*یک ویروس سمج
و اتفاقات پیوسته با آن
وقتی شیره جان
کامپیوتر قبلی را کشیدم . یک کامپیوتر نو فراهم کردم البته
برای صرفه جویی جلد سابق را حفط کردیم، فقط محتوایات درونش عوض
شد و بعد اسباب کشی کردم به اطاق دیگر ودستگاه قدیمی امابا وفا
را تنها گذاشتم . حالا با دستکاه نوشده و وصله پینه ای روزهای
خوشی را آعاز کرده ام- ببینید چقدر آرزوها وبلند پروازیهایمان
محدود وکوچک شده؟ عزیزی به من گفت. مونیتورت را عوض کن، چشمت
را اذیت می کند. گفتم بابا کدام چشم را میگویی ؟ تا دیدش انقدر
هست که صفحه کامپیوتر را تشخیص می دهد سربه سرش نمی گذارم. اما
من یک اشکال انگار در حروف فارسی دارم که لاینحل مانده، حروف
مقالاتی که با کامپیوتر خودم می نویسم سرخود وبدون مشورت با
من! وقتی از کامپیوتر میخواهد به روی سایت منتقل شود _به قول
تکنسین ها ابدیت شود- در برخی از جاها حروف از هم جدا می شود
باید خواننده خود سر همش کند. در شماره 20 بیشترین لطمه را در
بخش زیر ذره بین ،یادداشت پیرامون افتضاح نمایش شیرین کیارستمی
در جشنواره ونیز دیده بود که البته جا دارد از دوست صبوری که
با بردباری کار ابدیت ونگهداری سایت را پذیرفته سپاسگذاری کرد
که بلافاصله مشکل را حل کرد. اما دلیل این اشکال هنوز کشف!نشده
است.
اما حضور یک
ویروس سمج باعث شدکه باردیگر برگردم به کمپیوتر اسقاط ،هرچه
خار آید... در این کامپیوتر برنامه
inkeride mail
رادارم که هر
چه
lیمیل
از
مدتها قبل برایم رسیده بود در مخزنش داشت که باید چک میشد و
نالازم هایش پاک، وقتی شروع کردم به چک ایمیل ها متوجه شدم
هرایمیلی که با ت. اون. لاین برایم رسیده اما با خط فارسی در
صفحه مخصوص ارسال پیام ت اون لاین- نه در ضمیمه- دریافت نکرده
ام
.
ممکن
بود این مشکل تکنیکی سو ء تفاهم هم ایجاد کند ...
، چند تا ایمیل متوالی را که حاوی تذکر های مهمی هم بود به
موقع دریافت نکرده بودم. کمی که پائین تر آمدم ایمیلی دیدم از
همراه عزیزی از ایران که سالهاست یار ویاور من است. حتا آن
سالهایی که اینترنت گسترش کنونی یش را نداشت او بود که اسناد
دقیق را به من می رساند. مدتی بود که ایمیل هایش برگشت میخورد
من در جستجوی او ،او هم که در صفحه ارسال پیام به فارسی ایمیل
میزد چنان تصور کرده که فراموشش کرده ام ، بخشی از ایملش را
نقل می کنم:
«دوست"با
وفا؟!" آقاي"بصيرخان نصيبي": سلام.خوبي؟ من اگرگاه و بيگاه
يادي از شما نكنم ابدا از خود نمي پرسيد كه ما روزي وروزگاري
يك دوستي داشتيم به اسم...كجا هست اصلا؟ مرده؟ زنده است؟ اگر
نمرده پس چه مي كند؟! باري
خدمت
تان عارض ام كه تا اين لحظه زنده ام و هنوزنفسي مي رود ومي
آيد(تا اطلاع ثانوي).اگر مثل سابق بريده ي جرايد نمي فرستم
دليلي ندارد جز اينكه در اين عصر سرعت نجومي تبادل و انتقال
اطلاعات چاپارخانه ي صد البته محترم با سرعت لاك پشت وارش تا
بيايد و بريده ها را به دست تان برساند بيات شده اند.مگر اينكه
مطلب تحليلي باشد كه اگر چشم ام بهش خورد مي فرستم.به هر حال
هنوزهم من همان خاك ام كه هستم وبودم.... خدا را چه ديدي شايد
مرتكب قلمي كردن چيزهائي هم شدم و با اجازه ي شما بخشي از فضاي
وب سايت را به تصرف عدواني خود در آوردم!بدرود تا اطلاع
ثانوي1387/6/8
توجه
می کنید روی با وفا! ؟ علامت تعجب وسئوال گذاشته است، حق با
اوست، اگر یادداشت ارسالی او را میخواندم وبی توجهی می کردم که
شایسته ده تا از این علامت ها هم بودم . با ایشان هم ارتباط
برقرار شد وعذر موجهم پذیرفته شد. حالا چشم انتظار مطلب او
میمانیم.
کنترل ایمیل
های رسیده را ادامه دادم. رسیدم به یک ایمیل اعتراض گونه از
همراه یکی از وبلوگ های مترقی ورادیکال در داخل ایران .عین
ایملش را با هم بخوانیم:
بصیر جان
«جشنواره یکی بود یکی نبود را به همراه .بماندیم و بدیدیم
مینای عزیز را بر روی بلوگ
http://hamisheiran.blogfa.com/
برای دسترسی در داخل ایران جای دادم
آیا این را قاطی پاتی نمی گویند که شما از طرفی از این گرد
همایی شرم آور را انتقاد می کنید (که به حق هم هست) ولی در
سایت خود از آقای مشکین قلم فیلم ویدئو در دستر س میگذارید ؟
حال که این هنرمند مرزی میان ترد حکومت و کوس حکومت نمیبیند
جای دارد نام وی را از سایت خود پاک کنید تا لااقل بعد از گذشت
30 سال دیگر قاطی پاتی نباشیم
چرا از آرام
بیات فیلمی در دسترس قرار نمی دهید ؟
همیشه ایران که شما را دوست میدارد»
این همراه گرامی را هر چند هرگز ندیده ام،اما چنان خودم ونحوه برخوردم با
بزک کنندگان رژیم ج.ا را به تفکر او نزدیک می بینم که انگار
سالها رفیق بوده ایم . در جواب ایمیل این دوست وچند خواننده
عزیر سایت که اعتراض مشابه را داشته اند باید بگویم . آقای
مشکین قلم رقصنده ای خلاق است وبه همین دلیل یکی از کارهایش
رابرای بخش ویدئو کلیب انتخاب کردیم اما حالا در برنامه ای
همراه با سفیران ج. ا حضور یافته است ودیگر ما را با او کاری
نیست ولی گذشته اورا که نمی نوانیم نفی کنیم.ولی اگر خود ایشان
متمایل نباشند که دیگر درآرشیو ما اثری از ایشان نگهداری شود
خب بی تاخیر پاکش می کنیم.
در باره خانم
آرام بیات وایستادگیش هم که به هنگام بررسی فیلم لیلا قبادی در
شماره 20 خیلی حرف زده ایم واگر کارشان
برای
پخش در اختیار ما قرار بگیرد بی شک وبا خوشحالی منتشرش می کنیم.
بار دیگر از این اتفاقات نخواسته پوزش میخواهیم و یارانی که با
ما در تماس هستند اگر یادداشتی طولانی دارند شایسته تر اینکه
آنرا به فارسی ودر ضمیمه بفرستند واگر سندی برای ما ارسال می
شود محض احتیاط از نشانی دیگر ما
Cinema_tabid@yahoo.de
استفاده کنند چون ایمیل به یاهو در مخزن یاهو میماند امادر ت. اون لاین بعد
از چند روز به طور اتومات پاک می شود.
*شهرزاد وسینمای آزاد
تلنگری بر آب زدم
سازی که زمین آن را میشنود
آسمان آن را میشنود
تلنگری بر گیجگاه عشق
رعدی سخت درمیگیرد
پرنده مهاجر تنم بال میگشاید و میخواند
زندگی اینگونه است
تلنگری بر دهان کامل ترین انسان
پایان آرامش
و یا آغاز شورش
(سروده ای از شهرزاد)
کبرا صغیری –شهرزاد- زندگی پر نشیب وفرازی داشته است، شاید استثنایی ترین
زندگی را ، او از فضای بسته و تاریک بارهای تهران با مردان
حریصش، بوی الکل ،دود غلیظ سیگار ،خودش را به صحنه کاباره های
تهران رساند، همین حد تغیر هم برای خیلی از زن های بار نا ممکن
بود، اما روح سرکش شهرزاد به این حد قناعت نداشت ،از کاباره
برید وبه سینمای فارسی رسیداما این سینما هم خود بخشی از
کاباره محسوب می شد. در این سینما از او میخواستندکه تنها تن
وبدنش رابرای جلب مشتری عرضه کند،او خود می نویسد:
گفت :چرا نمی رقصی؟
گفتم: رقصیدن بد نیست اما نمی خواهم لخت باشم،عریان شدن مشکله
، میتونم برایتان کار کنم.
گفت:
من فعلا کاری ندارم.
شهرزاد فیلمی سینمایی با نام مریم ومانی را با شرکت پوری بنایی
کارگردانی کرد،من این فیلم را متاسفانه ندیده ام. این فیلم در
سال 57 ساخته شد ودر سال 58به نمایش در آمد. سال ساخت وعرضه آن
بر می گردد به دورانی پر آشوب که هیچ کار سینمایی نمی تواتست
نمودی داشته باشد. شهرزاد در زمینه شعر هم طبع آزمایی می کرد،
دو کتاب شعر دارد ، منوچهر آتشی وبیژن جلالی شاعران معاصر از
شعرهای شهرزاد حرف زده اند.
او با هر جان
کندنی بود داشت در جامعه روشنفکری ایران برای خودش جائی می
یافت. که انقلاب به وقوع پیوست در طوفان انقلاب به یک زن سیاسی
مبدل شد وبه کانو ن نویسندگان ایران پیوست . سرخوردگی ها ، دل
آزردگی ها بر روان او تاثیر گذاشته بودواعصابش به شدت متشنج
شده بود . مدتی بعد که رژیم خمینی مستقر شد از ایران خارج شد.
در برلین زندگی سرگردانی داشت.
مدتها ها از او خبری نداشتیم حتا شایعه در گذشت او را در ایران پراکندندکه
خوشبختانه صحت نداشت. آقای شهاب میرزایی در یک سایت داخل ایران
در باره ی شرایط کنونی زندگی شهرزاد وگذشته اش مستند کوتاهی
ساخته وگزارشی صادقانه نوشته. ما برای اینکه رژیم ج. اسلامی
بهانه ای علیه این هنرمند درد کشیده بدست نیاورد حرف هایمان
رادرباره شرایط کنونی وگذشته او به همان حدی محدودمی کنیم که
او خود در فیلم کوتاهش بیان کرده است .
.
اماشهاب
میرزایی با توجه به جو خفقان داخلی با صداقت وشهامت درددل
شهرزاد را به اجتماع منتقل می کند.آقای میرزایی همچنین اشاره
دارد به این مسئله که شهرزاد در سینمای آزاد نیز فیلم ساخته
است، چون چند جای دیگر هم به این مسئله اشاره شده لازم می دانم
یادآوری کنم که بله شهرزاد مدتی به دفتر سینمای آزاد می آمد
،خیلی از درد دل هایش را با من هم در میان گذاشت،
برایم میگفت:
کارگردانان وتهیه کنندگان فیلمفارسی که او را دست یافتنی می
دانستند، از او انتظار داشتند که وسیله ای برای پر کردن ساعات
فراقتشان بین دو صحنه فیلمبرداری باشد، وقتی پس میزد، متعجب می
شدند، دیگر فاحشه که این اداها را ندارد!؟
طرحی هم برای یک کار تجربی در سینمای آزادرا داشت،اما منصرف
شد، انسان رک گویی بود ، به من گفت:
« اینجا هم راحت نیستم،از نگاه متعجب برخی بچه های شما هم عذاب
می کشم. اینها هم با من بدون فاصله وراحت نیستند». حق با او
بود محیط ما هم نمی توانست از دیدگاه بسته جامعه روشنفکری ما
تاثیر نگرفته باشد. می گفت: آمادگی تو برای کمک به من برای
شروع وساخت طرحم دردمرا درمان نمی کند، بله درد شهرزاد زخم
عمیقی بود که شرایط جامعه برپیکر شهرزاد ها نشانده بود، که با
حضور جمهوری اسلامی نه تنها درمان نشد بلکه عمیق تر هم شد.
حالا شهرزاد در سن پیری ودرماندگی باید با چندر غاز مستمری
خانه سینما بسازد .با این کمک حتا نمی تواند شکمش را سیر کنند.
بیخانمان است، شبها در خرابه ها بسر می برد، بیخ گوش او
سینماگران سینمای گلخانه ای مست باده پیروزی در فستیوال ها
میچرخند ،خانه وویلا در اروپا، امریکاو... دارند، نوش جانشان
اما آیا حاضر ند به یک بازیگر سرشناس در دوران کهولت یاری
برسانند وبرایش سرپناهی اجاره کنند؟ خانم عبادی نوبلی می پذیرد
یک شاهی از پول های باد آورده ای که برایش جور کرده اندرا برای
تامین حق اقل زندگی شهرزاد خرج کند؟آیاکیارستمی،بنی
اعتماد،پناهی،منیژه حکمت، میلانی، انتظامی، نیکی کریمی ،ده ها
نظیرشان قادر نیستند برای این هنرمند دردمند ،امکان یک زندگی
عادی فراهم کنند؟ میدانیم که اگر بگویند نه، حتما
دروغ میگویند.
سروده ای از
خانم آریانه یاوری را در همین ارتباط ودر پایان می آوریم.
در میان قهوه
خانه ای که بوی بنگ وافیون میداد
دخترکی را دیدم
برای هزاران
افعی مستانه می رقصید
و شبها با اضطراب از کوچه های بدنام شهر
می گریخت
من شهرزادی
دیدم
با وعظ وموعظه میرقصید
و در سایه ی تاکها غم هایش را چال میکرد
و شبها هذیان
را در گوش مادرش نجوا
و صدای تندرها
را با ناودان خانه تقسیم میکرد
و لرزش سکوت را
در آینه نقاشی
و فریاد میزد
من در نیمه شب رقص شعرم را تماشا میکنم
او شبها کوکبی
ها را شیر میداد
و در نیایش رندان بامدادی شراب می نوشید
آری او روی سجاده اش میرقصید
و خدا رندانه با او عشقبازی میکرد
و از پستانهایش شعر تازه می چکید
اما در بامدادی
میان آیه ها آه کشید
و چروکید
و مومنان روی پستانهایش رقص مرگ کردند
آری در میان
غصه هایش گم شد
و قصه هایش ناتمام ماند
آریانه یاوری
فیلم کوتاه شهاب میرزایی را اینجا ببینید
http://www.jadidonline.com/images/stories/flash_multimedia/Shahrzad_tale_test/shahrzad_high.html
http://www.jadidonline.com/story/29082008/frnk/shahrzad_tale
*سینمای جمهوری اسلامی،مشکل اتم وایجاد امکان برای سینماگران
در تبعیدو تبریک به آرش ریاحی
آرش ریاحی ،در جشنواره فیلم مونترال جایزه اول و طلایی را برای
جدید ترین کارش_ یک لحظه آزادی- ربود وکارش موفقیت چشمگیری
پیدا کرد .آرش از فیلمسازان مستعد ایرانی ویکی امید های سینمای
در تبعید است ،از نخستین کار های کوتاه و تجربی اش می شد برای
او آینده ای آمیخته با موفقیت پیش بینی کرد.
کاردوسال پیش آرش« فامیل درتبعید »هم یک مستند جذاب بود که در
جشنواره های متعدد حضور های موفقیت آمیز داشت،در جشنواره ماکس
افولس زاربروکن هم دو جایزه مهم سینمای مستند را تصاحب کرد
-گزارش این فیلم رادر آرشیو سینمای آزاد داریم- در باره فیلم
یک لحظه آزادی هم بعد از دریافت یک نسخه فیلم ،خواهیم نوشت .
جدا از کار فیلمسازی، ایستادگی آرش در برابر رژیم ج.
اسلام،ارتباط مستقیم کارهایش با تبعید ، حس مسئولیت در برابر
نسل جوان ایران که دارد زیر نعلین آخوند له میشود. حفظ نام
واعتبار تبعید در این دوران بی هویتی از اهمیت برخوردار است.
همین امسال در
جشنواره تورنتو فیلم« سنگسار ثریا م.»کارسیروس نو رسته
نیزنمایش داده شد که هنوز گزارشی جدا گانه در مورد این فیلم
ونحوه برخورد تماشاگران با آن در دست نداریم. فقط نشریات
حکومتی به شیوه همیشگی زیر عنوان فیلم ضد ایرانی علیه ا ش موضع
گرفته اند. سال پیش هم فیلم پرسپولیس ساتراپی/ موفقیت های مهمی
کسب کرد باز هم مطبوعات حکومتی ضد ایرانی ارزیابی اش کردند،
همینطور فیلمسازان دیگری هم از نسل دوم دارند به جشنواره ها
راه پیدا می کنند،درست برعکس سینمای جمهوری اسلامی که همچنان
ناکام مانده است وهر روز ماسک از چهره اش بیشتر کنار می رود تا
آنجا که کار کارگردان بزرگشان حتا در بخش های جنبی کن هم
پذیرفته نمی شود. آیا سینمای در تبعید یکباره رشد کرد وسینمای
ج. اسلامی ناگهانی افول؟ نه این نمی تواند شکل واقعی مسئله
باشد. فیلم های خوب بسیاری طی سالها در سینمای ایران در تبعید
ساخته شده که چون سینمای جمهوری اسلامی در جشنواره ها سهمیه
داشته ،مدیران جشنواره ها فیلمهای تبعیدیان را یا اصلا
کنارگذاشته اند یا به بخش های فرعی رانده اند . اگر در دوران
طلایی جشنواره ها وج. اسلامی فیلمی با عنوان سنگسار ثریا م
ساخته وعرضه میشد هیچگاه فیلمی با چنین عنوان به بخش های فرعی
هم راه نمی یافت. حتا فیلمهای فیلمسازان کشور های دیگر هم از
این خوش رقصی ها لطمه دیده اند بی آنکه فیلمسازانی که
فیلمهایشان مردود شده بود بفهمندچرا در حالیکه سمیرا مخملباف
با کار های صغیف آماتوری اش دیپلم وامتیاز می گیرد به کار آنها
اعتنایی نمی شود؟. البته اگر اروپا وامریکا مشکل اتمی را حل
کنندو با آخوندها بار دیگربه تفاهم برسند واگر بساط رژیم با
اراده و توان مردم درد کشیده ما برچیده نشود ،شرایط به نفع
سینمای گلخانه ای تغیر وضعیت خواهد یافت.
*احمدک هنر
دوست وباند خاتمی
هرچند دار
ودسته خاتمی ،فقط احمدی نژاد را ضد هنر وفرهنگ و مرتجع می
دانند اما عقب ماندگی وارتجاع در ذات رژیم ولایت فقیه نهفته
است. اما اگر بخواهیم ،جایزه وتشویق و تائبد نمایشی هنرمندان
وبرپایی جشنواره را معیار هنرمند نوازی آخوند ها بدانیم این
نوع برنامه ها در دوران احمدی نژاد خیلی گسترده تر شده ،برای
نمونه بهرام بیضایی که همیشه از حکومت جز اذیت وآزارنصیبی نمی
برد در دوران احمدک هم یک تئاتر روی صحنه برد هم فیلم سینمای
اش آماده نمایش می شود ،چند بار هم از او تجلیل شده است. جدید
ترین برنامه ای که برای تجلیل از بیضایی تدارک دبده شد در جشن
خانه سینماست این مراسم با حضور 10 هزار نفر از هنرمندان
برگذار شد، جالب این که این هنرمندان دایم بر ضد احمدی نژآد
شکایت نامه امضاء می کردند وخلاصه تصویری ارائه می دادند که
انگار فضای سینمایی ح. اسلامی قبل از نزول دکتر !احمدی نژاد
بهشت برین بوده است. اما حالا چرا این هنرمندان معترض برای
شرکت در جشنواره دولتی خانه سینما سر ودست می شکنند؟. بهتر است
ما چیزی نگوئیم بخشی ازگزارش روز اون لاین که خود دلسوز وفادار
کلیت رژیم است از مراسم دشمن کور کن خانه سینما را که زِیر
عنوان خانم پرستو سپهری چاپ شده است عینا نقل کنیم با این
توضیح که اصلا مشخص نیست که پرستو سپهری نامی اصلا وجود داشته
باشد چه بسا این نوع گزارش ها در دفتر روز اون لاین با نام های
رنگا رنگ تنظیم می شود
(
علامت
های تعجب با رنگ دیگر را ما افزوده ایم)
«دوازدهمين جشن
بزرگ سينماي ايران، ديروز در پشت بام يکي از ساختمان هاي برج
ميلاد تهران، و با حضور هنرمندان سينماو بيش از ده هزار نفر
از علاقه مندان سينما برگزار شد. اين مراسم با شعار صلح و
دوستي! وبا بزرگداشت هنرمندان پيشکسوت سينمااز جمله بهرام
بيضايي، جمشيد مشايخي، سيف الله داد!، و کاظم فريبرزي کار خود
را آغاز کرد.
بعد از ساعتها انتظار مراسم در ساعت ده و سي دقيقه و با دو
ساعت تاخير وطبق معمول مراسم با سرود جمهوري اسلامي آغاز شد.
سپس هجده نفر به قرائت قرآن! پرداختند، و پس از آن توسط همين
گروه، سرودي مذهبي به زبان هاي عربي وترکي! اجرا شد. سپس نوبت
به امين تارخ، دبير اين جشن رسيد که بر خلاف انتظار سخن زيادي
نگفت؛ همان طور که ديگر مسئولين سخنراني نکردند تا کار به
معرفي برگزيدگان برسد.
در لابلاي معرفي برگزيدگان و اهداي جوايز چندين کليپ پخش و
موسيقي زنده نيز با حضور گروه هاي" پارسيان" به رهبري"مازيار
ظهير اللهي"، وگروه "محمد نوري"! به رهبري علي شفقي نژاد" اجرا
شد. خواننده اين گروه ها" علي رضا قرباني" بود.
در جريان اين مراسم با اينکه بيشتر هنرمندان از وضع سينماي
ايران گله کردندو آن را "مريض" خواندند!، کليپي هم از گزيده
سخنان برخي سينماگران پخش شد که در آن به مدح جمهوري اسلامي
پرداخته و سينما را مديون انقلاب اسلامي خوانده بودند. همزمان
سينماي قبل از انقلاب هم به شدت مورد حمله واقع شد. قرار گرفت.
از جمله سخنرانان اين برنامه مي توان به سيف الله داد، علي
رئيسيان، محمد آفريده، مهدي حيدريان و يک روحاني گمنام! اشاره
کرد...
*موفقیت های
میترا سرو
میترا ، رقصنده ایست که سالها کار وتجربه را پشتوانه خود دارد. میترا، بی
آنکه در مدرسه رقص دوره های آموزشی دیده باشد با پشتکار، با
عشق و علاقه به فنون کارش مسلط شده ودر شهر زاربروکن خود مدتها
کلاس رقص دایر کرده بود. میترا دیگر کارش جنبه محلی ندارد بلکه
به تدریج در شهر ها وکشور های دیگر هم به روی صحنه می رود .
میترا نسبت به حکومت کنونی ایران موضع سخت وقاطع دارد. در
برنامه هایی که علیه ج. اسلامی برگذار میشود با علاقه واشتیاق
شرکت می کند تا درراه مبارزه علیه جهل وخرافات و ارتجاع سهمی
داشته باشد.
یکی از برنامه
های جدید میترا،حضور در سمینار تابستانی حق زن در استکهلم بود
در این برنامه فرزانه راجی تحت عنوان جنبش زنان در ایران و نقش
چپ سخنرانی داشت.در پایان میترا نیزبرنامه اش را ارائه داد.
محب شکیب در گزارش خود می نویسد:
«
رقص
میترا سرو در پوشش حجاب کامل و در اسارت پرده های حجاب مانند
آغاز شد ،سپس حجاب برداشته شد و رقصنده از درون پرده آزاد
شد. صحنه رقص و خود رقصنده در رنگ های شاد در زیر نورهای
رنگا رنگ و با ترنم موسیقی به پایکوبی آزادی پرداخت. در این
ترنم و پایکوبی نه تنها حجاب سیاه از خود برگرفت بلکه تمام
حجاب های سیاهی را که بطور سمبلیک بر تن شش صندلی رنگین
پوشانده شده بود برگرفت و به اطراف صحنه پراکند. رقص در
شادی و پایکوبی آزادی و کف زدن های مهمانان به پایان رسید»...
*
بعد از
گزارش رقص پایکوبی آزادی سروده رضا بی شتاب را هم با هم
بخوانیم
رضا
بی شتاب
آزادی
تو می آیی با نسیمِ سخن
تو می آیی با تبسمِ برگ
تو می خوانی با صفای دلت
چراغان کن روزگارِ مرا
گریزان کن ظلمت
از وطنم
تو دریایی همه رنگِ بهاری
تو زیبایی نازنینِ منی
تو رازِ سبزِ هر چمنی
سپیدِ دوستی بالِ کبوتر
تپنده سرخ و خنیاگر زلالی
به گرماگرمِ رگهایم روانی
تو غوغایی پَرِ پروازِ رؤیایی
زِ هر چه آرزو آهِ نهانی
تو بالاتر تو بهتر شوقِ عشقی
تو شورانگیز و شیدا و شگفتی
دلاویزی عزیزی رمزِ روزی
تو حُسنِ زندگی خصمِ سیاهی
به شبهایی که می میرم زِ محنت
مرا ِبستان رها کن زین ستم ها
مصیبت ها و محبس ها و غربت
تو آزادی گریزان کن، خدا را
غم و اندوه از
رخسارِ میهن.
2008-09-14
رضا بی شتاب
*حبر های سینمایی به انتخاب علی سیفی
«بتمن, شواليه تاريك»
در ادامه سري فيلمهاي بتمن, بار ديگر, مرد خفاشي در سراسر جهان
در جستجوي ايجاد عدالت است. او با همكاري با رئيس پليس شهر در
تلاش از بين بردن فساد و جنايت در جامعه ميباشند. تنها يك مانع
بزرگ بر سر راه آنها وجود دارد و تبهكاري موسوم به دلقك مي
باشد. دلقك با گرد هم آوردن و همكاري با تمامي اشرار شهر يك
هدف را پيش مي گيرد: نابودي بتمن. اين فيلم ركورد فروش بسيار
بالا در كوتاه ترين زمان (300 ميليون دلار در عرض 10 روز) را
شكسته است. منتقدين معتقد هستند كه اين بدليل بازي استادانه
هيث لجر ميباشد كه چند ماه قبل از به روي پرده رفتن فيلم,
درگذشت.
«ماما ميا»
در اين فيلم موزيكال, سوفي بيست ساله در تدارك مراسم ازدواج با
دوست پسرش در هتل مادرش واقع در جزيره اي در يونان مي باشد.
تنها آرزوي او اين است كه پدرش او را در مراسم همراهي كند. در
دفترچه خاطرات مادرش, او با اسامي سه مردي مواجه ميشود كه ممكن
است كه هر كدام احتمال دارند كه پدرش باشند و آنها را بدون
اطلاع مادرش دعوت ميكند تا پدر واقعي خود را پيدا كند. اما
تمام طرح او طبق برنامه پيش نميرود و ...
«زنان»
داستان اين فيلم, در باره چهار زن كه با هم دوست هستند ولي سبك
زندگيهايي كاملا متفاوت دارند مي باشد. وقتي كه شوهر مري وارد
رابطه اي با دختر عطر فروشي ميشود, همه اختلافات و حسادتهاي
بين اين چهار زن به كنار ميرود و همه با هم متحد ميشوند تا به
مري كمك كنند. از طرفي اين ماجرا باعث ميشود تا آنها به روابط
و دوستي هاي خود نيز بازنگري كنند. ويژگي اين فيلم در اين است
كه فقط هنرپيشه هاي زن در آن شركت دارند.
«دوشس»
اين فيلم
سرنوشت جورجينا, دوشس دونشاير انگلستان است كه در زمان خود
(اواخر قرن 18), زيبايي و جذابيت او شهره عام بود. اما با اين
وجود او همواره در حسرت چيزيست كه دور از دسترس بنظر مي آيد,
يعني عشق. خيانت از طرف همسر و دوست صميمي كه به او پناه داده
است, موجب به دام عشق افتادن با سياستمدار اشرافي ميشود و همه اينها منجر به ازدواج و روابط پيچيده اي مي شود.
«بيگانه ها»
اين فيلم حكايت زوجي را ميكند كه در نقطه اي بسيار بد در رابطه
اشان ميباشند. بعد از يك جر و بحث سخت, صداي كوبيده شدن در را
ميشنوند. در حالي كه آنها گمان ميكنند اين باعث توقف مشاجره
آنها ميشود, باز كردن درب, آغازي بر كابوسي وحشتناك است. آنها
بطور ناگهاني در خانه خودشان به محاصره گروه رواني نقاب داري
قرار ميگيرند.
|