد از دست آنها به راست
ها پناه می برند. حضور این احزاب بزرگترین کمک را به سیستم
سرمایه داری می کند تا بوسیله آنها از رشد اپوزیسیون واقعی و
رادیکال جلوگیری کند که خواسته های اقشار محروم جامعه به
سرانجامی نرسد.
برای همین هم اتحادیه اروپا موسسه ای را ایجاد کرده با نیروی
بسیار و بودجه کلان که عده ای بنشینند آثار چاپ نشده مارکس را
منتشر کنند و در دانشگاه ها بر سر آن بحث و جدل کنند.
در حالیکه یک مارکسیست واقعی روح آن تفکر را می گیرد و به راه
می افتد و احتیاجی ندارد که بداند نمره کفش مارکس چند بوده ،
به تئوری ای احتیاج دارد که راهنمای عمل باشد و از آن تئوری
حرکت و عمل زاییده شود
.
باربد طاهری : با این حجم اعتراضی که در جامعه وجود دارد چرا
نیروی رهبری کننده از دل آن بیرون نمی آید ؟
مسلم منصوری: این روزها طیف هایی که راه چاره را بیرون از جناح
های نظام می بینند ، بحث شان بیشتر حول محور نبود یک رهبری
مورد اعتماد است . چون اهمیت رهبری به مثابه چسب اعتراضات
عمومی در میدان عمل و صحنه واقعی در قضیه انتخابات به اثبات
رسید
.
ولی باید ببینیم در چه بخشی جامعه رهبری ندارد . آن بخشی که
دنبال رفرم و دمکراسی رایج است رهبری خودش را دارد ، آن بخشی
که مطالبات خود را در چهارچوب قوانین همین نظام دنبال می کند
رهبری دارد، پشتوانه بین المللی هم دارد .
اکثریت جامعه ، بویژه توده های زحمتکش نمی تواند در چهارچوب
قانون بر آمده از نظام اقتصادی و استثماری این حکومت به حقوق
خود برسد . برای اینکه به حقوق خود دست پیدا کند باید نظام
اقتصادی و سیاسی موجود را درهم بشکند . با توجه به تجربه تمام
جنبش ها ، یک نظام اقتصادی با فروریختن نظام سیاسی از بین نمی
رود . از این نقطه است که دستگاه حاکمیت ها
مبارزه قهرآمیز را بر توده ها تحمیل می کنند . وقتی می گوییم
رهبری ، در بخش مبارزه قهر آمیز است که جامعه رهبری ندارد .
رهبری ای که تبلور خواسته های اکثریت توده زحمتکش و مورد
اعتماد باشد تا بتواند پتانسیل قهر آمیز بخش های مختلف جامعه
را به هم پیوند دهد نیست . جامعه احتیاج به مترسکی در نقش رهبر
ندارد که بیاید تظاهرات سکوت راه بیا ندازد و از آرامش و
مسالمت در برابر دستگاه سرکوب حرف بزند .
همچنانکه شاهد بودیم در طی این سال ها جامعه هر جا فرصتی پیدا
کرده تا خواسته های اساسی خود را در میدان بیاورد با سرکوب خشن
وماشین نظامی حکومت مواجه بوده در نتیجه به تنها راه مبارزه
یعنی شیوه قهرآمیز روی آورده
.
این بار هم خیابانها نشان داد که جامعه آماد گی مادی و عینی را
دارد که قهر آمیز کند ، اما همان نبود یک نیروی مورد اعتماد
باعث شد جامعه از این نقطه به مرحله بعد عبور نکند . به عبارت
دیگر جامعه مرگ بر حکومت را گفت ولی برای گفتن زنده باد کسی را
نداشت . یعنی همان قوه محرک توده های به میدان آمده برای به
نتیجه رساندن امر سرنگون کردن حکومت را نداشت .
اما در قدم بعدی جنبش ، که مطالبات بدنه اصلی جامعه روی صحنه
بیاید ، نیروی رهبری کننده آن هم از همان جا شکل می گیرد .
زمانیکه زحمتکشان و ندارها در حجم وعمق گسترده وارد شوند طبعآ
مطالبات آنان دست بالا را در کل مطالبات جنبش پیدا می کند ، در
این مرحله رهبری انقلابی نیز در دل آن بطور طبیعی زایش خواهد
شد . بدین جهت تمامی ترفندهای بالایی ها نیز برای به عقب
انداختن فاز بعدی جنبش است . برای اینکه جنبش از این مرحله به
مرحله بعد عبور نکند ، افرای و جریان هایی که بیرون اردوگاه
مردم هستند هر کسی از زاویه منافع خود و اربابان خود می خواهد
روی جنبش اثر بگذارد
.
مرزبندی افراد و نیروهایی که حقوق مردم را دنبال می کنند با
جریان ها و افراد جیره خور حاکمیت ، اینجا مشخص می شود . یکی
بدنبال رادیکال تر شدن جنبش برای درهم شکستن ساختار سیاسی و
اقتصادی حاکمیت است ، یکی می خواهد سقف مطالبات جنبش مردم را
به سطح خواسته های جناحی از جنایتکاران رژیم وصل کند تا از
فروریختن کل حاکمیت جلو گیری کند
.
باربد طاهری: کسی که سرنگونی رژیم را تنها وتنها در چهارچوب
حقوق مردم می خواهد نه در چهارچوب رسیدن به قدرت در راستای
منافع امپریالیست ها چه کمکی می تواند بکند تا مبارزه مردم
ایران به سرانجامی برسد؟
مسلم منصوری: همانگونه که در بالا اشاره شد ، یکی از سخت ترین
مراحل یک جنبش که هدف آن رهایی زحمتکشان است ، مرحله ایی ست که
خواسته های جنبش عمومی است وهنوز خواسته های اصلی توده مردم ،
یعنی تقسیم ثروت وشکستن ساختار اقتصادی ، دست بالا را در جنبش
ندارد . حساس ترین مرحله تمام جنبش ها در این نقطه است . چرا
که در این مرحله غارتگران بین المللی و پادوهای رنگا رنگ آنها
می توانند به جنبش مردم دست درازی کرده و آن را به انحراف
بکشانند . و عبور جنبش به مرحله بعدی را یک دوره عقب بیاندازند
. تمامی ترفند جناح های حاکمیت وسرمایداری جهانی برای یک
هدف است و آن اینکه از عبور جنبش به مرحله بعد جلوگیری کنند
.
چون خوب می دانند که توده های میلیونی گرسنه و فقیر جامعه است
که پتانسیل مبارزه قهرآمیز و سرنگونی نظام را دارد . چرا که
طلب اصلی اش را می خواهد . این را می دانند که توهم بدنه اصلی
جامعه و بند ناف فرهنگی اش به دستگاه آخوندی دارد فرو می
ریزد. به عبارت دیگر آخرین سنگر رژیم دارد در هم می شکند. برای
همین احمدی نژاد به دروغ پرچم دفاع از محرومان را در دست گرفته
و نقش اپوزیسیون این بخش را چه در داخل ایران و چه در مقابل
سرمایه داری جهانی بازی می کند. اما این نقش کاذب و موقتی است.
وقتی این بدنه اصلی تکان بخورد، نیروی بالنده و رهبری اش هم از
دلش بیرون می اید. وقتی اقشار مختلف این بدن به هم پیوند
بخورند خواهیم دید ماشین نظامی رژیم، بسیج و سپاه اش آیا دو
روز می توانند دوام بیاورند؟
هر چند تمام وحشت و تلاش رژیم و کشورهای امپریالیستی این است
که توده های محروم ورود عام به جنبش نکنند و نیروی بالنده
مردم شکل نگیرد . اما جامعه مسیر تکاملی خودش را می رود .
جنبش مردم در روند طبیعی خود از این مرحله عبور می کند . این
قانونمند است
.
این که گفتی چه کمکی می توان کرد ؟ خود صحنه واقعی به ما می
گوید . کمک ما درست در این نقطه است که جنبش از این مرحله
کنونی به مرحله بعدی برسد . بنابراین این کمک در صحنه واقعی
مشخص می شود ، یعنی سوزاندن تمام ترفند های حکومت و چپاول گران
بین المللی و نوکران اپوزیسیون نمای آنها که تلاش در جهت دست
درازی به جنبش و انحراف آن از مسیر اصلی و به عقب انداختن آن
است . مقابله با این ترفند ها و سوزاندن آن ، مسیر جنبش به
مرحله بعدی تسریع می شود . تمام این ترفند ها در این مرحله است
، با رد شدن جنبش از این مرحله تمام آن ترفند ها و ترمزها اثر
گذار نخواهد بود و از بین خواهد رفت
.
ما اگر بتوانیم ترمزها و اهرم هایی که اکنون بر سر راه جنبش
قرار دارد را به درستی ببینیم و در حد توان آن را از سر راه
کنار بزنیم، به مبارزه اصلی توده ها برای سرنگونی این نظام و
درهم شکستن مناسبات اقتصادی و سیاسی آن کمک کردیم
.
|