سایت
بحران: لطفا خودتان را معرفی کنید
مسلم منصوری: در ایران مدتی به عنوان نویسنده در مجلات
سینمایی کار کرده ام .در همین دوران کتابی از من بنام
سینما و ادبیات بچاپ رسید .در ایران هشت فیلم مستند
مخفیانه ساخته ام. سال 1999 به امریکا آمدم. در خارج
از کشور چند فیلم ام را ادیت و پخش کردم. چند موزیک
ویدیو و کار کوتاه مستند ساخته ام. چند فیلمنامه نوشته
ام فیلمنامه ای را با همکاری زنده یاد احمد محمود کار
کرده بودم بنام دوران سپری نشده، منتشر کرده ام .
مجموعه مقالاتی در باره سینما و هنر نوشته ام که قرار
است بصورت کتاب منتشر شود و مهم تر از همه شکل بخشیدن
به سینمای زیرزمینی ایران دغدغه اصلی ام در این سال
های در تبعید بوده است.آدرس سایت شخصی من
www.moslemmansouri.com
است.
سایت بحران: کمی در بارۀ کارهای اخیر خود بگویید
مسلم منصوری: در دو سه سال گذشته روی چند فیلمنامه کار
کرده ام. فیلمنامه ای در بارۀ طاهره قرةالعین، مزدک،
خمینی و فیلمنامه ای که ماجرای آن در لوس آنجلس می
گذرد. نگاهی است به زندگی جاری در این شهر و دوندگی
های بی سرانجام برای به فیلم درآوردن این فیلمنامه ها
و همچنین پیگیری کارهای مربوط به سینمای زیرزمینی
ایران.
فیلمنامه زندگی خمینی مروری است به وقایع ایران از
انقلاب مشروطه تا کنون و اینکه چگونه خمینی از ابتدا
استراتژی مشخصی داشته و محدودۀ حرکتی خود را در
چهارچوب ایران نمی دیده است. و اینکه چگونه علارغم
شعارهایی که به نفع توده محروم سرمیدهد، در عمل
بیشترین گلوله خود را به سمت مردم فقیر شلیک می کند و
از موضع رهبر انقلاب خواسته های مردم را سر می برد…
ساختن فیلم از زندگی کسی چون طاهره و مزدک به این دلیل
اهمیت دارد که رژیم سالهاست برای اینکه در جامعه جنبشی
شکل نگیرد و حرکت های اعتراضی مردم به سامانی نرسد،
تلاش می کند جامعه را از هرگونه ارزش و آرمان انسانی
تهی و بی اعتقاد کند، به شیوه های مختلف بی هویتی و بی
اعتقادی را در جامعه ترویج می کند.
از یک سو با قوانین سخت، خشن و واپسگرا جامعه را به
ستوه می آورد، از سوی دیگر خودپرستی و ارزش های
لیبرالی و مصرف گرایی غربی را به عنوان یک الگوی زیستی
و دروازه نجات به جامعه نشان می دهد. مدام جامعه را
بین این دو بالا و پایین می برد.
با طرح جنبش های اجتماعی تاریخ ایران و سمبل های
مبارزاتی آن می توان هویت انسانی و روحیه مبارزاتی را
در جامعه تقویت کرد. چرا که این بخش از تاریخ، امروز
در توده مردم زمینه رشدی دارد. رژیم هم سالها است این
زمینه را در جامعه دیده است. وزارت ارشاد کارت تبریک
خود را با عکس تخت جمشید چاپ می کند. ده ها انجمن
مرزپرگهر و غیرپرگهر ساخته که از عظمت امپراطوری و
ایران بزرگ بگویند، تا بستر مبارزات تاریخی مردم و
مطالبات انسانی و ضد استثماری آن دیده نشود. تا توده
مردم به این بخش از تاریخ خود پیوندی پیدا نکند.
بهرحال
چه فیلم هایی که اینجا میتوان ساخت چه سینمای زیرزمینی
در ایران با مشکل مالی روبروست. کار سخت است. بخصوص
اگر آدم بخواهد در چنین وضعیتی مستقل هم بماند. البته
این چیز تازه ای نیست، چیزی که تازه است شدت و حدت این
سختی است و چلانده شدن آدم. با این حال چه در داخل و
چه اینجا کارها کم و بیش جلو می رود. اندک شرری هست
هنوز...
سایت بحران: آیا از پیدایش جمهوری اسلامی تا کنون کار
سینمایی خوب و رادیکال که پروانه نمایش هم گرفته باشد
در ایران ارائه شده است؟ اگر آری، چگونه چنین چیزی در
محیط اختناق زده و اسلام زده ای چون ایران امکان پذیر
است؟ و گرنه، ایراد از وزارت ارشاد رژیم است یا از
فیلم سازان؟
مسلم منصوری: خطوط و روند کلی سینمای ایران را رژیم
تعیین می کند. هر فیلمی از چهارچوب سیاستهای کلی اش
پافراتر بگذارد با سانسور مواجه می شود. در این میان
گاهی یکی دو فیلم خوبی هم مثل دونده یا باشو غریبۀ
کوچک و.. ساخته شده، ولی این تک نمودها تآثیری در روند
کلی سینمای ایران نداشته است. فیلم سازان یا مجبورند
خودشان را با اهداف رژیم در حیطه سینما تطبیق دهند، که
اکثرا چنین میکنند، یا سالها پشت سانسور رژیم گیر می
کنند. باز اینجا اهمیت بحث سینمای زیرزمینی خودش را
نشان میدهد.
سایت بحران: نظر شما در بارۀ کارگردانانی چون تهمینه
میلانی چیست؟ آیا اینها راهگشا هستند یا مسدود کننده
راه و بگونه ای لابی های رژیم از جایگاه "چپ"؟
مسلم منصوری: آثار فیلمسازانی از این دست همان خطوطی
را تبلیغ میکنند که رژیم دارد در جامعه جلو می برد؛ بی
اعتقادی، بی هویتی و ترویج مصرف گرایی برای تغییر
فرهنگ سیاسی و تغییر شیوه مبارزه به شیوه اعتراض
لیبرالی و بی خاصیت.
رژیم
هر گاه خواسته موضوعی را مسئلۀ ذهنی جامعه کند، با
استفاده از سینما، سریالهای تلویزیونی، رسانه های
عمومی و دیگر تولیدات فرهنگی این کار را کرده است.
جنبش زنان را به نقطه ای تنزل میدهند که قانونی تعدیل
شود یا نشود. زنان به مسابقۀ فوتبال بروند یا
نروند....مبارزۀ دانشجویی و مفهوم زندانی سیاسی را به
سطحی می کشاند که بیشتر سرگرم کننده باشد تا مبارزه.
خودش قانون وضع می کند، خودش اجازه اعتراض به آن قانون
را صادر میکند. فیلم تولید میکند، بحث راه می اندازد
که آن قانون تعدیل یا تغییر کند.
کمترین و آخرین مطالبات جامعه را به عنوان اولین و
اصلی ترین مطالبات دامن می زند. عده ای از فیلم سازان،
کارشناسان... بخاطر منافع خود با رژیم همسو می شوند و
بسیاری هم به دام شگردهای رژیم می افتند و انرژی شان
به هدر می رود.
این شگردهای رژیم از یکسو نشانگر هراس او از توده مردم
فقیر است که از آنجا حرکتی شکل نگیرد و از سوی دیگر
سالهاست رژیم همسویی خود را با تز دهکده جهانی بخوبی
نشان میدهد. می دانیم که ساله قبل صاحبان سرمایه های
بزرگ در سازمان تجارت جهانی و صندوق بین الملی پول تزی
را ارائه کردند که دهکده جهانی نامیده شد. مفهوم دهکده
جهانی چیزی نیست جز اینکه شیوه مصرفی امریکایی باید
جهانی شود. انبوه انسانهای که در گوشه کنار جهان هنوز
به مفهوم مدل زندگی امریکایی مصرف کننده نیستند،
خریدار کالا هستند تا مصرف کننده، بایستی از خریدار به
مصرف کننده به شیوه امریکائی تبدیل شوند.
ورود نظامی امریکا به منطقه و طرح خاورمیانه بزرگ در
همین راستاست. به هم ریختن ریل موجود در منطقه و پیش
بردن ریل دهکدۀ جهانی. بی جهت نیست که در دهۀ اخیر
هزاران سازمان مدافع حقوق زنان و حقوق بشر( ان.جی.او)
بوجود آورده اند. چون بافت جوامع سنتی دیگر برای
سرمایه داری سودی ندارند حالا زنان بایستی از خانه
بیرون بیایند، ماشین سوار شوند، موبایل داشته باشند،
اینترنت استفاده کنند، لوازم آرایش مصرف کنند، اگر
صورتشان کمی جوش زد و دچار افسردگی شدند قرص ضد
افسردگی هست. کمی چاق شدند قرص لاغری و دکتر جراح
زیبائی هست. اگر در این دایرۀ بی انتهای کار و مصرف
دچار خستگی و پوچی شدند دکتر روانشناس هست، فیلم های
هالیوودی هست، کنسرت هست و .... حالا توان خرید از کجا
می آید، با کارکردن بیشتر، با درس خواندن بیشتر، دلالی
بیشتر، تن فروشی بیشترو هزار جور سگ دو زدن ها ی دیگر.
دیگر فرصتی برای همگرائی انسانی، دوست داشتن، عشق
ورزیدن و مبارزه باقی نمی ماند. آدمها بر مبنای حل و
فصل احتیاجات بیرونی شان باهم تنظیم رابطه می کنند.
آدمها بایستی به آدمک و بردۀ کار و مصرف تبدیل شوند.
در دهکدۀ جهانی کسی که توان تولید ومصرف ندارد دیگر
بدرد نمی خورد. و روزانه انسانهای بیشماری بدرد نخور و
به حاشیه رانده میشوند. برای آنکه طرح دهکدۀ جهانی جلو
برود وشیوه مصرفی ملت ها تغییر کند، باید فرهنگ سیاسی
و سنت های جوامع هم تغییر کند. یک نوع روش و سلیقه از
یک جا به همه جا تزریق شود.
امروز دیگر کمتر چیزی بنام موسیقی فرانسوی یا سینمای
ایتالیا یا ادبیات آلمانی یا آمریکای لاتین مفهوم
دارد. کمتر آثاری است که رنگ وبوی فرهنگی یک جامعه و
تجربه زیسته شدۀ آن جامعه را باخود داشته باشد. تمام
دست آوردهای فرهنگی بشر باید نابود شود تا یک نوع
فرهنگ مصرفی و سیستم سیاسی ای بنام دمکراسی جایگزین
گردد.
در نظام دمکراسی همه آزادند حرف بزنند. عده ای بسیار
کمی هم آزادی عمل دارند. آزادی حرف زدن مال مردم است
آزادی عمل مال آنهاست و آزادی حرف زدن مردم هم
کوچکترین تآثیری در آزادی عمل گردن کلفت های سرمایه
داری ندارد. همه آزادند که بردۀ کار و مصرف باشند، همه
آزادند از موسیقی و سینما و سلیقۀ زندگی که از پیش
برایشان انتخاب شده استفاده کنند. در نظام دمکراسی چون
مردم آزادند کار و مصرف کنند دیگر وقتی برای دخالت در
تعیین سرنوشت خودشان ندارند. آنهایی که آزادی عمل و
سرمایه دارند، رسانه عمومی و ابزارهای تبلیغاتی را در
اختیار دارند، این کار را میکنند. هر چهار سال دو تا
کارمند را در دو نقش متفاوت به مردم معرفی میکنند تا
مردم رای بدهند و از دمکراسی بهره ببرند.
تحت این زرق و برق متمدنانه، انسانها زیر فشار قسط،
کرایه خانه، نان، آب و نیازهای کاذب مصرفی له و لورده
می شوند.
حالا رژیم جمهوری اسلامی ساختار دستگاه حکومتی و بخشی
از پایگاه احتماعی خود را اعتقادی و ایدئولوژیک نگه
داشته و در همان حال در جامعه ریل دهکدۀ جهانی و فرهنگ
امریکایی را با شتاب پیش برده است. هیچ حکومتی در
منطقه خاورمیانه به اندازۀ این رژیم شیوه مصرفی و
فرهنگ سرمایه داری را در جامعه ترویج و نهادینه نکرده
است.
از یک طرف برای کنترل و ارعاب جامعه به بهانۀ بد حجابی
دست به سرکوب می زند از سوی دیگر تجارت سکس می کند و
تن فروشی و لیبرالیسم جنسی را در جامعه دامن می زند.
در بیشتر فیلم هایش یک زن تن فروش را هم کنار خیابان
نشان می دهد و به گونه ای تصویر میکند که تن فروشی را
به عنوان یک شغل عادی در جامعه جا بیاندازد.
برای مشروبات الکلی بگیرو ببند راه می اندازد و حکم
اعدام صادر میکند، همزمان مشروبات الکلی را خود وارد و
تولید می کند. به نفع محرومان شعار می دهد و این در
شرایطی است که به رشد بی حد و مرز هیولای سرمایه داری
مالی و تجاری دامن میزند که در تاریخ معاصر ایران بی
سابقه است.
علیه آمریکا شعار می دهد اما پیش از هر کشور دیگر در
منطقه، فرهنگ و مصرف آمریکایی را در جامعه ترویج می
کند. حتی آخوندهایش با لباس آخوندی روز والنتاین می
گیرند. نعل به نعل ریل مناسبات اقتصادی دهکدۀ جهانی را
می رود؛ انحصاری کردن تولیدات، خصوصی سازی، بهرۀ
بانکی، کارت اعتباری... حالا هم می خواهند نانواییها
را جمع کنند تا نان بسته بندی شده به بازار بفرستند.
آب را هم که دارند در قوطی به مردم می فروشد.
جامعه را گرفتار نیازهای کاذب مصرفی کرده که از صبح تا
شب مجبور باشد دونگی کند. وهم زمان سعی کرده بخشی از
جامعه را به کثافت کاری خودش آلوده کند. به کارگران
حقوق نمی دهد بجایش سیمان می دهد که بعد از ساعت کار
بفروشند تا از کارگر تولیدی دلال بسازد. بین کارمند،
معلم ... رشوه گیری و خرید و فروش را رایج می کند.
روحیه خودپرستی، بی اعتقادی و تهاجم کردن به یکدیگر
را درجامعه تبلیغ می کند. تمام زیر بنای فرهنگی و
مناسبات انسانی توده مردم را و هر چیزی که می تواند
ابزار مقاومت جامعه باشد، به نفع سرمایه داری جهانی به
نابودی می کشد.
رژیم جمهوری اسلامی در عمل نشان داده که کوچکترین تضاد
ماهیتی با سرمایه داری جهانی ندارد. تضادش دراین است
که میخواهد صاحب بخشی از سیستم موجود جهانی باشد منتها
با روکش اسلامی.
دراین میان فیلم سازانی که دلالی را در دنیای موجود
بخوبی یاد گرفته اند، روی ریل حاکمیت های داخلی و
جهانی کار می کنند.عده ای هنوز راجع به جنایت صدام و
طالبان فیلم میسازند تا شاید تکه استخوانی از فستیوالی
یا از دست دولتی بگیرند. با فیلم هاشان حمله نظامی به
عراق و افغانستان را به گونه ای برای تماشاگر توجیه می
کنند و همزمان با بی شرمی ژست ضد جنگ هم می گیرند.
با این حال این یک سوی ماجراست. رژیم میداند با تمام
تلاشی که کرده، با شکل گیری اولین حرکت های مبارزاتی
در جامعه، تمام این آلودگیهای موجود مثل کف روی آب
کنار خواهد رفت. رژیم جدا از مواجه بودن با نفرت مردم،
بدنه خودش هم دچار تشتت شده است. دهکدۀ جهانی هم همین
مشکل رژیم را دارد. توده مردم در جوامع غربی به ویژه
در آمریکا از دایرۀ کار و مصرف خسته شده اند و توهمشان
از دمکراسی، تکنولوژی، علم ، هنر، دانشگاه و... دارد
فرو می ریزد.
سایت
بحران: رژیم می گوید " انرژی هسته ای حق مسلم ماست"
آیا واقعا این چنین است؟
مسلم منصوری: تا آنجایی که به رژیم برمی گردد نه تنها
انرژی هسته ای که در اختیار گرفتن حیات یک جامعه و
سرنوشت مردم و چپاول آنان را حق مسلم خود می داند. اما
اهمیت این سوال کجاست؟ اینکه رژیم زیر پوشش انرژی هسته
ای به سلاح اتمی دست پیدا می کند و مانگار می شود، مگر
ماندگاری یک رژیم به داشتن یا نداشتن سلاح اتمی برمی
گردد؟ هرگاه مردمی علیه حکومتی قیام کنند، داشتن بمب
اتم کمکی به آن حکومت نمی کند. اگر با تولید سلاح
کشتار جمعی مخالفیم که باید باشیم، باید با همه
کسانیکه آن را تولید میکنند مخالف باشیم.
اگر آنگونه که سران امریکا و اسرائیل می گویند، رژیم
به بمب اتم دست پیدا کند برای منافع آنها خطرناک می
شود، این دیگر چرا باید دغدغۀ فکری ما باشد؟ سران این
کشورها خودشان بهتر می دانند چگونه از منافع خود حفاظت
کنند.
اگر بگوییم رژیم به بمب اتم برسد جنگ در می گیرد، می
دانیم که مشکل بر سر داشتن یا نداشتن سلاح اتمی توسط
رژیم نیست. اگر تضاد امریکا با رژیم سناریو نباشد، جنگ
در خواهد گرفت. مگر به صدام به خاطر سلاح اتمی حمله
کردند؟!
صورت مسئله منطقه اساسا تضاد بین امریکا و رژیم نیست.
آنها طرح خیلی بزرگتری از قدو قواره رژیم برای آن
منطقه دارند. تضاد آنان با رژیم بخش کوچکی در دل این
طرح دهکدۀ جهانی است. اینگونه نیست که دو قطب مقابل هم
باشند. به سود هر دو طرف است که تضاد اصلی بین این دو
جلوه داده شود تا خط اصلی که قرار است جلو برود دیده
نشود و با عمده کردن ماجرای اتمی رژیم در مقابل غرب،
در عمل می بینیم که خود رژیم از آن بهره برداری می
کند، این امکان را به رژیم می دهد که انرژی هسته ای را
مثل ملی شدن صنعت نفت برای بخشی از جامعه به عنوان یک
مسئله ملی تبدیل کند. در صورتیکه اگر جریانی روی تضاد
توده فقیر با رژیم متمرکز باشد، کار رژیم را در جامعه
سخت تر می کند.
سایت بحران: ایران ظاهرا در سراشیبی جنگ افتاده بود.
سازمانهای اطلاعاتی امریکا با ارائۀ گزارشی فتیله را
پائین کشیدند. آیا واقعا خطر جنگ وجود دارد؟ چه میتوان
کرد؟
مسلم منصوری: اگر تضاد امریکا با رژیم تعزیه و نمایش
نباشد، تضادشان سر سهم منطقه ای و جهانی واقعی باشد
امریکا راهی جز تغییر رژیم در ایران ندارد. اگر نظامی
هم نرود به شیوه های دیگر تغییر رژیم را دنبال می کند.
مشکل رژیم این است که نمی تواند نقش کارمندی را برای
امریکا به عهده بگیرد. چون در آن صورت دستگاهش فرو می
ریزد و چیزی برایش نمی ماند. رژیم میخواهد جزء شرکای
دهکدۀ جهانی باشد. آمریکا هم نمی تواند رژیم را شریک
کند چون دستگاه خودش در منطقه به هم می ریزد، تازه این
درصورتی است که تضادشان واقعی باشد اگر نمایش باشد که
داستان دیگریست.
نیرویی می تواند از جنگ جلوگیری کند که در معادله
تآثیرگذار باشد. مشروعیت توده ای داشته باشد و بتواند
مراکز تولیدی و دانشگاهی را در همه جا به اعتصاب
بکشاند. یا اینکه یک جریان ایرانی بتواند در ایرا ن با
ایجاد جنبشی مردمی رژیم را سرنگون کند. وقتی چنین
نیرویی درعمل وجود خارجی ندارد اگر قرار باشد جنگی
اتفاق بیفتد خواهد افتاد.
باز هم تنها راهی که می ماند رو کردن به توده مردم هر
جامعه و تقویت زمینه اعتراضی آن است. اگر قرار باشد
چیزی به نفع بشریت اتفاق بیفتد از همان به حاشیه رانده
شدگان بیرون می آید. لولیدن در دستگاه دولت ها جز
اینکه آدم به عمله یکی تبدیل شود حاصل دیگری نخواهد
داشت.
سایت بحران: نظر شما در بارۀ تحریم اقتصادی به عنوان
ابزاری برای تضعیف رژیم چیست؟ برخی مخالف آن هستند، و
به عنوان نمونه تورم و گرانی، سرمای شدید زیر صفر را
در نبود گرمایش مکفی، و... را دلایلی برای غلط بودن
این "خط" می دانند. آیا آلترناتیو دیگری برای مهار
پروژه های اتمی رژیم وجود دارد؟
مسلم منصوری: تحریم هیچگاه ابزار مبارزات اجتماعی
نبوده و نیست. تحریم از بالاست و ابزار دولت ها. ابزار
مبارزات نیروی مردمی اعتصاب است. فرض کنیم تحریم به
تقویت خط جنگ و در نهایت به تغییر رژیم منجر شود. چه
سودی برای جامعه دارد؟ مگر مشکل فقط تغییر سیاسی
حاکمیت است؟ در کجای دنیا منافع کمپانی های غارتگر بین
المللی با منافع مثلا مردم خاک سفید در یک ریل رفته که
این بار برود؟ این دو همیشه در مقابل هم بوده و خواهد
بود.
آلترناتیو را باید در حیطه توده های میلیونی فقیر و به
ستوه آمده جستجو کرد. اگر امروز نیرویی توان و شرایط
آن را ندارد که در اعتراض کارگران و اقشار مختلف
اجتماعی تآثیر گذار باشد و اگر مبارزات جامعه هنوز
سامانی به خود نگرفته، مشکلی دیگری است و بحث دیگر.
وگرنه ترس و هراس رژیم را می بینیم در کجاست. ترس رژیم
از آمریکا نیست. ترس اصلی رژیم از تشکل یابی خشم توده
مردم گرسنه است.
سایت بحران: دست اندرکاران سینما در امریکا درموارد
متعددی علیه اشغال عراق موضع گرفته اند. آیا اعتراض
آنها توانسته تاثیری در اذهان تماشاگران داشته باشد؟
مسلم منصوری: سوپر استارهای هالیوود را نباید زیاد جدی
گرفت. ستاره سازی تهوع آور هالیوود توهین به شعور
انسان است. به عروسک های هالیوود گاهی نقش های دیگری
هم واگذار می شود. خانم نیکول کیدمن از طرف سازمان ملل
برای دفاع از حقوق زنان انتخاب می شود یا آقای جرج
کلونی سفیر صلح معرفی می شود. سینمای هالیوود نگاه
انسان را به عشق به زندگی و جهان پیرامون به سطحی ترین
و مبتذل ترین شکل ممکن تنزل می دهد. در تخریب ذهنیت و
فرهنگ انسانی نقش کلیسا را در قرون وسطا به عهده گرفته
است... شاید تظاهرات میلیونی علیه جنگ در امریکا و
جاهای دیگر تآثیری روی بعضی از این ستاره ها داشته است.
سایت بحران: نقش دست اندرکاران سینما در تبعید برای
ارتقا آگاهی عموم در کشورهای امریکا و اروپایی چه می
تواند باشد نقش هنرمندان و روشنفکران چه می تواند
باشد؟
مسلم منصوری: همان نقشی که هر انسان آزاده ای در مقابل
جور و ستم باید داشته باشد. گروهی از هنرمندان و
روشنفکران در تبعید در حد توان و امکان خود با تولیدات
فرهنگی رژیم مقابله کرده اند جایی امکان تولید اثری
توده کار کرده اند، نوشته اند، فریاد زده اند.....
سایت
بحران: با توجه به پیچیدگی مسائل سیاسی، اندیشه ای و
گرایشهای سیاسی، آیا همکاری آنها که در تبعید هستند با
آنهایی که در داخل کشور فعالند صحیح است؟
مسلم منصوری: افراد و جریانها را نمی توان به صرف
زندگی در داخل و یا خارج از کشور تقسیم کرد. افراد و
جریانها را در جهتگیری شان باید ارزیابی کرد. گروهی از
نویسندگان، فیلم سازان، کارشناسان در خارج از کشور
زندگی می کنند ولی مبلغ کالاهای فرهنگی و خط سیاسی
رژیم دراین سوی مرز هستند. در حالیکه گروهی در ایران
زندگی می کنند ولی با سیاستهای فرهنگی رژیم مخالفید.
اگر اعتراض علنی نمی کنند، همسویی هم نمی کنند.
طبیعی است کسانیکه در تبعید هستند و با رژیم مرزبندی
دارند، هیچ وجه مشترکی با کسانیکه در ایران با خطوط
رژیم همسو هستند، ندارند .پس خودبخود جایی برای هیچ
ارتباطی میان این دو باقی نمی ماند. اما کسانیکه در
داخل می خواهند قدمی علیه شرایط موجود بردارند باز
طبیعی است که باید با آنها همکاری و حمایت شان کرد.
سایت بحران: نمایش انتخابات مجلس اسلامی نزدیک است.
نقش سینماگران در داخل در پیش برد اهداف این نمایش چه
بوده و می تواند باشد.
مسلم منصوری: طبق معمول باز گروهی از سینماگران نقش
سیاهی لشکر و ابزار تبلیغات نمایشی رژیم را بعهده می
گیرند.
سایت بحران: با سپاس از اینکه دراین گفتگو شرکت کردید.
مسلم منصوری: سپاسگزارم.
*
دوست
وهمراه گرامی ما علی ناظر با انرژی وتوانی فوق العاده
سایت پر بار وموفق دیدگاها را اداره می کرد . که فشار
کار سرانجام خسته اش کرد .علی مدتی نیز بولتن/ سایت
بحران را منتشر کرد که این مصاحبه به هنگام انتشار
بحران تنظیم و در سایت مذکور منعکس شد.
|