قضاوت و ارزیابی جمهوری اسلامی نسبت به فیملهای خارجی
(بویژه سینمای هالیوود و آمریكا) زیر عنوان مثلا نقد,
بررسی و تحلیل كارشناسانه در سینما و دیگر رسانه هایش,
خود حدیث جالب و مفصلی است از هزاران ناگفته های این
رژیم.
سالهاست كه شبكه چهار تلویزیون رژیم, برنامه
ای را به نام
«سینما
چهار» پخش می كند كه در آن هر هفته یكی از فیلمهای
خارجی, مورد ارزیابی قرار می گیرد.
چندی پیش نیز در این برنامه, فیلمی به اسم «مایكل كلی
تون» به كارگردانی «تونی گیلروی» و با بازی «جورج
كلونی» مورد نقد قرار گرفت. در این برنامه, دو میهمان
به نامهای بزرگمهر رفیعا و فریدون جیرانی كه یكی مدرس
سینما و دیگری كارگردان می باشند, دعوت شده بودند.
تحلیلهایی كه درباره این فیلم می شد, بویژه از زبان
آقای بزرگمهر رفیعا, جالب و شنیدنی بود.
نخست كمی درباره فیلم یاد شده بگویم, داستان مایكل كلی
تون, درباره فساد مالی مؤسسه های حقوقی آمریكا و
مدیران آنها میباشد كه در این میان جورج كلونی نقش
وكیلی را بازی می كند كه می بایست در جریان پیگیری
پرونده های خلاف آنان, از میان پایبندی به اخلاق,
وجدان و فساد, یكی را انتخاب كند كه او اولی را
برمیگزیند. اگر چه سوء قصد به جانش شده و تهدید می شود
كه سكوت كند.
اما حال بشنوید دیدگاههای به ظاهر نقادانه و
كارشناسانه ای كه بزرگمهر رفیعا درباره این فیلم ارائه
می داد, او از همان آغاز, سراسر فیلم را می كوبید و
نظرات مغرضانه می داد. بدینگونه: «پشت این قبیل
فیلمها, سیاستهایی نهفته است! و آمریكا می خواهد با
این گونه فیلمها بگوید كه گروه های كارچاق كنی هستند
كه خون اجتماع را می مكند ولی نهایتا فرشته رحمت می
آید! و پلیس می آید و همه را دستگیر می كند و بنابراین
ما در این جامعه, كارچاق كن نداریم!»
خب ملاحظه فرمودید؟! شگفتا كه آقای رفیعا, ضرب المثل
ایرانی كه یك سوزن به خودت بزن, یك جوالدوز به دیگری
را فراموش كرده وگرنه پیش از هر چیز. لبه تیز انتقادها
را از سینمای آمریكا, به سینمای ایران برمیگرداند كه
تحریف واقعیت مغشوش كردن ذهن تماشاگران و انحراف آنان
از اصل مشكلات و جریانات موجود در ایران, از شگردهای
بارز و دیرین كارگردانان حكومتی است.
او در بخش دیگری از سخنانش, اضافه میكند: «این فیلم,
مال سینمای فرش قرمزهاست, سینمای مد لباسها, یعنی در
آمریكا كه زندگی میكنید, نگران نباشید, پلیسی است كه
كارچاق كنها را در برابر گلوله قرار میدهد. فیلم مایكل
كلیتون, با آن رنگهای سبز و قشنگ و دل انگیز, به من چی
داره میگه؟ پشت این قبیل فیلمها, سیاستهایی نهفته است!
اینها این فیلمها را میسازند به نفع سیاستهای خودشان!!
من ترجیح میدهم كه پسرم كتابهای سعدی و حافظ را بخواند
تا فیلمهای هالیوودی چون ایندیانا جونز را ببیند كه
تخدیر كننده اند و از سینما كه بیرون آمد هفت تیر بكشد
مانند ایندیانا جونز كه مثل تریاك یا شرب خمر, تخدیر
کنده ست.
واقعا عجیبه! یا آقای رفیعا نمیداند و یا خودش را به
آن راه میزند كه فكر میكنم دومی درست باشد. بایستی از
او پرسید كه سینمای ایران, فیلمهایش را به نفع كدام
سیاست میسازد؟ آیا شما كه میگویید در این گونه فیلمها,
در پایان پلیس از گرد راه رسیده و به اوضاع سر و سامان
میدهد, در فیلمهای ایران, اینگونه نیست؟ در كدام فیلم
داخلی, كلیت دولت زیر سئوال رفته است؟ مگر فیلمهایی
چون «نیش (همایون اسعدیان)», «لبه تیغ (جمال شورجه)»,
«تاواریش (مهدی فخیم زاده)», «نابخشوده و محاكمه (ایرج
قادری)» و ... در تأیید دولت و مشروعیت بخشیدن به آن
ساخته نشدند و در آنها مأموران نیروی انتظامی و پلیس
نیستند كه به اوضاع داخلی سر و سامان میدهند, بدینگونه
كه به جنگ تبهكاران و قاچاقچیان مواد مخدر و اشیای
قیمتی رفته و همگی جان بركف, سلحشور و از جان گذشته
نشان داده میشوند. در حالیكه برعكس واقعیات به نمایش
در آمده, خود مأموران دولتی از جمله نیروهای انتظامی و
سپاهی هستند كه عامل اصلی پخش و توزیع مواد مخدر در
میان جوانان بوده و ریشه اصلئ بدبختی آنان میباشند. در
حالیكه تلاش میشود از چهره آنان در فیلمها, انسانهایی
پاك و منزه و خدمتكار مردم, ارائه گردد
من اصلا قصد دفاع كردن از سینمای آمریكا را ندارم, اما
در همان آمریكا, كارگردانی چون كوین كوستنر, مایكل مور
و جاناتان دمی یافت میشوند كه با ساخت فیلمهایی مانند
رقصنده با گرگ, فارنهایت یازده و كاندیدای منچوری,
سیاستهای دولت را به چالش بگیرند. آیا یك دهم چنین
آزادیهایی در ایران وجود دارد؟ در آمریكا, بهرحال
آنقدر اختیار دارید كه بتوانید فیلمهایی چون ایندیانا
جونز را كه رفیعا میگوید تخدیر كننده است, نگاه نكنید,
اما جوان ایرانی چه گناهی كرده كه مجبور است در آن
جامعه, از بام تا شام, خرافاتی را كه به نام اسلام در
رادیو و تلویزیون و دیگر رسانه ها, به خوردش میدهند را
پذیرا باشد؟ حتی كتابهای سعدی و حافظ را هم كه
میگویید, نمیتواند بدون سانسور و تحریف اشعار نوشته,
پیدا كند.
در مقابل, فریدون جیرانی هم مثلا نقش منتقد مخالف
بزرگمهر رفیعا را بازی میكند و فیلم را میستاید. اما
او به گفته خودش, به فیلم از لحاظ هنری ارزیابی می
کند, وگرنه در اصل و در این مورد كه نیات سیاسی, پشت
این فیلمهاست, با وی هم عقیده است. هم جیرانی و هم
رفیعا, هر دو نتیجه میگیرند كه اگر در هالیوود هزار
فیلم ساخته میشوند, نهصد و نود و نه تای آنها بد و
تنها ده تایشان خوب میباشند!
البته پیشینه چنین نگاه های یكجانبه و غرض ورزانه ای ,
تازگی ندارد و سالیان سال است كه در رسانه ها از جمله
تلویزیون جریان دارد. برای نمونه, توجه شما را به
نوروز 79 جلب میكنم كه شبكه خبر سیمای پشم و شیشه
لاریجانی (رئیس وقت صدا و سیما), هر شب برنامه ای
پنجاه دقیقه ای را ارائه می نمود كه در آن به بررسی
فیلمهایی كه مضمون سیاسی داشتند, می پرداخت.
فیلمهایی نظیر: «خود شیطان یا از آن شیطان (هریسون
فرد, برد پیت)», «فرضیه توطئه (مل گیبسون)», «آمیستاد
(به كارگردانی اسپیلبرگ)», «فارست گامپ (با بازی تام
هنكس و به كارگردانی رابرت زمكیس)» و ...
اولا در روزنامه هایشان, به زمان پنجاه دقیقه ای این
برنامه و اینكه چرا از شبكه خبر پخش میگشت, ایراد
گرفته شد و با گوشه و كنایه نوشتند كه گویا مثلا آلن
جی پاكولا دیوانه بوده و نمیدانسته كه برای فیلم «خود
شیطان», زمان صد و هفته دقیقه, بسیار طولانی بوده و
تنها وقت خودش را تلف نموده است! پس میبایستی از
مسئولین آگاه و كار بلد! صدا و سیمای ایران یاد
میگرفته كه چگونه تیغ سانسور را بر پیكر فیلم نگون بخش
وارد آورد! و به پنجاه دقیقه اكتفا نماید! وگرنه سر و
كارش با دادگاه های روحانیت خواهد بود و او را به جرم
تشویش اذهان عمومی, به زندان اوین راهی میكردند!
هم چنین ریچارددانرهم به یاد داشته باشد كه برای
«فرضیه توطئه» بیخود صد و سی و پنج دقیقه اختصاص داده
است.
اكنون بشنوید تحلیلهای گستاخانه و خنده آوری كه از این
فیلمها ارائه داده شد.
در بررسی و نقد فیلم «خود شیطان» گوینده میگفت كه
واقعیات در فیلم مغشوش شده و عامل خشونتهای جاری و
روزانه درون كشوری, متوجه خارجیان بوده و اف.بی.آی,
عامل با ثبات سازی و بازگرداندن آرامش به كشور قلمداد
گشته است!!
همین ایراد را به فیلم «فرضیه توطئه» نیز وارد
دانستند.
همچنین در فیلم «آمیستاد», از آنجایی كه رژیم با
كارگردان آن (اسپیلبرگ), پس از ساخت فیلم معروف «فهرست
شیندلر» كه جنایات وارده بر یهودیان از سوی نازیها در
اردوگاه های آشویتس, را به تصویر كشیده, كارد و پنیر
شده بود, موضعگیریهایش هم نسبت به فیلم «آمیستاد», صد
البته عاری از كینه ورزی و خصمانه نبود. بدینگونه:
«آمریكا در صدد است اینگونه بنمایاند كه حقوق از دست
رفته سیاهان برده شده به آمریكا برای برده داری, را
خود دولت به آنان برگرداند و نه نتیجه مبارزات و
تلاشهای بی وقفه اشان!!!
عجب دل نازكی دارد این جمهوری شیاد و جهل و جور و
فساد!
آخر رژیمی كه نه تنها به حقوق شهروندان خود پایبند
نیست و ستمهای فزاینده را بر ترك, لر, بلوچ, كرد و ...
و اقلیتهای دینی مانند: زرتشتیان, یهودیان, مسیحیان و
... وارد می آورد, بلكه به خارجیان مهاجری مانند
افغانها نیز رحم نمیكند و حتی آنانی را كه سالیان سال
است در ایران زندگی كرده و با ایرانیان ازدواج نموده
اند را نیز بعنوان شهروند ایران برسمیت نمیشناسد, و
اصلا هرگاه سازمان ملل و كشورهای غربی, به پایمال شدن
حقوق بشر در جمهوری اسلامی اعتراض و آن را محكوم می
نماید, رژیم از كوره در میرود و با پررویی هر چه
تمامتر میگوید كه موازین حقوق بشری جهانی با موازین
قوانین اسلامی ما مطابقت ندارد و اعتراض آنان را دخالت
در امور داخلی خود میداند, حال با چه رویی به خود این
اجازه را میدهد, خود جای پرسش دارد.
بعلاوه درباره فیلم «فارست گامپ» گفته شد, بدون
هیچگونه انگیزه ای, آنان را به جنگ با آن كشور
فرستادند و هرجا كه لازم بود (به سود دولت بود), از
آنها قهرمان ساخته ولی دست آخر آنان را به باد فراموشی
میسپارند.
اكنون یكی نیست كه از این حضرات از خود راضی بپرسد كه
جنگ هشت ساله با عراق چه معنایی داشت؟ آیا جنگی با
انگیزه ملی-میهنی بود یا خانمان سوز و فرسایشی و برای
تثبیت حكومت و صدور انقلاب با شعار راه قدس از طریق
كربلا؟
بهر روی از قدیم گفته اند كه تنها به قاضی رفته, راضی
برمیگردد.
علی سیفی از ایرلند |