1/ تو کار وفعالیتت در دو زمینه هنری است. موسیقی و
فیلم ،کار در زمینه سینما را از کی شروع کردی؟ ودر
چه شرایطی؟
ج:من
از دوران کودکی به نقاشی، موسیقی ودیرتربه سینما علاقه
بسیار داشتم. خانواده ام اما هم از نظرمالی – مشکلات
اجتماعی و کلا" توانایی و روحیه حمایت از من را
نداشتند. آنهاهم مانند اغلب پدر و مادرها مایل بودند
که فرزندشان دکتر ،مهندس بشود و دیگر اینکه ترس داشتند
که اگر فرزندشان وارد کارهای هنری شود معتاد و آلوده
هم بشود. اما برای اینکه حس کنجکاو مرا هم راضی کنند
از سال اول که وارد دبستان شدم تا پنج سال بعد ازآن
همیشه به من قول می دادند که اگر با معدل خوب قبول شوم
برایم یک ویولن که ساز مورد علاقه ام بود بخرند. من
هم تا سال پنجم ابتدایی شاگرد ممتاز مدرسه بودم واز
صبح تا شب هم اگر در خانه بودم نقاشی می کشیدم.
نکته دیگر اینکه روحش شاد پدرم و هم مادرم علاقه بسیار
به سینما داشتند و به قولی از سینماروهای حرفه ای
بودند که البته بیشتر به جنبه تفریحی سینما توجه
داشتند. مادرم بیشتر به تماشای فیلم های فارسی و هندی
میرفت پدرم هروقت خودش و یا با دوستانش به سینما میرفت
ترجیح میداد که فیلم های آمریکایی یا اروپایی را
ببیند. اینگونه بود که من هم در دوران کودکی و
نوجوانیم اکثرفیلم های روز آن دوران را دیده و به
سینما هم شدیدا دل بستم. فکر کنم از سال چهارم دبستان
بود که راه فرار از مدرسه و رفتن به سینما را هم یاد
گرفتم و این بازی را تا گرفتن دیپلم مثل یک معتاد
ادامه دادم
در سن چهارده سالگیم یک معجزه اتفاق افتاد. یک روز
برادر ناتنی ام با یک دوربین و پروژکتور سوپر 8 وارد
خانه شد و شروع به توضیح و معرفی این دستگاه ها کرد و
چون خودش جای امنی برای آنها سراغ نداشت! اجازه گرفت
که وسایل در خانه ما بماند. من در اولین فرصتی که
یافتم شروع به ور رفتن با این دوربین کردم و یادش به
خیر از ژرژ عکاس که در پاساژ سینما مترو شیراز وسایل
عکاسی و سوپر 8 می فروخت فوت و فن آن را کمی یاد گرفتم
و دو حلقه فیلم کداک هم تهیه و کارمو شرو ع کردم.
البته نه فیلم نامه ای در کار بود نه برنامه ای و نه
... فقط دو تا از رفیق هایم را با خود به عنوان بازیگر
همراه کرده و با هم شروع به کار کردیم. من تا قبل از
آن تاریخ فقط یک سری اطلاعات خیلی محدود تئوری از هنر
و فن فیلم سازی داشتم. تماشای آن همه فیلم های مختلف
در سینما ها به من یک حس فیلم سازی را انتقال داده
بودند. هنگام گرفتن اولین برداشت ها
به اهمیت تدوین در هنر فیلم پی بردم و ساده دلانه تلاش
می کردم که کار تدوین را در خود دوربین انجام دهم اما
خیلی زود فهمیدم که برای این کار مویولا و اسپلایسری
هم در کار هست. از آن پس هر آنچه خواندنی را که راجع
به فیلم و سینما می یافتم تهیه و مطالعه می کردم. تا
شروع وقایع سال 57 و سه سال بعد از اولین تجربه ام با
فیلم- هشت تجربه دیگر هم در زمینه فیلمسازی به انجام
رساندم باهر تجربه تازه ای بیشتر درمی یافتم که برای
بیان حسم از راه فیلم احتیاج به فراگیری خیلی چیزها
دارم مثل فن بازی سازی و دراماتیک در سینما، از این رو
از طریق دوستی که چند سال بعد توسط دژخیمان ج.ا. به
قتل رسید به تئاترشهر شیراز راه یافتم و در آنجا به
عنوان بازیگر و بعد دستیارکارگردان و کارگردان کار
کردم تا اینکه در پی بگیر و ببندهای رژیم ج.ا. و
بحران ها وپیامدهایی که بعد از دستگیری و اعدام دوستان
و همکارانم پیش آمد عملا کار کردن دیگر امکان پذیر
نبود. در این دوران من تا قبل از خارج شدنم از ایران
با همکاری بچه های تئاتر شهر شیراز سه فیلم بلند ساختم
که هیچکدامشان نمایش عمومی نداشتند. تمام کارهای فیلم
من در ایران با امکانات خیلی محدود ساخته شدند و
هیچکدام هم برایمان شهرت و پول نیاوردند. تنها انگیزه
ما برای ادامه کار عشق به مردم و به کار بود که این
تبدیل به یک وسیله مبارزه برای رسیدن به آزادی و
خواسته های مردمی شده بود. ما در آن دوران به سینما
هیچگاه به دید حرفه ای نگاه نمی کردیم. سینما وسیله ای
بود برای ابراز عقاید و آرایمان. برای همین کیفیت هنری
و تکنیکی کار در مراحل بعدی قرار می گرفت و چون پول
کافی هم برای ساختن نداشتیم روشن است که نتیحه کار
کامل نبود. اما هیچگاه از ساختن این فیلم ها پشیمان
نیستم چون باید تجربه های اولیه را کسب می کر دم وفضای
حرفه ای سینمای ایران مدرسه خوبی برای کسب تجربه
نبود .
*2/
وقتی به آلمان آمدی و تقاضای پناهندگی دادی در شرایطی
که هنوز در محیط جدید جا نیفتاده بودی ،یک فیلم مستند
را از شرایط پناهندگی ساختی در باره این فیلم وآغاز
کارت در آن شرایط کمی توضیح بده.
ج
:به عنوان یک پناه جو و بعد پناهنده در آلمان خیلی زود
فهمیدم که بین یک پناه جو و یک آلمانی هیچ گونه ارتباط
مستقیمی وجود ندارد. آلمانی ها اصلا نمی دانند که ما
کیستیم چرا اینجائیم و در اینجا هم چه بر سرمان می
آید. این بود که من لازم دیدم یک فیلم مستند در این
باره بسازم. (این تنها تجربه مستند سازی من تا به حال
می باشد) با کمک چندتن از دوستان و یاران شروع به کار
کردیم و فیلم "شرایط انسانی" ساخته شد. من در آن زمان
اصلا با سیستم فیلم سازی و به ویژه مستندسازی در آلمان
آشنا نبودم. فیلم را کاملا با حس و سلیقه خودمان جلو
بردم فقط برایم مهم بود که گفتنی هاکه کم هم نبودند در
فیلم بیایند. اما فیلم با استقبال غیر قابل پیش بینی
روبرو شد. چونکه آلمانی ها هم دنبال چنین ارتباطی برای
پاسخ به سوال هایشان بودند. اغلب آنان برای اولین بار
شاهد شرایط پناهنده در آلمان و به ویژه در ایالت بایرن
بودند. مطبوعات نیز نظر خوش به فیلم نشان دادند. اما
پخش کننده فیلم که مثل من در ابتدا هیچ امیدی به
موفقیت این فیلم نداشت پس از اینکه دید سینما یش (با
ظرفیت بیش از 500 نفر) در شب سوم هم پیش فروش شده
خواست قراردادش را که با من %60 برای فیلمساز و %40
برای پخش کننده بسته بود بعد از شب دوم به %70 برای
خودش و %30 برای ما تغییر دهد. من که در زندگیم هیچگاه
اهل دکان داری نبودم و نیستم وتحمل حرف زور را
نداشتم.زیر بار نرفتم از آن پس فیلم از اکران پایین
آمد و من شخصا اقدام به پخش این فیلم کردم که موفقیت
نسبتا خوبی هم کسب کرد
3/ یک فیلم خیلی کوتاه از تو به اسم
سیاست پناهندگی در آلمان
خیلی موفق شد ، در جشنواره ها ، در محافل دانشجویی ودر
نمایش هایی که داشته است. این فیلم که با صرف بودجه
ای محدود امکان ساختنش فراهم امد به نظر من نشان می
دهد که میشود با بودجه های محدود کارهایی موثر در
زمینه سینما داشت. کمی در باره این کار کوتاه بگو
:فیلم "سیاست پناهندگی در آلمان" فقط به خاطر ضرورت
زمانی و شرایط دشوار سیاسی و جوسازی که هرموت کهل بر
علیه پناهندگان بوجود آورده بود ساخته شد. من برای
ساختن این فیلم هم مثل بقیه فیلم هایم بودجه ای
نداشتم. من در آن زمان تقریبا تمام اخبار و اطلاعات
راجع با سیاست پناهندگی در آلمان را بدون هدف ویژه ای
دنبال و جمع آوری می کردم و همه چیز برایم به طرز
عجیبی مسخره می آمد. اما نیش انتقادی دولت و اغلب
مطبوعات آلمان بر علیه پناه جویان که هیچ تریبون دفاعی
از خود نداشتند هرروز زهرآگین تر می شد. من خوب
میدانستم که اگر به خواهم با ساختن یک فیلم بر علیه
این جریان آن هم بدون بودجه وارد میدان شوم, بایستی
خیلی دقیق و با برنامه کامل یک فیلم موثر با نیش
انتقادی بسازم وگرنه فقط خودم و همکاران را در این
فیلم مسخره کرده بودم
به کمک "جوی مارکت" فیلم نامه را نوشته و فیلم را یک
روزه فیلمبرداری کرده و سه هفته بعد از آن فیلم نمایش
افتتاحیه اش را در یکی از سینماهای شهر آگسبورگ داشت.
اما متاسفانه بخش عمده ای از ارگان های کلیسایی که هدف
حمایت از این فیلم را داشتند بعد از تماشای فیلم به
علت اینکه در فیلم از کمونیسم گفته می شود خودشان را
از فیلم جدا کرده و مطبوعات نیز بعد از این عکس العمل
کلیسایی ها ترجیح به سکوت در باره این فیلم دادند.
تاکتیک پخش این فیلم را من مثل پخش فیلم "شرایط
انسانی" تدارک دیده بودم اما بعد از این جریانات عملا
خلع سلاح شده و فقط سینما ماکسیم در شهر مونیخ همچنان
راضی به نمایش این فیلم بود. این بود که فیلم را
باوجودی که اصلا فرم جشنواره ای ندارد برای شرکت در
جشنواره ها فرستادم که در اغلب آنها به نمایش در آمد.
دو شبکه کانال 3 آلمانی فیلم را کاملا پخش و دو شبکه
دیگر دقایقی از این فیلم پنج دقیقه ای را در طی گزارش
هایشان پخش نموده اند. پس از آن این فیلم در چندین
سینمای فرهنگی ایالت بایرن نیز پخش شد اما کلیسایی ها
هیچگاه با این فیلم آشتی نکردند
4/فیلم
دیگر تو یک قصه ای طولانی تر داشت که در این فیلم تو
به تنهایی انسانها توجه داری یک مرد یک اطاق ویک تلفن
بی سیم( ارتباط) که در این فضای بسته حس مرد به خوبی
به تماشاگر منتقل می شود با بازی خوب
پیتر راین وارت
که به جذابیت فیلم کمک می کند
ج
:تنهایی انسان ها و نوع ارتباطاتشان با هم مد نظر
داستانی این فیلم می باشد. خط داستانی این فیلم راجع
به احتیاج گفتگو و ارتباط دو انسان با هم که تنها
وسیله ارتباطیشان یک دستگاه تلفن قدیمی است که به هیچ
جا وصل نیست و به نظر پوچ می رسد. اما همین تلفن پوچ
به مرور قدرت اختیار این دو انسان و ارتباطشان با
همدیگر از دست آنان گرفته و در خاتمه نه تنها ارتباط
آنها را با هم از میان بر میدارد بلکه با ازدیاد و
مدرن کردن خود به عنوان یک خطر واقعی زندگی مرد داستان
فیلم را نیز تهدید می کند. لازم به توضیح می دانم که
هنگام تهیه این فیلم هنوز ارتباطات اینترنتی و تلفن
های همراه وجود نداشت. اما پیشرفت دستگاه های ارتباطی
تا به حال تاییدی بر نظریه فیلم بوده که بر اساس نوشته
ای از ابراهیم مکی ساخته شده.
فیلم "ارتباط" برای خودم تا به حال یکی از مهمترین
تجربه های فیلمسازیم بوده است. چونکه فضاسازی و فرم
فیلم مهم ترین عنصر دراماتیک روحی این فیلم می باشند.
ما میخواستیم در این فیلم همه چیز به حد اقل برسد
(بودجه ی مان که از اول حد اقل بود). این بود که ما با
یک اتاق کاملا خالی بدون پنجره و هرگونه اشیاء و
دکوراسیون و یک دست سفید روبرو می شویم. در این اتاق
فقط یک مرد و یک تلفن دیده میشوند. چونکه سایه و
کنتراست نیز تاثیر بسزائی روی دراماتوژی فیلم می
توانند بگذارند ما با زحمت زیاد موفق شدیم با وجود
فیلمبرداری در فضای بسته و احتیاج به نورپردازی شدید
حتی در نماهای کاملا باز اما سایه ای را به دیده نمی
شود.
من با "پیتر راین وارت" بازیگر این فیلم 30 روز و خیلی
فشرده تمرین و کار کردم که ارزشش را هم داشت چونکه
بازی وی یکی از نکات درخشان این فیلم است. خوب یادم می
آید که چند دقیقه بعد از نمایش افتتاحیه فیلم یک تهیه
کننده و کارگردان تئاتر شهر آگسبورگ به وی پیشنهاد
بازی نقش اول یک تئاتر را دادند که "پیتر" هم بدون
هیچگونه شک و شبه ای همانجا پیشنهاد را رد کرد.
در فیلم "ارتباط" من به اهمیت کار مونتاژ صدا در کنار
مونتاژ تصویر پی بردم. با وجودی که ما یک به یک
فیلمبرداری کرده بودیم ولی هر نما با نمای بعدی از نظر
تصویر و صدا فرق دارد و این در حالی که ریتم فیلم هم
مدام در حال تغییر و تحول است.
با تمام این اوصاف "ارتباط" فیلم موفقی نشد. اکثر
جشنواره ها نخواستند این فیلم را به خاطر زمان ویژه اش
که نه فیلم بلند حساب می شد و نه دیگر فیلم کوتاه بود
در برنامه های خود بگنجانند. با تلویزیون هم همین مشکل
را داشتم و سینما هم که جای خود دارد. از طرف دیگر
داستان سخت و سنگین فیلم هم بر مشکل زمانی آن افزوده و
باعث ناشناخته ماندن این فیلم شده. از میان ایرانیان
سینماگر فکر کنم که تو تنها کسی باشی که این فیلم را
شناخته باشد. اما من خودم از این فیلم خیلی چیزها یاد
گرفتم و ازاین نظر برایم موفق بوذه است.
5/درفیلم بعدی باز هم مسئله تنهایی انسانها مطرح است،
الکلیسم ، مشکلات جنسی، و ...، ( اسم من ژوزف است)
انگار موقعیت انسان ها در قرن معاصر برایت مهم است.
ج:موقعیت
انسان های تنها و درمانده و حاشیه ا ی کنار اجتماع تا
به حال بزرگترین انگیزه من برای ساختن یک فیلم بوده
است. البته این انسانها حتما نبایستی فقیر هم باشند.
در فیلم "اسم من ژوزف است" من خواستم در کنار نمایش
داستان تکان دهنده این انسان تنها و مشکلات نام برده
اش دست به تجربه تازه ای بزنم و آن هم نشان دادن مرز
بسیار کوتاه و حساس بین رویا و واقعیت است که حسش را
در فیلم "ارتباط" و از تجربیاتم در موسیقی گرفته بودم.
اما به این نکته تا به حال کمتر کسی اشاره کرده است.
فیلم "اسم من ژوزف است" در کل موفق بود و غیر از
دوازده جشنواره ازکشورهای اروپایی در جشنواره لس آنجلس
نیز به نمایش درآمد. اما در ایالت محل زندگی خودم یعنی
"بایرن" بعد از این با من چپ افتادند به خاطر اینکه من
شخصیت فرماندار این ایالت "اشتویبر" را در فیلم به
نوعی منفی نشان داده بودم بدون اینکه مستقیما بگویند
عملا سد راه نمایش آن شدند و از من پروانه نمایش مجزا
خواستند که آیا دیدن این فیلم برای افراد زیر 18 سال
مجاز است یا خطرناک. من هم هیچوقت به دنبال گرفتن این
پروانه نرفتم.
*6/بعد
از مدتی که فقط از طریق موسیقی با مخاطبانت مرتبط
بودی و از فیلمسازی فاصله گرفته بودی وحالا مقدمات
شروع یک فیلم دیگر را فراهم می کنی/ کنجکاوم در باره
این فیلم ،زمان آن، محتوای آن بیشتر بدانم
ج:بعد
از ساختن "اسم من ژوزف است" که خیلی از من انرژی
گرفته بود به یک سری بحران های اساسی برخوردم. همسرم
ازم جدا شده و بچه ها را هم با خودش برد. وضعیت روحیم
کاملا خراب بود و این در حالی که بدهکاری های فیلم
قبلی ام را هم با خود می کشم و از حقوقم هم بعد از کم
کردن سهم زن و بچه ها که تا مدتها هم برای دیدنشان
دردسر داشتم چیز دیگری باقی نمی ماند. این بود که اغلب
انرژی من صرف مبارزه با مشکلات خانواده گی و مالی می
شد. اگر هم می خواستم دیگر توان ساختن یک فیلم آزاد و
متعهد را نداشتم.
در ضمن در دو یا سه تا جشنواره فیلمی که خودم هم همراه
فیلم بودم دیدم که برخورد اکثر تهیه کنندهای تلوزیون و
سینما با من خیلی دوستانه و مثبت هست. این بود که فکر
کردم بتوانم کار بعدیم را از طریق یک تهیه کننده به
انجام برسانم. چندین سال متوالی است که مشغول فرستادن
طرح و فیلمنامه به آنها میباشم که هر کدامشان هم حد
اقل یک سال مرا علاف کرده اند. یک تهیه کننده شبکه دو
آلمان بعد از سه سال هم هنوز آماده گی تصمیم گیری در
مورد پروژه فیلم مرا ندارد. البته همانطور که گفتی من
طی این سالها صدای خودم را از طریق موسیقی به مردم می
رساندم و برای همین سکوت سینماییم برایم چندان
آزاردهنده نبوده. تا اینکه سال گذشته ناگهان از طریق
یک ارگان حمایت از بی خانمانان از من پرسیدند که آیا
من بدون دریافت دستمزد آمادگی این را دارم که یک فیلم
مستند راجع به شرایط بی خانمانان در آلمان بسازم؟ من
هم که در طول زندگی فیلم سازیم به همه چیز فکر کرده
بودم بجز به دستمزد خودم پیشنهاد را پذیرفتم و شروع به
کارهای مقدماتی نموده و شش ماه را هم روی آن کردیم که
بخاطر سخت بودن ارتباط دایم با افراد بیخانمان که
اکثرشان هم دچار مشکلات شدید روحی و اعتیاد می باشند
به بن بست رسیدیم. در ضمن این را هم بگویم که من از
قدیم یک ایده چند خطی راجع به یک بی خانمان و یک
موزیسین بی پناه که دنبال جای خواب می گردند و آشنایی
این دو با هم داشتم و قبل از اینکه فکر تعطیل کار بیان
شود من این ایده را برای ساختن یک فیلم سینمایی به
مسئولیت خودم اما حداقل با پشتیبانی معنوی این بنیاد
پیشنهاد دادم و چون ریسک آنان خیلی پایین بود
پذیرفتند. من هم خیلی سریع شروع به نوشتن فیلمنامه و
هم زمان با آن به جمع آوری بازیگران و پرسوناژ فیلم
شدم که اولین صحنه های فیلمبرداری آن را هم از روز
دوم اکتبرشروع کرده ایم.
نام کار را فعلا "ترانه ای برای گمنامان" انتخاب کرده
ایم. گمنامان- این فیلم افراد بی خانمان و روسپی
هستند که به بیرون جامعه پرتاپ شده اند و این در
حالی است که جامعه مدرن نفی نمی شود زیرا که این حرکت
و جریان سنگین چه ما بخواهیم و یا نه به جلو خواهد
رفت و مثل هر حرکت دیگری قربانیانی را از خود بجا می
گذارد. اما همه شخصیت های فیلم سرنوشت خود را نمی
پذیرند و آنکه از همه عاشق تر به زندگی و انسانیت نگاه
می کند مثل "ایزابل - فاحشه جوان" تصمیم می گیرد که
سرنوشتش را خودش در دست بگیرد و بالاخره راه خودش را
هم پیدا میکند
زمان این فیلم تقریبا 95 دقیقه میباشد و چون داستان
فیلم در طول سه فصل پاییز،
زمستان و بهار اتفاق می افتد ما تا اواخر ماه مه سال
2007 مشغول فیلمبرداری هستیم و
اگر همه چیز به خوبی پیش برود تا اواخر سال آینده
آماده اکران خواهد شد
/کار موسیقی را از کی شروع کردی؟ چند ساز را می
نوازی؟ خود آهنگ هم می سازی - برای آموزش
های آموزشی را هم گذرانده ای ؟ حالا از فعالیت هایت
در زمینه موسیقی بگو ونگاهی که به موسیقی داری به
خصوص که کنسرت های تو در آلمان با عنوان
موسیقی نوی ایرانی
خیلی موفق بود. چه در محافل ایرانی وچه در مجامع
آلمانی..
ج
: در مورد شروع کارم با موسیقی در اول اشاره کردم من
تقریبا هر دو رشته را با اختلاف یکی دو سال با هم شروع
کردم. برای آموزش موسیقی من به مدرسه موسیقی باربد در
شیراز رفتم و الفبای موسیقی, نت و سولفژ و سازهای
ویولن و سنتور را در آنجا و از جمله نزد استاد نعمان
یادش گرامی, فرا گرفتم. پیانو را بعدها پیش خود و
بیشتر برای آهنگسازی یاد گرفتم. سعید بهاری دوست و
استاد دیگر من بود که دستگاه ها و ویولن ایرانی را به
من یاد داد. و هم او بود که مرا تشویق به نوگرایی در
موسیقی می کرد و به من می گفت که انگشتان من برای
ویولن کاملا خاص هستند و سعی کنم بیشتر خودم باشم.
استاد دیگری نداشتم. ولی همواره از هر موزیسینی که کمی
هم استعداد داشت چیزی یاد می گرفتم و می گیرم. در
آلمان اول به موسیقی کلاسیک که خیلی هم به آن علاقه
مندم روی آوردم و پس ازکمی در یکی از ارکسترهای کلاسیک
نیز نوازندگی ویولن میکردم. اما چون پی برده بودم که
موسیقی فقط یک راه کلاسیک اروپایی یا سنتی ایرانی
ندارد شروع به کنجکاوی و یادگیری موسیقی دیگر فرهنگها
و ملیت های دنیا مانند موسیقی هندی, ترکی، عربی,
یونانی و آمریکای جنوبی کردم و هر چه بیشتر جلو میرفتم
به بزرگی و وسعت موسیقی به عنوان یک هنر همه گیرو
کوچکی و بسته بودن موسیقی سنتی ایرانی که برای اکثر
قریب به اتفاق ایرانیان تنها نمونه برتر موسیقی دنیا!
می باشد, پی می بردم. در ضمن این را هم بگویم که من از
همان سال اول که به مدرسه موسیقی رفتم ذوق آهنگسازی هم
داشتم و آهنگهای من از همان روزهای اول هر چند ابتدایی
ولی رنگ و بوی دیگری داشتند. در ضمینه موسیقی من خیلی
حرفها برای گفتن داشته و دارم ولی در کنسرت هایم کمتر
جرات اجرای آهنگهای خودم را داشتم و بیشتر آهنگهایی را
تنظیم و اجرا می کردم که برای اکثر مخاطبان آشنا و دل
پذیر بود. تا اینکه بالاخره روزی در یکی از کنسرت هایم
در مونیخ جرات کرده و تنها آهنگهای خودم را اجرا کردم.
استقبال و تشویق بی سابقه مخاطبانم ونقد خیلی مثبتی را
که یک منتقد موسیقی آلمانی راجع به آهنگها و نوع اجرای
من در روزنامه نوشته بود مرا بر آن داشتند که با پشت
گرمی بیشتری به آهنگهای خودم که جوینده راه و زبانی
نو برای موسیقی ایرانی هستند به پردازم. از آن به بعد
فکر کنم که حدود 200 کنسرت در آلمان و چند کشور
اروپایی دیگربا دیگر همکارانمان اجرا کرده ایم که اغلب
آنان با استقبال و تشویق روبرو گشته اند.
*8/
سوال آخر این که خودت را آهنگسازی می دانی که فیلم هم
می سازد یا فیلمسازی که کار موسیقی هم می کند؟
ج:من
نه فیلمسازم و نه آهنگساز. من خودم را بیشتر یک جوینده
و آموزنده ای می بینم که تلاش برای یافتن یک ارتباط
بهتر انسانی – دنیایی با معنویات و هستی دارد. نیاز
بیان این احساسات گاه مرا پشت دوربین برده و گاهی هم
سازی به دستم سپرده و اگر هم در این راه چیزی یاد
گرفته باشم آن را مدیون حمایت های بی دریغ دوستان و
یارانم می دانم که بدون وجود آنها هیچکدام این کارها
انجام شدنی
نبودند.
* با سپاس وبا امید موفقیت بیشتر |